اگرقانع سازی کلامی نتیجه بخش باشد . احتمالا فرد عملکرد موثری از خودنشان می دهدو برای موفق شدن تلاش می نماید(جکسون،۲۰۰۲).
۴ - حالت های فیزیولوژیکی وهیجانی
افراد یادگرفته اند که عملکرد ضعیف یا ادراک شکست را با برپایی فیزیولوژیکی آزاردهند وموقعیت را باحالتهای احساس لذت بخش تداعی کنند. بنابراین وقتی افراد از برپایی فیزیولوژیکی ناخوشایند در مقایسه با برپایی فیزیولوژیکی خوشایندآگاه می شوند،صلاحیت خودشان را زیر سوال میبرند. البته باید توجه داشت نشانگرهای فیزیولوژیکی بابر پایی خودکارآمدی متفاوت است . وقتی برپایی فیزیولوژیکی وهیجانی بالا باشد ، سطح خود کارآمدی اوپایین خواهدبود(بندورا ، ۱۹۹۷).
مردم واکنش های استرسی وتنش هایشان را به عنوان علامت آسیب پذیری شان در برابرعملکرد ضعیف تفسیر می کنند . در فعالیت های قدرتی مردم شکست ودرد را به عنوان نشانه های ضعیف جسمانی می پندارند. خستگی ، از نفس افتادن ودرد، نشانه های عدم کارآیی بدنی است . به علاوه عدم برانگیختگی دستگاه عصبی خود مختار احساس کارآمدی فرد را زیاد می کند و برانگیختگی زیاد ،نشانه عدم کارآمدی است وسطح بر انگیختگی بر خود کارآمدی موثراست وبسته به این است که این برانگیختگی چگونه تفسیر می شود اگرموقع روبه روشدن باتکلیف، مضطرب ونگران باشید خودکارآمدی پایین می آید.اگر هیجان زده باشیدخودکارآمدی بالا می ر ود(بندورا۱۹۹۷).
با بکاربردن این چهار منبع اطلاعاتی ،بندورا دریافته است که امکان دارد سطح خودکارآمدی یک فرد رابه راه های ویژه ای بالا ببریم:
۱)قراردادن او در معرض تجربه های موفق از طریق ترتیب دادن هدف های قابل دسترس وهمچنین افزایش امکان حصول عملکرد او.
۲)قراردادن شخص در معرض الگوهای مناسبی که در عمل موفق هستند. افزودن تجربه های جانشینی موفق او .
۳)فراهم کردن متقاعدسازی وتشویق های کلامی از قبیل گفتن به او که توانایی عملکرد موفق را دارد.
۴)تقویت برانگیختگی فیزیولوژیایی از طریق مثلا رژیم غذایی یا برنامه های ورزشی ودر واقع افزایش دادن نیرومندی وانرژی حیاتی.
۵- تجارب تصویرسازی ذهنی
افراد باتصویرسازی ذهنی یک موقعیت فرضی ورفتارهای اثربخش یاغیراثربخش خودشان یادیگران درآن موقعیت می توانند باورهای خودکارآمدی شان راتحت تاثیر قرار دهند(مادوکس،۲۰۰۰).
۲-۱-۱-۶ خودکارآمدی بالاوپایین
در چارچوب نظریه خودکارآمدی بندورا (۱۹۹۲)چنین عنوان می شود که افراد دارای باورهای قوی بر توانایی های خود نسبت به افرادی که به توانایی های خودتردید دارند ، در انجام تکالیف کوشش وپافشاری بیشتری نشان می دهندودر نتیجه عملکرد آنها درانجام تکالیف بهتراست (بندورا،۱۹۹۷).
پژوهش ها نشان داده اند که باورهای خودکارآمدی بربسیاری از جنبه های کارکرد شخصی تاثیر
می گذارند. کسانیکه در مقایسه با دیگران دارای خودکارآمدی سطح بالاتری هستند ، امکانات شغلی گسترده تری را مورد ملاحظه قرار می دهند وموقعیت شغلی بیشتری دارند ، در مدرسه نمرات بالاتری می گیرند ، هدف های شخصی عالی تری را برای خود بر می گزینند وازسلامتی جسمی و روانی بهتری برخوردارند .
احساس کا رآمدی بالا ، سلامت شخصی ، توانایی انجام تکلیف وکارها را به طرق مختلف افزایش می دهد. افرادی که به قابلیت های خوداطمینان دارند تکلیف مشکل را به عنوان چالش در نظر می گیرند. آنها اطمینان دارند که می توانند موقعیت های تهدید آمیز را تحت کنترل خود درآورند . چنین برداشتی نسبت به قابلیت ها ، تنیدگی وافسردگی را کاهش می دهد وبه تکمیل تکالیف ، منجرمی شود (بندورا،۱۹۹۴،پاجارزوشانک،۲۰۰۲).
از دیدگاه بندورا ناکارآمدی ادراک شده[۲۸] نقش مهمی در افسردگی ، اضطراب ، استرس ، روان آزردگی ودیگرحالتهای عاطفی بازی میکند. ناکارآمدی ادراک شده می تواند منجر به احساسات وباورهای پوچی، اندوهگینی واضطراب گردد . زمانی که فرد خودرادررسیدن به انتظارات با ارزش ناکارآمدبداندافسرده خواهدشدووقتی خودرادرکنارآمدن بامحرک های بالقوه تهدیدآمیزناتوان ببیند ،مضطرب خواهدشد(موریس[۲۹] ۲۰۰۲).
دانش آموزان دارای خودکارآمدی بالا در مقایسه با سایر دانش آموزان به پیشرفت های بیشتر نائل می شوند(کاینوسیمی،۱۹۹۲،به نقل از کرامتی، ۱۳۸۰).به عقیده بندورا(۱۹۹۷) وضعیت افرادی که در مقابله با موارد خاص به ویژه به خاطر برخورداری از خودکارآمدی ضعیف در مورد توانمندیهای خودشک می کنند، به قرار زیر است.
۱)ازانجام دادن تکلیف دشوارپرهیز می کنند.
۲)در مقابل مشکلات ایستادگی نمی کنند.
۳)نسبت به اهدافی که خود انتخاب کرده اند ،احساس تعهد نمی کنند.
۴)در موقعیت های دشوار روی نا توانی های خود ونتایج منفی شکست تاکید می کنند.
۵)شرایط روانی آنان موجب تضعیف تفکر تحلیلی در آنان می شود.
۶)عملکردهای پایین را علامت کم استعدادخود تعبیر می کنند واعتماد به نفس خود را از دست می دهند.
۷)احساس فشارروانی می کنند ودر معرض ابتلا به افسردگی قرارمی گیرند.
خود کارآمدی مشخص می کند که انسانها چگونه احساس میکنند، میاندیشند، برانگیخته می شوند و رفتار میکنند. خودکارآمدی بالا روی فرایندهای پایه شناختی ،انگیزشی، هیجانی و فرایندهای گزینشی آنان اثر می گذارد.
۲-۱-۱-۷ خودکارآمدی ،انگیزش واسناد[۳۰]
خودکارآمدی بیشتر منجربه تلاش واستقامت بیشتر با موانع ومشکلات می شود. همچنین خودکارآمدی از طریق هدف گذاری بر انگیزش تاثیر می گذارد. در صورتی که فرد در زمینه ای خاص احساس کارآمدی بالایی داشته باشد، اهداف بالاتری را برای خود تعیین می کند، کمتراز شکست می ترسد ودر صورت نا موفق بودن استراتژی های قدیمی ،استراتژی های جدیدی را می یابد. امادر صورت پائین بودن احساس کارآمدی ،فردیا به طور کامل از تکلیف اجتناب می کند.
