اسلام یک نهاد حقوقی تحت عنوان « لقطه انسان » تأسیس کرد که در کتب فقهی در باب « لقیط » آمده است. فقها معمولاً لقطه را در سه مبحث مورد توجه قرار می دهند، لقیط ( طفل گم شده )، لقطه ( شیء گم شده )، ضاله ( حیوان گم شده ). (جرجانی، ۱۳۶۲، ج ۲ : ۱۹۱)
«لقیط طفلی است که او را ترک نموده اند و کسی کافل و سرپرست او نمی باشد و خودش هم نمی تواند وسایل زندگی خویش را تأمین کند » (عاملی و ساجوی، ۱۳۸۷: ۵۸۷). التقاط یعنی برداشتن طفل متروک مستحب است و اگر در معرض خطر باشد واجب است. ولی به هر حال اگر کسی طفل را برداشت و قبول کرد، نفقه طفل بر او واجب می شود که ابتدا از اموال طفل یا از اموال وقفی بر لقیط با اجازه حاکم و در مرحله بعد از اموال پیدا کننده پرداخت می شود و اگر بی چیز بود از بیت المال به دستور حاکم اسلامی پرداخت می شود، البته اگر ملتقط از اموال خودش انفاق کرد و قصد تبرع نداشت در صورت پولدار شدن طفل می تواند به او رجوع کند. سرپرستی لقیط از جهت حفظ جان یک انسان و حضانت طفل بی سرپرست بر هر مسلمان واجب کفائی است. (مبین، ۱۳۸۴ : ۳۱، به نقل از دکتر سید جواد مدیرنیا، حضانت اطفال در حقوق مدنی ایران، اسلام و فرانسه : ۱۳۳). در خصوص مفهوم لقیط باید توجه داشت لقیط صرفاً به معنای طفل گم شده نیست بلکه طفل گمشده ای است که سرپرست ندارد. ( کل صبی ضائع لا کافل له ). (همان، به نقل از محقق حلی، شرائع الاسلام، ج ۳ : ۲۸۳)
بنابر نظر شهید ثانی گمشده معلوم النسب حکم لقیط را ندارد و باید او را به پدرش تحویل داد. البته سرپرستی چنین طفلی هم تا پیدا شدن پدر و مادرش واجب است، ولی لقیط محسوب نمی شود. صاحب جواهر عقیده دارند طفل معلوم النسب هم می تواند لقیط محسوب شود چرا که طفل رها شده برای پیداکننده اش مجهول النسب است. البته با وجود پدر، جد پدری، مادر یا غیر اینها از کسانی که حضانت بر آنها واجب است عنوان لقیط بر چنین طفلی صدق نمی کند. با این تعریف مشخص می شود سه شرط برای لقیط لازم است: ۱- گم شده باشد ۲- نتواند مستقلاً زندگی کند. ۳-بدون سرپرست باشد. البته شاید بتوان با توجه به شرایط اجتماعی امروز این حکم را تا نوجوان زیر ۱۸ سال بدون سرپرست تعمیم داد چرا که اگر چه این افراد بالغ هستند ولی عملاً نمی توانند مستقل زندگی کنند. در کتب فقهی برای ملتقط یا به عبارتی دیگر سرپرست شروطی تعیین شده است. از جمله بلوغ، عقل، آزاد بودن، مسلمان بودن. در مورد شرط بودن رشد و عدالت، نظرات اختلافی است ولی اگر فسق او ثابت شود حاکم طفل را از او گرفته و به دیگری می سپارد. این شروط خود بیانگر کارکرد سرپرستی و حمایتی احکام لقیط در اسلام است. چراکه اگر لقیط گم شده بود و ملتقط یابنده، گذاشتن شرط برای یابنده معنایی نداشت مگر آنکه منظور از ملتقط سرپرست باشد که وضع چنین شروطی برای حمایت از طفل مطلوب است. از سوی دیگر فقها برای شرط مسلمان بودن ملتقط به آیه نفی سبیل « وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً – نساء ۱۴۱ » اشاره کرده اند که بیانگر تسلط ملتقط بر لقیط است. ( مبین، ۱۳۸۴ : ۳۱ )
به نظر می رسد با توجه به مطالب گفته شده مشخص می شود که فرزندخواندگی به مفهوم عام آن در اسلام به طور مطلق منع نشده است و اسلام در مورد رسیدگی به ایتام و کودکان بی سرپرست بی تفاوت نبوده، بلکه در اسلام به کودکان بی سرپرست و یتیم توجه و سفارش بسیار شده و آن را امری نیکو دانسته اند. احادیث بسیاری در کتب فقهی و حدیثی آمده است که سرپرستی و اداره کردن امور فرزندان بی پناه و یتیم را مورد تأیید قرار داده اند؛ از جمله آیه ۹ سوره ضحی که می فرماید: « فأما الیتیم فلاتقهر » و
نیز سفارش پیغمبر ( ص ) که از جمله فرمودند « بهترین خانه های شما آن خانه ای است که در آن یتیمی احساس شود و بدترین خانه های شما آن خانه ای است که با یتیمی بدرفتاری گردد. » .همچنین حضرت علی ( ع ) در فرمان تاریخی خود به مالک اشتر دستور می دهد تا مواظب یتیمان باشد و به وضع آنان رسیدگی کند و نیز در وصیت خودش به فرزندان خود، حسن و حسین علیهما السلام فرمود: « در مورد یتیمان از خدا بترسید، نکند که آنها را گرسنه بگذارید و در اثر بی سرپرستی، ضایع و تباه شوند ». ( توسلی، امیر نیرومند، ۱۳۹۱ : ۲۱ )
در قانون مدنی ایران به تبعیت از حقوق اسلام، فرزندخواندگی به رسمیت شناخته نشد. اما این مانع از آن نبود که اشخاص نیکوکار به نگهداری و تربیت اطفال بی سرپرست قیام نکنند. این یک وظیفه انسانی، وجدانی و مذهبی تلقی می شد که برای انجام آن نیازی به فرزندخواندگی رسمی نبود: چه بسا دادگاه به پیشنهاد دادستان، اطفال بی سرپرست را به اشخاصی که مایل به نگهداری آنان بودند و شایستگی این کار را داشتند واگذار می کرد و ایشان تحت عنوان امین موقت یا قیم و تحت نظارت دادستان، طفل را بزرگ می کردند، همه گونه نیکی و محبت در حق او روا می داشتند، از عواطف و احساسات پدرانه و مادرانه خویش برخوردارش می ساختند؛ گاهی اموال خود را به او می بخشیدند یا تا یک سوم اموالشان را به نفع او وصیت می کردند. ( صفایی و امامی، ۱۳۸۸: ۲۷۷ و ۲۷۸ )
بنابراین سرپرستی از کودکان یتیم با انگیزه های صرفاً معنوی به صورت نگهداری از آنان در خانواده یا تهیه امکانات مادی همواره به صورت یک تعهد اخلاقی در کانون توجه مردم ایران بود اما انجام این امر مبنای قانونی نداشت به گونه ای که به دو طریق انجام می گرفت که از طرف دادسرا به عنوان قیمومت و دیگری از طریق وصایت. ( عاملی، ۱۳۵۰: ۲۳ )
تا اینکه قانون گذار ایران به علت فواید فردی و اجتماعی و نیاز مبرم جامعه به حمایت از اطفال بدون سرپرست در تاریخ ۲۹ اسفند ماه ۱۳۵۳ نخستین گام را برای شناسایی و منظم ساختن روابط اخلاقی این گونه کودکان با خانواده ها برداشت و قانونی تحت عنوان « حمایت از کودکان بی سرپرست » وضع نمود.
