گرچه امروز ز ابلهی ستهد گور و محشر جواب او بدهد
نیست بر ظالم از تن و زن و مال جز مگر خونش ایچ چیز حلال
شاه غمخوار نایب خرد است شاه خونخوار، شاه نیست دد است
(ابیات ۴۳۵۹-۴۳۶۳)
شاه باید بتواند بر غضب خویش مسلّط باشد، حلم خود را چون سپری پناه خلق سازد و به شکرانه ی سروری که خداوند او را بر مردم داده است بهتر از همه ی خلایق، بندگی خدای کند:
هر که را خشمش از خرد بیش است خلق از او، او ز خلق دل ریش است
خشم چون تیغ و حلم چون زره است تو مهی، آن گزین ز مه که به است
چون مه از تو نیافرید خدای تو به از خلق بندگیش نمای
(ابیات ۴۳۷۱-۴۳۷۳)
در ابیات متعدّد مفهوم عدالت شرح داده شده است. پادشاه به وقت مصلحت شایسته است که تیغ به کار دارد، ولی از پی مصلحتّی حلال نه برای آب و نان و منافع شخصی خویش[۳۱]. شاه عادل تنها نمی ماند و همواره میانه روی پیشه می کند:
شاه عادل میان نیک و بد است تیز و قاهر هلاک خلق و خود است
(بیت ۴۳۹۴)
باشد اندر خراب و آبادان عدل شه، غیث و جور شه طوفان
(بیت ۴۳۹۷)
هرگاه از جور و ظلمی که در دوره ی غزنوی اقطاع گیران و زمین داران بزرگ بر خرده مالکان و کشاورزان بی زمین روا می داشتند یاد آوریم، سبب این همه تأکید بر پرهیز از ظلم در کلام سنائی آشکارتر می شود. دانشمند ایران شناس یوگنی برتلس شرح داده است که در دوره ی غزنوی بر اثر مالیات های سنگین و هزینه ی بالای لشکرکشی های بزرگ که بر دوش طبقه ی کم درآمد و به ویژه کشاورزان قرار داشت، چگونه زندگی روستایی و کشاورزی رو به نابودی می رفت و توده های مردم به ویژه کشاورزان که بزرگترین طبقه محسوب می شدند روز به روز بیشتر در گرداب تیره روزی فرو می رفتند[۳۲]. از این روست که توّجه به حال رعیّت و پیشه کردن عدل فصلی مشبع از کلام سنائی را به خود اختصاص داده است ولی او آن را به صورت غیر مستقیم بیان رکده است. مثلاً از قول یکی از مظلمان دوره ی بنی امیه به هشام، تمهید سخن را چنین می چیند:
گفت یک روز کوفیی به هشام کای ز ما همچو شیر، خون آشام
زنده باشیم جان ما تو خوری چون بمیریم مال تو بری
سیم درویش و بیوه آوردی حلقه ی فرج استران کردی
روستا پر زبینوایی تو هر کجا مسجدی گدایی تو
نه همی تا ابد بخواهی زیست پس بدین پنج روزه ملک این چیست
ای به باطل ز دیو برده سِبق سایه ی باطلی نه سایه ی حق
به چنین جور در ولایت تو مه تو و مه سپاه و رایت تو
(ابیات ۴۴۱۰-۴۴۱۶)
مطابق سنّت ادبی کهن، سنائی خود پادشاه را نیز اندرز می گوید و او را به تهذیب نفس و کسب صفات حمیده و فضایل و از میان بردن رذایل فرا می خواند. نخست هوشیاری است؛ شاه باید در همه حال، چه در بزم و چه در رزم، حزم و هوشیاری را از دست ندهد و همچون نرگس بیدار چشم باشد (۴۴۷۶-۴۴۷۹). بنابراین در عین دلیری شایسته است. جانب احتّیاط را نگاه دارد و این به معنی رای زنی و مشورت است (بیت۴۴۸۳).
در انتخاب رجال دربار و اطرافیان نیز شاه باید از بد دلان روباه صفت و خسّان دون همّت بپرهیزد، به عامه تکیه نکند و والاهمتان را به کار گمارد (ابیات ۴۴۵۰-۴۴۸۷).