یادرصورت بر خورد با مشکلات به سرعت صحنه راخالی می کند (بندورا،۱۹۹۳،۱۹۹۷،زیمرمن ،۱۹۹۵، به نقل از و ول فولک[۳۱]،۲۰۰۱).بسیاری از نظریه هایی که در مورد انگیزش انسان وجوددارند،ادراک دانش آموزان از باور کارآمدی خویش راازعوامل موثر بررفتارانگیزش وانجام تکلیف می دانند.
بنابرین زمانی که دانش آموزان خود را در کارهای تحصیلی با کفایت وخود مختار می شناسند، خودرابهتردر می یابند وخودرابااهداف وتکالیف درسی در گیر می کنند. ودر نتیجه در امرآموزش موفق می شوند. به علاوه در این صورت آنها در مورد یادگیری خود از رضایت لازم برخوردار می شوند. در واقع زمانی که دانش آموزان خود را کارآمد بدانند، وتکالیف درسی رادر حوزه کنترل خود قراردهند ، انگیزش درونی شان برای تکالیف تحصیلی افزایش خواهد یافت (اسپالدینگ، ترجمه نائینیان وبیابانگرد،۱۳۸۴).
پاجاریس(۲۰۰۰)اظهارداشت که باورهای خودکارآمدی ، انگیزش را تقویت می کنند. او تحقیقات مربوط به خودکارآمدی را مورد بررسی قرارداد. پاجاریس باتایید نظر بندورا (۱۹۹۷) ، اشاره می کند که خود کارآمدی در این مورد نیست که فردتا چه اندازه تواناست بلکه در این مورد است که فرد فکر می کند تا چه اندازه تواناست.
تاثیر خود کارآمدی برانگیزش وبرانگیختن تلاش وپشتکار شخص برای تحقق اهداف وانجام تکالیف ،به ویژه زمانی بیشتراست که چالش یا تهدید شکست احتمالی وجودداشته باشد .
تحقیقات نشان داده است که خودکارآمدی هم بستگی بالایی با انگیزش جهت مهارت آموزی دارد(گریفین[۳۲] ۲۰۰۶)
خودکارآمدی واسنادبر یکدیگر تاثیر می گذارند در صورتیکه موفقیت به علل درونی یا قابل کنترل نسبت داده می شود، خودکارآمدی را تقویت می کند. امادر صورتی که موفقیت به شانس یا مداخله دیگران نسبت داده می شود، ممکن است خودکارآمدی راتقویت نکند. خودکارآمدی هم براسناد تاثیر می گذارد. افرادی که در مورد یک تکلیف خاص حس نیرومندی از خودکارآمدی دارند(من در ریاضی قوی هستم)گرایش دارند به اینکه شکست خود را نا کافی بودن تلاش نسبت دهند من باید تکلیفم را دوباره چک کنم. اما افرادی که خود کارآمدی پایین دارند، شکست را به فقدان توانایی ها نسبت می دهند«من خنگ هستم » بنابراین داشتن حس خودکارآمدی قوی در مورد تکلیف خاص ،موجب گرایش فرد به سمت اسنادهای قابل کنترل می شود واسناد های قابل کنترل هم خودکارآمدی را افزایش می دهند.بنابراین می توان نتیجه گرفت در صورتیکه یکی از دانش آموزان دیدگاهی جبری داشته باشد(توانایی را نمی توان تغییر داد ) وخودکارآمدی هم پایین باشد.
انگیزش خود را در برخورد با شکست هانسبت می دهد (که او آنها را به فقدان توانایی نسبت می دهد)، به طور کامل از دست می دهد ( وول فولک[۳۳] ،۲۰۰۱) شواهدی وجود دارد که نشان می دهد احساس خودکارآمدی، حتی در صورتی که این احساس غیر واقع ، بنیانه باشد ، انگیزش را تقویت می کند . کودکان و والدینی که در مورد آینده خوشبین هستند بر این باورند که می توانند موثر باشند وانتظارات بالایی دارند ، از سلامت جسمی وروانی بالاتری برخوردارند وانگیزش پیشرفت بالاتری دارند تحقیقات در مورد خودکارآمدی وپیشرفت نشان می دهد که عملکرد در مدرسه زمانی بهبود پیدا می کندکه :
۱)دانش آموزان اهداف کوتاه ومدت دار تری را انتخاب کنند تا قضاوت در مورد پیشرفت آسان تر باشد.
۲)استراتژی ها ی خاص مانند خلاصه کردن به دانش آموزان آموزش داده شود تا آنها رادر متمرکز نمودن توجه یاری دهد.
۳)براساس عملکرد نه براساس مشارکت به دانش آموزان پاداش داده شود زیرا پاداشی که برای عملکرد داده می شود، برافزایش توانایی دلالت دارد(بیهلر وسنو من[۳۴] ، ۱۹۹۳)
۲-۱-۱-۸ جنسیت وخود کارآمدی
قدرتأثیر گذاری باورهای کار آمدی در گستره زندگی مونث و مذکر در تحقیقات متعددی مورد بررسی قرار گرفته است .تفاوتهای جنسیت در کارآمدی شخصی نقش مهمی را در انتخاب شغلی ما ایفا می کند. پژوهش ها نشان داده اند که مردان هم برای حرفه های به اصطلاح زنانه وهم مردانه،کار آمدی شخصی بالایی را در خود می بینند. در حالیکه زنان برای حرفه های به اصطلاح مردانه کارآمدی شخصی کمی در خود می بینند همچنین نقش جنسیت در کار آمدی ریاضی ، نوشتن وکامپیوتر موردبررسی قرارگرفته است و پژوهش ها نشان دادند که میزان کارآمدی ریاضی وکامپیوتردر پسران نوجوان بیشتر از دختران نوجوان است (شانک پاجارز۲۰۰۲)
پینتریچ و همکاران(۱۹۹۴) در پژوهش های خود هیچ تفاوت معناداری را درمیزان خودکارآمدی دختران وپسران گزارش نکردند.(شانک وپاجارز، ۲۰۰۲)
میلتادو(۱۹۹۹) در بررسی ساختارانگیزی ازجمله خودکارآمدی ، جهت گیری هدفمند و خود تنظیمی تفاوت معنیداری بین دختران وپسران در متغیرخودکارآمدی مشاهده نکرد(شانک وپاجارز، ۲۰۰۲ )
شواهدی برای تفاوت های جنسیت در راههایی که باورهای کارآمدی شخصی برسلامت هیجانی تاثیر می گذارند وجوددارد،اگرچه میزان خودکارآمدی در دوجنس با هم تفاوت معناداری ندارد. بااین حال احساس کارآمدی شخصی پایین خدمت زیادی به افسردگی دختران در مقایسه با پسران می کند.
همچنین ناکارآمدی تحصیلی دردختران در مقایسه باپسران بیشترمنجربه افسردگی می شود. تفاوت های جنسیت همچنین در کارآمدی ادراک شده برای نظم جویی - عاطفی ظاهر می گردد. احساس کارآمدی پایین در مدیریت هیجان های منفی ، در مونث ها درمقایسه با مذکرها ، بیشترمنجربه افسردگی می شود(اهرنبرگ وهمکاران ۱۹۹۱، باسی وبندورا۱۹۹۹، به نقل از علی نیاکروئی، ۱۳۸۲).
