۲-۱-۱-۱-۵-۲. نظریه محرومیت نسبی[۵۶]
از جمله نظریه های مطرح دیگر در ارتباط با شادی، نظریه محرومیت نسبی است براساس این دیدگاه انسانها عموماً به مقایسه خود با دیگران میپردازند و در این رابطه وقتی احساس فقر و بی عدالتی می کنند واکنشهای شدید عاطفی (مانند تعویض شغل، کارشکنی و خودکشی و…) انجام می دهند و وقتی این احساس به اعلی درجه خود برسد به احساس تضاد اجتماعی میانجامد و تعارضات شدیدی را در پی دارد(رفیع پور، ۱۳۷۸: ۴۵ به نقل از صفری شالی،۱۳۹۰: ۱۳۰). رویکردهای محرومیت نسبی دارای چند ویژگی با اهمیت هستند که باعث میگردند به عنوان یک رویکرد در ارزیابی از عدالت در جامعه و رضایت از زندگی مطرح گردند. اول اینکه از فرایندهای مقایسه اجتماعی در تحلیلهای خود سود میجویند، فرایندی که در اغلب نظریه های ارزیابی از عدالت مطرح و در آنها مستتر میباشد. دوم، این نظریه ها درباره تبیین انقلاب و ناآرامیهای ناشی از واکنشهای جمعی، بسیار مورد استفاده قرار میگیرند و سوم، در ارتباط با ویژگی دوم، این نظریه ها برای تبیین انقلاب دارای نگرشهای فردگرایانه و روانشناختی هستند یعنی اصالت را در بروز پدیده انقلاب به وضعیت فرد و تصور او از موقعیت قرار گرفته در آن می دهند(هزار جریبی و آستینفشان، ۱۳۸۸: ۱۳۰). تدگار(١٩٧٠)، به هنگام بحث از محرومیت نسبی در کتاب خود به نام «چرا انسانها شورش می کنند؟ » بیان میدارد: نارضایتیهای اجتماعی همیشه در نتیجه بروز این احساس و حالت روانی به انسانها دست میدهد. به اعتقاد وی شرایط بروز احساس محرومیت، یگانه و همانند نیست، بلکه میتوان انواع گوناگون و شرایط متعدد بروز آن را از یکدیگر تفکیک کرد. او خود سه نوع محرومیت را از یکدیگر متمایز کرده است« اول محرومیت ناشی از کاهش امکانات که در آن توقعات ثابت باقی میمانند، دوم، ناکامی ناشی از افزایش سطح توقعات که در آن امکانات نسبتاً ثابت هستند، سوم ناکامی فزاینده که در آن توقعات افزایش و امکانات کاهش مییابد». از یک نظر تئوری محرومیت نسبی، ریشه در فرضیه ناکامی پرخاشگری دارد و از نظر دیگر احساس محرومیت، خود نتیجه فزاینده مقایسه است(تدگار،۱۹۷۰: به نقل از همان). به طور کلی براساس دیدگاه محرومیت نسبی، فرد به مقایسه خود با افراد دیگر و گروه مرجع دست میزند و دوست دارد که شرایط مشابه با آنها را داشته باشد و اگر در نتیجه مقایسه برای فرد چنین پنداشتی بروز نماید که براساس میزان سرمایه گذاری و تلاش، پاداش و نتیجهای که عایدش شده در مقایسه با دیگران عادلانه و منصفانه نیست دچار احساس محرومیت نسبی گردیده و این امر باعث بروز نارضایتی و احساس کسالت(عدم نشاط) در دو سطح فردی و اجتماعی میگردد(همان: ۱۳۰).
جمعبندی نظریه محرومیت نسبی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: براساس این دیدگاه انسانها عموماً به مقایسه خود با دیگران میپردازند و در این رابطه وقتی احساس فقر و بی عدالتی می کنند واکنشهای شدید عاطفی(مانند تعویض شغل، کارشکنی و خودکشی و…) انجام می دهند و وقتی این احساس به اعلی درجه خود برسد به احساس تضاد اجتماعی میانجامد و تعارضات شدیدی را در پی دارد. در کل این رویکرد به عنوان یک رویکرد در ارزیابی از عدالت در جامعه و رضایت از زندگی مطرح شده است.
