اگر او بین صحابهی پیشکسوت رسولاکرم -که سالها با پیامبر همنشین بودند- و تازه مسلمانان ادیان دیگر، در کسب علم تفاوتی قائل نمیشده و برای آموختن علم به در خانهی ایشان مراجعه میکرده است، در این صورت ما با احادیثی که از او به ما رسیده دچار مشکل خواهیم شد. لذا بررسی این مهم ضروری به نظر میرسد.
این کلام از زبان خود ابنعباس پاسخگوی خوبی برای این نسبتها خواهد بود.
«قسمت مهمی از تفسیر قرآن را از علیبنابیطالب فراگرفتم».[۱۱۵]
در این روایت ابنعباس اعتراف می کند آنچه از علم تفسیر دارد، از امیرالمومنین آموخته است. از روایات برمیآید که این جمله او بی اساس نبوده زیرا از علیبنابیطالب هم در مورد ابنعباس چنین آمده است:
«به خدا سوگند که ابنعباس از پشت پردهای شفاف به غیب مینگرد».[۱۱۶]
با وجود چنین اسنادی، فرضیه ساختگی بودن روایت – مراجعهی ابنعباس برای کسب علم به در خانهی صحابه - قوت میگیرد. اما باید دید موافقان صحت این روایت در مقابل گزارش زیر چه می کنند.
«آن چه على بیان فرمود، دریافتم و سپس به این نتیجه رسیدم که علم من در مقایسه با دانش وى چون برکهی آبى است در کنار دریا. على علمش را از تعلیمات نبى اکرم فراهم آورده است و علم نبى اکرم از علم الهى استفاضه شده است، و علم على از علم پیامبر مدد مىگرفت و علم من از علم على الهام گرفته است و دانش من و دانش همه اصحاب پیغمبر در کنار علم على چون قطرهاى است در کنار هفت دریا».[۱۱۷]
با توجه به گزارش فوق از ابنعباس میتوان دریافت که او به حتم تفاوت علم علی را با دیگران به خوبی دریافته بود، اما در این صورت مراجعات او به هر کس فرضیهای قابل تأمل خواهد بود. شاید بتوان احتمال داد علاقمندانِ مراجعه به اهلکتاب، این مراجعات ابنعباس را ساخته و به او نسبت دادند تا برای مراجعات خود به اهلکتاب مؤیدی بیاورند.
روایات فراوانی در تفسیر قرآن از ابنعباس نقل شده که تنها در تفسیر طبری ۵۸۰۰ روایت از ابنعباس وجود دارد که تعداد زیادی از آنها روایات جعلی و اسرائیلی است.[۱۱۸] وقتی این مقدار روایات جعلی و اسرائیلی از ابنعباس موجود باشد و در کنارش روایت مراجعهی او به صحابه برای کسب علم هم مطرح شده است – در صورت پذیرش این روایات - ناخودآگاه انسان به این میرسد که احتمالا ابنعباس به کعبالاحبار و امثال او هم مراجعه داشته و تمام آنچه از آنها میشنیده را بدون کوچکترین اعتراضی میپذیرفته و برای دیگران نقل میکرده است.
با صراحتی که در کلام ابنعباس نسبت به میزان تأثیر پذیریش از حضرت علی وجود دارد، این احتمال بسیار جای اما و اگر خواهد داشت. به هر حال با احتیاط باید گفت پذیرش تأثیر پذیری ابنعباس از اهلکتاب و دیگران با دیگر قرائن قوی موجود همخوانی ندارد و به همین علت ابنعباس در این دستهبندی قرار میگیرد.
با سابقه ای علمی که از زبان علی در مورد ابنعباس نقل شد، میتوان احتمال داد که غرضورزان از خوشنامی ابنعباس در جهت تحکیم پایه های اعتقادی خود سوءاستفاده کردند.