در پژوهش موریس(۲۰۰۲)گزارش شده است که میزان خودکارآمدی پسران بیشتراز کارآمدی دختران است
۲-۱-۱-۹ خودکارآمدی وپیشرفت تحصیلی
به استناد تحقیقات متعدد انجام گرفته در زمینه بررسی رابطه خود کارآمدی باپیشرفت تحصیلی وعملکرد نتایج مهمی بدست آمده است . بندورا(۱۹۸۶)معتقدبودکه اثرمثبتی از خودکارآمدی بر عملکرد وجود دارد وبررسیهای بسیاری نظریه اوراتایید نمودند، زیمرمن(۱۹۹۵). ارتباط بین ادراک خودکارآمدی ، خودتنظیمی وپیشرفت تحصیلی راموردبررسی قرار داد. طبق نتایج به دست آمده ، باورهای خودکارآمدی ، فرآیندهای خود تنظیمی را تحت تاثیر قرارداده وبرکاربرد های راهبردهای شناختی وفرا شناختی موثر است و بدین ترتیب باعث پیشرفت تحصیلی می گردد.
از طرف دیگرباتوجه به اینکه احساس خودکارآمدی نقش تسهیل کننده بر فرایندهای درگیری شناختی با تکلیف دارد . بالا رفتن خودکارآمدی باعث افزایش درگیری شناختی واستفاده از راهبردهای شناختی وفرا شناختی می شود، در نتیجه پیشرفت تحصیلی را به همراه دارد(پنتریچ ودیگروت[۳۵]،۱۹۹۰).
پاجاریس وشانک(۲۰۰۱) بیان کرده بودند که هنگامی در مورد رابطه بین خودکارآمدی وپیشرفت تحصیلی صحبت می کنیم ، مثل زمانی است که می خواهیم رابطه علت ومعلولی مرغ وتخم مرغ را مشخص نماییم. خودکارآمدی هم می تواند برعملکرد تاثیرگذاشته وهم از آن تاثیر بپذیرد. بدین صورت که خودکارآمدی بالا باعث پیشرفت بهتر شده وپیشرفت بالا نیز باعث شکل گیری خود کارآمدی بالا خواهد شد. بنابراین دیدگاه ما در مطالعه ونوع بررسی نقش مهمی را ایفا می کند. محققان با دیدگاه خود افزایی[۳۶] ، خودکارآمدی را علت پیشرفت اولیه پیشرفت می دانند . در حالی که محققان با جهت رشد مهارت باورهای خود[۳۷] را نتیجه و نه علت پیشرفت به حساب می آورند .روشن است که دیدگاه هرکدام در نوع توصیه های آن نیز اثر می گذارد . اگر باورهای خود دانش آموزان به عنوان تعیین کننده پیشرفت در نظر گرفته شود ، تلاش معلمان وراهبردهای تحصیلی باید در تشویق باورهای خود دانش آموزان جهت بگیرد که خودکارآمدی وپیشرفت دانش آموزان را بالا ببرد واگرباورهای خود به عنوان نتیجه فرض شود ، تلاش های آموزشی باید در جهت بالا بردن مهارت های دانش آموزان صرف شود (پاجاریس وشانک، ۲۰۰۲).
مولتون وهمکارانش[۳۸] (۱۹۹۱) در طی مطالعه ای که به روش فرا تحلیل[۳۹] صورت گرفت ،۳۸مطالعه ای که رابطه بین خودکارآمدی وعملکرد را ارزیابی کرده بودند، دوباره مورد بررسی قرار دادند. بررسی این مطالعات (که در نمونه ها طرح های واندازه های ملاک مختلف ودر زمینه های گوناگون بودند)نشان دادند که خودکارآمدی به میزان ۳۸%=ru با عملکرد رابطه دارد. علاوه براین خودکارآمدی ۱۴%از واریانس عملکرد را تبیین می کند(مولتون وهمکاران ، ۱۹۹۱، به نقل از صمدی، ۱۳۸۶)
۲۱.۰%
۱۹.۰%
۱۶.۷%
مخالف
۱۶.۱%
۱۸.۷%
۲۱.۶%
کاملا مخالف
۹.۵%
۱۲.۷%
۱۸.۸%
Sig=0.000
Gamma= 0.134
همانگونه که مشاهده کردید (جداول(۴-۶۸و ۶۹)) هر دو گویه همبستگیای با سطح معناداری بسیار خوب نشان میدهد.
آنچه در جمعبندی تفاوتهای سنخهای ارزشی مادی و فرامادی در مورد نگرشهای خانواده گفت به این صورت است که مادیون بیشتر به خانواده سنتی (که در آن تعداد فرزند بیشتر، مطیع بودن زن نسبت به مرد، خصوصیات زن سنتی و مذهبی مانند حجاب و خانهداری ارزشهای بیشتری دارد) معتقداند. میتوان حدس زد مؤلفههای دیگر ازدواج سنتی همچون سن پایین زن برای ازدواج، ازدواج فامیلی و اظهار نظر والدین در امور فرزندان پس از ازدواج نیز مانند نگرشهای سنتی دیگر باشد و فرامادیون اعتقاد ضعیفتری نسبت به آنها داشته باشند.
در مورد نگرشهای جنسیتی هم اوضاع همینگونه است به این ترتیب که فرامادیون نگرشهای مدرنتر و غیر تبعیضآمیزتری را نسبت به جنسیت دارند. (تحصیلات و کار کردن زن خارج از خانه و زن سیاسی). حدس زده میشود که در مورد دیگر نگرشهای جنبشی نیز وضع به همین منوال باشد.
۴-۳-۲-۲-۳- رضایت از زندگی
در مورد رضایت از زندگی مسأله کمی متفاوت است. ارزشها و احساس سعادت رابطه تنگاتنگی اما پیچیدهای دارند. انسان موجودی است هدفمند و تا زمانی که به آنچه میخواهد دست نیابد احساس رضایت نمیکند. برعکس وقتی که مردم به خواستههای میرسند، احساس خوشبختی و رضایت میکنند ولی این احساس سعادت ذهنی ذاتاً زودگذر است، در کوتاهمدت ممکن است آنچه انسان بدست آورد موجب سرخوشی شود اما در بلندمدت این طور نیست زیرا اگر اینگونه بود فعالیتهای انسان متوقف میشد.
آنچه قطعی است این موضوع است که از لحاظ ذهنی پیامدهای کوتاهمدت دستیابی به هدفی خاص همانند پیامدهای بلندمدت آن نیست این داستان ما را به تناقض میکشاند که پژوهشگران آن را «اختلاف بین گروهی حداقل» مینامند. در تحلیل دادههای آمریکا تحلیلگران “اندروز” و “رایتی” (۱۹۷۶) متوجه شدند که آثار سن، جنس، نژاد، تحصیلات و حرفه تنها موجب ۸ درصد واریانس در شاخص رضایت کلی از زندگی میشود و هر چه ویژگی با ثباتتر باشد (مثل جنس) این تفاوت کمتر خواهد بود. مدلی را که اینگلهارت به منظور تأیید تحلیلهای بالا به کار میبرد مدل آرزو - تطابق نام داد. الگویی که طبق آن آرزوهای شخص به تدریح با تغییرات در وضعیت عینی تطابق مییابد و این تطابق به گونهای صورت میگیرد که بین غم و شادی موازنهای ایجاد میکند. او برای اثبات این الگو تحقیقات تجربی بر پایه زمینهیابیهای جامعه اروپا (۱۲ کشور) و زمینهیابیهای ارزشی جهانی (نتایج حاصل از کانادا، ایالات متحده، مجارستان و ژاپن را در یک مطالعه طولی قرار داد و نتایج زیر را استخراج نمود(اینگلهارت،۱۳۷۳،ص ۲۵۰).
نتایج نشان میدهد که رضایت از زندگی به طور کلی و خوشبختی یک چیز نیست، اوّلی یک برآورد شناختیتر و دوّمی یک حالت بیشتر عاطفی است. لیکن هر دو پرسش احساس کلی سعادت ذهنی را نشان میدهند و ظاهراً پرسش اوّل با الگوی آرزو- تطابق کامل دارد.
