مرده دل چون کور از آسیب دوران بی غم است
خنده باشد بر لبش گر عالمی را ماتم است
گلشن کشمیر را امسال شادابی کم است
گر گل ابری نمایان است آن هم بی غم است
کشمیر از صباحت روشنگر جمال است
حسن سیاه آنجا گر هست خال خال است
۳۰۹- به دلیل عدم شادابی، به جز بدن و جسم خاکی آدم که غرق عرق است، هیچ خاک دیگری طراوت و تازگی ندارد.
۳۱۱- معنی بیت: در مجلس بزم سماع ، غم از طریق گریه کردن دفع می شود. زیرا که آب اشک ، شراب به نظر می آید.
مفهوم بیت: مبالغه در بیان خشک سالی.
۳۱۲- اهل تمیز: مُمَیٍّز. باهوش . باخرد. هوشمند. ( دهخدا، ۱۳۷۳: ۳۱۵۳)
۳۱۴- کلمات « افتادن » و « برخاستن » با واژه « نماز » با هم تناسب دارند.
لغت « خرابات » با فتحه آغازین، جمع « خرابه » بوده و به معنای ویرانه، مکان پریشان، میخانه و میکده.
«میخانه» در اصطلاح عرفانی مظهر جلالی است که سالک از تجلّی قهّار، محو و فانی می گردد.
به عقیده برخی؛ خرابات عزلت خانه مرشد است .(شارح)
۳۱۵- طنبور: صاحب نفایس الفنون گوید: طنبور همان است که اکنون به کمانچه مشهور است. سازی است معروف ، معّرب دنبره یعنی دنب بره جهت شباهت آن به دم بره . (منتخب اللغات ). صاحب آنندراج گوید: ساز معروف و این معّرب تونبره که لغت هندی است به معنی کدوی تلخ و چون این ساز در اصل از کدو ساخته اند به مجاز نام شهرت گرفته ، از عالم تسمیه الشی باسم مادته. به نقل از ( دهخدا، ۱۳۸۵: ۱۹۴۷)، (برهان، ۱۳۶۲: ۵۶۶)
معمولاً دستان تنبور نواز به دلیل نواختن تنبور متحرّک است.
به دلیل حرکت تار در تنبور، رعشه یا لرزیدن اعضا را که شاعر به خودش نسبت داده است، در تارهای تنبور نیز دیده می شود.
۳۱۷- معنای بیت : از آواز مطرب ( آواز خوان، نوازنده ) هرکسی از خود بیخود شده و بی ناموس و ننگ گشته است به جز پرده ساز.
۳۱۸- پر بودن دل از کسی: کنایه از آزرده خاطر بودن و شکوه داشتن از آن کس.
۳۱۹- اهل تمیز. [ اَ ل ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مُمَیٍّز. باهوش . باخرد. هوشمند. ( دهخدا، ۱۳۷۳: ۳۱۵۳)
معنای بیت : استخوان من از شدّت چشم زخم ها از ظاهرم نمایان گشته است مانند کاغذی که از نقش نگین پر شده باشد.
گل کردن در معنای کنایی؛ یعنی، ظاهر شدن، نمایان گشتن.
۳۲۱- از شرم تهی دستی و فقر دست خالی خود را در زیر آستینم پنهان کرده ام و بیرون نخواهم آورد.
۳۲۲- کلمه بالا نشین دارای ایهام است:۱٫ صاحبان مقام و مرتبه۲٫ آنان که در بالا می نشینند.
۳۲۳- کمر فرد را میگرفتند برای کمک به تعادل فرد در برخاستن.
۳۲۴- «شکر آب »و« شکراب» به لحاظ دیداری ،جناس مرکب مرفو ساخته اند.
شکرآب شدن: کنایه از به هم خوردن رابطه دوستی میان دو کس. (فرهنگ فارسی معین)
سخن شیرین : آرایه حس آمیزی.
معنی بیت : در مقابل شیرینی سخنم ، شکر از خجالت و خود کمتر بینی آب شده است ، به همین دلیل اگر بین من و طوطی که علاقه مند به شکر است ، رابطه خوبی وجود ندارد و دوستی میان ما به هم خورده و به کینه و دشمنی بدل شده ، بجا و شایسته است.
۳۲۷- مغز سر من مانند کف این دریای خروشان است ؛ یعنی، مغزم همچون کف روی آب دریا سطحی ، سبک و پوچ است ؛ قدرت تعقّل ندارد.
۳۲۸- انسانی که عاقل است گول حرف های دنیا را نمی خورد، انگار در گوش خود پنبه گذاشته و چیزی نمی شنود.
۳۳۰- بین غلغل و خاموش آرایه تضاد است.
۳۳۲- نگاه تیز: نگاه دقیق ، تند ،سریع و گذرا .
زهگیر: شست ، چیزی مانند انگشتر که از شاخ حیوان و استخوان و.. درست می کنند و هنگام تیراندازی در انگشت می کنند.
۳۳۳- پر بر آوردن: کنایه از شوق و ذوق بسیار داشتن در انجام عملی.
معنی بیت: همچون دهانه تیر، زهگیر اشتیاق و تمایل بسیار دارد تا تیر هرچه زودتر به من اصابت کند.
۳۳۴- شمشیر تو با وجود این که از جنس آهن است ولی از آه و ناله من فریاد می کشد و دلش نمی آید مرا بکشد مانند تیغ قلّه کوه که از ناله مردم خودش هم ناله می کند. به نظر می رسد مصنّف در این بیت ، اشاره لطیفی به پژواک کوه دارد.