روش برخورد با ابنعباس متفاوت با روشی است که در قبال ابوذر اتخاذ کردند؛ در ارتباط ابنعباس با دستگاه حکومتی شکی نیست، همینطور در شاگردی او در نزد امیرالمونین و اینکه او شاگرد صرف نبود. حضرت به او توجه ویژه داشته تا حدی که او را ناظر بر غیب میداند.[۱۱۹]
تنها چیزی که می تواند فرد را بین دو جبههی مخالف، ظاهر الصلاح نشان دهد، تقیه می باشد که احتمالا ابنعباس به خوبی از آن بهره میبرده است. این قضیه شاید در دوران زندگی ابنعباس برای او قابل کنترل بود و میتوانست افکار عمومی را در مورد خود شکل دهد؛ به این صورت که همزمان با شاگردی امیرالمومنین و انجام فرامین او کاری نکند که دولت وقت مانع از انجام فعالیتهای او شود. اما پس از مرگش دیگر این موضوع از کنترل خارج شده و غرضورزانی که به دنبال مهرهای مستعد برای پیشبرد اهداف شوم خود میگردند -مهرهای که علاوه بر حسن اعتبار علمی و شخصیتی، بین مردمبا هیئت حاکمهی وقت نیز درگیر نشده باشد- از این رو به ابنعباسبه عنوان عالی ترین گزینه نگریسته و تا جایی که امکان داشت نام او را وارد میدان کرده و به نام او روایات اسرائیلی و جعلی به خورد مردم دادند. اینکار را آنقدر در سطح وسیع انجام می دهند که مستشرقانی چون گلدزیهر[۱۲۰]و بلاشر،[۱۲۱] ابنعباس را متهم به مراجعه به اهل کتاب و اقتباس از آنها کردند.
“گلدزیهر” در مورد ابنعباس نوشته است او در تفسیر قرآن به فردی به نام “ابوجلدغیلانبنفروهازدی” که به علت خواندن کتابهای آسمانی شهرت داشت، مراجعه میکرده و نقلی هم از دختر ابنعباس می آورد به این مضمون که پدرم قرآن را در هفت روز و تورات را در شش روز ختم میکرده است. زمانی که تورات را ختم میکرد، مردم جمع میشدند و ابنعباس به آنها میگفت، هنگام ختم تورات رحمت الهی نازل میگردد.[۱۲۲] بعد از نقل داستان، گلذیهر چنین میگوید:
« . . این خبر مبالغهآمیز از جانب دخترش، بیان کننده آن میباشد که ابنعباس به چه اندازه از تورات استفاده مىکرده است».[۱۲۳]
شاید یک یهودی تازه مسلمان به مذهب قبلی خود مراجعه کند، آنهم به سبب یادآوری آرامشی که در گذشته به سبب گفتن برخی اذکار که در مذهب قبلی خود داشته است. این مراجعه برای هر کس که دین خود را عوض کند قابل درک است. اما هرگز برای فردی که از ابتدا مسلمان بوده و تجربه بودن در دینی غیر از اسلام را ندارد و هرگز به دینی غیر اسلام در نیامده، اتفاق نخواهد افتاد. علاوه بر آن او متدین به دینی است که در آن بر نااهل بودن افراد اهلکتاب و محرف بودن کتاب آنها تأکید فراوان دارد. با این همه آیا قابل قبول است که ابنعباسِ مسلمانزاده که به گفتهی ذهبی[۱۲۴] مورد دعای رسولاکرم قرار گرفته و در خاندان عترت بزرگ شده است برای جلب رحمت الهی، همان کتاب محرف را ختم کند؟ اگر چنین چیزی حقیقت داشته باشد، باید در گزارشهای شخصیتی[۱۲۵] که از ابنعباس به گوش ما رسیده شک کرد و همینطور در تسلط او بر تفسیر قرآن؛ زیرا با این داستانی که از ابنعباس بیان شد احتمالا او بسیاری از آیات قرآن که بر تحریف کتب اهلکتاب اشاره دارد را حتی از رو نخوانده چه برسد به دانستن تفسیر آن.