همچنان که کشاورزان نباید نیازمند و گرسنه باشند، ریخت و پاش بیجا در حق لشکریان نیز موجب جسارت و گستاخی آنان نسبت به مردم است. هرگاه لشکر و رعیّت توّجه کافی ببینند منافع ملک را بهتر پاسداری می کنند. (ابیات ۴۴۶۸-۴۵۰۶ و جز آن).
خردمندی شاه در انتخا ب وزیر خردمند و کاردان است.
شاه تا زفت[۳۳] و بی خرد نبود جفت زفت وزیر بد نبود
زانکه در ملک این دو ناهشیار کرکس و جغد را برآید کار
(ابیات ۴۵۲۵-۴۵۲۶)
یعنی کار کرکس و جغد رونق می گیرد. کرکس به سبب تلف شدن حیوانات از بی علوفگی و جغد به سبب ویران شدن دهات و کشاورزی به شرایط دلخواه خود می رسند.
در چند حکایت از حلم و بخشش انوشیروان یاد شده است. یکی حکایتی به مطلع:
حاجبی برد جام نوشروان دید ازو شاه و کرد از او پنهان
(بیت ۴۳۷۴ به بعد)
و دیگر حکایتی درباره ی داد و دهش انوشیروان در قحط سالی:
سال قحطی یکی به کسری گفت کابر بر خلق شد به باران زفت
گفت کانبار خانه بگشادیم ابر اگر زفت گشت ما رادیم
صبح وار از پی ضیا بدمیم که نه ما در سخا ز ابر کمیم
(بیت ۴۵۴۱ به بعد)
در حکایتی هواپرستی و عیاشی شاه نکوهش می شود (۴۵۷۳ به بعد)
پیوند دین و حکومت از موضوعات خاصی است که سنائی بدان پرداخته و منشأ کهن دارد. این درو نمایه از خارج از ادب صوفیه به منظومه ی حدیقه الحقیقه راه یافته است. از نظر قدما، عالمان دین پاسداران حکومتند و حکومت، حامی شرع. از این رو حاکم لازم است که مراقب حال عالمان باشد، به آنان امان دهد تا آنان نیز متقابلاً امین ملک باشند. یکی از قدیم ترین اسنادی که این عقیده در آنجا بیان و بر پیوستگی جدایی ناپذیر دین و حکومت در آنجا تأکید شده کتاب عهد اردشیر است که فصلی به همین عنوان در آن آمده است[۳۴]. به موجب این باور، علما با برقرار سازی اصول شرع و پاسداری از آن، عدل و امنیت را در جامعه تقویت می کنند و این امر به استواری ارکان حکومت می انجامد. سنائی در مواضعی چند از مثنوی حدیقه الحقیقه، اهمیّت علما را گوشزد می کند:
علما جز امین دین نبوند چون نیابند امان امین نبوند
چشم سر ملک و چشم سر دین است آن جهان بین و این نهان بین است
این و آن هر دو یار یکدگرند هم خزان هم بهار یکدگرند
ملک و دین را درین جهان و در آن صدق و عدل است روی و پشتیبان
هر کجا صدق، دین و دل زندهست هر کجا عدل، ملک پایندهست
(بیت ۴۵۶۱-۴۵۶۶ با حذف یک بیت)
شاه و عالم که هر دو را علم است این اولوالامر و آن اولوالعلم است
ور قدمشان نه در ره امر است این اولوالظلم و آن اولوالخمر است
(بیت ۴۵۸۷-۴۵۸۸)
در کنار علما لشکریان نیز بازوی حکومتند. از این رو سنائی ابیات بسیاری نیز در توصیف شهامت لشکریان و لزوم سرکوب بیرحمانه ی مخالفان و به ویژه دشمنان دین می سراید و مدح بهرام شاه را در حقیقت بدین جا خاتمه می دهد. به دنبال این قسمت مدح فرزند بهرام شاه، جلال الدوله قرار دارد.
ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد جلوه های ادب تعلیمی در شعر سنائی غزنوی۹۳- فایل ...