این قانون سرپرستی را به صورت یک نهاد حقوقی درآورده است. قانون اخیر یکی از مهمترین قوانین در مورد کودکان بی سرپرست در زمان پیش از انقلاب اسلامی و پس از آن است. بعد از انقلاب اسلامی در خصوص مطابقت این قانون با شرع بین محاکم دادگستری اختلاف نظر افتاد و پس از سؤال از کمیسیون استفتائات شورای عالی قضائی، کمیسیون مزبور در تاریخ ۲۷/۶/۱۳۶۲ چنین اعلام نظر کرد: « رعایت جهات شرعی در مورد ارث بلا وارث و سن بلوغ، موضوع تبصره ماده ۵ و بند الف ماده ۶ مورد سؤال، رعایت نشده است. با رعایت مصالح شرعی طفل، عمل به قانون مذکور بلامانع است و حاکم شرع بر طبق آن می تواند حکم صادر کند » این قانون از طرف شورای نگهبان هم غیرشرعی اعلام نشد. (توسلی، ۱۳۸۸: ۹۲). بنابراین قانون مزبور جزء در مواردی خاص که صراحتاً با احکام شرعی در تعارض است تا تصویب قانون جدید حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست مورد استفاده قرار می گرفت.
برخی از حقوق دانان معتقدند که سرپرستی تا حدی مشابه فرزندخواندگی و به دیگر سخن نوعی از آن است. ( صفایی و امامی، ۱۳۸۸ : ۲۷۷ )
و همچنین گفته اند سرپرستی، عنوان فریبنده ای است که برای پنهان داشتن ابتکار قانون گذار به کار رفته است و در واقع کنایه از امکان پذیرفتن فرزند در خانواده است. ( کاتوزیان، ۱۳۸۴ : ۴۴۴ )
در انتها لازم است گفته شود که به نظر می رسد آیاتی که مورد اشاره قرار گرفت به دنبال عدم مشروعیت کامل فرزندخواندگی و نسخ کامل این نهاد نبوده است، بلکه می توانیم بگوییم تحول ایجاد کرده است.
آنچه ممکن است به عنوان رد شارع در فرزندخواندگی مطرح شود از آیات نفی آثار نسب است نه نفی کلیه آثار فرزندخواندگی، با دقت در آیه ۴ سوره احزاب متوجه می شویم که آیه در صدد بیان این واقعیت است که رابطه حقیقی و آثار آن با این ادعاها محقق نمی شود و احکامی که در نسب حقیقی وجود دارد بر این رابطه حاکم نمی باشد بنابراین آیات به دنبال نفی آثار نسب و قرابت ناشی از فرزندخواندگی است و بعضی از آثار فرزندخواندگی را رد کرده است؛ از جمله: ۱- نسب ( آیه ۴ و ۵ سوره احزاب ) ۲- حرمت نکاح ( آیه ۳۷ سوره احزاب ) ۳- ارث ( آیه ۶ سوره احزاب و سوره نساء ) که در فصل سوم در بخش آثار سرپرستی بیان خواهیم کرد.
اما آثار فرزندخواندگی فقط منحصر به این سه امر نیست، نفی رابطه و نسب حقیقی، محرمیت و ارث که از آثار قرابت ناشی از نسب حقیقی است، نفی آثار دیگر را به دنبال نخواهد داشت.
۱-۳ سرپرستی
سرپرست ( به فتح سین ) یعنی پرستار، نگهبان، بزرگتر خانواده، کسی که در اداره و یا بنگاهی بجای رئیس کار می کند. سرپرستی نیز به معنای نگهبانی و پرستاری ذکر شده است. ( بهشتی، ۱۳۵۶: ۸۵۰ )
در ترمینولوژی حقوق سرپرست به معنی قیم آمده است؛ سرپرستی نیز قیمومت گفته شده است و اداره سرپرستی از ادارات دادگستری در نصب قیم و نظارت در کار او اقدام می کند. ( جعفری لنگرودی، ۱۳۸۷: ۳۵۵ )
سرپرست مترادف قیم با معنای متولی امر و عهده دار آن، متولی وقف و کسی که سرپرست و عهده دار اموال یتیم باشد ذکر شده و قیمومت همان سرپرستی است.
آنچه از مفهوم قانون جدید حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست فهمیده می شود این است که سرپرستی عبارت است از اعطای سرپرستی کودکان و نوجوانان شناخته شده سازمان بهزیستی به خانواده ها و دختران و زنان مجرد متقاضی که واجد شرایط قانون جدید می باشند. ( ماده ۵ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست )
۱-۳-۱ سرپرستی موقت
سرپرستی موقت یا امین موقت عبارت است از اینکه در مواردی که هیچ یک از پدر، مادر، جد پدر و یا وصی منصوب از سوی ولی قهری صلاحیت سرپرستی را ولو با ضم امین یا ناظر نداشته باشند، دادگاه می تواند، مطابق قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست و با رعایت مواد ۱۱۸۴ و ۱۱۸۷ قانون مدنی و با اخذ نظر مشورتی سازمان بهزیستی مسئولیت قیم یا امین مذکور در این مواد را به درخواست کنندگان سرپرستی واگذار نماید.
در واقع در سرپرستی موقت کودک و یا نوجوان با حفظ هویت خانوادگی خود به خانواده دیگری سپرده می شود و تغییری در مشخصات سجلی کودک یا خانواده ایجاد نمی شود. (الوند، ۱۳۸۸: ۹). بنابراین سرپرستی موقت از روش های مؤثر جهت اجتناب از اقامت طولانی مدت کودکان و نوجوانان در بهزیستی می باشد.
۱-۳-۲ بی سرپرست
عنوان بی سرپرستی کودک و نوجوانی را شامل می شود که امکان شناخت هیچ یک از پدر، مادر و جد پدری آنان وجود نداشته باشد و یا پدر، مادر، جد پدری و وصی منسوب از سوی ولی قهری در قید حیات نباشند، و همچنین کودک و نوجوانی که سرپرستی آنان به موجب حکم مراجع صلاحیتدار به سازمان بهزیستی محول شده و تا زمان دو سال از تاریخ سپردن آنها به سازمان بهزیستی پدر، مادر، جد پدری و وصی منسوب از سوی ولی قهری برای سرپرستی آنان مراجعه ننموده باشند. (ماده ۷ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بدسرپرست)
۱-۳-۳ بدسرپرست
فرزندپروری یکی از بزرگترین مسئولیت های انسانی است که بسیاری از افراد آمادگی انجام این امر خطیر و مهم را ندارند. بدسرپرستی، کودکان و نوجوانانی را در برمی گیرد که قربانی بی تدبیری خانواده خود شده اند و در معرض خطر قرار گرفته اند؛ به این صورت که در عین داشتن خانواده از داشتن سرپناه خانوادگی محروم هستند، یعنی با وجود اینکه دارای سرپرست و یا کسی که از آنها نگهداری کرده و حضانت آنها را به عهده بگیرد می باشند، ولی از جهات مختلف دارای صلاحیت این سرپرستی نبوده و این بی صلاحیتی برای سرپرستی حتی با ضم امین یا ناظر هم برطرف نشود که در این صورت حق قانونیشان را برای نگهداری از فرزندانشان را از دست می دهند.
