دسته دوم: آرایی که در خصوص آزادی متهم صادر میشود؛ مانند حکم برائت، قرار منع تعقیب، قرار موقوفی تعقیب و … که این آرا توسط خود دادگاه اجرا میگردد. ماده ۳۷۶ آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ بیان میدارد: « هرگاه رأی بر برائت، منع یا موقوفی تعقیب و یا تعلیق اجرای مجازات صادر شود و متهم در بازداشت باشد، بلافاصله به دستور دادگاه آزاد می شود».
۲-۵-۲-تکالیف ضابطین دادگستری در مرحله دستگیری و بازجویی
۲-۵-۲-۱- عمل وفق قانون
اساسیترین وظیفه پلیس به عنوان بازوی اجرایی عدالت، احترام و پایبندی به اصل حاکمیت قانون است که این اصل سبب تضمین حقوق و آزادیهای اساسی مردم میشود. در اینخصوص پلیس به هیچ حق مداخله خودسرانه، توسیع و تضییع دایره جرایم و تفسیر قوانین کیفری را ندارد و صرفاً باید در چارچوب قانون انجام وظیفه نماید(پورحسینی و همکاران:۱۳۹۲، ص۱۵).
۲-۵-۲-۲- رعایت عملی اصل برائت کیفری
اصل برائت از اولیترین و بدیهیترین تضمینات حقوق بشر شمرده شده است که در حقوق داخلی نیز مصادیقی از آن بهچشم میخورد. اصل ۳۷ قانون اساسی میگوید: «اصل بر برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد». آثار عدم پایبندی به این اصل بهصورت متعدد در قوانین کیفری اشاره و مسئولیت کیفری آن نیز بیان گردیده است، مانند ممنوعیت شکنجه و اجبار متهم برای اخذ اقرار(آشوری:۱۳۸۲، ص۳۹).
برابر «اصل ۳۸ قانون اساسی»: هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.
برابر «ماده ۵۷۸ قانون تعزیرات مصوب۱۳۷۵»: هر یک از مستخدمین و مأمورین قضایی یا غیر قضایی دولتی برای اینکه متهمی را مجبور به اقرار کند او را اذیت و آزار بدنی نماید علاوه بر قصاص یا پرداخت دیه حسب مورد به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم میگردد و چنانچه کسی در این خصوص دستور داده باشد فقط دستور دهنده به مجازات حبس مذکور محکوم خواهد شد و اگر متهم به واسطه اذیت و آزار فوت کند مباشر، مجازات قاتل و آمر، مجازات آمر قتل را خواهد داشت.
برابر «بند۲ قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی»: محکومیتها باید بر طبق ترتیبات قانونی و منحصر به مباشر، شریک و معاون جرم باشد و تا جرم در دادگاه صالح اثبات نشود و رأی مستدل و مستند به مواد قانونی یا منابع فقهی معتبر (در صورت نبودن قانون) قطعی نگردد اصل بر برائت متهم بوده و هر کس حق دارد در پناه قانون از امنیت لازم برخوردار باشد.
۲-۵-۲-۳- عدم مداخله در حریم خصوصی افراد
برابر «اصل ۲۲ قانون اساسی»: حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است؛ مگر در مواردی که قانون تجویز کند.
مسکن اشخاص مصون از تعرض است و کسی حق ندارد بدون اجازه صاحبخانه وارد منزل مسکونی افراد شود. از طرفی چون تفتیش منزل با دخول مأموران به منزل مسکونی ملازمه دارد مقنن در فصل سوم از قانون آیین دادرسی تفتیش منزل را مقید به رعایت اصول و تشریفات خاصی کرده است که ضابطین دادگستری باید در تفتیش از منازل و انجام اقدامات تحقیقی آن را به دقت اجرا نمایند.
۲-۵-۲-۴- رعایت قانونی بودن توقیف
برابر اصل ۳۲ قانون اساسی:« هیچ کس را نمیتوان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتبآ به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست و چهار ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می شود».