- جنس : شواهد مربوط به ۱۰ کشور غربی مشخص میکند که زنان و مردان تفاوت محسوسی ندارند اما به طور کلی میانگین شانزده کشور هم برای رضایت از زندگی و هم خوشبختی نشانگر این است که زنان در سعادت ذهنی اندکی بالاتر از مردان میباشد(جدول(۴-۷۰)) این نتایج در ژاپن مقداری تفاوت است و زنان ۸% خود را خوشبختتر بیان داشتهاند که نشانه بهبودی وضعیت زنان ژاپنی باشد(اینگلهارت،۱۳۷۳،ص۲۵۱)
جدول ۴-۷۰: رضایت از زندگی بر حسب جنس و کشور (۱۹۸۰-۱۹۸۶)(اینگلهارت،۱۳۷۳۰،جدول۷-۱)
جنس
دانمارک
کانادا
ایرلند
ایالات متحده
ژاپن
مرد
۹۶%
۸۹%
۸۱%
۸۵%
۷۳%
زن
۹۶
۹۰
۸۶
۸۴
۸۱
کاستلو وهمکاران ،(۲۰۰۲) پژوهشی تحت عنوان کارتهای واکنشی به عنوان ابزاری جهت ارزشیابی تکوینی انجام دادند همین پژوهش به بررسی برداشت دانشآموزان در زمینه نحوه تاثیرگذاری بروندادهای آنها بر روی کارتهای واکنشی در زمینه وضعیت کلاسی آنها پرداخت کارتهای واکنشی کارتهای شاخصی هستندکه بر اساس آنها هر یک از دانشآموزان نظرات خود را در ارتباط با فعالیتهای روزمرهی کلاسی خود به رشته تحریردر میآورند مهمترین نتیجه تحقیق این بود که دانشآموزان معتقدند که این کارتها تاثیر مثبتی بر وضعیت کلاسی آنها داشته و ارتباط آنها را با مربیان افزایش دادهاست مربیان نیز گزارشکردند که دانش آموزان نظرات پرسشها پیشنهادهای خود را در ارتباط با تکالیف، محتوای دروس و فعالیتهایگروهی کلاسی آنها ارائه میدهند این کارتها توانست موانع مشخص، فرصتهای پیشبینی نشده را شناسایی و یادگیری دانش آموزان را مورد بازبینی قرار دهد همه تغییرات احتمالی ایجاد شده را خاطر نشان ساخته و به دانشآموزان در زمینه یادگیری و فرصت شانس بیشتری در ارائه دهد.
کروکز،(۱۹۸۸) وبارون،(۱۹۱۱) وپوکرت، مبین این امراست که ارزشیابیهای تکوینی و بازخوردهای به کار رفته در آنها، منجر به بهبود علمکرد رشد و انگیزش پیشرفت آنها به نحو چشمگیری ارتقاء یافته است نقل از کرد۱۳۸۴).
فوکس وهمکاران ،(۱۹۹۹) دریافتند، کلاس های که با سنجش عملکردی هدایت میشوند و مقایسه با گروههایی که با سنجش عملکردی هدایت نمیشود، مهارتهای بیشتر در حل مساله دارند که علاوه بر این تاثیری که سنجش عملکردی بر علاقه و نگرش دانش آموزان نسبت به مدرسه فعالیتهای آموزشی دارد قابل تامل است .
مرکوفر،(۱۹۹۵) پس از انجام تحقیقی با عنوان نقش ارزشیابی مستمر در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان، دریافت که چنانچه آزمونهای تکوینی با سایرآزمونها بتوانند بازخوردهای لازم را در اختیار دانش آموزان قرار دهند عملکرد آنها بهتر و پیشرفت تحصیلی بیشتر برای آنان حاصل می شود(نقل ازفرج اللهی حقیقی ،۱۳۸۶)
فرنچ وهمکاران ،(۱۹۸۵) عملکرد دانشجویان رشته دبیری را در دوگروه آزمایشاتی و کنترل برای بررسی تاثیر ارزشیابیتکوینی به پیشرفت تحصیلی دانشجویان مورد مطالعه قرار دادند نتایج تحقیق نشان داد که گروه آزمایشاتی نسبت به گروه کنترل که مورد ارزشیابی تکوینی قرار نگرفته بود عملکرد بهتری نشان دادند (نقلازفرجاللهی وحقیقی ،۱۳۸۶)
درسال( ۱۹۷۷ ) در انگلستان گروهی از اساتید سنجش تحصیلی دانشآموزان مطالعات گستره و عمیقی را شروع کردند این گروه به سرپرستی پاول بلک مامور شدند تا براساستحقیق به این پرسش و پاسخ دهند که آیا ارزشیابی مستمرنقشیدر ارتقاء سطح آموختههای دانشآموزان دارد آنان در طی یک سال کار فشرده دریافتند که استراتژیهای سنجش تکوینی(رشددهنده) استانداردهای پیشرفت را ارتقاء میبخشد و این امر به خصوص در مورد دانش آموزانی که توانایی کمتری دارند محسوس تراست .
پژوهش اشاره دارد برآن که بهبود یادگیری از طریق فرایند سنجش عامل کلیدی ولی ساده بستگی دارد.
درگیر ساختن موثر دانشآموزان در فرایند آموزش خودشان تنظیم تدریس بر اساس نتایج حاصل ازسنجش درک آن که سنجش تاثیر بسیار موثر بر ایجاد علاقه و اعتماد به نفس در دانشآموزان دارد و این که این دو عامل خود نقش بسیار اساسی در فرایند یادگیری دارند .
نیاز دانش آموزان به کسب مهارت خود ارزیابی درک این که چگونه می توانند پیشرفت کنند .
در همین زمان چندین عامل بازدارنده یادگیری هستند که عبارتند از تمایل معلم به سنجش کمی و ارائه آن تمایل معلم به نمرهدادن و رتبهبندی تاکید معلمان بر مقایسه دانشآموزان با یکدیگر ارائه بازخورد به دانش آموز به صورت مدیریتی و اجتماعی نه و پویا، عدم اصلاح معلمان از نیازهای آموزشی دانش آموزان.
بلوموهمکارانش،(۱۹۸۶) پژوهشی تحت عنوان رابطه بین نگرش مثبت دانشآموزان نسبت به خود ارزشیابی تکوینی و آنچه در کلاس درس میگذرد انجام دادند که در این پژوهش نشان داده شد که بین دو مقوله همبستگی بالایی وجود دارد .
آنتونیبرونفرواستیفنر(۱۹۸۸) در یک بررسی و مطالعه تربیتی نشان دادند که اجرای آزمونهای مستمر و امتحانات متعدد که همراه بازخوردهای دقیق و معضل باشد. سطح عملکرد دانشآموزان را ارتقاء می بخشد در این بررسی به این نتیجه دست یافته اندکه رابطه ای مبهم بین دفعات امتحانات و سطح عملکرد فراگیران وجود دارد .
فناوری اطلاعات :
لاو،(۲۰۰۰) در زمینه بکارگیری فناوریهای ارتباطات و اطلاعات در دانشگاه ها تحقیقات مهمی در کشورهای مختلف انجام گرفته و بر این اساس مدلها و الگوهای سودمندی ارائه شده است با هدف درک اثرات بکارگیریICT در سطوح اجرایی فعالیتهای آموزشی به بررسی نقش ها و تعاملات بین مربی، فراگیر و فناوری پراخته و مدلی برای مفهوم سازی و تحلیل فعالیتهای آموزشی مبتنی بر ICTرا ارائه کرده است.