۱-۴ تاریخچه سرپرستی
سرپرستی در گذشته در ایران و هم اکنون در جاهای دیگر به شکل فرزندخواندگی انجام می گرفت. محققان برای پیدایش آن علل متفاوتی ذکر کرده اند، بیشتر پژوهشگران بر این عقیده اند که فرزندخواندگی ریشه در نیاز نظامی و اقتصادی داشته و گاهی عوامل روحی و معنوی یا عاطفی موجب پیدایش آن شده است در حال حاضر نیز این نهاد بر اساس نیازهای معنوی خانواده و کودک بی سرپرست یا بدسرپرست استوار است.
در گذشته های دور رؤسای قبیله ها به منظور تقویت بنیه دفاعی و زیاد شدن قدرت قبیله ای و داشتن جمعیت فراوان، خانواده ها و اعضای قوم را به داشتن فرزندان بیشتر تشویق می کردند و به افراد کثیرالاولاد صله قابل توجهی می بخشیدند که به تدریج داشتن فرزند وظیفه ای مقدس و سنتی حسنه شناخته شد و ارزش مذهبی پیدا کرد، به نحوی که افراد بدون فرزند در خود احساس کمبود می کردند و دچار مشکلات روحی می شدند و متفکران برای حل این مشکل و جبران این کمبود راه حلی اندیشیدند و چنین مرسوم گردید که افرادی که با وجود اشتیاق و علاقه فراوان به داشتن فرزند از این موهبت محرومند فرزندخوانده ای انتخاب و جانشین این فرزند واقعی نمایند. ( امامی، ۱۳۷۸ : ۲۳ )
۱-۴-۱ در ایران باستان
در حقوق ایران باستان، فرزندخواندگی مورد قبول بوده است، ایرانیان باستان معتقد بودند که نژاد ایرانی به دست اهورا مزدا آفریده شده است؛ پس باید از خاموش شدنش جلوگیری کرد و تا پایان روزگار پاینده و جاویدانش کرده، پس مهم این است که هر کدام به هنگام مرگ وارثی بر جای گذارده مزداییان ( ایرانیانی که این دنیا را واگذارند و بی وارث بروند ) راهی به بهشت ندارند، به هنگام رسیدن به پل چینود ( صراط ) که بدان را از نیکان جدا می کنند میترا به دست یاری نیمه خدایان ( یزدان ) دیگر به او نزدیک و از نام و نشانش جویا می شوند، چون سؤال « جانشینت را پیش بینی کردی؟ » به زبان بیایید و مرد تیره بخت به این سؤال پاسخ منفی بدهد، پل به هم می آید، فشرده تر می شود و دم به دم نازکتر و باریکتر می شود اگر کسی از خویشاوندان و بستگان برای او جانشین نگمارد مرد نمی تواند از پل بگذرد، اوستا چنین می گوید « باید پسری ارزانیش داشت تا این پسر روح وی را به آن دست پل صراط ببرد». ( توسلی و امیر نیرومند، ۱۳۹۱ : ۲۲ )
بنابراین فرزندخواندگی توأم با اعتقادات مذهبی مرسوم بود و بر این عقیده بودند که فرزند هر کس پل ورود او به بهشت است و افراد فاقد اولاد پلی ندارند تا وارد بهشت بشوند این گونه افراد می توانند از طریق فرزندخواندگی برای ورود به بهشت پل سازی کنند. در ایران باستان سه نوع فرزندخواندگی مرسوم بود:
نخست: « فرزندخوانده انتخابی » و آن فرزندخوانده ای بود که پدر و مادرخوانده فاقد فرزند در زمان حیات خود او را به فرزندی می پذیرفتند.
دوم: « فرزندخوانده قهری » زن ممتازه یا دختر منحصر متوفایی بود که آن متوفی برادر یا پسری نداشت که در این صورت آن زن یا دختر بدون اراده و به طور قهری فرزندخوانده متوفی محسوب می گردد.
سوم: فرزندخوانده ای که ورثه متوفی بدون اولاد بعد از فوتش برای او انتخاب می کرد.
فرزندخوانده از هر نوع که بود، به قائم مقامی متوفی مراسم مذهبی را انجام می داد و تمام اختیارات و قدرت متوفی به فرزندخوانده وی انتقال می یافت. ( امامی، ۱۳۷۸: ۲۷ )
با وجود پذیرش این نهاد در گذشته، با ورود اسلام به ایران این رسم از میان رفت و آیین فرزندخواندگی منسوخ گردید.
۱-۴-۲ در عهد انبیاء
قرآن از وجود فرزندخواندگی در زمان حضرت یعقوب ( ع ) خبر داده و در مورد حضرت یوسف ( ع ) اشاره نموده که عزیز مصر در هنگام مشاهده یوسف ( ع ) به همسرش توصیه کرده که یوسف را گرامی دارد، باشد که در آینده برایشان مفید واقع شود و یا ایشان را به فرزندی بگیرند و خداوند در این باره در آیه ۲۱ سوره یوسف فرموده:
« وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ »
از آیه یاد شده استفاده می شود؛ عزیز مصر که پادشاه یا عزیز مصر بوده عقیم و یا عنین بوده و فرزندی نداشت و در اشتیاق فرزند به سر می برد هنگامی که چشمش به این فرزند زیبا افتاد دل به او بست که به جای فرزند او باشد. علی بن ابراهیم قمی به عقیم بودن عزیز مصر تصریح کرده و گفته « ولم یکن له ولد ». با توجه به این امر مفسران چندی آیه یاد شده را دلیل بر فرزندخواندگی در زمان حضرت یعقوب و امت های گذشته گرفته و عبارت « نَتَّخَذَهُ وَلداً » را به صورت فرزندخواندگی یا تبنی تفسیر نموده اند. (رحیمی، ۱۳۸۸ : ۷۵)
از پاره ای از آیات قرآن استفاده می شود که فرزندخواندگی در زمان حضرت موسی ( ع ) امری متداول و رایج بوده؛ چنانچه در آیه ۹ سوره مبارکه قصص به آن اشاره شد:
« وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِّی وَلَکَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَی أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا … »
« و همسر فرعون گفت این کودک نور چشم من و تو است، او را نکشید، امید آن که ما را سودمند باشد یا او را به فرزندی گیریم … »
و سخن آسیه از آن روی بود که فرعون دارای فرزند نبود و آسیه از این راه می خواست او را به طمع بیندازد تا به این وسیله او را به فرزندی بگیرد و نیز گفته شده است که فرعون، فرزند ذکور نداشته و از همین روی پیشنهاد فرزندخواندگی موسی ( ع ) را مطرح نموده است. ( همان)
۱-۴-۳ در روم قدیم
در میان رومیان قدیم نیز چنین مرسوم بود که بعد از فوت رئیس خانواده، پسر وی ریاست خانواده را عهده دار می گردید. به همین دلیل داشتن فرزندان ذکور اهمیت فراوانی داشت زیرا تصور مردم چنین بود که اگر مردی فوت شود و پسر نداشته باشد خانواده از هم پاشیده خواهد شد و نیز معتقد بودند دختر هر خانواده با ازدواج کردن باید آداب و آیین خانواده اصلی خود ترک کند و الزاماً به آیین خانواده شوهر بپیوندد، بنابراین دختر قادر نبود که آداب و سنن خانواده اصلی خود را حفظ کند؛ در نتیجه هر مرد رومی و رئیس خانواده داشتن پسر را یک نیاز حتمی و امر ضروری می دانست و برای به دست آوردن فرزندخوانده ناچار بود با یکی از رومیان دارای پسران متعدد توافق کند تا یکی از پسرانش را به وی بفروشد و از تمام حقوق خود نسبت به آن پسر صرف نظر کند.
