بنابراین میتوان گفت، افرادی که دارای سطح تحصیلات دانشگاهی هستند، دارای منابع و سرمایه فرهنگی بیشتری بوده و شیوهها و ترجیحات فرهنگی گوناگونی دارند و در شیوه ، میزان مصرف، نوع و ماهیت مصرف فرهنگی متفاوت هستند. امروزه تحصیلات و آموزش عالی نقش مهمی در شکلگیری سرمایه فرهنگی افراد داشته، انتخاب سبکهای خاص زندگی را برای آنها افزایش میدهد و به تبع آن به اشخاصی که این سرمایه را با خود دارند هویت میبخشد.
فرضیههای سرمایه اقتصادی و فرهنگی بحث میکنند که والدین مرفه قادرند برای فرزندانشان دسترسی به مدارس بهتر و امتیازات ویژه و فعالیتهای فوق برنامه را ارائه کنند. بعلاوه، این احتمال وجود دارد که جوانانی از خانوادههایی با درآمد بالاتر، استطاعت هزینههایی را دارند که درگیر تحصیلات طولانیتر شوند، و تمایل دارند که وقت، تلاش و سرمایهگذاری بیشتری برای دانشگاه صرف کنند (بودون[۱۳۷]، ۱۹۷۴ به نقل از دگراف و همکاران، ۲۰۰۰: ۹۳). فرضیه سرمایه فرهنگی بوردیو، پیشنهاد میکند که ریشه اجتماعی خانوادهها بر موفقیت تحصیلی تأثیرگذار است، همچنین ریشۀ اجتماعی خانوادهها منجر به میزان بیشتری منابع فرهنگی از طرف والدین ممتاز میشود، که به کودکانشان کمک میکند، در مدارس فراگیر، تسلط بیشتری بر برنامه درسی داشته باشند (بوردیو، ۱۹۷۳: ۱۱۲-۷۱). مدارس به روز شدهاند تا موفقیت دانشآموزانِ این گروههای ممتاز را تضمین کنند. دانش آموزانی که برتریِ ظریفِ سبکهایِ زبانیِ حاکم و سبکهای واکنش متقابل را حفظ میکنند، به طور مثبتی توسط معلمان حمایت میشوند. این عناصر فرهنگیِ خانوادگی، پذیرشِ درخواست، برای تحصیلات بالاتر را تسهیل میکند (لارو، ۱۹۸۷: ۸۵-۷۳). تئوری سرمایه فرهنگی معمولاً به اهمیت اجتماعی شدن در فعالیتهای روشنفکرانه مثل علاقه به هنر، موسیقی کلاسیک، تئاتر و حضور در موزه و خواندن ادبیات اشاره میکند. این تئوری بیان میکند؛ کودکانی که با این نوع اجتماعی شدن آشنا نیستند، مدرسه برایشان تجربهای خصومتآمیز است. آنها فاقد مهارتها، عادات و سبکی هستند که در سطوح بالای تحصیلی تحسین میشوند. در نتیجه، آنها از تحصیلات بالاتر خودداری خواهند کرد (انتخاب شخصی)، و اگر در تحصیلات بالاتر شرکت کنند، نتایج مورد انتظار را کسب نمیکنند (ممانعت غیر مستقیم) یا ممکن است توسط معلمان تشخیص داده نشوند (انتخاب معلم) (کالمین و کرایکمپ[۱۳۸] ۱۹۹۶: ۳۴- ۲۲). در یکی از اولین مطالعات تجربی بر روی تأثیرات سرمایه فرهنگی بر موفقیت تحصیلی، دی ماجیو[۱۳۹] (۱۹۸۲) دریافت که منابع فرهنگی، کیفیت نتایج تحصیلی را بالا میبرد. حتی هنگامی که تأثیر توانایی اولیه و سطح تحصیلات پدر به حساب میآید. همچنین وی به این نتیجه رسید که برای پسرها، تأثیر سرمایه فرهنگی در طبقات پایین قویتر است (دیماجیو، ۱۹۸۲: ۲۰۱- ۱۸۹).
دی ماجیو و موهر (۱۹۸۵) ثابت کردند که منابع فرهنگی؛ اثر مثبت روی موفقیت زنان و مردان در آمریکا دارند و اثر آنها از اثر موفقیت تحصیلی پدر قویتر است (دیماجیو و موهر[۱۴۰]، ۱۹۸۵: ۶۱). نقطۀ ضعف مهم هر دو مطالعه، با این حال این است که سرمایه فرهنگی از طریق علایق دانش آموزان اندازهگیری میشود و نه از طریق منابع فرهنگی والدین. گرچه یافتههای دی ماجیو، مثل علایق قابل توجه هستند، اما آنها اثرات ریشه اجتماعی را در یک حرفۀ آموزشی، توضیح نمیدهند (دگراف و همکاران، ۲۰۰۰: ۹۳). یک روش مناسبتر برای اندازهگیری سرمایه فرهنگی این است که رفتار والدین را با توجه به سلیقهها و ترجیحات فرهنگی بسنجیم. رفتار والدین یک اندازهگیری قوی در مورد سرمایه فرهنگی ارائه میکند که بر موفقیت تحصیلی کودکان اثر میگذارد. (گانزبوم[۱۴۱] و همکاران، ۱۹۹۰: ۸۴-۳).
بوردیو در تحلیل موفقیتهای طبقات مختلف اجتماعی یادآور میشود که همگام با گسترش سریع آموزش عالی، سرمایه فرهنگی به عنوان یک نیروی جدید در فرایند پایگاه- موفقیت وارد عمل میشود. به عقیدۀ او کودکان متعلق به زمینههای اجتماعی- اقتصادی مسلط، در منزل غالباً در معرض فعالیتهای فرهنگی بلند مرتبه قرار میگیرند و آنهایی که سرمایه فرهنگی را در منزل کسب میکنند احتمالاً در مدرسه موفقترند و در نتیجه شانس بیشتری برای رسیدن به سطوح بالای آموزش در مقایسه با دیگران دارند (کالیمین و کرایکمپ[۱۴۲]به نقل از نوغانی، ۱۳۸۸: ۸۰).
دانشآموزانی که با آوردههای بیشتر و بهتری از سرمایه فرهنگی وارد نظام آموزشی میشوند بهتر قادرند با قواعد بازی نظام آموزشی همراهی کنند. به عبارت دیگر، سرمایه فرهنگی والدین تأثیر قابل ملاحظهای بر موفقیت تحصیلی فرزندان آنها دارد (جانعلیزاده چوببستی و همکاران، ۱۳۹۰: ۱۰۳). پیشینه خانوادگی از جمله عوامل مؤثر در نمره آزمون و موفقیت تحصیلی دانشآموزان محسوب میشود. نتایج تحقیقات نشان میدهد که موقعیت اقتصادی، اجتماعی، شغل والدین و اندازه خانواده از جمله عوامل مهم خانوادگی مؤثر در موفقیت و نمره آزمون تحصیلی است (مِجُربانکس[۱۴۳]، ۱۹۹۶: ۳۹۴-۳۷۳).