نیوانگ ،(۲۰۰۱)براساس نظریه کنشگری چهارچوبی را برای پیاده سازی ICT در زمینه های آموزشی ارائه کرده است وی براساس داده های حاصل از یک تحقیق عملی این چهارچوب را به بوته آزمایش گذاشت تا بتواند مسائل و چالش های مربیان را در استفاد از ICTشناسایی کند
(پستمن،۱۹۹۵) تبدیلشدن فناوری اطلاعات و ارتباطات به الههی جدید یا مخدوم جدید بسیاری از اندیشمندان معاصر توصیه کرده اند که نظامهای آموزش و پرورش در کنار ورود فناوری و اطلاعات و ارتباطات به عرصه و چرخه ی آموزش و پرورش راه حلی را در دستور کار خود بگنجانند با آثار تهدید ناشی از تبدیل شدن فناوری به الههی جدید یا مخدوم جدید انسان خنثی شود. یعنی آموزشهایی ویژه معطوف به آثار مترتب بر کارکرد فناوری در زندگی انسان ماهیت فناوری، محدویت ها و امتیازهای آن برای جامعه را در کانون توجه مطالعات مدرسه ای قرار دهند و بدین ترتیب از خطر اسطوره شدن فناوری در ذهن دانشآموزان بکاهند. آموزش های این زمینه را گاهی"تربیت فناورانه “هم نامیده اند.
پیشینه داخلی
تحقیقی توسط محرم آقازاده در دانشگاه تربیت معلم تهران ۱۳۷۵ بررسی کتابهای درسیعلوم تجربی و ارائه الگو برای درهم تنیدن برنامه درسی علومتجربی است این تحقیق بر هدف بررسی برنامه درسی علوم در دوره آموزش ابتدایی و امکان درهم تنیدن آن باموضوع های درسی دیگر و ارائه الگو برای درهم تنیدن برنامهی درسی علوم ابتدایی میباشد این تحقیق بر برنامهدرسی در ارتباط با گروه های درسی دوره های تحصیلی توصیه هایی میکند.
تحقیق تحت عنوان بررسی میزان معلومات و آگاهی معلمان ابتدایی استان مرکزی در مورد مفاهیم وروش های تدریس انجام شد(آرمند،۱۳۷۶)دراین تحقیق تعداد۹۵۰ نفر از معلمان مرد وزن دوره ابتدایی استان مرکزی به روش نمونهگیری و طبقهبندی سهمیهای انتخاب شده اندیافته های این پژوهش نشان داد که میزان معلومات و آگاهی معلمان دوره ابتدایی از مفاهیم و روش های تدریس دروس مختلف این دوره درسطح پائینی است. بین معلومات، جنسیت، مدرک تحصیلی شرکت در کلاسهای آموزش ضمن خدمت رابطه وجود دارد معلمان زن که دارای مدرک تحصیلی بالاتر در کلاسهای ضمن خدمت شرکت کردهاند معلومات آگاهی بیشتری در مورد روش های تدریس دارند.
الگوهای تلفیق در برنامهدرسی دوره ابتدایی ۱۳۸۰ رساله دکتری پروین احمدی۱۳۸۰ او در تحقیق خود با بررسی الگوهای گوناگون برنامههای درسی ایران و سایر کشورها به ارکانی، در ارائه الگوهای تلفیقی دست یافته است این تحقیق وسیعترین و کاملترین تحقیق به طور جدی میباشد تلفیق برنامه درسی ارتباط دادن و درهم آمیختن محتوای برنامههای درسی به منظور تحقق هدف انسجام تجربیات یادگیری دانشآموزان است رساله وی یک الگوی جامع مطلوب تلفیق برنامه درسی را معرفی میکند که تا به عنوان یک چارچوب مفهومی راهنمایی برنامهریزان درسی واقع سود هدف این پژوهش ارائه الگوی برای تلفیق برنامههای درسی دوره ابتدایی در نظام آموزشی و پرورشی ایران است سوالات پژوهش بدین قرار است.
۱-اهم معیارهایی که در تصمیم گیری درباره الگوی مطلوب تلفیق برنامه درسی باید به کارگرفته شوند کدامند؟
۲-آیاساختار موجود برنامه درسی دروه ۳ ابتدایی با الگوی مطلوب تلفیقی برنامه درسی مطابقت دارد؟
برای پاسخگویی محورهای اساسی مباحث مربوط به این قلمرو استخراج شده وسپس اصول حاکم بر الگوی پیشنهادی مطابق با هر یک از محورها ارائه گردیده است.
این گروه از برنامهریزان درسی به استفاده از محتوا اهمیت بیشتری میدهند برای آنان دانش بیشتر یک مسله است تا مقصد اما محتوا فرایند یکسان نیستند و برنامه ریزان درسی نه تنها باید بین این دو تمایز قایل شوند بلکه در انتخاب محتوا فرایند تصمیات جدی اتخاذ کنند.یکی از شیوه های موثردر یادگیری فعالیتهای خارج از مدرسه است این شیوه در رویکرد تلفیقی بسیار کاربرد دارد درگیری محیطی لازمه رویکرد تلفیقی می باشد این خود نشان میدهد که از طریق فعالیتهای خارج از کلاس میتوان حداکثر بهره را برد با فراهم کردن شرایطی مشابه زندگی واقعی دانشهای پایهای مورد نیاز این دوره از زندگی را کاربردی تحقیق داد.
سوزان کروف استاد تعلیم و تربیت دانشگاه واشنگتن غربی میگوید جهان واقعی به رشته های مجزا از هم تقسیم نشده است بچه های کوچکتر از جهان واحد پیرامون خود علاقهمند هستند و آموزش ریاضیات مطالعات اجتماعی برای آنهامعنادارنیست وقتی که آموزش از هر۴۵دقیقه از کلاس به کلاسی دیگر انتقال یافت یادگیری به طور غیرضروری به بخشهای مجزا از هم تقسیم میشود کوالیک میگوید رشته های علمی برای کسب اطلاعات لازم شیوه های علمی موفقی نیستند و او اظهار میدارد جهان یک کل است کارشناسان معتقدند تفکیک رشته های علمی مصنوعی است و آن چه در عالم خارج وجود دارد و یک چیز واحد است و فراگیران نیز باید نظر واحدی از طریق برنامه های درسی به دست آورند (ملکی ،۱۳۷۹)
ملکی،۱۳۷۳ هدف این تحقیق ارائه چهارچوب نظری سازمان دهی محتوای درسی با برنامه های درسی مطالعات اجتماعی از جمله یافته ها ی این پژوهش عبارت است از:
۱-برای تلفیق رشته های مختلف با یکدیگر شیوه های در موازی سازی رشته ها؛ چندرشتهای، میان رشتهای مجزا، از هم و فرا رشته ای وجود دارد.
۲-برنامه درسی مطالعات اجتماعی از پیوند رشته های جامعه شناسی اقتصاد، تاریخ، جغرافیا، سیاست و انسان شناسی به وجود آمده است.
چگونگی تلفیق برنامه های درسی تاریخ، جغرافیا، تعلیمات اجتماعی و ارائه اصول و روش های مناسب در این خصوص این تحقیق توسط آقای محمود معافی به عنوان مجری با همکاری دکتر ملکی و گروهی از پژوهشگران درسال۱۳۷۵در سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزش و پرورش صورت گرفته است این تحقیق با هدف آگاهی یافتن از مفهوم تلفیق و شیوه های آن شناخت موانع و مشکلات تلفیق از بعد علمی و اجرایی و تعیین اصول و روشهایی درهم تنیده و عرضه کردن برنامهدرسی مطالعات اجتماعی در دروه ابتداییارائه الگویی در زمینه چگونگی تلفیقها هم دروس جغرافیا، تاریخ، مدتی در دروه ابتدایی به منظور کمک به کارشناسان گروه های درسی زیربط و کمک به غنای منابع علمی موجود در زمینه برنامه ریزی درسیصورت گرفت ابزار جمعآوری؛ فیشبرداری و انجام مصاحبه با کارشناسان گروه های درسی تاریخ؛ جغرافیا و اجتماعی و افراد صاحب نظر بود.