ابنتیمیه متولد سال (۶۶۱ ه ق) نیز سالها قبل از گلدزیهر چنین نظریهای داشته است. او در مقدمهی اصول تفسیر خود چنین یادآورد شده که ابنمسعود و ابنعباس و تعداد زیادی از تابعان نقل سخنان اهلکتاب را مباح میدانستند. [۱۲۶] او هم مانند گلدزیهر، ابنعباس را از راویان داستانهای اهلکتاب میداند. در مقابلِ این کلام گلدزیهر، جبههگیریهای متفاوتی صورت گرفت. از موافقان کلام او دانشمند اهل تسنن، احمد امین است که ابنعباس را از راویان اهلکتاب میداند. وی معتقد است که عدهای یهودی با مسلمان شدن خود اخبار اسرائیلی را وارد جامعه مسلمانان کردند و بزرگان صحابه از جمله ابنعباس را از جمله مروجان این اخبار میداند و آشکارا اعلام میدارد که ابنعباس با کعبالاحبار مجالست داشته و بیشترین مسئولیت را در انتشار علم او داشته است. [۱۲۷]
احمدامین در مورد ابنعباس معتقد است که او از مراجعه به اهلکتاب ابایی نداشته و به اخبار آنها تمسک میجسته است و این درحالی بوده که پیامبر فرموده بودند سخن اهلکتاب را نه تصدیق و نه تکذب کنید. ولی آنهادر عمل خلاف گفتهی پیامبر عمل کرده و با نقل اخبار اهلکتاب، آنها را تصدیق میکردند.[۱۲۸]
آنچه از کلام او برمیآید مخالفت شدید او با این قبیل مراجعات است. اما باید دید چرا او بین این همه بزرگان صحابه با کثرت مراجعات، فقط ابنعباس را نام میبرد؟ هر چند برای صحت این انتساب به ابنعباس به ارائه شواهد و مدارک نمیپردازد تا اثبات کند، چرا ابنعباس بیشترین مسؤلیت این مراجعه را داشته است؟ آیا مراجعات خلفا به اهلکتاب از دید نقادانه احمدامین مخفی مانده است؟
ذهبی نظر ابنتیمیه را تأیید و بیان میدارد ابنعباس در مواردی که قرآن به صورت سربسته به آن اشاره کرده بود به اهلکتاب مراجعه میکرد تا از جزئیات آن مطلع شود. او ابنعباس را از افرادی میداند که برای دانستن هر چیز به اهلکتاب رجوع نداشته، بلکه مراجعات او فقط در محدوده اندکی بوده که با قرآن هماهنگی داشته است. در مواردی که با قرآن در تضاد بوده به آنان رجوع نمیکرده و کلامی از آنها را نمیپذیرفته است. [۱۲۹]
وی ارتباط ابنعباس و دیگر صحابه را با یهودیان تازه مسلمان رابطهای غیر اعتقادی و غیر دینی دانسته و محتوای این مراجعات را بیشتر بیان سرگذشت امتهای پیشین شناسایی کرده است. او معتقد است هر آنچه که در بین یهودیان مطرح می شد، توسط ابنعباس و دیگر صحابه با معیار عقل و دین رصد شده، اگر موافق بود، پذیرفته است و در غیر این صورت آن را مردود میشمردند و به همین گفتار بسنده می کند و در ادامه اذعان میدارد که:
« چگونه ممکن است ابنعباس، بر خود روا بداند که از بنىاسرائیل حدیث نقل کند، در حالى که خود شدیداً مردم را از این کار باز داشته است». [۱۳۰]
ذهبی برای اثبات مدعی خود شاهدی اقامه نمیکند. به نظر، این کلام ذهبی خالی از ملاحظات سیاسی نیست؛ چرا که او با دفاع از ابنعباس افراد مورد نظر خود، عمربنخطاب و عثمانبنعفان را که از آن جملهاند، از مهلکهی مراجعه به اهلکتاب میرهاند. اما باید دید کسانی که ادعای ارتباط ابنعباس با اهلکتاب را دارند، آیا سندی هم بر صحت این ارتباط ارائه دادهاند؟