بنابراین با توجه به مطالعاتی که در مورد سرمایه فرهنگی صورت گرفته، نتایج نشان میدهد که فرضیه فرهنگی بوردیو دور از دسترس نیست. نه تنها منابع اقتصادی والدین، بلکه منابع فرهنگی آنان نیز در مؤفقیت تحصیلی فرزندان و ادامۀ تحصیل آنها در دانشگاه مؤثر است. سرمایۀ فرهنگی به انسان نیروی فکری بیشتری اعطا میکند. در شرایطی که خانواده از فشار اقتصادی فارغ شده است، قدرت فکری بیشتر، و نیز سرمایه اقتصای زیادتری برای تمرکز در فراگیری دانش برای افراد آن خانواده فراهم است. سرمایه فرهنگی و اقتصادی خانوادهها میتواند به عنوان یک عامل مؤثر و کاملاً تأثیرگذار بر روند گرایش به آموزش عالی فرزندان نقش بازی کند. خانوادههایی که از سرمایه فرهنگی بیشتری برخوردارند، علاوه بر اینکه توانایی فرستادن فرزندانشان به مراکز آموزش عالی بیشتر است، در صدد افزایش سرمایه فرهنگی خود با کسب مدارک معتبر دانشگاهی از سوی فرزندان خود هستند و بلعکس خانوادههایی که از سرمایه فرهنگی بیبهره هستند، علاوه براین که توانایی مالی برای فرستادن فرزندانشان به دانشگاههای معتبر دولتی ندارند، به لحاظ فکری نیز نسبت به دانشگاه و مراکز آموزش عالی دیدی منفی و ناامید کننده دارند و لذا تلاشی نیز برای فرستادن جوانانشان به این مراکز آموزشی نمیکنند.
توضیحات جامعه شناسانه برای وابستگی بین زمینه خانوادگی و موفقیت تحصیلی فرزندان به طور کلی به اهمیت سرمایه فرهنگی و اقتصادی والدین برمیگردد (دگراف[۱۴۴]، ۱۹۸۶: ۴۸). باتوجه به این که پیشینه تحصیلی میتواند معرف توانایی و استعداد تحصیلی دانشآموز باشد، میتوان نتیجه گرفت که زمینه اقتصادی و فرهنگی خانواده، مستقل از تواناییهای تحصیلی و لیاقت و استعداد دانشآموزان، بر سرنوشت تحصیلی آنها اثرگذار است؛ همچنین سرمایه فرهگی والدین در مقایسه با سرمایه اقتصادی آنها سهم بیشتر بر دستیابی فرزندان به آموزش عالی دارد. همچنین سرمایه فرهنگی در موفقیت تحصیلی در عرصه آموزش عالی هم از حیث موفقیت در ورود به دانشگاه و هم از حیث نمره داوطلب در آزمون سراسری سهم معناداری داشته است (نوغانی ، ۱۳۸۲: ۹۵). سرمایه بالای فرهنگی والدین باعث افزایش احتمال قبولی در ورود به دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی میشود، همچنین توزیع نابرابر سرمایه در اشکال فرهنگی و اقتصادی باعث عدم رعایت عدالت آموزشی از منظر شانس قبولی در آزمون سراسری میشود (خدایی، ۱۳۸۵: ۸۱). آموزش عالی در همۀ دنیا بر ابعاد اقتصادی و تربیت نیروی انسانی دارای یک لبۀ شخصی و فرهنگی نیز میباشد ولی اهیت این جنبه در مورد کشوری چون ایران روزبهروز و همگام با کاهش نقش اقتصادی و سیاسی آموزش عالی و رشد فزایندۀ بیکاری دانشآموختگان در حال افزایش است. هر چند این لبه فرهنگی در مورد همۀ داوطلبان ورود به دانشگاه صرفنظر از جنسیت آنها صادق است ولی با توجه به اهمیت بیشتر مصرف فرهنگی برای زنان و نیز سهم کمتر زنان در بازار کار و میزان بالاتر بیکاری دانشآموختگان زن با صراحت بیشتری میتوان ورود زنان ایرانی به دانشگاهها را به عنوان مقولهای فرهنگی تجزیه و تحلیل کرد (قانعیراد و خسروخاور، ۱۳۸۲: ۱۳۳).
بنابراین کسانی که از منابع و سرمایه فرهنگی بیشتری نسبت به دیگران بهره میبرند، به احتمال زیادتری در ادامه به تحصیل خود در موسسههای آموزش عالی گرایش نشان خواهند داد و در دانشگاه نیز به موفقیت تحصیلی بالاتری دست خواهند یافت، در مقابل جوانانی که از خانوادههایِ با سرمایه فرهنگی پایین در مدرسه به تحصیل میپردازند به احتمال کمتری گرایش به ادامه تحصیل در دانشگاه دارند و به درآمد اقتصادی پس از اتمام مقطع متوسطه میاندیشند و در صورت تمایل به حضور در آموزش عالی نیز نسبت به کسانی که با اندوختههای فرهنگی زیادی به دانشگاه روی میآورند ناموفقتر هستند.
۲-۱۱ پیشینه تحقیق
۲-۱۱-۱ تحقیقات داخلی
لیاقتدار و نوروزیلرکی (۱۳۹۱) به بررسی نگرش دانشجویان پیرامون پیامدهای فرهنگی- اجتماعی و فردی- خانوادگی افزایش پذیرش داوطلبان زن در آموزش عالی پرداختند، نتایج نشان داد که از نظر دانشجویان پیامدهای فرهنگی- اجتماعی و فردی- خانوادگی ناشی از افزایش پذیرش داوطلبان زن در آموزش عالی بیش از حد متوسط بوده، در سطح خطای ۵ درصد معنادار است. میانگین پیامدهای فرهنگی- اجتماعی بیشتر از پیامدهای فردی- خانوادگی بوده است. بررسی عوامل جمعیت شناختی نشان داد که دانشجویان زن در مقایسه با دانشجویان مرد تأکید بیشتری روی پیامدهای فرهنگی- اجتماعی متأثر از ازدیاد داوطلبان دختر داشتهاند. در سایر عوامل جمعیتشناختی (گروه تحصیلی، مقطع تحصیلی، ترم تحصیلی، تحصیلات پدر، تحصیلات مادر، وضعیت تأهل و وضعیت اشتغال) تفاوت معناداری مشاهده نشده است (لیاقتدار و نوزوزیلرکی، ۱۳۹۱: ۱۹).
صفارحیدری و همکاران (۱۳۸۸) در تحقیقی تحت عنوان زمینهیابی افزایش مشارکت زنان در آموزش عالی به بررسی افزایش مشارکت زنان در بخش آموزش عالی پرداختند. برای انجام دادن این تحقیق دانشجویان دختر دانشگاه مازندران بهعنوان نمونۀ آماری انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات، پرسشنامه محققساخته بود که بر اساس طیف لیکرت تنظیم یافته بود. نتایج بهدست آمده نشان داده است که افزایش مشارکت دلایل گوناگونی داشته است. از میان پاسخدهندگان ۷۷ درصد نیل به شغل و حرفۀ مناسب در بازار کار، ۸۴ درصد کسب درآمد اقتصادی و منافع بیشتر در آینده، ۷۴ درصد تحت تأثیر فرایند جهانی شدن، ۷۴ درصدر رقابت برای کسب پایگاه اجتماعی، ۷۹ درصد دستیابی به فرصتهای برابر آموزشی را از جمله دلایل اشتیاق خود به برخورداری از تحصیلات دانشگاهی اعلام نمودهاند (صفارحیدری و همکاران، ۱۳۸۸: ۸۶-۸۵).
