به یاد داشته باشید که بزرگترین نتایج مثبت حاصل از برنامه ریزی استراتژیک ممکن است به روش های حیرت آور، و یا از منابع شگفت آور حاصل شود.
مشاوره از خارج سازمان یا سایر تسهیلات می توانند سودمند باشند. سازمانها و جوامع، اغلب به مشورت، تسهیلات و آموزش از خارج نیاز دارند.
اگر انجام دادن کار به دشواری پیش می رود، فایده های بالقوه فرایند را به یاد داشته باشید.خاطر نشان می گردد که برنامه ریزی استراتژیک می تواند به سازمانها و جوامع کمک کند تا به روش استراتژیک فکر کنند و به تدوین استراتژی های کار ساز بپردازند.
سرانجام، به یاد داشته باشید که برنامه ریزی استراتژیک برای تمام سازمان ها یا جوامع مناسب نیست. «بری» معتقد است که در اوضاع معین که فهرست آنها در سطرهای بعد خواهد آمد، احتمالا نباید نسبت به برنامه ریزی استراتژیک اقدام شود:
اگر خانه از پای بست ویران باشد.
اگر سازمان یا جامعه فاقد مهارتها، منابع یا تعهد لازم از سوی تصمیم گیرندگان کلیدی برای تولید یک برنامه خوب باشد.
اگر هزینههای برنامه بیش از فایدههای آن باشد.
گر سازمان یا جامعه ترجیح دهد بر ادراک مستقیم و مهارت رهبران بغایت با استعداد متکی باشد.
اگر((کار کردن بدون برنامه)) تنها فرایندی باشد که بتواند کار راه انداز باشد.
اگر اجرای برنامههای استراتژیک بیش از حد نا محتمل باشد. (منوریان،۱۳۸۶، ص ۲۹۲)
۵-۴-۱-۲ تفکر به شکل استراتژیک
ویکتورتن (V.S.L. Tan) مدیر عامل گروه مشاورین استراتژیک می گوید:
تفکر استراتژیک یقیناً یک مهارت حیاتی در هزاره جدید است. مهارتی که لازمه توانمندسازی سازمان برای بقاء رشد در محیط به شدت رقابتی امروز است.
چرخه شکل گیری تفکر استراتژیک از نظر ماهیت، نوعی «یادگیری حین عمل» به شمار می آید. اگر در حرکت و رفتار سازمان (و همچنین افراد) توجه و سازو کار لازم برای یادگیری وجود نداشته باشد، صرف انجام اقدامات و عمل، منجر به یادگیری نخواهد شد. در این حالت بنابر تعبیر زیبای استیفن رابینز (S.Rpbbins): «بیست سال سابقه، به جای بیست سال تجربه بیست بار تکرار تجربه یکساله را به همراه خواهد داشت.» در جهت گیری برای یادگیری باید فضایی برای خلق و تجربه ایده های نو و بدیع در حوزه کسب و کار فراهم شود و بازخور منفی (شکست) در بکارگیری این ایده ها یک دستاورد ارزشمند (در بعد یادگیری) تلقی گردد. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۷۲)
حاصل تفکر استراتژیک ساختاری از معانی است. این ساختار مبنای تصمیم گیری های روزانه تا جهت گیری های اساسی سازمان قرار می گیرد. معانی حاصل از تفکر استراتژیک در قالب سیاست، خط مشی و قواعد ساده و در عین حال عمیقی ظاهر شده و چگونگی تصمیم گیری و گزینش های سازمان را تعیین می کند. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۰) اندیشه و عمل استراتژیک بسیار مهم تر از هر رویکردی در زمینه برنامه ریزی استراتژیک است. «وین گرتزلی» یکی از برجسته ترین بازیکنان هاکی روی یخ در جهان است. زمانی که وی می گوید «من به سمت محلی اسکیت می کنم که می پندارم حلقه در آنجا خواهد بود»، در واقع در مورد اندیشه و اقدام استراتژیک سخن می گوید. نامبرده با یک برنامه ریزی استراتژیک ضخیم در جیب عقب خود اسکیت نمی کند، اساسا لباس های مخصوص حاکی ممکن است هرگز جیب عقب نداشته باشند. آنچه وی انجام می دهد این است که در هر لحظه از بازی، مطابق برنامه ساده بازی که از پیش با همکاری مربیان خود تنظیم کرده، به شکل استراتژیک تفکر و اقدام می کند. (منوریان،۱۳۸۶، ص ۶۶)