جدول شماره(۲-۳): جمعبندی نظریه محرومیت نسبی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی
مقایسه خود با دیگران | احساس فقر و بی عدالتی | عدم شادمانی |
۲-۱-۱-۱-۵-۳. نظریه خشنودی از تأمین نیازها[۵۷]
این دیدگاه معتقد است ارضاء نیازها مهمترین دلیل به وجود آمدن احساس مسرت در شخص می شود، مثل خوردن، آشامیدن، ارضاء نیاز به عشق و … در این دیدگاه حس خوب بازتاب برآورده شدن نیازها در زمان معین به طور کامل است در این تئوری نیاز [۵۸]ماهیتی متفاوت با خواسته[۵۹] دارد. نیاز ذاتی و جهانی است در حالی که خواسته ها اکتسابی و در میان فرهنگهای مختلف متفاوت است البته خواسته ها میتوانند کم و بیش با نیازها همپوشانی داشته باشند. در این دیدگاه خوشبختی یک موقعیت دست یافتنی است و ما قادر به ایجاد خوشبختی بیشتر برای افراد بیشتری خواهیم بود و این از طریق بهبود در وضعیت محیط حاصل می شود. احساس ناخوشایندی وقتی نیازهای اولیه نظیر گرسنگی، تشنگی و نیاز به ارتباط با دیگران ارضاء نمی شود در انسان به وجود می آید. این دیگاه تمام نیازهای معنوی و نیازهای مادی را در نظر میگیرد. مطالعات تجربی نشان می دهند متوسط احساس خوشبختی افراد بازخوردی از دو مقوله ارضاء نیازهای معنوی نظیر (ازدواج ، ارتباط با دستان و …) و ارضاء نیازهای مادی نظیر (درآمد ، شغل ، مسکن و …) است(هلیول و لایارد و ساچ ، ۲۰۱۳ : ۷۷).
جمعبندی نظریه خشنودی از تأمین نیازها و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: احساس خوشبختی افراد بازخوردی از دو مقوله ارضاء نیازهای معنوی نظیر (ازدواج، ارتباط با دستان و…) و ارضاء نیازهای مادی نظیر (درآمد، شغل، مسکن و …) است.
جدول شماره(۲-۴): جمعبندی نظریۀ خشنودی از تأمین نیازها و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی
ارضاء نیازهای معنوی نظیر ( ازدواج ، ارتباط با دستان و … ) و ارضاء نیازهای مادی نظیر ( درآمد، شغل، مسکن و … ) | شادمانی |
۲-۱-۱-۱-۵-۴. نظریه همبستگی اجتماعی[۶۰]
ایدۀ اساسی این نظریه این است که انسانها گرد هم میآیند، احساسات مشترکی را تجربه می کنند و به گونۀ یک کنش جمعی آن را بیان میدارند. بنا بر آنچه که دورکیم میگوید، مهم کنش جمعی است مهم نیست به چه منظوری. برای مثال دورکیم کارکرد مناسک دینی را در قالب کنش جمعی و نتیجتاً کنش و انسجام تبیین می کند. بر این منوال شاید بتوان صور دیگر پدیده اجتماعی را که به کنش جمعی منجر میشوند، عامل انسجام اجتماعی تلقی کرد(خورشیدی،۱۳۹۳: ۶). جشنهای دسته جمعی را میتوان یکی از موارد مهم از این نوع دانست. جشنها معمولا به صورت گروهی برگزار میشوند. تعدادی افراد گرد هم میآیند و با تمسک به یک موضوع خاص، به تبادل احساست و عواطف نسبت به هم میپردازند. این گونه جشنها برای خود قاعدهمندیها و روشهای خاص دارند. از این نظر، بین جشنهای دسته جمعی و مناسک دینی نوعی همانندی وجود دارد. بدین معنی که در هر دو پدیده، عنصر قاعدهمندی و روشمندی وجود دارد و برگزاری آن ها فاقد نظم و مقررات خاص نیست اما جشنهای گروهی برخلاف مناسک دینی که از تقدیس برخوردارند و کمتر تغییرپذیرند، آسانتر با شرایط، مقتضیات و نیازهای زندگی بشری سازگار میشوند. از سوی دیگر، برگزاری جشنهای دسته جمعی ضمن اینکه به کنش جمعی میانجامد، شادابی، کاهش تنشهای عاطفی، رفع تیرگیهای روابط بین افراد و کاهش کشمکشهای اجتماعی را به همراه دارد (همان: ۷). جشنهای دسته جمعی، معمولاً تفاوتهای رایج طبقات