حسنزاده (۱۳۸۵) طی پژوهشی به بررسی نقش آموزش عالی و دانشگاه در پیشرفت اجتماعی و اقتصادی زنان پرداخته است. روش پژوهش از نوع توصیفی و زمینهیابی است و نمونۀ آن ۱۴۰ فارغالتحصیل و ۹۰ دانشجوی مازندرانی و ۲۵ عضو هیأت علمی زن است که با روش نمونهگیری تصادفی و طبقهای انتخاب شدند. حجم نمونه با بهره گرفتن از فرمول برآورد حجم نمونه بر حسب انحراف معیار جامعه برآورد شد. برای گردآوری دادهها از پرسشنامه استفاده شد. در پژوهش حاضر چهار فرضیه مورد آزمون قرار گرفت. نتایج نشان داد که ۱) آموزش عالی و دانشگاه در امور آموزشی زنان تأثیر دارد. ۲) آموزش عالی و دانشگاه در امور فرهنگی- اجتماعی زنان تأثیر دارد. ۳) آموزش عالی و دانشگاه در امور اقتصادی تأثیر دارد. ۴) سهم پیامدهای آموزش عالی و دانشگاه در امور آموزشی، فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی متفاوت است (حسنزاده، ۱۳۸۵: ۷۲-۷۱).
روزبهانی و طارمی (۱۳۸۴) در پژوهشی به بررسی عوامل انگیزشی داوطلبان برای ورود به دانشگاه پرداختند. آزمون سراسری (کنکور) در ایران به نزدیک به یک و نیم میلیون شرکت کننده به پدیدۀ اجتماعی قابل توجه در سال های اخیر بدل شده است. از ابعاد مهمی که می تواند به تحلیل و تفسیر این پدیده کمک کند، بررسی روانشناختی آن است. یافتن انگیزه های داوطلبان برای ورود به دانشگاه، به عنوان یکی از مبانی روانشناختی تقاضای عمومی برای آموزش عالی، هدف اصلی این تحقیق بوده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که انگیزه های داوطلبان تهرانی برای ورود به دانشگاه به ترتیب اولویت عبارتند از: منزلت اجتماعی، محیط اجتماعی دانشگاه، انگیزه شغلی، علاقه تحصیلی و علمی و راه حل موقت. همچنین بر اساس نتایج این تحقیق داوطلبان زن نسبت به داوطلبان مرد به سه انگیزه اول اهمیت ببشتری می دهند و انگیزه علاقه به تحصیل براین مردان مهمتر است (روزبهانی و طارمی، ۱۳۸۴: ۱۰۳).
کارنامهحقیقی و اکبری (۱۳۸۴) در تحقیقی به بررسی مشارکت زنان در تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی در ایران پرداختند. این تحقیق با بهره گرفتن از رویکرد کمی و کیفی، افزایش سهم و مشارکت زنان در آموزش عالی را مورد بررسی قرار می دهد، شواهد و بررسی ها نشان می دهد که بعد از انقلاب اسلامی ایران، خصوصاً در سلاهای اخیر، مشرکت زنان در آموزش عالی، حداقل از نظر کمی افزایش یافته است. در ادامه، بر اساس مدل رشد تعمیم یافته سولو- سوان و با بهره گرفتن از تکنیک[۱۴۵]، همگرایی تقاضای اجتماعی زنان برای آموزش عالی در استان های مختلف کشور، طی سال های ۸۱- ۱۳۶۲ مورد بررسی قرار می گیرد برآورد مدل همگرایی برای زنان، در حالت کلی (۸۱-۱۳۶۲) نشان می دهد که همگرایی میان استان های مختلف کشور از لحاظ تقاضای اجتماعی زنان برای آموزش عالی رخ داده است. لذا فرضیه برای دو مقطع ده ساله، یعنی فواصل زمانی ۷۱-۶۲ و ۸۱-۷۲ بررسی می گردد. بررسی ها نشان می دهد که استن های مختلف، از لحاظ تقاضای اجتماعی زنان برای آموزش عالی در هر دو مقطع زمانی به صورت همگرا حرکت کرده کرده اند. به منظور مقایسۀ زنان و مردان، برآوردها نشان می دهد که سرعت همگرایی مردان و زنان متفاوت است، به طوری که در دوره زمانی ۷۱-۶۲ و ۸۱-۷۲، سرعت همگرایی تقاضای اجتماعی زنان برای آموزش عالی بیش از مردان بوده و این به معنی متفاوت بودن همگرایی در تقاضای اجتماعی برای آموزش عالی بین مردان و زنان است (کارنامهحقیقی، ۱۳۸۴: ۶۹).
مقصود فراستخواه (۱۳۸۳) در پژوهشی تحت عنوان زنان، آموزش عالی و بازار کار به این نتیجه دست یافته که بازار کار نیروی انسانی متخصص، هم در عرضه و هم در تقاضا، دچار عدم تعادل شدید جنسیتی به زیان زنان است. با وجود تغییراتی که اخیراً در عرضۀ نیروی انسانی متخصص از طریق افزایش دسترسی کمی زنان به آموزش عالی به وجود آمده است، اولاً در همین دسترسی کمی نیز زنان در ابعاد مهمی مانند دسترسی به برخی گروه ها و به دوره های تحصیلات تکمیلی و میزان دانش آموختگان در سطحی نابرابر با مردان هستند. ثانیاً از حیث تقاضای نیروی انسانی متخصص زن در بازار، موانع و مشکلات و نابرابری های بسیاری ار لحاظ نرخ فعالیت و مشارکت، نسبت اشتغال، نرخ بیکاری، تنوع افقی و سطوح عمودی اشتغال و مانند آن وجود دارد که ریشۀ ساختاری، فرهنگی، نگرشی و سیاستی دارند و رویارویی با آنها جز از طریق توسعۀ خط مشی و نهادها در کشور امکان پذیرنیست (فراستخواه، ۱۳۸۳: ۱۴۷).
در پژوهش دیگری پیشگاهی فرد و اسدیراد (۱۳۸۲) به بررسی رابطه میان آموزش عالی زنان در ایران و حضور آنان در عرصههای قانونگذاری پرداختند. در این مطالعه نویسنده با تجزیه و تحلیل آماری و روند افزایش سهم زنان در آموزش عالی در دهۀ اخیر و مقایسه آن با دهه های قبل در ایران میپردازد. همچنین با بررسی علل و عوامل این جهش، پیامدهای ناشی از افزایش حضور زنان در ابعاد مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور را تبیین میکند و نتیجه میگیرد که متناسب با افزایش زنان در آموزش عالی، نقشآفرینی آنان در بخشهای مدیریتی جامعه اعم از مدیریت که متناسب با افزایش زنان در آموزش عالی، نقشآفرینی آنان در بخشهای مدیریتی جامعه اعم از مدیریت اجرایی یا قانونگذاری در سطوح ملی و محلی افزایش نیافته است ولی شواهد نشان میدهند که تقاضا برای سهمخواهی در آینده به جابهجایی میان زنان در ساختار قدرت منتهی خواهد شد (پیشگاهی فرد و اسدیراد، ۱۳۸۲: ۱۶۰-۱۵۹).