در رویکرد تفکر استراتژیک بیش از آنکه اصول و مفاهیم استراتژی برای توسعه مهارت برنامه ریزی (استراتژیک) مدیران بکار گرفته شود، بر توسعه دیدگاه ها و بازآفرینی باورهای آنان تاکید می شود. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۱۸) تفکر استراتژیک رویکردی است که در این راستا چارچوب نگرشی ارزشمندی را می آفریند و مفاهیم اثربخشی را عرضه می کند. هرچند باید عمیقاً توجه داشت که منظور از این مفاهیم بازافرینی نگرش مدیران است و نه توسعه دانش آنان. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۲۰)
۶-۴-۱-۲ شاخص های تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک در وجود مدیران و افراد کلیدی آن قابل رؤیت است و فقط در صورت وجود یک نظم سازمانی بین آنها در قالب برنامه ریزی استراتژیک، ظرفیت تفکر استراتژیک حاصل میشود. نمود ظرفیت تفکر استراتژیک را در پاسخ به سؤالهایی مانند زیر میتوان جستوجو کرد:
آیا عوامل جهتساز سازمان، مانند چشمانداز، به روشنی تعیین شدهاند؟
آیا سیاستهای کلی برای مدیریت سازمان روشن هستند؟ این سیاستها تا چه میزان با چشمانداز سازگاری دارند و آن را پشتیبانی میکنند؟
آیا سازمان فرصتهای موجود را میشناسد؟ به استفاده از آنها چهقدر اهمیت میدهد؟
آیا سازمان تحلیلی روشن و قابل اتکا از رقبا دارد؟
آیا سازمان استراتژی دارد؟
آیا سازمان توان حل مسایل استراتژیک را دارد؟ (کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۵)
رویکردهای مختلف تفکر استراتژیک متنوع و از حیث شاخص ها متفاوت هستند. به عبارت بهتر با توجه به جامعیت و چند وجهی بودن این دیدگاه در هر فضای فکری و محیطی حاکم می توان شاخص گذاری جدیدی از این رویکرد ارائه کرد. در ادامه چند دسته از شاخص گذاری های مطرح شده را بررسی خواهیم کرد.
سطح فردی و گروهی (سازمانی)
تفکر استراتژیک باید در دو سطح متفاوت ولی مرتبط به هم مورد توجه قرار گیرد. سطح فردی و سطح سازمانی. یکپارچه سازی تفکر استراتژیک در این دو سطح قابلیتی حیاتی در سازمان ایجاد می کند. این رویکرد، اثر، ویژگی ها و اقدامات فردی بر زمینه سازمانی و برعکس زمینه سازمانی بر تفکر فردی را نشان می دهد.(Bonn, 2001, p63)
بون با رویکرد چند سطحی، اینگونه بیان می کند:«تفکر استراتژیک در یک ذهن به تنهایی شکل نمی گیرد، بلکه از زمینه ی اجتماعی تاثیر می پذیرد. از آنجائی که شخص وقتی در یک اجتماع قرار می گیرد علاوه بر اینکه ارزش های آن را می پذیرد، عقاید، هنجارها ارزش ها بر رفتار او نیز تاثیر می گذارد. او با این دلیل، تفکر استراتژیک را می توان در سطح میکرو به فردی و گروهی و در سطح ماکرو سازمانی و زمینه آن (صنعت و ملت و …) در نظر گرفت. افراد دیگر نیز کم و بیش در همین دسته بندی ها می گنجند.» (سرهنگی، ۱۳۸۷، ص۹)
تفکر استراتژیک در گروه ها
درک تفکر استراتژیک در یک محیط سازمانی پیچده مستلزم آن است که بتوانیم غیر از افراد موارد دیگری را نیز در نظر بگیریم و با دقت زمینه گروه و تاثیر آن بر توانایی فردی تفکر استراتژیک بررسی کنیم. این تعریف بر جنبه های اجتماعی زندگی سازمانی تمرکز دارد و بر اهمیت تعاملات را تشریح می کنند:یک فرد تفکرات جدید و تازه ای در زمینه تعاملات با دیگران خلق می کند.
مجموعه ساده ای از توانایی تفکر استراتژیک اعضا به طور جداگانه، تفاوت در ساختار باورهای پذیرفته شده مدیران ارشد گروه، تأثیر سازمانی است. همچنین نا همگونی و تعارض در فرایند تعاملات گروهی بسیار مهم هستند.