در این میان افرادی هستند که ارتباط پرسشگرانه و علمجویانه، بین ابنعباس و اهلکتاب را نمیپذیرند و با ادله بسیار[۱۳۱] به میدان آمده و در صدد رفع این اتهام از ابنعباس هستند. از آن جمله آقای معرفت است. ایشان کلیت مراجعهی صحابه به اهلکتاب را پذیرفته ولی مراجعهی همه صحابه را نه تنها نپذیرفته است، بلکه اذعان میدارد، افرادی چون ابنعباس، اهلکتاب را به عنوان یک منبع برای تفسیر و فهم قرآن قبول نداشتهاند. همچنین آقای معرفت بزرگان صحابه را-که مزین به صفت علم بودند- از این اتهام مبرا دانسته و یادآور روایتی می شود که ابنعباس با صدای بلند از مردم طلب سوال میکرده و هر کس از ایشان برای جواب سوالش به اهلکتاب مراجعه داشته را مورد ملامت قرار میداده است. استاد معرفت ابنعباس را نسبت به اهلکتاب و حتی تازه مسلمانان ایشان بدبین میداند. دست آخر بعید میداند که با وجود شخصیتهایی چون امیرمومنان علیبنابیطالب، عبداللهبنمسعود، ابیبنکعب و امثال اینان که سرشار از علم بودند، فردی چون او به سراغ اهلکتاب برود. وی تاریخ را گواه صادق این مدعای خود میداند و در ادامه مینویسد:
«تعدادی از میان صحابه که از بضاعت علمى اندکى بهرمند بودهو سابقه چندانى در وادى دانش و فرهنگ نداشتهاند، مانند عبداللّهبنعمروبنعاص و عبداللّهبنعمربنخطاب و ابوهریره و دیگران که افرادى بىمایه بودند به اهلکتاب مراجعه مىکردند».[۱۳۲]
آقای معرفت از کلام احمدامین و ذهبی اظهار تأسف می کند. از اینکه این دو محقق بدون تحقیق در دام خیالات و اوهام گلدزیهر افتاده و براساس کلام بدون استدلال او داوری کردند اظهار ناخرسندی کرده و در ادامه تمام جوانب مورد اتهام گلدزیهر را پاسخ میدهد. آنچه مسلم است این است که سخنان مطرح شده در مورد مراجعهیابنعباس به اهلکتاب، قابل پذیرش نیست؛ زیرا دکتر ذهبی در خصوصِ این تبصره های که برای مراجعه صحابه- به طور ویژه ابنعباس - به اهلکتاب مطرح کرده است؛ حتی یک شاهد هم اقامه نمیکند.[۱۳۳]
اینکه ذهبی بدون شاهد، چگونه توانسته معیار بودن عقل و دین را استخراج کند خود جای سوال است.
آقای معرفت در رد اتهام از ابنعباس، سخن گلدزیهر را که مدعی پرسش ابنعباس از کعبالاحبار، در مورد سه واژهی قرآنی «ام الکتاب»، «المرجان» و «البرق» شده است را زیر ذره بین قرار داده و با پنج محور، پاسخ او را میدهد. پاسخ ایشان از این قرار است.
-
- گلدزیهر از کجا دریافته که این پرسش کننده، شخصیتی بزرگ همچون ابنعباس بوده است؟
-
- گلدزیهر بر اساس نقل طبری میگوید، طبری از شیبان نقل کرده است:«ابنعباس از کعبالاحبار درباره «ام الکتاب» پرسید و او پاسخ داد. . . » شایان ذکر است که این “شیبان” فرزند “عبدالرحمانتمیمینحوی” است که در کوفه اقامت گزید، سپس به بغداد رفت. وی در زمان خلافت مهدی عباسی در سال (۱۶۴ه ق) درگذشت. از این رو، هرگز نمی توانسته ابنعباس را که متوفای سال (۶۸ه ق) است و نیز کعبالاحبار را که در دوران خلافت عثمان ( سال ۳۲) درگذشته، درک کرده باشد. در نتیجه، روایت مزبور، مرسله و از درجه اعتبار ساقط است.