پیشینه مربوط به الگوی تدریس
تحقیق دیگری تحت عنوان نقش استفاده از الگوهای فعال تدریس در درس علوم تجربی در پرورش روحیه پرسشگری و پژوهش و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایه چهارم ابتدایی انجام شده است (صحرانورد،۱۳۸۱) در این تحقیق به منظور بررسی استفاده از روش های فعال تدریس در درس علومتجربی در پرورش روحیه پرسشگری پژوهش و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان پایه چهارم ابتداییمدارس دخترانه ناحیه یک شهرستان شهریار با روش نمونهگیری خوشه ای چند مرحلهای به طور تصادفی انتخاب گردید یافته های تحقیقحاکی از آن است که :
- بین معلمان استفاده کنندگان از روش تدریس و سلیقه تدریس میزان تحصیلات گذراندن دوره های آموزشی ضمن خدمت و روحیه پرسشگری ارتباطی وجود ندارد.
-همچنین بین استفاده از روش تدریس فعال و عدم استفاده از روشتدریس فعال و نمره دانشآموزان در پرسشنامه پرسشگری پژوهش تفاوت معنیداری وجود ندارد در حالی که بین استفاده از روش تدریس غیرفعال در میانگین نمرات دانش آموزان که با بهره گرفتن از آزمون پیشرفت تحصیلی بدست آمده است تفاوت معنیداری وجود دارد.
قلی زاده قره لر،(۱۳۸۷) مقایسه پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دختر دوم راهنمایی با بکارگیری روش های غیرفعال و فعال تدریس در درس تعلیمات اجتماعی در یکی از مدارس غرب تهران سال تحصیلی ۸۷-۸۶ هدف پژوهش بررسی تاثیر روش های فعال و غیرفعال تدریس بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دختر پایه دوم راهنمایی در درس تعلیمات اجتماعی است و به روش شبه آزمایشی با وجود دوگروه آزمایشو گواه انجام شده است. جامعه آماری این پژوهش را۲ کلاس ۳۵ نفره از دانشآموزان دختر دوم راهنمایی یکی از مدارس منطقه ۲ غرب تهران تشکیل میدهند. نتایج نشان میدهند که پیشرفت تحصیلی در گروه آزمایش درس آزمون که با روش های فعال آموزش دیده بودند با افزایش میانگین ۵/۷ برابر نسبت به پیش آزمون تفاوت دارد. در گروه با افزایش میانگین برابر۵/۴ در پس آزمون تفاوت معنی داری در بین گروه گواه و آزمایش وجود دارد.
قاضی،(۱۳۸۳) در تحقیقی با عنوان بررسی تاثیر آموزش کاوشگری برخلاقیت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان سال دوم راهنمایی گنبد کاووس از دو گروه دختر و پسر و در دو گروه آزمایش و کنترل استفاده کردکه به طور تصادفی ۴۰ دانش آموز دختر۲۴۰ دانش آموز پسر در گروه آزمایش و۳۴ دانش آموز دختر و ۳۴ دانش آموز در گروه کنترل قرار گرفتند نتیجه به دست آمده نشان داده که آموزش کاوشگری برخلاقیت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان تاثیر مثبت و معنی داری دارد.
عباسیان،(۱۳۷۵) در تحقیقی باعنوان روش تدریس فعال و پیشرفت تحصیلی دانشآموزان چهارم ابتدایی استان مرکزی اشاره دارد که یاددهی فعال در یادگیری دانشآموزان و مشارکت آنان در کسب یادگیری و پیشرفت تحصیلی رابطه تنگاتنگی دارد.
نظری صارمی(۱۳۷۴) در تحقیقی تحت عنوان کاربرد روش تدریس فعال و مقایسه آن با روش تدریس کلاسیک در درس علوم کلاس پنجم ابتدایی شهرستان اسدآباد سه عامل مهم نگرش معلمان و عملکرد تحصیلی دانشآموزان و سازماندهی کلاس را در نظرگرفت و به این نتیجه رسیدکه روش تدریس فعال در مقایسه با روش های سنتی باعث پیشرفت بیشتری در درس علوم دوره ابتدایی میشود اما این روش مورد بی توجهی معلمان هستند.
تحقیق دیگری تحت عنوان بررسی علل عدم استفاده معلمان دوره ابتدایی از روش تدریس فعال دراستان مازندران دانشگاه تربیت معلم انجام شده(الهه،۱۳۷۸) پایان نامه کارشناسی ارشد جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه معلمان دوره ابتدایی استان مازندران بودند. که با بهره گرفتن از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای ۵ درصد معلمان به طور تصادفی انتخاب شدند نتایج این تحقیق نشان دادند که :
- بین استفاده معلمان از کتاب های روش تدریس و میزان استفاده آنها از روش تدریس فعال رابطه معنی داری وجوددارد .
- بین سابقه خدمت معلمان و استفاده آنها از روش تدریس فعال رابطه معنا داری وجود دارد.
- بین سطح تحصیلات، خدمت معلمان استفاده آنها از روش های تدریس فعال رابطه معنا داری وجود دارد.
پیشینه مربوط به ارزشیابی
نیک نژاد،۱۳۸۶) پژوهشی تحت عنوان تاثیر نوع ارزشیابی کیفی، کمی به میزان اضطراب مدرسه دانش آموزان پایه سوم دبستان های شهر تهران انجام داده است که با توجه به تجربه و تحلیل یافته ها نتیجه گرفته شد که در فرایند یاددهی _یادگیری ارزشیابی توصیفی بر ارزشیابی کمی ارجحیت دارد و می توان ادعاکرد که رویکرد ارزشیابی توصیفی در دستیابی به هدف بهبود بهداشت روانی محیط یاددهی _ یادگیری ایجاد آرامش خاطر برای مسافر کوچک شود یادگیری موفق بوده و از این منظر قابل دفاع می باشد از طرفی رویکرد ارزشیابی توصیفی یا کاهش زمینه های اضطراب مدرسه. اضطراب امتحان فقدان اعتماد به نقش و واکنش ها فیزیولوژیک به افزایش بهداشتروانیمحیطیادهی _یاد گیری کمک کند و نگرش مثبت رادر دانش آموزان تقویت نمود .امکان توجه به حیطه های عاطفی اجتماعی کودکان را فراهم میسازد و در نتیجه به تعمیق و تداوم یادگیری نیزکمک موثری مینماید به علاوه تاثیر ارزشیابی توصیفی در زمینه کاهش اضطراب امتحان در دختران بیشتر از پسران است
جمشیدی ۱۳۸۵) پژوهشی تحت عنوان بررسی تاثیر ارزشیابی توصیفی بر رشد مهارت های یادگیری اجتماعی دانش آموزان پایه سوم ابتدایی شهر تهران انجام داده و از پژوهش خود این گونه نتیجه گیری کرده که در دانش آموزان دختر کلاس سوم ابتدایی درسطح اطمینان ۹۵/۰ ارزشیابی توصیفی بر رشد مهارت همکاری، مسئولیت پذیری به سوالکردن، جواب به منطقی دادن به دیگران و پذیرفتن جواب نه منطقی از دیگران تاثیر مثبت دارد. در دانشآموزان پسر کلاس سوم ابتدایی نیز ارزشیابی توصیفی بر رشد مهارت دوست یابی، جواب نه منطقی دادن قبل از دیگران تاثیر مثبت دارد .
