این دستورالعمل عملیاتی است که از چهار جزء مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاقبه تشکیل شده است.[۱۳۲]
و آدمی در طی این طریق به مراحلی از نورانیّت دل و بصیرت دست مییابد که دیگران از آن محروم میباشند. البته برای تهذیب اخلاق و کسب فضائل، راه منحصر به تکرار عمل است و این تکرار عمل به چند طریق دست میدهد.
الف) در نظر داشتن فوائد دنیایی فضائل. این فضائل سبب عزّت آدمی در دنیا میگردد و آدمی را در چشم و نظر دیگران عظیم و محترم میگرداند. و همچنین در مقابل، رذایل، آدمی را در همین دنیا بیمقدار و بیارزش می کند.
ب) در نظر داشتن فائده آخرتی فضائل. به این که بداند در برابر هر فضیلتمندی مقامی را در آخرت به خویش اختصاص میدهد و با رذیلتمندی از نعمتهای اُخروی محروم مانده و گرفتار عذابهای آخرتی میشود.
ج) طریقه سوّم که مخصوص قرآن مجید است و در مکاتب دیگر کمتر به آن پرداخته شده است آن است که انسانها را از نظر اوصاف و طرز تفکّر، طوری تربیت کرده که دیگر محلّ و موضعی برای رذائل اخلاقی باقی نگذاشته و به عبارت دیگر، اوصاف رذیله و خویهای ناستوده را، از طریق رفع از بین برده نه دفع، یعنی اجازه نداده که رذائل در دلها راه یابد تا در صدد برطرف کردنش برآیند، بلکه دلها را آنچنان با علوم و معارف خود پر کرده، که دیگر جایی برای رذائل باقی نگذاشته است. و این یعنی از ابتداء تربیت دینی با رعایت همه شرایط آن باشد.[۱۳۳]
یعنی در حقیقت با تربیت قرآنی، آئینه دل دچار زنگار نمیگردد لذا هیچ نیازی به دفع رذایل نمیباشد. چرا که در چنین طریقی آدمی عصمت و پاکی خدادادی خود را حفظ نموده و آن صفای فطری که هر مولودی در زمان تولّد بهمراه دارد را خدشهدار نکرده است. این طریقه به کسب و تقویت فضائل و رفع و جلوگیری از ورود رذائل تأکید دارد.
بخش سوّم:
نقش فضائل و رذائل در ادراک
فصل اوّل:
کلیات
از بررسی مجموع آیاتی که نقش فضائل و رذائل در ادراک و معرفت را بیان میکنند میشود به روشنی به این مطلب رسید که منابع معرفت انسان، مخصوصاً عقل و فطرت و احساس ممکن است در شرایطی آنچنان دُچار آفات گردند که حتّی نتوانند روشنترین حقایق را درک نمایند. و همچنین گاه در شرایطی ویژه به چنان ادراک ناب و بیپیرایهای دست یازند که پسِ پردهها و غیوب را آنچنان مشاهده نمایند که از دیدن و ادراک حسّی نیز قویتر و قابل اعتماد بیشتر باشد.
امّا آن تاریکی دل و عدم بصیرت و این بینایی به غیب و باز شدن چشم بصیرت گاهی آنچنان تدریجی و کُند و گاهی نیز آنچنان سریع و تند اتفاق میاُفتد که قبول آن برای دیگران سخت و غیر قابل باور است.
قرآن مجید چقدر زیبا و حساب شده این مراحل را بیان می کند. وقتی از رذائل و تأثیرات آن بر قوّه ادراک آدمی سخن میگوید و به بیانهای مختلف آن را تبیین میکند.
گاه سخن از انحراف دل و فکر میگوید و گاه به مرحله زنگار میرسد. گاه این انحراف شکل یک بیماری و مرض مزمن به خود میگیرد و در وقتی مثل پردهای ضخیم بر روی دل و قلب قرار میگیرد و گاهی هم قلب را به مثابه غلافی در برمیگیرد. زمانی هم مهر بر دل و چشم و گوش میزند و جای خود را ثابت میکند و وقتی هم مثل محفظهای دل را در بر میگیرد و مهر و موم میکند و قفلهای سنگین بر آن میزند و در نهایت به مرحله نابینائی مطلق میرسد. و سرانجام این رذایل هویت انسانی را از او میگیرد، و تا مرحله چهارپایان و از آنها پائینتر سقوطش میدهد.[۱۳۴]
)کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلَُّ([۱۳۵]
قرآن قلب و روح آدمی را به مثابه آئینهای میداند که گاه بر اثر غبار معصیت و رنگار اخلاق سوء، هیچ حقیقتی را منعکس نمیکند.