تشریفات چنین بود که طرفین و طفل در دادگاه حضور می یافتند و پدر کودک نزد قاضی سه مرتبه اعلان و اظهار می کرد که پسرم را به مرد حاضر در دادگاه فروختم و با این اعلان دیگر هیچ حقی بر آن فرزند نداشت و سپس پدرخوانده تسلیم کودک را به عنوان پسرخوانده خود از وی می خواست و قاضی دادگاه سکوت پدر واقعی را حمل بر رضایت وی بر این اقدام می کرد و کودک را به پدرخوانده تحویل می داد. با طی این تشریفات رابطه طفل با خانواده اصلی به طور کامل قطع و زایل شده، رابطه حقوقی وی با پدرخوانده برقرار می گردید و در نتیجه نام و مشخصات خانوادگی پدرخوانده بر فرزندخوانده نهاده می شد ولی لقب خانوادگی قبلی وی به مشخصات خانوادگی جدید اضافه می گردید. (امامی؛ ۱۳۷۸ : ۲۵ )
۱-۴-۴ در فرانسه
در فرهنگ مسیحیت و حقوق قدیم اروپا، خانواده منحصراً بر اساس ازدواج استوار بود، فهم کلیسا رابطه فرد را تنها بر پایه یک ازدواج مشروع به رسمیت می شناخت؛ بنابراین فرزندخواندگی در حقوق مذهبی و حقوق قدیم اساساً امری اشتباه و ناپسند بود.
جمع بندی و نتیجه گیری
این فصل شامل دو قسمت بود. قسمت اول مربوط به پیشینه نظری و قسمت دوم مربوط به پژوهش های داخلی و خارجی مرتبط با موضوع پژوهش بود. قسمت اول این فصل با توجه به متغیر های مورد بررسی در عنوان پژوهش به مبانی نظری و پژوهشی موجود در رابطه با چهار متغیر انگیزش تحصیلی، استفاده افراطی از تلفن همراه، احساس تنهایی و سازگاری اجتماعی پرداخته شد، پس بالطبع این قسمت شامل چهار بخش است:
لذا ابتدا به مبحث انگیزش تحصیلی و اهمیت آن در پیشرفت تحصیلی و آینده کشور و دیگر مزایای آن پرداخته شد. سپس تعاریف انگیزش و انگیزش تحصیلی یکی بعد از دیگری آورده شد و در ادامه ادعاها و تفاسیر نظریه پردازان درمورد این مفهوم نقل گردید. در ادامه به متغیر های تاثیر گذار بر پیشرفت تحصیلی پرداخته شدو در انتهای این قسمت به عواقب عدم وجود انگیزه تحصیل نکاتی نقل گردید.
سپس به تلفن همراه، موارد استفاده، امکانات آن، عواقب استفاده زیاد و همچنین دلایل آن پرداخته شددر دامه این مبحث به نتایجی از برخی پژوهش های داخلی و خارجی در زمینه عواقب استفاده افراطی از آن اشاره گردید.
در ادامه به مفهوم احساس تنهایی و تعاریف و نظریات مطرح در این زمینه پرداخته شد و گفته شد که تنهایی زمانی به وجود میآید که تماس و رابطه فرد با دیگران کاذب باشد، به نحوی که تجربه عاطفی مشترکی برای این رابطه دوجانبه فرد با دیگران متصور نباشد و انسان در فرایند تماس با دیگران، فاقد یک ارتباط حقیقی و صمیمانه باشد. سپس به دیدگاه های نظری مطرح در زمینه احساس تنهایی پرداخته شد و طبقه بندی های مطرح نیز آورده شدند. مولفه های اصلی در احساس تنهایی بر اساس تعاریف مطرح شده توصیح داده شدند. در ادامه به ویژگی های افراد دارای احساس تنهایی و همچنین مشکلات همراه با احساس تنهایی پرداخته شد.
و در قسمت آخر پیشنیه نظری به مفهوم سازگاری اجتماعی پرداخته شد. گفته شد که سازگاری مهارتی است که باید آموخته شود و کیفیت آن مانند سایر آموختهها، بستگی به میزان علاقه و کوشش فرد برای یادگیری آن دارد. به تعاریف مختلف صاحبنظران از این مفهوم پرداخته شد. در ادامه به نظریه های سازگاری اجتماعی پرداخته شد.
در قسمت دوم فصل به پیشینه تحقیقاتی موضوع و متغیرهای مطرح در این پژوهش پرداخته شد. ابتدا پژوهش های داخلی و سپس پژوهشهای خارجی مورد بررسی قرار گرفتند.
فصل سوم
روش پژوهش
در این فصل ابتدا به معرفی جامعه پژوهش (دانشجویان دانشگاه آزاد کرمانشاه) و سپس نمونه ها و روش های نمونه گیری پرداخته شده است. در ادامه معرفی ابزار ها و روایی و پایایی آنها به صورت مبسوط شرح داده شده است. در آخر روش ها و آزمون های مورد استفاده جهت تجزیه و تحلیل داده ها آورده شده است.
روش پژوهش
روش این پژوهش توصیفی و از نوع علی- مقایسه ای می باشد. در این پژوهش سازگاری اجتماعی سینها، انگیزش تحصیلی، احساس تنهایی و استفاده مفرط از تلفن همراه در دانشجویان دانشگاه آزاد کرمانشاه بررسی شدند و مورد مقایسه قرار می گیرند و هیچ دخل و تصرفی در متغیر های پژوهش انجام نگرفت.
جامعه پژوهش
جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشجویان پسر دانشگاه آزاد کرمانشاه که در سال تحصیلی۹۴-۱۳۹۳ است.
نمونه و روش نمونه گیری
در این پژوهش از روش نمونه گیری تصادفی استفاده شد، به این صورت که ابتداء آمار دانشجویان دانشگاه آزاد کرمانشاه استخراج شد و در مرحله بعد براساس حجم جامعه به دست آمده، نسبت به برآورد نمونه مکفی جهت اجرای پژوهش اقدام گردید. با توجه به اینکه در این گونه پژوهش ها یکی از راه های برآورد حجم نمونه در نظر گرفتن حجم نمونه سه پژوهش انجام شده در حیطه مورد پژوهش است، در این پژوهش حجم نمونه ۱۰۰ نفر بود. لازم است اشاره شود که جهت جلوگیری از افت و ریزش نمونه و حذف پرسشنامه های ناقص ۱۰ نفر نمونه اضافی انتخاب شد.
روش جمع آوری اطلاعات
برای گردآوری داده ها از ۴ پرسشنامه سازگاری اجتماعی سینها ، پرسشنامه انگیزش تحصیلی هارتر ، مقیاس احساس تنهایی و مقیاس استفاده مفرط از تلفن همراه استفاده شد.
پرسشنامه سازگاری اجتماعی سینها[۱۹۷] AISS.