ودادهیر(۱۳۸۱) در پژوهشی با عنوان زنان و آموزش عالی، تکوین هویت نوین برای زنان در آموزش عالی ایران به بررسی تحولات کمی و کیفی نظام آموزشی در ایران پرداخته و در این راستا، عمدتاً بر افزایش سهم و مشارکت زنان در آموزش عالی تأکید می کند. این مقاله مشارکت زنان در آموزش عالی را یک پدیده یا واقعیت پیچیده تلقی نموده بدین معنی که این واقعیت دارای علل چند گانه، ابعاد چند گانه، و پیامد های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… می داند. این تحقیق مدعی است که افزایش مشارکت زنان در آموزش عالی با آنکه دارای ابعاد کمی قوی است، فاقد کیفیت و محتوی نیست. یعنی این نوع مشارکت، صورتی اجتماعی و آموزشی است که محتوای اجتماعی و آموزشی را نیز به دنبال دارد (ودادهیر، ۱۳۸۱: ۲۹-۲۸).
سرابی (۱۳۹۲) تحقیقی تحت عنوان سرمایه فرهنگی خانواده و موفقیت تحصیلی دانشآموزان انجام داد. این مطالعه بر اساس مدل بازتولید فرهنگی بوردیو صورت گرفته و تأثیر سرمایه فرهنگی خانواده بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان هدف اصلی این پژوهش را تشکیل میدهد. یافتهها حاکی از آن است که بین سرمایه فرهنگی خانواده و مؤفقیت تحصیلی دانشآموزان رابطۀ معناداری وجود دارد و همچنین یافتهها مؤید آن است که سرمایه فرهنگی و مؤفقیت تحصیلی دانشآموزان مدارس غیردولتی بیشتر از مدارس دولتی بوده است و علاوه بر آن بین ابعاد سرمایه فرهنگی خانواده و مؤفقیت تحصیلی دانشآموزان رابطۀ مثبتی بوده است. نتایج تحقیق نشان داد که سرمایه فرهنگی خانواده سهم قابل ملاحظهای در مؤفقیت تحصیلی دانشآموزان دارد. بدین صورت که والدین نگرش مثبتی نسبت به ثبتنام فرزندان خود در مدارس غیردولتی دارند (سرابی، ۱۳۹۲: ۱).
در تحقیقِ کلانتری و همکاران (۱۳۹۲) تحت عنوان تحصیلات و مصرف فرهنگی در شهر تهران یافتهها نشان میدهد که بین سطوح مختلف تحصیلات و میزان استفاده از محصولات فرهنگی تفاوت معناداری وجود دارد. به بیانی مصرف فرهنگی در سطوح مختلف تحصیلات از تفاوت معناداری برخوردار است. همچنین یافتهها نشان میدهد که با افزایش تحصیلات میزان استفاده از محصولات فرهنگی نیز افزایش می یابد، بهطوریکه با افزایش تحصیلات، میزان استفاده از امکانات بصری، میزان گوش دادن به موسیقی و رفتن به سینما و تئاتر افزایش پیدا کرده است. در نهایت اینکه مصرف فرهنگی هم در سطوح و میزانهای مصرف و هم در الگو یا ترجیح مصرف، در میان افراد با تحصیلات مختلف متفاوت بوده است. بهطوریکه میتوان گفت، تحصیلات با انباشت منابع و سرمایه های فرهنگی در فرد به شکلدهی شیوههای خاصی از مصرف دست زده است (کلانتری و همکاران، ۱۳۹۲: ۱۱۱).
اسماعیل قدیمی (۱۳۹۲) در پژوهشی تحت عنوان آسیبشناسی آموزش عالی در ایران، به این نتیجه دست یافته که آموزش عالی نهادی مدرن و مکمل آموزشهای متوسطه و ابتدایی و دو کارکرد اصلیاش پژوهش وآموزش است. این نهاد، فرآیندهای فهم و درک سامانمند افراد، نهادها، گروهها، طبقات، قشرها و سازمانها را در جامعۀ نوین شکل میدهد و سرمایۀ معرفتی و علمی این جامعه را به عنوان دستمایهای برای ادامۀ حیات و پیشرفت زندگی فردی و اجتماعی ایجاد میکند. در ایران، آموزش عالی از ابتدای برپایی، دستِکم به علت وجود حکومتی استبدادی و وابسته و تبدیل نشدن به یک نیاز اجتماعی، عدم پذیرش نهادی و فقدان مطالبات نظاممند از سوی جامعه، بنیانگذاری ناقص علوم انسانی و اجتماعی، چالش نهادهای سنتی و قشرهای بانفوذ و ضعفهای مدیریتی، فاقد ساختار مناسب و کارکردهای مطلوب و مناسبات کارآمد با نهادها و سازمانهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه و بیشتر دچار رشد و کمیّتگرایی شده است. این ناکارآمدی، به ویژه در حوزههای انسانی و اجتماعی، در سه سطح کلان، میانی و خُرد قابل تشخیص و تبیین است. در سطح کلان، ناتوانی در تبدیل شدن به یک نهاد اجتماعی همسطح با دیگر نهادها؛ در سطح میانی، عدم تأثیرگذاری در ایجاد سازمان اجتماعی مدرن و درسطح خُرد، بی اثری در تغییر رفتار و خلقیات اجتماعی و ناتوانی در جایگزین کردن رفتار نوین متناسب با تحولات مدرن را می توان ذکر کرد. در این مطالعۀ تطبیقی و آسیبشناسانه، با تأکید بر اهمیت علوم اجتماعی و انسانی، وضعیت موجود آموزش عالی با کارکردهای مطلوب مقایسه و با تجزیه و تحلیل ناکارآمدیهای آن، این پیشنهاد مطرح شده است که سامانۀ مورد بحث، به ویژه در مقولۀ علوم انسانی و اجتماعی، نیازمند بازنگری اساسی و تجدید ساختار است. اولویتدهی به رشتههای انسانی و اجتماعی همراه با طی فرآیندهای نهادینهسازی به منظور تحقق کارکردهای آموزش عالی کارآمد و اثربخش، میتواند همچنین به تحقق اهداف موردنظر در چشمانداز بیست ساله و سیاستهای توسعۀ کشور یاری رساند (قدیمی، ۱۳۹۲: ۱۹). بازنگری و جستجو درپژوهشهای دانشگاهی و طرحهای تحقیقاتی انجام گرفته در کشور نشان میدهد، که تحقیقات زیادی در مورد آموزش عالی و افزایش حضور زنان در آن صورت گرفته است، اما در این تحقیق علاوه بر پرداختن به نگرش به آموزش عالی با بهره گرفتن از دو نظریه انگیزشی، دو متغیر به عنوان متغیر مستقل و اثرگذار بر آن مورد ارزیابی قرار میگیرد تا عوامل گرایش زنان به آموزش عالی مشخص شود. البته لازم به ذکر است، پژوهشی که به رابطۀ هویت نقش جنسیتی در گرایش به آموزش عالی بپردازد، صورت نگرفته است.