ناهمگونی: اگر گروه مدیریت با کارکنان خود نا همگون باشند سیستم های نمایشی متنوع بیشتری وجود خواهد داشت. بر اساس تئوری های شناختی سازمانی و مدیریتی، ناهمگونی در مبنای شناختی یک سیستم، تنوع را نشان می دهد. سیستم های ناهگونی و نامتجانس از منابع گوناگون اطلاعات را جمع آوری می کنند. به طور خاص تنوع مربوط به کار در گروه ها باعث می شود که اعضا در روش های پیچیده و واقعی تفکر کنند. (عموزاده خلیلی،۱۳۸۶،ص۴)
تعارض: گروه هایی که از نظر ویژگی های جمعیت شناختی ناهمگون هستند احتمالا در ویژگی ها و ارزش ها نیز ناهمگون اند. یک تیم متنوع نه تنها احتمال دارد که دیدگاه ها و نظرات متفاوتی داشته باشند بلکه در عین حال اعضایش نیز تعارضات بیشتری نیز تجربه می کنند و انتظار دارند. بازنگری از تحقیقات گذشته نشان می دهد که تعارض مربوط به وظیفه اثرات مثبتی بر تصمیم گیری می گذارد. تحقیقات در مورد تعارض مربوط به رابطه نشان می دهد که این نوع بر تغارض بر تصمیم گیری استراتژیک و بهره وری گروه و عملکرد گروه تاثیر منفی دارد و تعارض مربوط به رابطه درک متقابل را کاهش داده و مانع انجام وظایف سازمانی می گردد. (عموزاده خلیلی،۱۳۸۶،ص۵)
تفکر استراتژیک در یک زمینه سازمانی
به منظور درک بهتر تفکر استراتژیک، بایستی محتوای سازمانی نیز مطرح شود به دلیل آنکه پایه های فرایندهای درون سازمان، را شکل می دهد و به تفکر استراتژیک شکل داده و به افراد کمک می کند که به طور دسته جمعی عمل کنند.
فرهنگ سازمانی: شرکت دادن کارکنان سطوح پایین تر در تصمیم گیری باعث افزایش رضایت کارکنان شده به مدیران ارشد در تصمیم گیری کمک می کند. در گیر کردن مدیران میانی در فرایندها باعث می شود که نظرها و چارچوب های متفاوت و مفیدی فراهم شود که برای مدیران ارشد مفید است و به آنها کمک می کند که دانش های جدیدی کسب کنند و نوآوری را توسعه دهد. (عموزاده خلیلی،۱۳۸۶،ص۵)
ساختار سازمانی: تعدادی از نویسندگان بحث می کنند که سازمان ها با ساختار ارگانیک به خاطر استقلال بیشتر افراد و گروه ها و در دسترس بودن بیشتر اطلاعات و مشارکت بیشتر اعضای سازمان، نوآورتر از سازمان هایی هستند که ساختار مکانیک دارند. بحث فوق مطرح می کند که ساختارهای ارگانیک، تفکر استراتژیک بیشتری را موجب می شوند زیرا این نوع ساختار تعامل ارتباطات را افزایش داده و عرضه ایده های جدید را تشویق می کند. در مقابل ساختارهای مکانیکی احتمالا تعاملات و ارتباطات و تبادل ایده ها را محدود می کند.