این پرسشنامه را سینها و سینگ[۱۹۸](۱۹۹۳؛ به نقل از کرمی،۱۳۸۰) به منظور تعیین میزان سازگاری اجتماعی، عاطفی و آموزشی دانشآموزان دوره متوسطه و بالاتر تدوین کردهاند و شامل ۵۵ سئوال دوگزینه ای (بلی،خیر) است. در این پژوهش از فرم ۶۰ سؤالی استفاده شد و برای نمرهگذاری به پاسخ های منطبق بر سازگاری نمره صفر به پاسخهای غیرمنطبق نمره یک منظور شد. مجموع کل نمرات نشاندهنده سازگاری عمومی فرد و مجموع نمرات فرد در هر حوزه سازگاری (عاطفی، آموزشی و اجتماعی) مشخص کننده سازگاری فرد در آن حوزه است. نمره پایین نشان دهنده سازگاری بالاتر و نمره بالا نشان دهنده سازگاری پایین تر است. این آزمون در هر سه سطح اجتماعی، عاطفی و آموزشی از روایی و پایایی[۱۹۹] مناسبی برخوردار است. ضریب پایایی این آزمون را مؤلفان (سینها و سینگ، ۱۹۹۳؛ به نقل از کرمی، ۱۳۸۰ ) از طریق دو نیمه کردن، برای سازگاری کل، عاطفی، اجتماعی و آموزشی به ترتیب ۹۵/۰، ۹۴
/۰، ۹۳/۰ و ۹۶/۰ و با روش باز آزمایی۹۳/۰، ۹۶/۰، ۹۰/۰ و ۹۳/۰ گزارش کرده اند. نویدی (۱۳۸۷) با اجرای این پرسشنامه در مورد ۱۶۴ دانشآموز دبیرستانی ، ضریب آلفای کرونباخ را برای سازگاری کل ۸۲/ ۰ و برای سازگاری آموزشی، عاطفی و اجتماعی به ترتیب ۷۰/۰، ۶۸/۰ و ۶۵/۰ گزارش کرده است.
نمره گذاری
کلید پرسشنامه سازگاری
عاطفی | اجتماعی | آموزشی | |||
شماره | پاسخ نشان دهنده فقدان سازگاری | شماره | پاسخ نشان دهنده فقدان سازگاری | شماره | پاسخ نشان دهنده فقدان سازگاری |
۱ | بلی | ۲ | بلی | ۳ | بلی |
۴ | بلی | ۵ | بلی | ۶ | بلی |
شکل ۶-۵- مشکل تجمیع کردن[۱۱۷]
در ادامه به معرفی پارامتر هایی پرداخته می شود که برای تعیین مشخصات پارافینی، نفتنی و آروماتیکی برش C7+ لازم می باشند.
۶-۸-۱- ضریب شکست نور
کورتز و وارد[۷۲] [۱۱۱] نشان دادند که از رسم ضریب شکست در مقابل چگالی برای هر گروه هیدروکربن های همولوگ خطی است. به عنوان مثال، ضریب شکست نرمال-پارافین ها در مقابل چگالی (d20) در محدوده تعداد کربن ازC5-C45 خطی راست به معادله n = 1.0335 + 0.516*d20، با مقدار R2=0.9998 می باشد. گروه های هیدروکربنی دیگر عملکرد مشابه با رابطه خطی دقیق بین n و d نشان می دهند. با این حال، مقدار ثابت رابطه برای گروه های مختلف متفاوت است و بر اساس این مشاهدات آنها تعریف پارامتر مشخصه ای به نام ضریب شکست، R در فرم زیر را ارائه نموده اند:
(۶-۱۰۷) Ri=n-d/2
که در آن n و d ضریب شکست و چگالی هیدروکربن مایع در حالت مرجع ۲۰ درجه سانتی گراد و یک اتمسفر است که در آن چگالی باید g/cm3 باشد. Ri برای آروماتیک بالا و برای ترکیبات نفتنی پایین بوده، در حالی که پارافین ها مقدارشان متوسط است.
۶-۸-۲-ثابت گرانروی ثقلی[۷۳]
یکی دیگر از پارامتر های تعیین شده خصوصیات نفت ثابت ویسکوزیته گرانشی (Viscosity Gravity Constant) می باشد. این پارامتر بر اساس رابطه تجربی بین گرانروی سی بولت (Saybolt Viscosity, SUS) و وزن مخصوص از طریق یک عدد ثابت، توسعه یافته و تعریف شده است. VGC در دو درجه حرارت مرجع ۳۸ درجه سانتی گراد(۱۰۰ فارنهایت) و C°۹۹ (۲۱۰ فارنهایت) تعریف می گردد[۱۱۲]
(۶-۱۰۸)
(۶-۱۰۹)
که در آن
V38=گرانروی در ۳۸ درجه سانتی گراد در SUS (Sybolt Universal Seconds)
V99 =گرانروی سی بولت (SUS) در ۹۹ درجه سانتی گراد (۲۱۰ درجه فارنهایت)
معادله (۶-۸۳) توصیه می شود تنها زمانی که گرانروی در ۳۸ درجه در دسترس نیست استفاده شود. Viscosity Gravity Constant برای هیدروکربن های پارافینی از ۷۴/۰ تا ۷۵/۰، برای نفتنیک ها از ۸۹/۰ تا ۹۴/۰ و آروماتیکها از ۹۵/۰ تا ۱۳/۱ متغییر است.[۱۱۳]
۶-۸-۳- روش ریاضی-دابرت (API) جهت تعیین مشخصه هپتان در محاسبات جداسازی آنی سه فازی
برای توسعه یک روش برای پیش بینی ترکیب اجزای نفتی برون اُلفین سه معادله برای به دست آوردن کسر پارافین (xP)، نفتن (xN) و آروماتیک (xA) مورد نیاز است.معادله اول و بارز تر از همه برگرفته از موازنه مواد شناخته شده است:
(۶-۱۱۰) xP+xN+xA=1
دو معادله دیگر از معادلات اختلاط حاصل می شود.
ریاضی و دابرت [۱۱۴] هر دو پارامتر Ri و VGC را برای ارائه ی روشی جهت پیش بینی ترکیب اجزاء برش های متفاوت نفتی استفاده کردند. در همه حالات xA از رابطه زیر محاسبه گردید
(۶-۱۱۱) xA=1-xP+xN
و در مواردی که مقدارش منفی می شود مقدار جدید صفر جایگزین می گردد. برای برش هایی که گرانروی جنبشی در دسترس نمی باشد، مانند کار انجام شده، آن ها روابطی را با لحاظ کردن پارامترهای مشخصه های دیگر که به راحتی در دسترس و یا قابل پیش بینی هستند، توسعه دادند. این پارامترها عبارتند از : SG ، m ، و CH و معادلات پیش بینی کننده برای ترکیب PNA به شرح زیر است :
که در تمامی معادلات
(۶-۱۱۲) m=M(n-1.475)
که n در آن ضریب شکست در ۲۰ درجه سانتی گراد می باشد، و CH نسبت وزنی کربن به هیدروژن می باشد و به عنوان نسبت وزن کل اتم های کربن به وزن کل هیدروژن در یک ترکیب یا مخلوط تعریف شده برای توصیف یک ترکیب هیدروکربنی و مورد استفاده قرار می گیرد
برای برش با۲۰۰ MW≤
(۶-۱۱۳) xP=2.57-2.877SG+0.02876CH
(۶-۱۱۴) xN=0.52641-0.7494xP-0.021811m
یا
(۶-۱۱۵) xp=3.7387-4.0829SG+0.014772m
(۶-۱۱۶) xN=-1.5027+2.10152SG-0.02388
و برای برش با ۲۰۰MW≥
(۶-۱۱۷) xp=1.9842-0.27722Ri+0.15643m
(۶-۱۱۸) xN=0.5977-0.761745Ri+0.068048CH
یا
(۶-۱۱۹) xp=1.9382-0.27722m+0.15643CH
(۶-۱۲۰) xN=-0.4226-0.00777m+0.107625CH
که با توجه به در دست بودن پارامترهای مورد استفاده در معادلات ذکر شده اعم از Ri ، m، SG و یا CH از یک دسته از معادلات می توان بهره برد.