باقریخواه و همکاران (۱۳۹۰) به بررسی وضعیت پذیرش دانشجو در نظام آموزش عالی ایران از دیدگاه دانشجویان دانشگاههای دولتی شهر تهران، اعضای هیأت علمی سازمان سنجش آموزش کشور و مسئولان ذیربط آموزش عالی، پرداختند. هدف از انجام این تحقیق سنجش و مقایسه دیدگاه سه جامعه فوق، نسبت به شیوه ها وعوامل وضع موجود (شیوه آزمون متمرکز، شیوه آزمون فراگیر و عوامل معدل کتبی، نمره علمی، سهمیه ها و جنسیت) و سایر شیوه ها و عوامل مؤثر (شیوه آزمون غیر متمرکز، عوامل سوابق تحصیلی، هوش و استعداد تحصیلی) است. روش تحقیق از نوع توصیفی، پیمایشی و نمونه آماری براساس جدول مورگان و نیز انتساب متناسب برای دانشجویان سه دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه شهید بهشتی و دانشگاه علامهطباطبایی به تعداد ۳۴۶ نفر میباشد. همچنین تمامی اعضای هیأت علمی و مسئولین ذیربط آموزش عالی نیز در نظر گرفته شدهاند. یافتههای تحقیق نشان میدهد اکثریت دانشجویان با شیوه برگزاری آزمون (متمرکز، فراگیر) موافق بوده واعضای هیأت علمی و مسئولین نیز با شیوه آزمون متمرکز موافق و با شیوه آزمون فراگیر مخالف میباشند. همچنین تفاوتی بین دیدگاه دانشجویان، اعضای هیأت علمی و مسئولین نسبت به شیوه آزمون متمرکز، شیوه آزمون فراگیر و معدل کتبی، نمره علمی، سهمیهها وپذیرش جنسیت وجود ندارد. از طرف دیگر براساس نتایج بدست آمده از تفاوت دیدگاه سه جامعه میتوان گفت که اعضای هیأت علمی و مسئولان نسبت به شیوه آزمون غیرمتمرکز دیدگاهی یکسان دارند ولی دانشجویان نسبت به شیوه آزمون غیرمتمرکز با دو جامعه دیگر دیدگاهی متفاوت دارند. براساس دیدگاه اعضای هیأت علمی و دانشجویان در پاسخ به سؤالات مربوط به سهمیهها، مشخص است که وجود برخی سهمیهها موجب بروز مشکلات عدیدهای از جمله ناراحتی و رنجش دانشجویان، عدم هماهنگی آنها در کلاسهای درس و … است، لذا ادغام این سهمیهها با هم یا اعمال آنها به صورت ظرفیتی اضافی در آزمون سراسری موجب رفع مشکلات و نگرانیها خواهد بود. از طرف دیگر سه جامعۀ مسئولان، اعضای هیأت علمی و دانشجویان به ترکیبی از آزمون متمرکز و سوابق تحصیلی در آزمون سراسری تأکید داشتهاند (باقریخواه و همکاران، ۱۳۹۰: ۱۱۱).
صالحیعمران و همکاران (۱۳۹۰) در تحقیقی تحت عنوان بررسی عوامل و انگیزههای پیدایش و گسترش دانشگاهها و مؤسسات عالی غیردولتی- غیرانتفاعی در ایران پرداختهاند. در این تحقیق، با بهره گرفتن از دادههای تجربی حاصل از پیمایش، علل و انگیزههای پیدایش و گسترش آموزش عالی غیرانتفاعی در ایران بررسی شده است. جامعه آماری تحقیق، مؤسسان دانشگاههای غیرانتفاعی در ایران و دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاههای غیرانتفاعی استان مازندران بودهاند. نتایج تحقیق ضمن تأیید نتایج برخی پژوهشهای میدانی گذشته و نظریههای به خدمت گرفته، حاکی از آن است که مهمترین عوامل و انگیزههای گسترش آموزش عالی غیرانتفاعی یا خصوصی در ایران عبارتاند از فشارهای اجتماعی، نیازهای حرفهای و اقتصادی جامعه، نابرابری بین عرضه و تقاضای آموزش عالی، تقاضامحور شدن آموزش عالی، گوناگونی تقاضا، عقلانی شدن تقاضاها وغیره (صالحیعمران و همکاران، ۱۳۸۹: ۸۳).
در تحقیقی، احمدرضا روشن (۱۳۸۷) به بررسی چگونگی توزیع فرصتهای آموزش عالی در بین دانشجویان چهار دانشگاه دولتی و بزرگ کشور پرداخته است. این تحقیق به صورت میدانی، و جامعۀ آماری آن کلیۀ دانشجویان دوره روزانه دانشگاههای تهران، صنعتیشریف، شهیدبهشتی و علامه طباطبایی بوده که ازمیان آنها ۵۱۱ نفر به طور تصادفی انتخاب شدند و ویژگیهای مورد نظر از طریق پرسشنامه جمع آوری شد. یافتههای این تحقیق نشان داد که در نمونۀ مورد بررسی ۵ درصد از دانشجویان دارای پیگاه اجتماعی- اقتصادی بالا، ۲۰ درصد از دانشجویان دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی متوسط روبه بالا، ۲۸ درصد از دانشجویان دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی متوسط رو به پایین و ۴۸ درصد از دانشجویان دارای پایگاه اجتماعی- اقتصادی پایین هستند (روشن، ۱۳۸۷: ۲۸۵).
مهرنوش پازاگادی (۱۳۸۸) در پژوهشی تحت عنوان زنان در عرصۀ آموزش عالی، تأکید کرده که زنان به عنوان بخش عمده جمعیت کشور، در تولید، توزیع، انتشار دانش و فناوری نه تنها نقش بسزائی دارند، بلکه به علت نقش تربیتی در پرورش افراد جامعه توجه به توانمندی آنان در عرصه های علم و فناوری اعم از آموزش، پژوهش و امور اجرائی از مهم ترین ارکان برنامه توسعه در جوامع محسوب میشوند . در این مقاله سعی شده است براساس شرح وظایف هیئت نظارت و ارزیابی فرهنگی و علمی شورای عالی انقلاب فرهنگی با ارائه تصویری روشن از وضعیت زنان جامعه ایرانی - اسلا می در عرصه آموزش عا لی و علم و فناوری ، وضع موجود را مورد بررسی قرار داده و با ارائه راهکارها و پیشنهادها برای بهبود شاخصهای مرتبط با زنان، چشمانداز مناسبتری را برای برنامهریزان و دستاندرکاران ترسیم نماید. روش تحقیق، روش پیمایشی و ابزار جمع آوری داده ها پرسش نامه محقق ساخته بود. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چندگانه لوجستیک استفاده شده است. یافته ها نشان داد که در پرتو حضور سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی سهم مثبت و معناداری بر احتمال قبولی و نمره کسب شده داوطلبان دارد (پازارگادی، ۱۳۸۸: ۴۵).
نوغانی (۱۳۸۶) در پژوهشی به تأثیر نابرابری سرمایه فرهنگی بر موفقیت تحصیلی دانش آموزان پیش دانشگاهی در دست یابی به آموزش عالی پرداخت. تحلیل جامعه شناختی موفقیت در دست یابی به آموزش عالی با تاکید بر نقش سرمایه فرهنگی هدف اصلی پژوهش وی را تشکیل داد. فرضیه اصلی به دنبال بررسی نقش سرمایه فرهنگی بر احتمال قبولی و نمره کسب شده داوطلبان آزمون سراسری ورود به دانشگاه با بهره گرفتن از متغیرهای سرمایه اجتماعی، سرمایه اقتصادی و پیشینه تحصیلی بود. جامعه آماری دانش آموزان دختر و پسر مدارس دولتی و غیردولتی دوره پیش دانشگاهی استان خراسان و حجم نمونه مورد نظر ۱۶۶۷ نفر بوده است. روش تحقیق، روش پیمایشی و ابزار جمع آوری داده ها پرسش نامه محقق ساخته بود. برای تحلیل داده ها از رگرسیون چندگانه لوجستیک استفاده شده است. یافته ها نشان داد که در پرتو حضور سرمایه اجتماعی و سرمایه اقتصادی، سرمایه فرهنگی سهم مثبت و معناداری بر احتمال قبولی و نمره کسب شده داوطلبان دارد (نوغانی، ۱۳۸۶: ۷۱).