-
- وی در مورد استفسار ابنعباس از کعبالاحبار درباره مفهوم واژه «البرق» به روایتی استناد کرده که راوی آن، موسیبنسالمابوجهضم است که نه با ابنعباس برخورد داشته و نه او را درک کرده است؛ چرا که غلام آل عباس است، نه غلام ابنعباس. ابنحجر میگوید: موسیبنسالمابوجهضم، غلام آزاد شده آلعباس است که به صورت مرسل از ابنعباس حدیث نقل نموده است. او از راویان امام باقر به شمار می رود.
-
- مواردی را که در رابطه با مراجعهیابنعباس به اهلکتاب فرضاً ذکر کرده اند– از مرز فهم معنای لغت تجاوز نمیکند و با اخبار و مسائل امم سلف ارتباطی ندارد.
-
- «برق» واژهای عربی است چگونه ممکن است؛ که در این زمینه عربِ اصیلی چون ابنعباس به افرادی بیگانه از قبیل کعبالاحبار مراجعه کند؟[۱۳۴]
اما همانطور که در قبل نیز اشاره شد، گویا ذهبی مقصودی غیر از بیان حقایق را دارد. به نظر چون صحابهی دیگری، از جمله خلیفه عمر و عثمان در کارنامه زندگیشان از این مراجعات و حتی مراودات بسیار داشتند[۱۳۵] که - در ادامه شرح اسناد این مراجعات خواهد آمد و - متأسفانه شاهدی بر استفادهی آنها، با دقت بر اساس معیارِ دین و عقل وجود ندارد، از این رو ذهبی را مجبور به اظهار چنین بیاناتی داشته است.
اما ایشان باید بداند برای نجات افراد مورد نظر خود نمیتواند روایات محکم و متقن موجود در مورد اصحاب مقید، خوشنام، و زیرک پیامبر را نادیده گرفته، و با همان روایات جعلی داوری کند. از همه مهمتر ما روایت صریح از ابنعباس در خصوص نهی از مراجعه به اهلکتاب داریم که به مردم میگفت:
«چگونه از اهل کتاب سؤال مىکنید، در حالى که قرآنى که بر پیامبر خدا نازل شده، تازهترین گفتارى است که شما آن را بدون شائبه قرائت مىکنید؛ کتابى که از دستبرد تحریف و تدلیس مصون مانده است. خداوند به شما خبر داده که اهل کتاب، کتاب خدا را دگرگون ساخته، تحریف کرده و کتابى را خود نوشته و جایگزین آن کردند، و گفتند: این از جانب خداست تا به این وسیله به بهاى اندکى آن را معاوضه کنند. [۱۳۶] آیا دانشى که از جانب خدا برایتان آمده، شما را از پرسیدن از آنان باز نمى دارد؟ نه، به خدا سوگند؛ هرگز شخصى از اینان را ندیدیم که راجع به آن چه بر شما نازل شده، از شما سؤال کند». [۱۳۷]
جالب که ذهبی این روایت را در کتاب خود نقل کرده و خود او شاهد صلابت و استحکام کلام ابنعباس در این روایت است. اما بازهم قائل به مراجعهی او به اهلکتاب شده است. وی از این روایت فقط به همین مقدار بهره برده که ابنعباس در مراجعه به اهلکتاب هر چه میشنیده نقل نمیکرده و از معیار دین و عقل برای شناخت قصص درست از نادرست بهره برده است ولی توضیح نداده که کجا و چگونه.