نتایج تحقیق نشان می دهد که معلمین از طریق این کارگاههای عملی از موفقیت بیشتری برخوردارند همچنین معلمی که به دلایلی نمیتوانند در آکادمیحضور پیدا کنند کارگاه عملی در امر تدریس به آنها کمک میکند در کلاس موفق تر عمل کنند.
در تحقیقی حسن زاده،(۱۳۸۹) به بررسی تاثیر ارزشیابی توصیفی در بهبود کیفیت فرایند یادگیری و یاددهی دانش آموزان مقطع ابتدایی شهر تهران از دیدگاه معلمان سال تحصیلی ۸۸-۸۹ بر روی نمونهای به حجم ۳۷۶ نفر پرداختند و نتیجه گرفت که ارزشیابی توصیفی کارآمدی زیادی در بهبود کیفیت فرایند یاددهی و یادگیری دانش آموزان دارد این طرح به میزان نسبتا زیادی در خلاقیت و نوآوری رشد و شکوفایی استعدادهای نهفته دانشآموزان، ایجاد فرصتهای یادگیری بالابردن انگیزه و تشویق برای یادگیری، در روابط اجتماعیدانشآموزان تاثیرگذار است.
در پژوهشی فیضی،(۱۳۸۸)به بررسی راهکارهای نهادینه سازی ارزشیابی توصیفی در دوره متوسطه از دیدگاه معلمان شهرستان سنندج بر روی نمونه ای به حجم ۷۵۷ نفر پرداخت ،نتیجه گرفت که :
۱-۶۵/۳۱ درصد از دبیران در سطح پایین اعلام نمودند، نظام آموزشی با ناکارآمد نشان دادن ارزشیابی سنتی و برگزاری دوره های توجیهی، دبیران را برای فرایند ارزشیابی توصیفی آماده می کند .
۲-۰۲/۴۰ درصد از دبیران درسطح پایین اعلام نمودند که نظامآموزشی با آزادی علمی در دسترس قرار دادن امکانات، دبیران را برای اجرای ارزشیابی توصیفی آماده می کند.
CaCl2.2H2O
۰.۰۱۵
MgSO4.7H2O
۰.۰۵
FeCl3.6H2O
۰.۰۵۴
٣-٢-مراحل جداسازی باکتری :
مرحله اول جداسازی:
در داخل ارلن ۲۵٠میلی لیتری، ١٠ میلی لیتر نمونه آب به ١٠٠ میلی لیتر محیط کشت Mineral salt medium اضافه شد و در دمای ٣٠ درجه سانتی گراد و به مدت یک هفته و rpm١۷٠ در انکوباتور شیکردار انکوبه شد.
مرحله دوم جداسازی:
١میلی لیتراز فلاسک اول به ١٠٠میلی لیترازمحیط جدیداضافه شد.دمای ٣٠ درجه سانتیگراد وبرای مدت ١هفته وrpm ١۷٠ در انکوباتور شیکردار انکوبه شد .
مرحله سوم جداسازی:
نمونه فلاسک دوم در محیط کشتmedium salt mineral agar Solid کشت داده شده و در دمای ٣٠ درجه سانتی گراد و به مدت ۴- ٣ روز انکوبه شد.بعد از این مدت باکتری ها در محیط رشد کردند و این باکتری ها را در محیط broth Nutrient & agar Nutrient کشت داده شد(۴۴).
٣-٣-شناسایی باکتری:
بعد از جداسازی باکتری ، از طریق رنگ آمیزی گرم و روش میکروسکوپی باکتری بررسی شد. برای تشخیص گونه باکتری در محیط های کشت افتراقی کشت داده شد.تست IMViC انجام شد و باکتری در محیط های سیمون سیترات ، مک کانکی ، MRVP ، TSI کشت داده شد.
٣-۴-سنجش میزان تجزیه فنل توسط باکتری جداسازی شده:
ml ۱ از محلول رویی محیط کشت که باکتری در آن رشد کرده بود برداشته و Hp آن با ۴OS2(4NH) به ۱۰رسید و lμ۱۰۰ از ۶(CN)Fe3K اضافه شد و بعد از این lμ۱۰۰ از Pyrine Anti Amino_ 4 اضافه شد و ۱۵ دقیقه در دمای اتاق گذاشته تا به رنگ قرمز در آید و سپس جذب نوری آن در طول موج ۵۰۰ نانومتر با دستگاه اسپکتروفتومتر بررسی شد (۴۵).
١٠٠
٣-۵- Cell concentration:
قبلا یک کاغذ صافی واتمن شماره ١ را برداشته ودر دمای ٨٠ درجه سانتی گراد برای ٢۴ ساعت گذاشته شد ( در داخل فویل آلومینیوم ) و سپس بعد از خشک شدن آن را وزن کردیم. برای اندازه گیری نمونه ها، ارلن ها را تک تک از کاغذ صافی واتمن شماره ١ عبور دادیم و در دمای ٨٠ درجه برای ٢۴ ساعت خشک شد و سپس وزن کاغذ صافی حاوی سلول باکتری را از وزن کاغذ صافی خشک کم کردیم تا وزن خالص بدست آید(۴۶).
_در هر دو آزمایش طراحی شده Burman-Plackett, methodology surface Respons) RSM(، اندازه گیری غلظت فنل و Cell concentration برای همه ی لوله ها انجام گرفت.
٣-۶-روش بهینه سازی و طراحی آزمایش
این طراحی در ٢ مرحله و با دو روش متفاوت با بهره گرفتن از نرم افزار۱۶Minitab انجام شد: الف-طراحی آزمایش ( نرم افزار Burman-Plackett)
ب- طراحی آزمایش (RSM) methodology facesur Response ٣-۶-۱-طراحی آزمایش ( نرم افزار Burman-Plackett):
بعد از جداسازی باکتری به منظور انتخاب بهترین منبع کربن بر اساس طراحی Burman-Plackett ، ۱۲ آزمایش طراحی شد (جدول ۳-۴).بدین منظور سوبستراهایی با ٣ منبع کربن و ٢ منبع ازت با بیشترین و کمترین مقادیر تهیه گردیدند.
منابع کربن شامل آمونیوم سولفات ، منیزیم سولفات و سدیم کلرید است و منبع ازت شامل پپتون، مخمر است . بدین ترتیب بر اساس جدول های شماره ٣-۴و٣-۵ طراحی انجام و غلظت ها انتخاب شد. بدین ترتیب تاثیر متغیرها بر میزان رشد باکتری ها و تجزیه فنل مشخص می گردد.
طراحی آزمایش Burman-Plackett براساس مدل زیر استوار است:
معادله ٣-۱- Y=β۰+ΣβXi
در این مدل ۰Ү پاسخ ( رشد باکتری و تجزیه فنل که به شکل واحد U بیان می گردد) ۰β ثابت مدل، iβ ضریب خطی ،Xi سطح یا مقدار ابتدایی متغیر است.در این مدل امکان بررسی اثرات متقابل فاکتورهای تاثیر گذار بر پاسخ وجود ندارد و صرفا برای غربالگری و ارزیابی فاکتورهای مهم تاثیرگذار بر پاسخ کاربرد دارد. هر آزمایش تکرار شد و میانگین پاسخ ها بعنوان پاسخ نهایی در نظر گرفته شد.با بررسی آنالیز رگرسیون متغیر ها ، فاکتورهای تاثیرگذار (معنادار) (۰۵/۰>p) برای تولید طی بهینه سازی بعدی به روش RSM مورد استفاده قرار گرفتند(۴۷).