ابتدا باید میان توقیف از سوی ضابطین دادگستری و بازداشت تمایز قائل شد؛ زیرا اصولاً بازداشت، هنگامی اطلاق میگردد که پس از صدور قرار تأمین توسط مقام قضایی، شخص در بازداشتگاه بازداشت شود در حالی که به مدت زمانی که متهم در اختیار پلیس است تحت نظر و به مکان آن تحت نظرگاه گفته میشود. بر اساس نظریه شماره ۷،۱۹۷۶ مورخ ۸/۵/۱۳۶۷ اداره حقوقی قوه قضائیه: «تحت نظر بودن، بازداشت محسوب نمیشود و مقررات زندان درباره آن قابل اعمال نیست». بر این اساس و به موجب اصل ۳۲ قانون اساسی دستگیری خودسرانه ممنوع و برای مأموران متخلف مجازاتهایی از قبیل انفصال از خدمت، محرومیت از مشاغل دولتی و حبس در نظر گرفته شده است.اختیارات ضابطین دادگستری در خصوص توقیف افراد بسته به نوع جرم (مشهود و غیر مشهود) فرق دارد. برابر مواد ۴۴ و ۴۶ قانون آیین دادرسی کیفری ضابطین دادگستری میتوانند متهم را حداکثر تا ۲۴ ساعت بازداشت کنند و کلیه اقدامات لازم را بهمنظور حفظ آلات، ادوات، آثار، عایم و دلایل جرم و جلوگیری از فرار متهم یا تبانی وی معمول دارند و بر این اساس توقیف متهم نیز از جمله اختیارات ضابطین دادگستری است. در جرایم غیر مشهود ضابطین دادگستری به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی قبل از مداخله مقام قضایی صلاحیت بازداشت متهم را ندارند و باید به محض اطلاع از وقوع جرم، مراتب را برای کسب تکلیف و اخذ دستورات لازم به مقام صالح قضایی اعلام نمایند(ناصرزاده:۱۳۸۸، ص۷۴).
برابر ماده ۴۶ قانون آیین دارسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ :«ضابطان دادگستری مکلفند نتیجه اقدامات خود را فوری به دادستان اطلاع دهند. چنانچه دادستان اقدامات انجام شده را کافی نداند، می تواند تکمیل آن را بخواهد. در این صورت، ضابطان باید طبق دستور دادستان تحقیقات و اقدامات قانونی را برای کشف جرم و تکمیل تحقیقات به عمل آورند، اما نمی توانند متهم را تحتنظر نگهدارند. چنانچه در جرائم مشهود، نگهداری متهم برای تکمیل تحقیقات ضروری باشد، ضابطان باید موضوع اتهام و ادله آن را بلافاصله و به طور کتبی به متهم ابلاغ و تفهیم کنند و مراتب را فوری برای اتخاذ تصمیم قانونی به اطلاع دادستان برسانند. در هر حال، ضابطان نمیتوانند بیش از بیست و چهار ساعت متهم را تحت نظر قرار دهند».
۲-۵-۲-۵- رعایت روشهای قانونی در بازجویی
بازجویی از مهمترین اقدامات پلیس است؛ زیرا تمام قراین، امارات و دلایل پرونده و بررسیهای آزمایشگاهی در اختیار متصدی بازجویی قرار میگیرد تا او با بررسی و تجزیه و تحلیل آنها بتواند سؤالهای مطلوب را از مجرم بالقوه (متهم یا مظنون) به عمل آورده و با تحصیل اقرار صحیح (شرعی و قانونی)، به کشف حقیقت نائل آید. به همین دلیل است که به مأموران تحقیق توصیه میشود با وجود روشهای عملی کشف جرم و تکیه بر اهمیت دلایل مادی و فیزیکی، هیچگاه از اخذ اقرار صحیح غافل نمانند؛ زیرا از میان دلایل اثبات دعاوی کیفری، اقرار جایگاه ویژهای دارد و به عنوان ملکه دلایل و شاه کلید محسوب می شود(نجفی توانا و سعادت مهر، ۱۳۹۴، ۶۳).
۲-۵-۲-۶- صلاحیتهای مربوط به بازجویی
صلاحیتهای قانونی: بازجو باید قانوناً صلاحیتهای لازم زیر را داشته باشد:
-
- از ضابطان دادگستری باشد.
-
- مجاز به مداخله در موضوع مورد بازجویی باشد: (پرونده به او ارجاع شود. جرم مشهود باشد. با نمایندگی قضایی، متصدی بازجویی شود).