سیستم حقوق و دستمزد: طراحی سیستم پاداش رفتار افراد را تحت تاثیر قرار می دهد و نتایج مهمی برای تصمیم گیری مدیریتی، استراتژی و عملکرد شرکت خواهد داشت. تعدادی از نویسندگان بر اهمیت ارزیابی مدیران اجرایی ارشد با بهره گرفتن از معیارهای کمی تاکید می کنند و متعقدند که موفقیت استراتژیکبستگی دارد به اینکه چگونه یک سیستم پاداش و دستمزد سازمان از استراتژیهایش حمایت می کند. سیستم های پاداشی که تناسب بیشتری در معیارهای عملکرد کمی و بلد مدت در ترکیب پرداختی کل پاداش را دارند، تفکر استراتژیک درون سازمان را پرورش می دهند. (عموزاده خلیلی،۱۳۸۶،ص۶)
سطح سازمانی، زمینه ای را فراهم می کند که در آن بتوان تفکر استراتژیک فردی برخوردار بود. سازمان ها نیازمند ایجاد ساختارها، فرایندها وسیستم هایی هستند که بتوانند گفتگوی استراتژیک مستمری بین تیم مدیریت ارشد به وجود آورند و از مزیت نبوغ و خلاقیت تمام کارکنان بهره برداری کنند. (آقا زاده، ۱۳۸۳، ص۲۱)
گفتمان استراتژیک: تفکر استراتژیک مستلزم زمانی برای انعکاس و اکتشاف است. (تدبیر، ۱۳۸۳، ص۲۱) حذف عارضه همیشگی «ما وقت نداریم» پیش نیاز مهمی برای تفکر استراتژیک به شمار می رود. سازمانها باید به طور مرتب زمان و مکان کافی در اختیار مدیران ارشد خود بگذارند تا آنها بتوانند در گفتمان های مربوط به مباحث، بینش ها و ایده های استراتژیک شرکت فعالیت داشته باشند. گفتگوی استراتژیک جمعی - اگر به صورت سازنده انجام شود - از مزیت پتانسیل هم افزای چندین مغز به جای یک مغز برخوردار خواهد شد. (آقا زاده ، ۱۳۸۳، ص۲۱)
ارتباطات وسیله اساسی برای یک فرهنگ خلاق است. مدیران ارشد باید پیغامی سازگار و ثابت در راستای ارزش قائل شدن به خلاقیت در سازمانشان انتقال دهند. آنها نیاز دارند برنامه هایی آموزشی و توسعه ای طراحی کنند تا سطح عمومی و کلی توانایی خلاق را افزایش داده و نیز تفکر خلاق و نوآوری را پرورش دهند. ایجاد فرهنگ سازمانی که به نبوغ و خلاقیت کارکنان ارزش قائل باشد، قوه ابتکار و احساس مسئولیت آنها را تقویت خواهد کرد. آنها از کارشان راضی تر بوده و تعهد بیشتری نسبت به سازمان نشان خواهند داد.در نهایت، آنها اثر بخشی و مولد تر خواهند بود.
فقط انتخاب افرادی با توانایی تفکر استراتژیک زیاد یا ارائه آموزش در این زمینه برای ایجاد اطمینان از پیدایش تفکر استراتژیک در سازمان کافی نیستند. همان طور که قبلا اشاره شد، سازمان ها باید ساختارها، فرایندها و سیستم هایی ایجاد کنند که افزاینده گفتمان مستمر استراتژیک بین تیم مدیریت ارشد بوده وزمینه ساز بهره گیری از مزیت نبوغ و خلاقیت کارکنان باشد. (آقا زاده ، ۱۳۸۳، ص۲۲)
تفکر استراتژیک در سطح فردی
تفکر استراتژیک در سطح فردی شامل سه عنصر است.
درک کلی از سازمان و محیط: ویژگی اصلی تفکر استراتژیک برای بدست آوردن نگرشی کلی از سازمان و محیط و نحوه اثر مسائل مختلف بر یکدیگر
خلاقیت: جستجوی رویکردهای جدید و راه های بهتر انجام امور بوسیله به چالش واداشتن مفروضات همیشگی و تفکر غیر متعارف
چشم اندازی برای آینده سازمان: یک چشم انداز واقعی و درست، درک و فهمی از جهت حرکت سازمان ایجاد کرده و زمینه تمرکز و تأکید بر تمام فعالیت های داخل سازمان را فراهم می کند. (Bonn, 2001, p64)
بوسیله فرایند تحلیل شبکه ای فازی به منظور بهره گیری از نظرات کارشناسان و تلفیق نظرات آنها تحقیقی انجام شد که نتایج آن نشان می دهد سطح سازمانی به عنوان موثرترین معیار و ساختار سازمانی و فرهنگ سازمانی از تأثیرگذار ترین زیر معیارها بر تفکر استراتژیک می باشند. (قربان پور، ۱۳۸۶، ص۸)
زمانی که فرد با یک سری از رویدادهای دوپهلو روبرو می شود در پی درک آن برمی خیزد، طبق تئوری شناختی افراد بوسیله بازنمایی ذهنی از رویداد که تفکر آنها و جهت تصمیمات را هدایت می کند به ادراک می پردازند. زمانی که یک متفکر استراتژیک در یک موقعیت که آشنایی زیادی با آن دارد قرار می گیرد یک سیستم بازنمایی ذهنی منحصر به فرد کافی است. اما در موقعیت هایی که تصمیمات، نو، بدیع و پیچیده هستند و ساختاری ندارند مدیران به ارائه راه حل های چندگانه بالقوه برای دستیابی به نتایج مطلوب و قضاوت در مورد احتمال رویدادهای آینده نیازمند هستند.