از منظر قرآن و روایات معصومین: هر یک از اعمال را در قلب انسانی اثری است که در روایات از آن به نقطه بیضاء و نقطه سوداء تعبیر شده است. اگر عمل صالح با شرایط صوریّه و معنویّه و قالبیه و قلبیّه آورده شود، اثرش نورانیّتی در باطن قلب انسان است. به طوری که یک صفای باطنی برای انسان ایجاد میکند که نتیجه آن معرفتِ خدا و توحید و جایگزینی سرایر و حقایق توحیدی در قلب انسان است.[۱۳۶]
همچنین عمل سیئه نیز در قلب انسان ایجاد کدورت و ظلمت میکند و انسان را از مقام قدس و قرب حق «جلّ و علا» دور نموده و از معارف الهیّه مهجور می کند.[۱۳۷]
«علّت حجاب دل»
با انباشتِ زنگارهای طبیعت در آئینه دل، امکان تجلّی نور معرفت از قلب گرفته میشود. و این گونه انسانها از انوارِ علمی و سرّهای ربّانی بیبهره و بینصیب خواهند شد.
امّا آیا نرسیدن نور معرفت و حقایق ناب به چنین انسانهایی از جانب خداست و یا اعمال خود انسانها این حجاب را بر چشم و گوش و دل آنها افکنده است؟
مرحوم ملامهدی نراقی; در کتاب شریف جامع السعادات به این مهم میپردازد و میگوید:
«پس اگر انوارِ علمی و سرّهای ربّانی بر دلی پوشیده و مستور و محجوب باشد، سببش بخل خداوند منعم نیست، به درستی که شأن او والاتر از آن است که به بندهاش بُخل کند، بلکه علت این پوشیدگی و انحجاب، آلودگی و کدورت قلب است و اشتغالش به چیزهائی است که با علم و معرفت یاد شده در تنافی است».[۱۳۸]
شکوفایی عقول هدف اصلی انبیاء از تهذیب نفوس بشر
لذا در طول تاریخ انبیاء الهی و اوصیاء آنان که خلفاء خدا بر روی زمین و امانتداران الهی میباشند با تعدیل اغراض و تهذیب نفوس، غبارها را از چهره گنجینه درونی بشر میزدایند و او را از سرمایههای نهاد خویش آگاه میکنند تا بتوانند بدون غبار دل و حجابهای ساتر حقایق را آن گونه که هست دریافت نموده و به دفائن عقول دست یابند. امیر مؤمنان علی۷ در این باره میفرماید: یکی از اهداف اصلی رهبران الهی، برانگیختن و شوراندن دفینههای عقلی بشر است؛
«و یثیروا لهم دفائن العقول[۱۳۹]».[۱۴۰]
در میان شاگردان با استعداد مکتب اهل بیت: افرادی مثل شهاب الدین سهروردی; یافت میشوند که در پرتو فضیلتمندی علمی و عملی به مدارج بالایی دست یافتهاند که باور آن برای عدّهای سخت می کند. چنانچه جناب سهروردی; در کتاب حکمه الاشراق خود مینویسد: «همه مطالب این کتاب، یک شبه بر من القاء شد؛ ولی به دلیل مسافرت و مشکلات دیگر نتوانستم آن را یک جا بنویسم».