صلاحیتهای فنی: بازجو باید صلاحیت علمی و عملی در زمینه بازجویی را داشته و آموزشهای تخصصی را فراگرفته و از تجارب کافی برخوردار باشد. صلاحیتهای اخلاقی و روانی: مأمور بازجو باید دارای خصوصیات اخلاقی و روانی لازم باشد تا در بازجویی توفیق یابد(جشان، ۱۳۸۵، ص۱۷۳).
۲-۶-علل و عوامل خشونت و پرخاشگری
استبدادزدگی و وجود حکومتهای غیرمردمی در تاریخ کشورمان همواره باعث بروز شکاف و نوعی تقابل بیم مردم و حکومت بوده به حدی که در بعضی دوران حتی تظلمخواهی از حکومت مذموم تلقی میشده است. از طرف دیگر حکومتهای استبدادی که فاقد هرگونه جایگاه و پایگاه مردمی بودهاند، برای تحمیل نظر خویش به مردم از اعمال هیچ جنایت و شقاوت ابایی نداشتهاند و رفتهرفته این شیوه بهعنوان یک فرهنگ در رفتار مأموران حکومت یدر تمامی حوزه ها تجلی پیدا کرده است. بدیهی است در چنین فضایی زمینههای بروز خشونت بصورت کاملاً رسمی، فراهم میگردد. این وضعیت و وجود ریشههای ترس تاریخی مردم از حکومت، سبب گردیده بود تا حد زیادی اعمال خشونت و ضرب و جرح از سوی مردم نیز پذیرفته شود. و جامعه با آن به سازگاری برسد. در حکومتهای خودکامه حاکم بر کشومان اعمال خشونت مأموران بهصورت کاملاً رسمی و آشکار با پاداش روبرو میشد و بر اساس قانون تأثیر تشویق طبیعی بود که چنین رفتاری تداوم و توسعه یابد و بهصورت یک فرهنگ سازمانی جا باز نماید. اساساً در حکومتهای غیر مردمی برای پیشبرد امور راهی جز اعمال خشونت وجود ندارد و اعمال خشونت، به معنی وفاداری بیشتر به حکومت ارزیابی میشود. این شرایط بالغ بر ۲۵۰۰ سال در تار و پود سراسر ابعاد جامعه رسوخ کرده بود و طبیعی است که مدت ۳۰ سال زمان کوتاهی است تا بتوان نگرش فردی، سازمانی و اجتماعی جامعه را تغییر داد؛ اما به هر حال نقش فرماندهان، مسئولان و مدیران در این زمینه بسیار سرنوشت ساز است. برای مثال وقتی برای کلانترها و کارآگاهان فقط اخذ اعتراف با هر شیوه و به هر قیمتی اهمیت داشته باشد ونسبت به نوع و کیفیت اعترافگیری حساسیتی اعمال نشود میتوان احتمال داد که مأموران متخلف از روشهای قرون وسطایی استفاده کنند و ضمن ارتکاب خشونت و ضرب و جرح آن را روشی منحصر به فرد و موفق برای خود بدانند و بهصورت روش جاری از آن بهرهمند شوند(لهسائی،۱۳۸۷، ص۱۲۱).