۶-۸-۴-خواص بحرانی و ضریب بی مرکزی
از آنجاییکه اندازه گیری تجربی خواص بحرانی اغلب دشوار است. برای مایعات واقعی قطران زغال سنگ و نفت، خواص ثابت (دمای بحرانی، حجم بحرانی، فشار بحرانی و وزن مولکولی) را می توان با همان دقت برای نرمال آلکان ها ربط داد.
TWU [82]، با دقت مناسبی دمای بحرانی، حجم بحرانی، وزن مخصوص و وزن مولکولی نرمال- آلکانها از C1 تا C100 را به شکل توابعی از نقطه جوش بدست آورد. روابط به شرح زیر می باشند:
دمای بحرانی
(۶-۱۲۰)
حجم بحرانی
(۶-۱۲۱)
وزن مخصوص
(۶-۱۲۲)
کارهای نا خواسته را به تاخیر انداختن
اختصاص وقت برای اندیشیدن
تنظیم کارهای نوشتاری
تنظیم نشست ها و مسافرته ا (ص۱۸۸).
یکی از سوالات اساسی در باب مدیریت زمان ، این است که آیا وقت هم نیاز به مدیریت دارد یا نه ؟ و اگر نیاز دارد به چه علت است ؟ وقت یکی از سرمایه های زندگی است و هدر دادن این سرمایه خلاف عقل و قوانین دین می باشد ، به همین دلیل باید وقت و عمر را مهار نمود و باتوجه به اصول و ضوابط خاص خود ، در مسیر اهداف عادی و عالی از آن بهره گیری نمود.
نیلیپور(۱۳۸۶) معتقد است : افراد به علل مختلفی به مدیریت زمان نیاز دارند ، چرا که:
عمر و زمان قابل بازگشت نیست.
گذشت زمان ، محسوس و ملموس نیست.
زمان با هیچ چیز قابل معاوضه نیست ، حتی با سرمایه های کلان مادی ، چون با وقت می توان آنرا بدست آورد ولی با سرمایه های مادی نمی توان وقت راحاصل نمود .
اوقات فراغت رامیتوان بهینه کرد.
وقت و عمر جانشین پذیر نیست.
زمان وحشی و پرنده است و مهار آن یک هنر بزرگ است.
یک ساعت می توان سعادت و شقاوت یک عمر را در پی داشته باشد.
مفاخر و انسان های موفق با بهره گرفتن از همین زمان هایی که در اختیار ما هست به تعالی روحی رسیده اند.
امور و کارهای متعدد و متنوعی به عهده ی ماست که رسیدگی به آنها محتاج مدیریت زمان است.
مدیریت زمان ، پایه و اساس رشد و نیاز اولیه برای برنامه ریزی موفق است(صص۱۲-۱۱).
.
جدول (۲-۱) عوامل اتلاف وقت علل و راه های مقابله با آنها
ردیف | عامل اتلاف | علل | راه حل |
۱ | مغشوش بودن مسئولیت با اختیار | - ناتوانی در تعیین دقیق مسئولیت های خود - تداخل کارها - مسئولیت بدون اختیار |
- تنظیم فهرست مسئولیتها و به تصویر رساندن آنها - شناسایی کارهای تکراری و حذف آنها - تاکید بر مسئولیت مناسب (متعادل یا اختیار) |
۲ | مراجعین پیش بینی نشده | - فقدان برنامه برای در دسترس نبودن خود - انتظار افراطی از مرئوسین برای ارجاع همه امور به شما - ناتوانی در خاتمه دادن |
- توجه داشته باشید که منظور از باز بودن آن به روی کسانی است که نیازمند یاری می باشند. این موارد با بکار بندید: اختصاص زمانی برای آرامش (نپذیرفتن مراجعین)، گزینش تعداد معدودی از متقاضیان برای ملاقات تمهید یک مکان اختصاص برای خود در محل کار (عدو حضور دائم در دفتر خود). - امور را به نحو موردی (و نه دائمی) بررسی و اداره کنید. - دیگران را در خارج از دفتر کارتان به حضور بپذیرید. |
در محیط سازمان اولین ادراک از مفهوم عدالت معطوف به بعد توزیعی آن است. به لحاظ تاریخی نظریه برابری متمرکز بر عدالت درک شده از مقدار پاداش های توزیع شده بین افراد است (رابینز[۲۰]، ۲۰۰۱).
این نوع عدالت، کاربردهای زیادی در محیط سازمانی داشته است و محققان رابطه این عدالت را با متغیرهای زیادی همچون کیفت و کمیت کار بررسی کرده اند. دو نفر از نویسندگان معتقدند که به دلیل تمرکز این عدالت بر پیامدها، پیش بینی شده است که این شکل از عدالت اغلب مرتبط با واکنش های شناختی، عاطفی و رفتاری باشد. بنابراین، زمانی که یک پیامد خاص ناعادلانه درک می شود، این بی عدالتی باید احساسات شخص (مانند عصبانیت، رضایت خاطر، احساس غرور یا گناه) شناختها (برای مثال شناخت تحریفی رودی ها و خروجی های خود یا دیگران) و در نهایت رفتارش (مانند عملکرد یا ترک شغل) را تحت تاثیر قرار دهد (کراش و اسپکتر[۲۱]، ۲۰۰۱).
عدالت توزیعی نوعی از قضاوت های ادراکی است که سازوکارهای آن با مشاهده نتایج، خروجی ها و پاداش های تخصیص یافته آغاز به کار می کند. تحلیل عاملی فقدان این نوع عدالت، ظهور و تجلی پدیده هایی مانند کاهش رضایت از کار، تحریف رویدادها، کاهش عملکرد و ترک خدمت را نشان می دهد. از این رو، امکان اندازه گیری کمی آن را فراهم می گردد.
۲- عدالت رویه ای
افزودن بر جنبه غایت گرایانه فرایندی عدالت نیز به تدریج مورد توجه قرار گرفت. با توجه به تغییر تحقیق ها در روانشناسی اجتماعی، مطالعه عدالت در سازمان نیز از تاکید صرف بر نتایج تخصیص را موجب می شود (عدالت رویه ای) تغییر کرد (کراش و اسپکتر، ۲۰۰۱).
عدالت رویه ای با رویکرد فرایندگرا پیش از وقوع نتایج و تخصیص پاداش ها کار خود را مرحله ارزیابی ترتیب و توالی اقدام های منجر به تخصیص پاداش توسط مسئوولان سازمان آغاز می کند. به گمان یکی از نویسندگان عدالت رویه ای یعنی عدالت درک شده از فرایندی که برای تعیین توزیع پاداش ها استفاده می شود ( رابینز، ۲۰۰۱).