تصمیمات پیچیده نیازمند مدیرانی است که چارچوب های ادراکی چندگانه ای استفاده می کنند که ممکن است یکی با دیگری ناسازگارو یا متعارض باشد. یک پرتفوی از سیستم های بازنمایی برای بهبود تصمیم گیری استراتژیک اهمیت دارد. (Bonn, 2005, p342)
مدل سه بعدی غفاریان و کیانی
۱- در شرایط پیچیده با تغییرات غیرخطی که قضاوت بر مبنای الگوهای ساده شده می تواند گمراه کننده باشد. تکیه بر نمای کاملی از موضوع (هر چند غیردقیق باشد) موثرتر خواهد بود. جین لیدکا (J.Liedtka) این ویژگی تفکر استراتژیک را نمای یکپارچه کسب وکار می نامد و آن را به صورت یک الگوی ذهنی کامل از نظام خلق ارزش برای مشتری تعریف می نماید. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۲)
۲- ویژگی مهم دیگر «یادگیری دو حلقه ای» است. در رویکردهای معمول، یادگیری سازمانی با بهره گیری از نظام بازخور و در چارچوب قواعد حاکم حاصل می شود، در تفکر استراتژیک خود قواعد نیز در یک چرخه یادگیری تکامل پیدا می کند (حلقه بازخور دوم). این ویژگی تفکر استراتژیک اثربخشی آن را در تحولات عمیق محیطی (قواعد) حفظ می کند. در یادگیری با یک حلقه بازخور قواعد و چارچوب فکری حفظ و به بهینگی سیستم پرداخته میشود (برای مثال روش ها و تکنیک های بهبود و مستمر آلودگی موتورهای بنزینی خودرو)، ولی یادگیری با دو حلقه بازخور دستگاه فکری را تغییر داده و قواعدی را عرضه می کند که در آن مساله به نحو بسیار موثرتری پاسخگویی می شود (مانند ابداع موتورهای هیدروژنی خودرو با آلودگی صفر). این تغییر پارادایم به همراه خود فرصت های جدید را به همراه داشته و مولد استراتژی های تحول آفرین و اثربخش است. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۲)
۳- بعد سوم توضیح کارکردهای تفکر استراتژیک است. کارکرد اصلی تفکر استراتژیک خلق چشم انداز است با این دیدگاه در یک سازمان، استراتژیست چشم انداز خلق می کند و نه برنامه ریزان. چشم انداز سمت و سوی مطلوب حرکت سازمان را مشخص می کند و به حرکت سازمان جهت می بخشد. استراتژی در راستای چشم انداز شکل می گیرد و (در صورت اثربخشی)، سازمان را به سوی آن به حرکت در می آورد. سه عامل اساسی در خلق چشم انداز اثربخشی نقش ایفا می کنند: اول شناخت واقعیت های بازار (قواعد بازی) و درک ویژگی های جدید آن (زودتر از دیگران)، دوم درک جهش ها و ناپیوستگی ها در رفتار بازار و سوم خلق راه کارهای بدیع و خلاقانه در پاسخگویی به این شناخت. چشم انداز از سنتز عوامل موثر در کسب و کار و خلق چگونگی پاسخگویی به آن ها شکل می گیرد. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۳)
تفکر استراتژیک در مقابل رویکردهای غیر استراتژیک رفتار متفاوتی را بر سازمان حاکم می کند. در این رفتار منابع سازمان بر فعالیت های ارزش آفرین متمرکز شده و از پرداختن به همه امور اجتناب می شود. رفتار حاصل از تفکر استراتژیک سازمان را تمایزگرا و دنباله روی از دیگران را از مجموعه ارزش های او خارج می سازد. روحیه و جسارت پرداختن به مفاهیم، محصولات و شیوه های جدید کسب و کار و پذیرفتن ریسک «رفتن راه نرفته» یکی از نشانه های تفکر استراتژیک است. (غفاریان و کیانی، ۱۳۸۹، ص ۵۶)
نمودار ۵-۲. تفکر استراتژیک در مقابل تفکر غیر استراتژیک
هفت اصل کلیدی تفکر استراتژیک
۱- تناقض اندیشی: یکی از بزرگترین تله های مدیریت، نادیده انگاشتن تناقض ها یا دست کم گرفتن ضرورت مدیریت آنهاست که شامل مواردی نظیر گذشته و آینده، تداوم و تغییر، صلبیت و انعطاف پذیری، ارزش مداری و سنت شکنی، تنوع و سادگی و آزمون و تمرکز می باشد.
پژوهش های انجام شده در رابطه با تشریح و توصیف جنبههای مختلف تفکر استراتژیک و ...