این نمونهای از انسانهایی است که با تهذیب نفس و تزکیه باطن به چنین درجهای میرسد که کتابی با این حجم از معارف عمیق در فلسفه اسلامی با یک جرقّه و الهام به قلبش القاء میشود. اما باور این مهم بر افراد عادت محور دشوار است ولی بر کرامتمداران باورش سخت نیست.[۱۴۱]
تأکید قرآن و روایات بر بُعد شناختی انسان
قرآن مجید و تعالیم معصومین: همواره بر بعد شناختی انسان تأکید فراوان داشته و به بیان حدود و ثغور و موانع و عرصههای شناخت و معرفت پرداختهاند. قرآن واژههای تعقّل، تفکّر، تدبّر، لبّ، حکمت، علم، فهم و… (با توجّه به تفاوتهای ظریفی که میان آنها وجود دارد) را برای استفاده از این مطلب به کار برده است. اینها بُعد شناختی انسان را در قرآن بیان میکنند. همچنین با الفاظی نظیر، زیغ، ران، وقر، غشاوه، اکنّه، غلف، طبع، ختم و صَرْف و… موانع و حدود و ثغوری که برای معرفت ایجاد میشود را گوشزد نموده و به این مطلب مهم اشاره می کند که به خاطر برخی اعمال قلوب آدمی که کارش ادراک و معرفت است از درک حقایق منصرف میگردد و دُچار اعوجاج و کجبینی و کجفهمی میشود. و بجای دستیابی به معرفتی ناب و تمام، دچار وهم و خیالهای باطل گشته و نمیتواند راه درست را از راه انحرافی تشخیص دهد و آنچنان دچار جهل مرکب میگردد که اوهام باطل خود را حقیقت محض مییابد.
سؤال اساسیای که در این بخش مطرح میشود این است که چه اعمالی در این اعوجاج و کجفهمی دخیل بوده و این تأثیرگذاری به چه نحوی میباشد. و آیا میشود این پردههای غفلت را از جلوی دید بشر کنار زد و فضایی صاف و بدونِ گرد و غبار و حائل بین ذهن بشر و واقعیات پدید آورد؟ چه چیزهایی میتواند در پدید آوردن این فضا و دستیابی به ادراکی ناب آدمی را یاری رساند؟
در پاسخ باید گفت: کار اصلی ما در این پژوهش نیز همین است که این نقش را به طور واضح و مفصّل از دیدگاه قرآن و عترت بازگو کرده و آنها را یک به یک برشماریم. ما در دو قسمت عمده – نقش فضائل در معرفت و ادراک و همچنین نقش رذائل در معرفت و ادراک را در فصول بعدی بیان خواهیم نمود و آیات و روایاتی را در همین موضوع برای استشهاد نقل خواهیم کرد.
کارکرد فضایل و رذایل بر قوه ادراک
الف) کارکرد رذایل
کارکرد رذائل و تأثیرگذاری آنها بر قوه ادراکی انسان به این نحو است که در مقابل عقل انسان ایجاد گرد و غبار کرده نمیگذارد آدمی ندای عقل خویش را بشنود و در پرتو نور عقل حرکت نماید.
امام صادق۷ میفرماید: «الهوی عَدوُّ العقل»[۱۴۲] هوی و هوسها دشمن عقل هستند.
و امیر مؤمنان علی۷ نیز میفرمایند: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع»[۱۴۳] یعنی اکثر زمین خوردنهای عقل آنجایی است که برق طمع جستن میکند.»
حالات و قوای معنوی انسان به حکم تضاد و تزاحمی که میان بعضی با بعضی دیگر است از یکدیگر تأثیر و تأثر میپذیرند و گاهی نیز اثر یکدیگر را خنثی میکنند. دشمنی هوا و هوس با عقل یکی از آن نمونههاست. وقتی هوا و هوس غالب گردند عقل مقلوب میشود و دیگر آن کارکرد درست و کامل خود را از دست میدهد. و بالعکس زمانی که طهارت قلب حاصل شود، دشمن عقل که هوی و هوس است رام و مهار میگردد. گرد و غبارها فرو میخوابد.
مولوی چه زیبا این مطلب را به نظم آورده است:
حسّها و اندیشه بر آب صفا | همچو خَس بگرفته روی آب را | |
بس خس انبه بود بر، چون حباب | خَس چُه یکسو رفت پیدا گشت آب پ |
|
چونکه تقوا بست دو دست هوا | حقّ گشاید هر دو دست عقل را[۱۴۴] |