عدالت رویه ای، قضاوتی پیش یینی کننده است و فرد از طریق تجزیه و تحلیل ذهنی مقدمه ها، امکان وقوع بی عدالتی را در آینده برآورد می کند. تحقیق ملزومات عدالت رویه ای در سازمان امکان طراحی و پیاده سازی موثر پرداخت های منعطف و یا چند نظامی را فراهم می سازد. مطالعه نشان می دهد که عدالت رویه ای با واکنش های شناختی، احساسی و رفتاری کارکنان نسبت به سازمان (مانند تعهد سازمانی) مرتبط است.
۳- عدالت تعاملی
نوع سوم از عدالت در سازمان ها، عدالت تعاملی نامیده می شود. عدالت تعاملی شامل روشی است که عدالت سازمانی توسط سرپرستان به زیردستان منتقل می شود (اسکاندورا، ۱۹۹۹).
این نوع عدالت مرتبط با جنبه های فرایند ارتباطات بین فرستنده و گیرنده عدالت است. به دلیل انکه عدالت تعاملی توسط رفتار مدیریت تعیین می شود، این نوع عدالت مرتبط با واکنش های شناختی، احساسی و رفتاری نسبت به مدیریت یا به عبارت دیگر، سرپرست است. بنابراین زمانی که کارمندی احساس بی عدالتی تعاملی می کند به احتمل زیاد این کارمند به جای سازمان، واکنش منفی را به سرپرستش نشان می دهد. از این رو، پیش بینی می شود که کارمند از سرپرست مستقیم خود به جای سازمان در کل ناراضی باشد و کارمند، تعهد کمتری نسبت به سرپرست تا سازمان در خود احساس کند. همچنین نگرش های منفی وی اغلب نسبت به سرپرست است و قسمت کمی از این نگرش های منفی به سازمان بر می گردد (کراش و اسپکتر، ۲۰۰۱).
۲-۱-۲-۲- تامین نیازهای برتر
۲-۱-۲-۲-۱- انگیزش
امروزه در مدیریت نیروی انسانی یکی از موضوعات مورد توجه، تامین نیازهای کارکنان در جهت ایجاد انگیزه برای بالا بردن کیفیت کار و بهرهگیری هرچه بیشتر از نیروی انسانی در فعالیتهای سازمان میباشد. توجه به این عامل، بیانگر اهمیتی است که مدیریت برای نیروی انسانی بهعنوان یکی از سرمایه های ارزشمند قائل میباشد، زیرا توجه به نیازهای کارکنان قسمتی از سرمایه گذاری نیروی انسانی سازمان در امور پرسنلی محسوب می شود ( مسعوداصل، اخوان بهبانی، نصرتی نژاد، غلامرضانژاد، ۱۳۸۹).
بسیاری از مردم به اشتباه، انگیزش را یکی از ویژگیهای شخصیتی میدانند، یعنی چنین می پندارند که برخی از مردم آن را دارند و برخی آن را ندارند. هنگام عمل برخی مدیران برای افرادی که به نظر میرسد، انگیزش نداشته باشند برچسب تنبلی میزنند. دانش مربوط به انگیزش به ما میگوید که چنین چیزی نادرست است، با توجه به نقش اساسی که انگیزش در عملکرد کارکنان دارد هر گونه غفلت از آن موجب اتلاف منابع و در نتیجه کاهش اثربخشی، سود و بهره وری مورد انتظار سازمان خواهد شد. توجه به این عامل باعث ارتقاء در جای جای سازمان خواهد شد (اسکمپت آرلت[۲۲]، ۲۰۰۷).
انگیزش عامل دست به کار شدن انسانها در سیر تحقق هدف و زیربنای رفتار فردی است که رفتار انسان را فعال، هدایت و نگهداری می کند (خدیوی، ۱۳۸۶). انگیزش می تواند به عنوان امری ارادی و عمدی توصیف شود. کلمه “عمدی” به انتخاب شخصی و مقاومت عمل بر می گردد. کلمه” ارادی” حضور نیروی محرکه هدف گیری شده در به دست آوردن هدف خاص را نشان می دهد (نل[۲۳]، ۲۰۰۴). در یک عبارت ساده می توان گفت انگیزش مجموعه نیروهایی است که باعث جذب فرد به رفتاری نسبت به گزینه های رفتاری دیگر شود (گریفین و مورهد،[۲۴] ۲۰۰۹).
۲-۱-۲-۲-۲- نظریههای محتوایی انگیزش[۲۵]
تئوریﻫﺎی ﻣﺤﺘﻮاﻳﻲ در ﺟﺴﺘﺠﻮی ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ رﻓﺘﺎر ﻓﺮد را ﺑﺮای اﻧﺠﺎم ﻛﺎر ﻓﻌﺎل ﻣﻲﺳﺎزد. ﻧﻴﺎزﻫﺎ، اﻣﻴﺎل ﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎرات در ﻃﺮح ﺗﺌﻮریﻫـﺎیﻣﺤﺘـﻮاﻳﻲ ﻣـﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﻣﻲﮔﻴﺮد (قربانی، ۱۳۸۹).
نظریه های محتوایی شامل نظریه هایی از قبیل زیر است:
۱- نظریه انگیزش- بهداشت[۲۶]
یکی از نظریات محتوایی معروف انگیزش مربوط به هرزبرگ است. اعتقاد وی بر این است که دو دسته از عوامل در انگیزش تاثیر دارند (الوانی، ۱۳۸۵) و براساس آنها میتوان انتظار داشت که کارکنان عملکرد بهتری داشته باشند: عوامل بهداشتی که شامل مناسب بودن عواملی از قبیل حقوق و دستمزد، خط مشی و مقررات اداری، روابط شخصی با هم ردیفان، سرپرستان و زیردستان، امنیت شغلی، شرایط محیط کار و سرپرستی و کیفیت سرپرستی است که از بروز نارضایتی جلوگیری میکند (اما لزوماً موجب رضایت نمی شود) و دسته دیگر عوامل انگیزشی که شامل عواملی از قبیل ماهیت کار، شناخت و قدردانی، موفقیت، مسئوولیت، رشد و پیشرفت هستند و وجود آنها موجب رضایت میگردد. اما فقدان آنها ندرتاً سبب عدم رضایت میشود. نظریه انگیزش- بهداشت را فریدریک هرزبرگ[۲۷] در سال ۱۹۷۵ ارائه نمود (جباری، رجب پور و جعفری، ۱۳۸۲، مسعود اصل و همکاران ، ۱۳۸۹).
۲- نظریه X و Y
مک گرگور[۲۸] در سال ۱۹۶۰ فرضیاتی در مورد طبیعت انسان و انگیزش مطرح نمود و آنها را تحت عنوان نظریه X و Y سازماندهی کرد. مک گرگور مدعی بود مدیران براساس اعتقاداتی که در مورد کارکنان دارند، رفتار و به همین نحو نسبت به انگیزش آنان اقدام می کند (افجه، ۱۳۷۳).