معصومه قارون (۱۳۸۱) در پژوهشی به برآورد تقاضای اجتماعی آموزش عالی در ایران در دورۀ ۸۸-۱۳۸۰ پرداخت. یکی از رویکردهای برنامه ریزی توسعه آموزش عالی پاسخگویی به تقاضای اجتماعی آموزش عالی است. این مهم، خود، ضرورت شناخت و براورد حجم تقاضای اجتماعی را در سالهای آتی مطرح می کند. این مقاله که بر گرفته از یک طرح پژوهشی است سعی کرده است حتی المقدور به این مسأله بپردازد و برآوردهایی از تقاضای آموزش عالی در دوره ۸۸-۱۳۸۰ به تفکیک جنسیت، گروه های آزمایشی، دوره های مختلف و گروه های سنی مختلف ارائه کند و به شناختی در مورد چگونگی تأثیر متغیرهای اقتصادی اجتماعی بر تقاضای آموزش عالی نائل آید. برای این منظور، ابتدا با بهره گرفتن از ارقام به دست آمده از شاخصهای گذار تحصیلی در آموزش عمومی و متوسطه، جداول جریان دانش آموزان (گروههای همسن و سال) تشکیل و تعداد دانش آموزان سال آخر متوسطه واز آنجا تقاضای اجتماعی آموزش عالی برآورد گردید. در گام دوم، تقاضای اجتماعی آموزش عالی با بهره گرفتن از محاسبه نرخ مشارکت در آموزش عالی به تفکیک گروه سنی و پیش بینی تحولات آن در آینده برآورد شد. در مرحلۀ سوم، باتشکیل معادلات رگرسیونی توصیف کننده تغییرات تقاضای اجتماعی آموزش عالی، تأثیر چند متغیر اقتصادی اجتماعی شناسایی شدند و از الگوهای به دست آمده برای برآورد تقاضا در سالهای آتی استفاده گردید. اهم نتایج به دست آمده حاکی از آنند که به دلیل کاهش نرخ مشارکت مردان در آموزش عالی، که در گروه های اصلی جمعیتی رخ داده است و تداوم نرخ ثبت نام ناخالص زنان در مقایسه با مردان، در سالهای آتی نیز سهم زنان در کل متقاضیان آموزش عالی رو به افزایش و سهم مردان رو به کاهش خواهد بود. علاوه بر کاهش سهم مردان در کل تقاضای اجتماعی، سهم آنان در پذیرفته شدگان نیز کاهش یافته است و این پدیده همراه با این واقعیت که نرخ حضور زنان در بازار کار نسبت به مردان کمتر است، می تواند آثار نامطلوبی بر ذخیره دانش نیروی انسانی فعال کل اقتصاد در آینده داشته باشد. شواهد آماری نشان می دهند که کاهش تمایل به ادامه تحصیل در بین پسران از نظام قبل از دانشگاه نشأت می گیرد. همچنین شواهد به دست آمده از روند تحولات جمعیتی در آینده نیز حاکی از آنند که ترکیب سنی متقاضیان آموزش عالی در سالهای آتی، سهم بیشتری از تقاضای آموزش عالی را تقاضای تأمین نشده سالهای قبل تشکیل خواهد داد و در این مجموعه، سهم گروه آزمایشی علوم انسانی بیشتر خواهد بود. برآورد های نهایی نشان می دهند که روند افزایش تقاضای اجتماعی زنان با سال ۱۳۷۸ ادامه، ولی تقاضای اجتماعی مردان حداکثر تا سال ۱۳۸۳ افزایش و پس از آن کاهش خواهند یافت. نتایج تحلیل الگوی تأثیر گذاری متغیر های اقتصادی اجتماعی بر تقاضای اجتماعی زنان و مردان برای آموزش عالی حکایت از آن دارند که متغیرهای مربوط به بازار کار دارای بیشترین تأثیر هستند. ضمن این که متقاضیان آموزش عالی چشم انداز آتی اقتصادی را بیشتر در جهت تحدید فرصت های شغلی پیش بینی می کنند و همین عامل موجب می شود که تقاضای مردان برای آموزش عالی کاهش یابد (قارون، ۱۳۸۱: ۷۲-۷۱).
۲-۱۱-۲ تحقیقات خارجی
امروزه در اکثر کشورهای دنیا نقش های جنسیتی عمیقاً تغییر پیدا کرده و در راستای افزایش مشارکت زنان در کلیۀ امور اجتماعی از جمله آموزش عالی پیش می رود.
در مطالعه دیگری که توسط پام ماراس[۱۴۶] (۲۰۰۷) انجام گرفت، به بررسی نگرش دانشآموزان نسبت به آموزش عالی پرداخته شد. این تحقیق به روش طولی بر روی ۳۵۷۰ دانشآموز ۱۸- ۱۳ ساله در لندن صورت گرفت. دانش آموزان مخصوصاً پرسشنامه طراحی شده نگرش به تحصیلات بالاتر را تکمیل کردند و اطلاعاتی در مورد فعالیتهای توسعۀ مشارکتی که در آن مشارکت داشتند را فراهم نمودند. دادهها در مورد موفقیت آکادمیک دانش آموزان و زمینههای اجتماعی آنها بود. از نظر جنس و گروه، اختلاف معنیداری در فعالیتهای توسعۀ مشارکتی و مخصوصاً با هدفِ افزایشِ مشارکتِ اجتماعیِ دانشآموزانِ محروم در تحصیلات بالاتر وجود داشت. همچنین یافتهها در رابطه با تئوری هویت اجتماعی و مفهوم خودانگاره حاکی از آن است که استراتژی مشارکت در آموزش عالی را افزایش میدهند (ماراس، ۲۰۰۷: ۶۹).
نتایج پژوهش زازمن (۲۰۰۵) که با هدف مشخص ساختن واکنش دانشجویان کالج به الزامات خاص دورههای تحصیلی (به عنوان مثال سیاست مراقبت سختگیرانه) و شناسایی درجهای که آنها در رفتارهای مرتبط با عملکرد بالای تحصیلی درگیر میشوند به انجام رسید مشخص ساخت که دانشجویان دختر در این رفتارها از همکلاسیهای پسر خود برتری معنیداری نشان میدهند. این رفتارها عبارتند از: حضور به موقع در کلاس، نشستن در جلوی کلاس درس، یادداشت برداری درسی، سازماندهی زمان مطالعه، خریداری کتابهای درسی، خواندن این کتابها و سود بردن از فرصتهای اضافی برای یادگیری (زازمن[۱۴۷]، ۲۰۰۵: ۶۲۶-۶۲۱). پژوهش آندرس و آنداموتی در بارۀ دستیابی به تحصیلات بالاتر از متوسطه و رابطه با طبقۀ اجتماعی والدین، جنسیت و انتظارات تحصیلی معلوم کرد که بین جنسیت فرد و زمینۀ اقتصادی- اجتمعاعی والدین با دستیابی به تحصیلات عالی همبستگی شدیدی دارد بدین تربیب که نابرابری میان دختر و پسر در دستیابی به تحصیلات عالی در پایگاه اقتصادی- اجتماعی بالا کمتر می شود (آندرس و آداموتی[۱۴۸]، ۲۰۰۷: ۱۳۵).