۲-۶-۱-چرایی پرخاشگری
پرخاشگری ممکن است معلول هر موقعیت ناخوشایندی از قبیل درد، بیماری، دلتنگی، استرس، ناکامی و … باشد. گاهی ممکن است فرد بهدلیل فقط چند ثانیه توقف پشت چراغ قرمز یا دیر رسیدن به اتوبوس، تاکسی، سرویس و … پرخاشگری کند، اما مهمترین عامل بروز پرخاشگری ناکامیها هستند. به عبارت دیگی هرگاه فرد به هر دلیل دیگر نتواند با بهره گرفتن از شیوههای منطقی و معقول به هدف خود دست یابد یا از خود دفاع کند، ممکن است رفتاری پرخاشگرانه متناسب با سطح ناکامی از خود بروز دهد. مهمترین عامل در حدوث پرخاشگری از میان همه موقعیتهای ملالانگیز، صرفنظر از عوامل فیزیولوژیکی، «ناکامی» است؛ یعنی اگر فردی در نیل به هدف خود با شکست مواجه شود، ناکامی حاصل شده، احتمال پاسخ پرخاشگرانه او را افزایش میدهد. معنای عبارت این نیست که ناکامی همواره منجر به پرخاشگری میشود یا ناکامی یگانه علت پرخاشگری است، هرچند که میتوان ناکامی را علت مهم پرخاشگری دانست. از نظر افراد عصبانی و پرخاشگر بروز اینگونه رفتارها، رسیدن به نوعی آرامش توجیه میشود. بهعبارت دیگر این افراد با پرخاشگری نوعی عقدهگشایی کرده و تصور میکنند سبک میشوند و بخش اعظم هیجانات خود را تخلیه مینمایند، اما متخصصان امر بر این عقیدهاند که خشونت نه تنها از شدت عصبانیت نمیکاهد بلکه خود مولد خشونت خواهد بود و ممکن است منجر به بروز رفتارهای پرخطر دیگر تا حد خودکشی و دیگرکشی شود. گفتنی است توجیه رفتارهای پرخاشگرانه از سوی افراد عصبانی به این معنا نیست که آنان از اعمال خشونت لذت میبرند؛ زیرا آثار و علائم پرخاشگری فقط به مظاهر بیرونی و هیجانی خلاصه نمیشود و واکنشهای غدد درون ریز و تغییر در میزان ترشح هورمونها را به دنبال خواهد داشت که این تغییرات منشأ بروز بسیاری از بیماریهای جسمی و روانتنی خواهند بود. برخی از روانشناسان و جامعهشناسان، پرخاشگری را از غرایز ذاتی انسان برشمرده و گفته اند انسانها به علت حاکمیت این غرایز و محرکهای روانی فیزیولوژیکی به درگیری و نزاع با دیگران میپردازند، اما عده دیگری از دانشمندان معتقدند که انسانها بهطور ذاتی و غریزی دارای جنبههای پرخاشگری نیستند؛ بلکه عوامل روانی و فیزیولوژیکی سبب میشود تا آنها به پرخاشگری دست بزنند. طبق این نظریه، ناکامیها و کمبودهای مادی و معنوی افراد از جنبهها و ابعاد مختلف ممکن است انگیزه پرخاشگری و ایراد ضرب و جرح باشد. روحیه ضرب و جرح باعث میشود که فرد از نظر روحی دچار اختلال شخصیتی شود و از نظر روانی تعادل خود را از دست بدهد(فروهر، ۱۳۹۳، ص۶۹).
۲-۶-۲-انگیزه های اعمال خشونت (ضرب و جرح)
بر اساس اصل تشویق هر رفتاری که پاداش دریافت کند تقویت میشود و ادامه مییابد و چنانچه با عدم پاداش یا تنبیه روبرو شود، رفتهرفته به خاموشی میگراید و بهصورت نهفته باقی میماند. باید متذکر شویم که تشویق و تنبیه میتواند منشأ درونی یا بیرونی داشته باشد. یعنی گاهی ممکن است خود فرد (وجدان او) به رفتارش پاداش دهد یا رفتار او با پاداش یا تنبیه بیرونی مواجه شود. نکته مهم و در خور تأمل اینکه نباید تصور شود که پاداش و تنبیه حتماً باید تظاهر بیرونی داشته و مادی و قابل لمس باشد؛ بلکه منظور از پاداش و تنبیه هر نوع رضایتمندی و ناخشنودی مادی و معنوی یا بیرونی و درونی است؛ بنابراین تا هر زمان که فرد برای رفتارهای خشونتآمیز و پرخاشگرانه جمله ضرب و جرح، با پاداش روبرو شود، امکان ارتکاب و تکرار رفتارهای خشن و غیر موجه وجود دارد. افزون بر آن افراد کنشها و رفتارهای خود را طبق سازوکاری بروز میدهند که از آن تحت عنوان «سازوکارهای دفاعی» و یا «سازگاری» یاد میشود. کسانی که مرتکب رفتارهای پرخاشگرانه وخشن میشوند برای توجیه رفتارهای خود به یکی از مکانیزمهای دفاعی روی میآورند(ساعی ارسی و نیک نژاد، ۱۳۸۶، ۹۸).