مفروضات X: کار، مورد علاقه انسان نیست وتا جایی که فرد میتواند از زیر کار شانه خالی می کند بنابراین برای عملکرد مؤثر باید تادیب، کنترل، هدایت و همچنین تهدید به تنبیه به کار گرفته شود. انسان میل به هدایت شدن دارد، از مسئوولیت گریزان است، برتری طلب نیست وبه امنیت خودش بیش ازهر چیز علاقه مند است، خودمحوری انسان باعث بی اعتنایی وی به اهداف سازمانی می شود . انسان نسبت به تغییر مقاوم است.
مفروضات Y: تلاش انسان برای کار امری طبیعی است . افراد در مقابل اهدافی که می پذیرند قادر به کنترل وهدایت خود هستند. در شرایط مناسب کاری انسان مسئوولیت پذیر است. انسان ذاتاٌ قابلیت استفاده از تخیل ابتکار وخلاقیت را برای حل مسائل داراست. بی توجهی ومقاومت فرد نسبت به اهداف سازمانی متأثر از تجارب سازمانی وی است.
در مفروضه X که از طرز تفکر سنتی مدیران ناشی می شود، شاهد توسل به زور و اجبار و کنترل بیرونی برای انگیزش کارکنان هستیم، اما مفروضه Y که متأثر از فلسفه انسان گرای مک گرگور است، برای عملکرد موثر اجبار، تهدید و کنترل مفرط را ضروری نمی داند. مک گرگور شیوه هایی را برای به حداکثر رساندن انگیزش کارکنان پیشنهاد می کند که شامل مشارکت در تصمیم گیری و داشتن مشاغل مسؤلانه و تلاش انگیز و روابط مناسب گروهی می باشد (رابینز، ۱۳۸۷).
۳- نظریه وجود- ارتباط- رشد[۲۹]
نظریه سلسله مراتب نیازهای سه گانه توسط آلدرفر[۳۰] در سال ۱۹۷۲ معرفی شد. وی به سه گروه نیاز اصلی تأکید می کند که شامل:
الف) نیازهای وجود (زیستی): آن دسته از نیازهایی که برای ادامه وجود انسان لازم است، عوامل محیطی مانند غذا، آب، حقوق وشرایط کار، این نیازها را برآورده می کند.
ب) نیازهای وابستگی و ارتباط: شامل نیازهای اساسی اجتماعی وارتباط وپیوند میان افراد است.
ج) نیازهای رشد: شامل نیازهای خودمحترم شمردن وخودشکوفایی است.
آلدرفر معتقد است علاوه براینکه افراد درنتیجه ارضاء نیاز در سلسله مراتب نیازها به پیش می روند و از نیازهای وجود به نیازهای وابستگی و پس از آن درجهت نیازهای رشد حرکت می کنند، هنگامی که در پی تلاش مداوم برای ارضاء نیاز موفق نشوند به مرحله قبل سلسله مراتب نیاز برمی گردند. یعنی علاوه بر فرایند «کامروایی-پیشروی» فرایند «ناکامی-پس روی» نیز وجود دارد. از این رو برای ایجاد انگیزش در نیاز سطح بالاتر، ارضای نیاز سطح پائین تر ضرورت ندارد. همچنین محرومیت تنها راه فعال ساختن نیاز نمی باشد. آلدرفر فرض می کند عینی بودن سه عامل وجود، وابستگی و رشد یکسان نیست، نیازهای رشد عملاٌ ملموس نیست و هرچه نیازهای رشد بیشتر ارضا شود، شدت افزایش آن زیادتر خواهد بود. همچنین این نظریه بیان می کند که در یک زمان ممکن است بیش از یک نیاز فعال باشد (خراسانی، ۱۳۸۷).
۴- نظریه نیازهای سه گانه مک کللند[۳۱]
نظریه نیازهای اکتسابی مک کللند (۱۹۷۴)، یک سلسله از نیازها را به عنوان اساس انگیزش فرض می کند که عبارتند از:
الف) نیاز به موفقیت: تمایل به برتری جویی، رقابت، اهداف چالشی و پافشاری برای انجام کار و غلبه بر مشکلات.
ب) نیاز به، وابستگی (تعلق): داشتن روابط دوستانه و نزدیک اجتماعی و همکاری با دیگران.
ج) نیاز به قدرت: تمایل به کنترل دیگران برای اثرگذاری بر آنها و دراختیارداشتن دیگران (ایران نژاد پاریزی و ساسان گهر، ۱۳۷۰).
این نظریه بیان می دارد که نیازها براثر ارتباط فرد با محیط ایجاد می شود. همه افراد در همه حال و در هر زمانی این نیازها را دارا هستند ولی در هر زمان فقط یکی از این سه نیاز، بنا به موقعیت، بر افراد تسلط می یابد (افجه، ۱۳۷۷).
نیاز به موفقیت یعنی رفتار به سوی رقابت با استاندارد عالی (مک کللند و دیگران ۱۹۵۳). افرادی که نیاز به موفقیت بالایی دارند گرایش به مسئوولیت پذیری و ایجاد اهداف دشوار و در عین حال دست یافتنی دارند و تمایل به گرفتن بازخورد از فعالیت خود دارند، همچنین میل قوی به ایفای موفقیت آمیز وظایف دارند. افراد دارای نیاز وابستگی بالا، بیشتر از دیگران در کار حضورمی یابند، در موقعیت های طالب همکاری شرکت می کنند، نیاز به قدرت اجتماعی قوی دارند. افراد دارای نیاز قدرت بالا در فعالیت های گروهی طالب جایگاه رهبری هستند وگرایش به کارکردن عالی دارند.
۵- نظریه سلسله مراتب نیازها[۳۲]
آبراهام مازلو روانشناسی که مطالعهاش در زمینه انگیزش بر روی سلسله مراتب نیازها بود. تئوری او مبتنی بر چهار پیش فرض است:
الف) تنها یک نیاز ارضاء نشده می تواند بر رفتار تاثیر گذارد و یک نیاز ارضاء شده برانگیزاننده نیست.
ب) نیازهای افراد به ترتیب اولویت مرتب شده اند.
ج) یک فرد حداقل مقداری از هر سطح نیاز را ارضاء خواهد کرد قبل از آنکه نیاز سطح بعدی را احساس کند.
اگر رضایتمندی فرد از سطح نیاز برآورده نگردد نیاز ارضاء نشده بار دیگر دارای اولویت خواهد شد (حیدری، ۱۳۸۹).
تئوری سلسله مراتب نیازهای مازلو برای تمامی محیطها به کار می رود و مختص محیط کار نیست. این تئوری یک چارچوب انگیزشی کاربردی برای مدیران بیان می کند. مدیران با تجزیه و تحلیل نظریات، نگرشها، کیفیت و کمیت کارکنان و شرایط شخصیتی، می توانند برای شناسایی سطح نیاز کارکنان که همواره به دنبال ارضاء آنها هستند، اقدام مقتضی به عمل آورند و بعد از شناسایی سطح نیاز هر فرد، مدیر می تواند در محیط کاری فرصتهایی را فراهم آورد تا به کارکنان اجازه دهد نیازهای خود را برآورده سازند. به علت اینکه ادراکات و شخصیت های افراد منحصر به فرد است، کاربرد تئوری نیازها مقداری مشکل است (الوانی، ۱۳۸۷).
برای ایجاد انگیزه در کارکنان، اصول ذیل بایستی رعایت گردد:
پاداشها مرتبط با عملکرد باشد.
پاداشها منصفانه باشد.