مایکل مامپر[۱۴۹] (۲۰۰۳) به بررسی وضعیت فعلی و پیشین آیندۀ دانشگاههای دولتی آمریکا از لحاظ دسترسی گروههای مختلف به آن پرداخته است. یافتههای تحقیق حاکی از این است که از اوایل دهۀ ۱۹۸۰ عوامل گوناگونی دست به دست هم دادهاند تا موانعی را برای دسترسی فرزندان خانوادههای کمدرآمد و محروم اجتماعی به آموزش عالی دولتی آمریکا پایهریزی کنند. از جمله این موانع میتوان به افزایش شهریه و تغییر در برنامهها و قوانین فدرال و کاهش پذیرش در برخی دانشگاهها، نام برد (مامپر، ۲۰۰۳، ۹۷).
پاتریشیا و ریو[۱۵۰] (۲۰۰۳) تحقیقی را تحت عنوان یک مدل انگیزشی در مورد اهداف دانشآموزان روستایی برای ماندن در دبیرستان در مقابل ترک تحصیل انجام دادند. در این تحقیق مؤلفان با بهره گرفتن از تئوری خودمختاری، مدل انگیزشی را امتحان کردند تا شرایطی را که دانشآموزان روستایی اهدافشان را تعیین میکنند تا در دبیرستان بمانند در مقابل ترک تحصیل توضیح دهند. مدل نشان میدهد که متغیرهای انگیزشدهنده، اساس تمایل دانشآموزانی که در کلاس درس توسط معلمانِ حمایتگر و با استقلال فردی، حمایت میشوند یا توسط معلمان کنترلکننده دلسرد میشوند را تشکیل میدهد. آنالیز لیزرل از دادههای پرسشنامۀ ۴۳۸ دانشآموز روستایی نشان داد که قوانین آزادی عمل و حمایت در میان کلاسها، انگیزۀ آزادی فردی دانشآموزان را بالا میبرد. این منابع انگیزشی، هم تمایل دانشآموزان به ماندن در مقابل ترکتحصیل را پیشبینی میکند و هم پس از کنترل، تأثیر مؤفقیت را نشان میدهد (پاتریشیا و ریو، ۲۰۰۳: ۳۴۷).
مطالعۀ دیگری تأثیر وضعیت سیاسی- اقتصادی و اشتغال والدین؛ بر انتخاب رشته در دانشگاه، با توجه خاص روی تفاوتهای مرد و زن را بررسی میکند. مطالعه از آنالیزهای لاجیت[۱۵۱] چندجملهای و دادههای مرکز ملی آمارهای آموزشی[۱۵۲] (۱۹۹۵) و بررسی آغاز دانشآموزان قدیمی استفاده میکند. داشتن پدری که شغل رسمی یا اجرایی دارد، اثر بیشتری روی دانشآموزان دختر دارد تا اینکه مادر شغل مشابهای داشته باشد. برای پسران مسئله برعکس است. زنانی که خانوادههایی با وضعیت بالای اقتصادی- اجتماعی دارند کمتر در رشتۀ تجارت تحصیل میکنند؛ برای مردان این وضعیت متضاد است. برای دانشآموزانی که میخواهند از نظر مالی خیلی مرفه باشند، اهمیت رشتۀ تجارت بیشتر از سایر دانشآموزان است (لپل و همکاران[۱۵۳]، ۲۰۰۲: ۳۷۳).
در تحقیقی؛ دِ گراف[۱۵۴] وهمکاران (۲۰۰۲) به بررسی سرمایه فرهنگی والدین و تأثیر آن بر مؤفقیت آموزشی در هلند پرداختند. در این مقاله، مؤلفان تحقیقشان را بر روی ابعاد منابع فرهنگی والدین که بر موفقیت آموزشی اثر میگذارد، متمرکز کردند و بین مشارکت والدین در هنرهای زیبا و رفتار خواندن والدین تمایز قائل شدند. با بهره گرفتن از داده انتخابی برای هلند در سال ۱۹۹۲، آنها دریافتند که رفتار خواندن والدین، نه مشارکت آنها در هنرهای زیبا، بر موفقیت آموزشی کودکان اثر میگذارد. مؤلفان همچنین اعتبار دو تئوری جایگزین در مورد تأثیر متقابل زمینه آموزشی والدین و سرمایه فرهنگی آنها را بررسی کردند (با تمایز بین خواندن و مشارکت در هنرهای زیبا): تئوری بازتولید فرهنگی بوردیو و تئوری تغییرپذیری فرهنگی دی ماجیو، حمایت دادهها برای فرضیههایِ تغییرپذیریِ فرهنگی با توجه به رفتار خواندن والدین را فراهم میکنند؛ خواندن والدین در پیشبینی موفقیت در مدرسه مؤثر است، مخصوصاً برای کودکانی که والدینشان سطوح پایین تحصیلات دارند (دگراف و همکاران، ۲۰۰۲: ۱۰۱).
در پژوهشی که ون ولی[۱۵۵] تحت عنوان تغییرات اخیر در آموزش عالی و دلایل اخلاقی آنها، انجام داده به این نتیجه دست یافته که یکی از تحولات مهم نظام های آموزش عالی خصوصاً در آمریکای شمالی، تحول در میان مشارکت زنان در آموزش عالی است. به زعم وی، جامعه آمریکا در راستای اعطای حقوق اقلیتها یعنی زنان، رنگین پوستان و…، حرکت میکند. بنا به گزارش وی در سال تحصیلی ۲۰۰۰-۱۹۹۲، ۵۵ درصد از دانشجویان دوره کارشناسی را زنان به خود اختصاص دادهاند و به نظر میرسد که تا پایان دهۀ ۲۰۱۰ میلادی به ۶۰ درصد برسد. به نظر وی، در مقاطع بالاتر نیز زنان به دنبال کسب موفقیت و مشارکت بیشتر هستند. بدین ترتیب که زنان فارغالتحصیل از دورۀ دکتری تخصصی در تمامی رشتههای دانشگاهی از ۳۳ درصد در سال تحصیلی ۸۳-۱۹۸۲ به ۳۹ درصد در سال تحصیلی ۹۶-۱۹۹۵ رسیده است. همچنین در رشته های علوم اجتماعی، در سال تحصیلی ۸۱-۱۹۸۰، ۴/۶۴ درصد دانشجویان دورۀ دکتری تخصصی به مردان اختصاص یافته بود، در حالی که در سال تحصیلی ۹۵-۱۹۹۴ این نسبت برای مردان به ۲/۴۹ درصد تعدیل یافت، یعنی در همین سال تحصیلی ۸/۵۰ درصد دانشجویان دره های دکتری تخصصی را زنان اشغال کرده بودند. این سهم در سالهای تحصیلی ۹۶-۱۹۹۵ و ۹۷-۱۹۹۶ به ترتیب به ۶/۵۱ درصد و ۱/۵۳ درصد افزایش یافته است (ونولی، ۲۰۰۱: ۴).