۲-۶-۳-مکانیزمهای دفاعی
هرگاه فرد به مقصود وهدفی تمایل پیدا کند که قدرت دستیابی به آن را نداشته باشد، طبعاً به یک یا چند مکانیزم دفاعی یا سازگاری دست خواهد زد. مکانیزمهای سازگاری وسیلهای هستند برای ارضای غیرمستقیم نیازها یا کاستن از اضطرابها با بدست آوردن احساس اعتماد به نفس. بهطور طبیعی افراد گاهی احساس محرومیت میکنند و چون هرکس باید از شکستن غرور خود جلوگیری کند؛ میتوان نتیجه گرفت که اشخاص بعضاً، متوسل به مکانیزمهای سازگاری یا دفاعی میشوند. این مکانیزمها در یک طیف (از مثبت، قابل قبول، خنثی تا منفی) قرار میگیرند. عمدهترین این مکانیزمها عبارتند از: جبران، همانندسازی، بهانهتراشی، منفیبافی، بازگشت، سرکوبی عواطف و احساسات. بهعنوان نمونه رفتار پرخاشگرانه و ضرب و جرح نوعی رفتار جبرانی است که متوجه محیط خارجی فرد میشود و نماینده مقاومت فعال است که برای مبارزه با محرومیت احساس شده، بروز داده میشود. میتوان گفت رفتار جبرانی همیشه به احساس خود کمبینی وتصور نبود لیاقت و کفایت، بستگی دارد(یارارشدی و همکاران، ۱۳۹۲، صص۱۴۵-۱۴۷).
۲-۷-علل و عوامل جرم ضرب و جرح
پرخاشگری و ضرب و جرح مانند هر پدیده مربوط به جرم شناسی، چندساختی و چندضلعی و دارای علل «بیو، پسیکو و سوسیال» است یعنی عوامل زیستی، روانی و اجتماعی در آن موثرند. در این قسمت، «شبکه علّی» با رویکرد کاربردی به سه قسم: علل فردی، درونسازمانی و برون سازمانی تقسیم میشود.
۲-۷-۱-علل و عوامل فردی
اطلاعات تأیید شده از نگرشسنجی فرماندهان بیانگر این معناست که «۷۴ درصد فرماندهان، عوامل فردی را در انجام ضرب و جرح مؤثر میدانند»(سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۱، ص ۲۱۷).
-
- اختلالات روحی و روانی: کارشناسان بهداشت روان معتقدند برخی اختلالات روحی و روانی در بروز رفتارهای پرخاشگرانه از قبیل ضرب و جرح تأثیرگذار است. کارکنانی که چنین ویژگیهایی دارند نهتنها در محیط سازمان؛ بلکه در محیط بیرونی و در میان خانواده نیز به رفتارهای خشن و بدرفتاری مبادرت میورزند(نسل، ۱۳۹۲، ص۲۹).
-
- افراد در احساس مسئولیت، تعهد سازمانی و انگیزههای شخصی:برخی از کارکنان بهلحاظ احساس تعهد و مسئولیتی که در قبال سازمان و سالمسازی جامعه دارند، در مواجهه با بزهکاریهای اجتماعی، برخورد شدید با متهمان را با همان افراد در احساس مسئولیت توجیه مینمایند. همچنین بعضی کارکنان در جهت پاسخگویی به سازمان با هدف کاهش آمار جرایم در خصوص شاخصهای تعریف شده، رفتارهای خشن از خود بروز میدهند. در موارد نادر هم دیده شده که کارکنان متخلف با انگیزههای شخصی (مثل اعمال نفوذ در تشکیل پرونده به نفع یکی از طرفین یا اخاذی) متهمان را هدف تهدید، ارعاب و ضرب و جرح قرار میدهند(همان، ص۲۹).
-
- قانونگریزی کارکنان و توسل به روشهای غیر قانونی:در سیستم ناجا برای هریک از یگانها در جرایم عمومی شاخص تعیین گردیده است. در سالهای گذشته گاهی فرماندهان و رؤسای واحدهایی که میزان جرایم حوزه مسئولیت آنان بیشتر از شاخص بود مورد مؤاخذه و تنبیه قرار میگرفتند؛ لذا برای کنترل یا کاهش میزان رشد جرایم اقدام به اعمال خشونت و برخورد شدید با متهمان و مجرمان میکردند. بهنحوی که طبق آمار بیشتر ضرب و جرحها در جرم سرقت صورت میگیرد؛ بنابراین به نظر میرسد که این عامل سازمانی در ترغیب کارکنان کوپها و ادارات آگاهی به اعمال خشونت در اقرار و اعترافگیری بسیار تأثیرگذار است(نسل، ۱۳۹۲، ص۳۱).