اجتماعی را که باعث تقسیم بندی اعضای جامعه و ایجاد خط کشیهای سخت میشوند، تضعیف و به طریق اولی حذف می کنند. مناصب، مقام ها، موقعیتها و پایگاههای اجتماعی حین برگزاری جشنها عامل اساسی به شمار نمیروند. بنابراین میتوان گفت که برگزاری جشنها همانند مناسک دینی، از جمله عوامل ایجاد همبستگی، انسجام و وفاق اجتماعی هستند. مضافاً اینکه در جشنها تنوع بیشتری به چشم میخورد. با این وصف، جشنهای گروهی در خدمت حفظ منافع جمعی هستند؛ چرا که همبستگی اجتماعی را تضمین می کنند و سلامت روحی و روانی اجتماع را به ارمغان می آورند. به هر حال، ایجاد و حفظ همبستگی اجتماعی برای ادامۀ حیات مفید و ثمربخش جوامع، بسیار مهم و تعیین کننده است. جشنهای گروهی ابزار مناسبی برای ایجاد چنین همبستگی اجتماعی به شمار میروند؛ زیرا معمولا برگزاری جشنها بر هر عنوان و علتی که باشد، مورد استقبال عموم مردم قرار میگیرد. آنچه شادابی، نشاط، همبستگی و انسجام اجتماعی را هم زمان به وجود می آورد، شایستۀ آن است که بیشتر از آنچه امروز هست مورد عنایت قرار گیرد. جشنهای دسته جمعی چنین کارکردی دارند. بنابراین، ایجاد شور و نشاط بین افراد جامعه و نتیجتاً دستیابی به یکپارچگی اجتماعی در گروه توجه به ویژه به آن است(همان:۷).
جمعبندی نظریه همبستگی اجتماعی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: امر اساسی این نظریه این است که انسانها گرد هم میآیند، احساسات مشترکی را تجربه می کنند و به گونۀ یک کنش جمعی آن را بیان میدارند و این عامل انسجام اجتماعی باعث ایجاد شادمانی می شود.
جدول شماره(۲-۵): جمعبندی نظریه همبستگی اجتماعی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی
کنش جمعی(احساسات مشترکی) | انسجام اجتماعی | شادمانی |
۲-۱-۱-۱-۵-۵. نظریه بیگانگی اجتماعی[۶۱]
نظریه هایی اجتماعی که تاکنون دربارۀ بیگانگی مطرح شده اند تلویحاً در برگیرنده مقوله رضایت از زندگی و احساس شادی و نشاط هم هستند. به عبارت دیگر میتوان احساس بیگانگی اجتماعی را تلویحاً به معنای تبیین نارضایتی و عدم بهروزی به شمار آورد. به عبارت دیگر بیگانگی به طور کلی به معنای بیگانگی فرد از جنبه های اصلی وجود اجتماعیاش بوده است، مبیین نارضایتی و ناخرسندی است(محسنی تبریزی، ۱۳۷۳: ۷۳ به نقل از صفری شالی، ۱۳۹۰: ۱۳۰). نظریه های کلان دربارۀ بیگانگی، اساس دیدگاه خود را بر این پایه استوار کرده اند که وجود پدیدۀ بیگانگی در جامعه، به نمودهای گوناگون رفتارهای بیگانهوار نظیر بی قدرتی، انزوا، تنفر فرهنگی و … منجر خواهد شد(سولاو[۶۲]،۲۰۰۳: ۱۱۰). به نظر مرتون هر سه جنبه بیگانگی یعنی بیقدرتی[۶۳]، بی هنجاری[۶۴] و احساس انزوای اجتماعی[۶۵] می تواند در فرد توأماً یا به صورت مجزا تظاهر کند( زهرا جریبی، ۱۳۸۸: ۱۶). بنابراین بیگانگی اجتماعی به معنای انزوا و اثربخشی کمتر، برابر با کاهش نشاط اجتماعی است. البته مقوله بیگانگی فقط توسط جامعهشناسان مطرح نگردیده، بلکه در نظریه های روانشناسی هم سخت مورد توجه قرار گرفته است(صفری شالی،۱۳۹۰: ۱۳۱).
جمعبندی نظریه بیگانگی اجتماعی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی: بیگانگی به طور کلی به معنای بیگانگی فرد از جنبه های اصلی وجود اجتماعیاش بوده است، مبیین نارضایتی و ناخرسندی است. بیگانگی اجتماعی به معنای انزوا و اثربخشی کمتر، برابر با کاهش نشاط اجتماعی است.
جدول شماره(۲-۶): جمعبندی نظریه بیگانگی اجتماعی و شناسایی عوامل مرتبط با شادمانی