نکتهی قابل توجه این است که این روایت حتما در دورانی از ابنعباس صادر شده که دیگر کودک نیست. لحن موجود در روایت حاکی از این است که گویا منش تعداد زیادی از مردم چنین بوده که اصحاب ارزشمند رسولخدا را معطل گذاشته و به اهلکتاب مراجعه میکردند. همانطور که قبلا اشاره شد، اجازهی قصهخوانی در زمان خلیفهی دوم به تمیمداری و. . . داده شد و ابنعباس در آن زمان حضور داشته است؛ چنین صحبت کردن ابنعباس به صورت غیر مستقیم و در عین حال کامل و جامع که جای هیچ شبهای را باقی نمیگذارد، آن احتمال ما را مبنی بر تقیه ابنعباس تقویت می کند.
استاد معرفت در دفاع از ابنعباس چنین مینویسند:
«تمام آن چه که به آن استشهاد مىکنند که ابنعباس به یهود مراجعه مىکرده، باطل و زور است و هیچ یک از آنها ثابت نشده است». [۱۳۸]
وی در ادامه یادآور شده است، ابنعباس نیازی به مراجعه به اهلکتاب نداشت و روایاتی وجود دارد که او کعبالاحبار را دروغگو خطاب کرده؛ سپس روایت ذیل را به عنوان شاهد مدعی خود آورده است:
«شخصى نزد ابنعباس آمد و گفت: کعبالاحبار گمان مى کند خورشید و ماه روز قیامت مانند دو گاو ذبح شده محشور مى شوند و در آتش افکنده مى شوند. ابنعباس عصبانى شد و گفت: کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، کعب دروغ گفته، بلکه او یهودیى است که مىخواهد چیزى از غیر دین، در دین اسلام وارد کند».[۱۳۹]
آیا همین جملات ابنعباس مبطل تمام آن سخنان که درباره او زده شده نمی باشد. ابنعباس به اهداف یهود و دستنشاندههای او چون کعبالاحبار و ابوهریره آگاه است، پس چطور می شود که برخی روایات موجود در جوامع اهل سنت از بودن ابنعباس در کنار افرادی چون ابوهریره خبر میدهد– آن هم به گونه ای که تصور می شود غالب خلوت گزینیهای ابنعباس با ابوهریره بوده است.
آقای معرفت در مقابل این اتهامات که ابنعباس را با کعبالاحبار در رفت و آمد دانسته و او را عامل گسترش علوم کعب در درون جامعه مسلمین میدانند، موضع گیری کرده و آنرا جفایی بزرگ در حق ابنعباس میداند. وی معتقد است حتی یک روایت که در بر دارنده نقل ابنعباس از یهودیان باشد، وجود ندارد تا چه رسد به کعبالاحبار.[۱۴۰]
علامه طباطبایی هم از جمله کسانی است که اتهامات وارده به ابنعباس را قبول ندارد و نسبت به داستانهای عجیبی که نقل آنها به ابنعباس میرسد، یا اینکه خود ابنعباس به صراحت بیان کرده این را از کعب شنیدم اظهار تعجب کرده و میگوید:
«اینها همه مطالب بیپایهای است که دست خائنان و نوجعالان، آنها را در روایات داخل کرده و همانطور که قبلاً هم گفتیم، نباید به آنها اعتنا نمود». [۱۴۱]
خلاصه
آنچه که در انتها به عنوان جمعبندی میتوان مطرح کرد این است، ادلهی موافقان این مراجعات بدون سند و مدرک واقعی بوده طوری که فقط به گفتن و نسبت دادن این مراجعات به ابنعباس از طریق الفاظ پرداختهاند. در حالی که مخالفان مراجعهیابنعباس به اهلکتاب با ادله فراوان به صورت مستند سعی در رد این اتهام داشته اند. در انتها با مطالعه روایتی که از زبان خود ابنعباس، خطاب به مراجعه کنندگان اهلکتاب وارد شده است، دیگر جای شک باقی نمیماند که مراجعه او به اهلکتاب اتهامی بیش نیست.