مطالعۀ دیگری در کشور هلند، مؤید این است که سرمایه گذاری بلند مدت به معنی یافتن شغل هایی با درآمد بالا و اطمینان بیشتر، مهمترین انگیزه برای ورود به دانشگاه ست. در این تحقیق آمده است که طی ده سال گذ شته، متقاضیان ورود به دانشگاه در هلند دو برابر شده اند(کانتون[۱۵۶]،۲۰۰۱: ۹).
در سال ۱۹۹۸ پژوهشی در آرژانتین انجام گرفته که نشان میدهد درآمد خانواده ۹۰ درصد دانشجویان دانشگاههای دولتی بالاتر از حد متوسط است. همچنین تقریباً پدران نیمی از افراد وارد شده به دانشگاه، تحصیلات دانشگاهی داشته اند، در حالی که این نسبت در افراد واد نشده به دانشگاه کم تر از ۷ در صد می باشد. تقریباً ۷۰ درصد دانشجویان متعلق به ۳۰ درصد از ثروتمندان افراد جامعه و تنها ۱۱ درصد متعلق به ۵۰ درصد از فقیرترین افراد جامعه هستند(روزادا[۱۵۷]، ۲۰۰۱ به نقل از نوغانی ۱۳۸۶: ۷۴).
در تحقیق دیگری که ماکسول[۱۵۸] و همکاران در سال ۲۰۰۰ در استرالیا انجام داده اند، دستیابی به بهترین شغل و درآمد بالاتر از مهمترین انگیزههای دانش آموزان برای ورود به دانشگاه گزارش شده است. دومین انگیزۀ مهمی که آنها در مطالعه خود به آن اشاره کردهاند، «یادگیری بیشتر در زمینههای مورد علاقه در دانشگاه » است. «رهایی از خانه» و «عدم توانایی یافتن کار در صورت نرفتن به دانشگاه» از مواردی بودند که توسط اکثر دانش آموزان رد شده است؛ ضمن اینکه هشتاد درصد دانش آموزان دبیرستانی قصد رفتن به دانشگاه را داشتند و زنان نسبت به مردان تمایل بیشتری بر ای ادامه تحصیل ابراز کرده اند (ماکسول و همکاران، ۲۰۰۰: ۱۱۲- ۱).
در پژوهشی که نولند[۱۵۹] در سال ۱۹۹۹ در ایالت تنسی آمریکا انجام داد، دریافت که تصمیم برای ورود به دانشگاه در بین دانش آموزان بیشتر تصمیمی اقتصادی است و اهداف شغلی بیشترین انگیزه داوطلبان را تشکیل می دهد. از یافتههای دیگر این مطالعه این است که زنان نسبت به همسالان مرد خود تمایل بیشتری برای ورود به دانشگاه دارند (نولند، ۱۹۹۹: ۱).
پژوهش انجام شده توسط اتحادیه اروپایی در ۱۶ کشور عضو این اتحادیه در سال ۱۹۹۴ نشان میدهد: ۱) در کشور آلمان تنها ۱۵ درصد کودکان متعلق به والدین یقهآبی وارد دانشگاه می شوند و نسبت دانشجویان متعلق به طبقات پایین طی ۱۲ سال گذشته از۲۳ درصد به ۱۴ درصد کاهش یافته است؛ در مقابل، نسبت دانشجویان طبقات بالا و متوسط به ۱۵ درصد رسیده است. ۲) در کشور هلند، بین پیشرفت تحصیلی دانشجویان و شغل والدین (به خصوص شغل پدر) و تحصیلات والدین (به خصوص پدر) همبستگی نزدیکی وجود دارد. ۳) در کشور اسپانیا ۸۰ درصد فرزندان خانواده های دارای مشاغل مدیریتی در آموزش عالی مشارکت دارند؛ در حالی که تنها ۵/۸ درصد کودکان متعلق به خانواده هایی که کارگر غیر ماهر هستند، از آموزش عالی بهره مند می شوند. ۴) در کشور سوئیس تأثیر خاستگاه اجتماعی بر ورود به دانشگاه در طول زمان افزایش یافته است. ۴) در کشور انگلستان حدود ۶۶درصد دانشجویان جزء طبقاتی هستند که مشاغل تخصصی و مدیریتی دارند و در مقایسه تنها نیم درصد آنها متعلق به طبقاتی هستند که کارگران یدی و غیر ماهر هستند و جالب اینکه گروه اول تنها ۸ درصد جمعیت را به خود اختصاص داده است (به نقل از نوغانی، ۱۳۸۶: ۷۵-۷۴).
با بررسی مطالعات خارجیِ از پیش صورت گرفته، نتایج حاکی از آن است که بین جنسیت فرد و زمینۀ اقتصادی- اجتماعی والدین با دستیابی به آموزش عالی همبستگی جود دارد. همچنین تحقیقات نشان میدهد که دستیابی به بهترین شغل و درآمد بالا از مهمترین انگیزههای دانش آموزان برای ورود به دانشگاههاست.
۲-۱۲ چارچوب نظری
در این تحقیق نگرش به آموزش عالی را؛ بر مبنای دو تئوری خودمختاری دسی و ریان و ارزشهای اینگلهارت به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم میکنیم، که این کار شبیه کاری است که پام ماراس به این صورت انجام داده ولی نه با اصطلاحاتی که در این تحقیق به کار گرفته شده است، مثلاً علی رغم این که به نگرش دانشآموزان به آموزش عالی پرداخته متغیر محرومیت را نیز به آن اضافه نموده و توسعۀ مشارکتی را با هدفِ افزایشِ مشارکتِ اجتماعیِ دانشآموزانِ محروم در تحصیلات بالاتر مورد بررسی قرار داده، و همچنین تأثیر هویت اجتماعی و مفهوم خودانگاره را در مشارکت دانشآموزان به آموزش عالی سنجیده است.
بنابراین منظور از نگرش درونی به آموزش عالی، فعالیتهایی است که برای کامیابی و ارضا و لذتِ ذاتی برای توسعۀ تواناییهای خود در امر یادگیری است. لذا در این بعد فقط نفس عمل مهم است و شامل انگیزش برای فهم، برای انجام کار و برای تجربه تحریک است. همچنین منظور بعد بیرونی این است که اشاره به انجام عملکرد برای به دست آوردن دستاورد بیرونی مانند تمجید و پاداش دارد. منبع و کانون اثربخش انگیزههای بیرونی در محیط قرار دارد، و به عنوان محرکی فرد را وادار به فعالیتی خاص میکند. پاداشهایی که فرد در قبال انجام فعالیتهای مبتنی بر این انگیزهها دریافت میدارد، پاداشهایی بیرونی هستند. لذا فرد با پیشبینی و آگاهی از احتمال دریافت این پاداشها رفتارهای خود را سازمان میبخشد و بسته به شدت تمایلی که این پاداشها در وی ایجاد میکند فعالیت خود را تا رسیدن به آن تداوم میبخشد.
منابع پایان نامه درباره :رابطه بین سرمایه فرهنگی خانواده و هویت نقش جنسیتی با ...