-
- ناکامی و محرومیت نسبی:انسان گاه به دلیل مشکلات و مسائلی که دارد دچار محرومیت میشود و در برابر محرومیت از خود واکنش نشان میدهد. ریشه بیشتر رفتارهای نابهنجار را باید در محرومیتها و رنجهای حاصل از آن جستجو کرد. به همین دلیل بشر برای کاهش اضطراب ناشی از محرومیتها مجبور است دست به رفتارهایی موسوم به «رفتارهای جبرانی» بزند این رفتارها اکتسابی است و از لحاظ شدت، دوام و دامنه متفاوتند(همان، ص۳۳).
در چیستی محرومیت باید گفت: محرومیت عبارت است از حالتی که در نتیجه ارضا نشدن یا بیپاسخ ماندن نیازهای فردی و اجتماعی حاصل میگردد. محرومیت دونوع است: الف) محرومیت عینی و محسوس ب) محرومیت ذهنی یا احساس محرومیت نسبی. آن قسمت از محرومیت که بهدلیل فقدان پاسخگویی به آن، منشأ بسیاری از رفتارهای ضداجتماعی از جمله خشونت و ضرب و جرح میشود، محرومیت نسبی است؛ فرد در هر یک از حوزههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و قضایی که احساس محرومیت نماید، بهسوی انحرافات اجتماعی و رفتار خشونتبار گرایش پیدا میکند. از طرف دیگر چون در چنین شرایطی فرد برای دستیابی به اهداف مطلوبش ابزار و روش مشروع در دست، یگانه راه نیل به اهداف خود را ارتکاب به کجرفتاری و رفتارهای نامشروع و قانونشکنانه میداند(همان، ص۳۳-۳۵).
۲-۷-۲-علل و عوامل درون سازمانی
نتایج و یافتههای یک تحقیق در خصوص ضرب و جرح بیانکننده این واقعیت است که: «۷۰ درصد فرماندهان عوامل درون سازمانی را در بروز ضرب و جرح مؤثر میدانند» (سازمان قضایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۱، ص ۱۹۸).
۱٫فشارهای سلسلهمراتبی: در سیستم ناجا برای هریک از یگانها در جرایم عمومی شاخص تعیین گردیده است که برخی مواقع عده کمی از فرماندهان و کارکنان در جهت کنترل یا کاهش میزان رشد جرایم، اقدام به خشونت و برخورد شدید با متهمان دستگیر شده، میکنند.
-
- فشارهای ناشی از سختی کار: یکی دیگر از عوامل سازمانی مؤثردر جرم ضوب و جرح، فشارهای عصبی ناشی از سختی کار است. تراکم کار در کوپها و ادارات آگاهی همچنین مأموریتهای متعدد و طولانی مدت و گاهی دوری از خانواده در روحیات خانواده تأثیر میگذارد و آنان را به واکنشهای شدید وا میدارد.
-
- ضعف در طراحی محیطی و فرایند اجرای مأموریت:طراحی محیط کار و مدیریت بر آن یکی از روشهای پیشگیری وضعی در یگانهای ناجاست. مثلاً تجهیز اتاق بازجویی به دوربین مداربسته و قابل کنترل میتواند موقعیت ارتکاب ضرب و جرح را محدود کند و از میزان ارتکاب آن بکاهد.
- رسوب خرده فرهنگ ضرب و جرح در برخی یگانهای ناجا:متأسفانه ضرب و جرح بهعنوان سادهترین وسیله و ابزار کشف جرم از زمانهای قدیم در برخی یگانها و نیروهای پلیس جا افتاده و تبدیل به یک خرده فرهنگ دیرپا شده است؛ اگرچه قریب به اتفاق فرماندهان و رؤسا، ضرب و جرح را خلاف شرع و قانون میدانند.