براساس برنامه ریزی انجام شده به روش Burman-Plackett به شرح ذیل۱۲مجموعه آزمایشی به منظور بهترین منبع کربن کمکی (فنل) و ازت (آمونیوم سولفات ، سدیم کلرید ، پپتون ، عصاره مخمر) طراحی گردید ( جدول٣-۴و٣-۵).
جدول۳-۴-طراحی آزمایش Burman-Plackett براساس مقادیر کد شده
Run
فنل
g/l
آمونیوم سولفات
g/l
سدیم کلرید
g/l
پپتون
g/l
مخمر
g/l
به طور کلی بیثباتی قیمت کالاها در اقتصاد کشورها قابل توجه و مهم است، چرا که آنها دارای اثرات کلان و خرد اقتصادی در هر دو سطح هستند. برخی دلالتهای کلان و خرد بیثباتی قیمت نفت در ادامه توضیح داده میشوند.
۲-۳-۳- دلالتهای اقتصاد کلان
بعضی از اقتصاددانان استدلال میکنند که بیثباتی قیمتها به طور ذاتی بد نیست، اگر به طور صحیح برای آنها برنامه ریزی شود، به ویژه درعصر حاضر که بازارها به منظور جلوگیری از ریسک قیمتها به خرید و فروش تامینی روی آوردهاند. با این وجود، نوسانات قیمت برای مصرفکنندگان، که در معرض بیثباتی بالای بازار کالاهای خام قرار نمیگیرند ولی در بازارهای فرآوردههای نفتی سهیم هستند، رنجآور است. فرآوردههای انرژی برای کشورهای واردکننده نفت و صنایع مصرفکننده، به طور قابل توجهی مهم هستند، چرا که این منابع از ضروریترین نهادههای بیشتر فعالیتهای اقتصادیاند.
برخی مطالعات از این نظر حمایت میکنند که بیثباتی قیمتها نه فقط در سطوح بالای قیمتها، بلکه در تمام سطوح قیمتی به طور نامساعدی بر متغیرهای کلان اقتصادی تأثیر میگذارند. شواهد تجربی قابل توجهی وجود دارد که به طور علی، تغییرات قیمت نفت را با متغیرهایی از قبیل تولید ناخالص داخلی، بازدهی سهام و نرخ بهره پیوند میدهند (همیلتون[۴۷]، ۱۹۸۳).
برای کشورهای صادرکننده و بنگاههای تولیدکننده نفت، بیثباتی قیمت نفت دارای اهمیت بیشتری است. یکی از اهداف اساسی سازمان کشورهای صادرکننده نفت[۴۸] (OPEC)، ابداع راه ها و ابزارهایی برای اطمینان بخشیدن به تثبیت قیمتها دربازارهای بین المللی نفت، با دیدگاه حذف زیانهای ناشی از نوسانات غیرضروری قیمت نفت است. مک بین (۱۹۹۹)، استدلال میکند که به طور معمول، سیاستهای تثبیتکننده قیمت، بر پایه اثرات زیانبار بیثباتی قیمت کالاهای صادراتی براقتصادهای در حال توسعه، به ویژه کشورهایی که دارای اقتصاد تک محصولی هستند، توجیه میشود.
فردرر[۴۹] (۱۹۹۶)، در تبیین نظریههای مربوط به پیامدهای کلان تغییر قیمت نفت به دو مکانیسم اشاره کرده است که قابل تعمیم به سایر کالاهاست. وی بیان میکند که بیثباتی قیمت برای هر کالایی که به عنوان نهاده تولید مورد استفاده قرار میگیرد، تأثیر منفی بر اقتصاد خواهد داشت. اولین مکانیسم از طریق تکانههای بخشی است:
برخی از عوامل تولید اعم از نیروی کار و سرمایه در فرایند تولید تخصصی مشغول هستند، که انتقال آنها به صنایع دیگر هزینهبر است. بنابراین تغییرات قیمت در هر نهاده و یا احتمالا محصول، که تخصیص بهینه نیروی کار و سرمایه بین صنایع را تحت تأثیر قرار دهد، اقتصاد کلان را متحمل هزینه سنگینی میکند. مکانیسم دوم، ارزش انتخاب تعداد وقفه های برگشت سرمایه است، زمانی که در مورد سطوح آینده قیمتها برای نهادهها و محصولات، نا اطمینانی وجود دارد. بیثباتی در قیمت هر نهاده و محصول (نه فقط نفت) یک ارزش انتخاب غیر منفی برای سرمایهگذاری برگشت ناپذیر ایجاد میکند. به هر حال، اگر بیثباتی وجود داشته باشد، قیمتها در طول زمان تغییر خواهند کرد و ارزش وقفه ها با قیمتهای رایج، متعادل خواهند شد، بنابراین دلایل قوی و آشکاری برای اثبات کاهش سطح عمومی سرمایهگذاری وجود ندارد.
در بعضی از موارد، اثرات بیثباتی قیمت نفت نامتقارن نشان داده شده، یعنی اینکه افزایش قیمت نفت سبب رکود اقتصاد شده است، ولی کاهش قیمت نفت به طور متناسب به رونق آن منجر نمیشود ( سادروسکی[۵۰]، ۱۹۹۹).
رابطه برگشتپذیری کامل بین قیمت نفت خام و تولید ناخالص ملی، زمانی وجود دارد که افزایش در قیمت نفت منجر به کاهش تولید ناخالص ملی واقعی (برای کشور واردکننده نفت) و کاهش در قیمت نفت هم به همان اندازه سبب افزایش در تولید ناخالص ملی واقعی شود، بنابراین اگر افزایش در قیمت نفت فعالیتهای اقتصادی را مختل میکند، کاهش در آن میباید موجب رونق فعالیتهای اقتصادی شود. وقتی که کشش تولید ناخالص ملی واقعی نسبت به قیمت نفت منفی محاسبه میشود، در حقیقت بر اساس رابطه متقارن به دست آمده است، یعنی به ازاء افزایش یک درصد در قیمت نفت، تولید ناخالص ملی واقعی با درصد معینی کاهش مییابد و کاهش یک درصد در قیمت نفت به همان درصد تولید ناخالص واقعی را افزایش دهد. عبارت زیر رابطه متقارن بین قیمت نفت و تولید ناخالص ملی واقعی را نشان میدهد:
x، لگاریتم تولید ناخالص ملی واقعی، y لگاریتم قیمت نفت و کشش تولید ناخالص ملی واقعی نسبت به قیمت نفت است (احمدیان، ۱۳۷۸).
برگشت ناپذیری بین قیمت نفت و تولید ناخالص ملی، از بحران سال ۱۹۸۶ به بعد در بازار نفت رخ داد بدین صورت که افزایش قیمت نفت در سال های ۱۹۷۳ و ۱۹۷۹ تقاضا را کاهش داد، اما با کاهش قیمت نفت در سال ۱۹۸۶، تقاضا به همان اندازه افزایش نیافت و این رخداد سبب شد که محققان بر روی عدم تقارن قیمت نفت تحقیقات گستردهتری انجام دهند. در دهه ۷۰، یکی از عوامل بروز رکودهای اقتصادی در غرب، افزایش قیمتهای نفت شناخته شد و تصور بر آن میرفت که کاهش قیمت نفت هم عامل اصلی بروز رونقهای رخ داده در این کشورها باشد در صورتی که نتایج حاصل از تحقیقات انجام گرفته (موری، ۱۹۹۳؛ براون و یوسل، ۱۹۹۹؛ بالاک و همکاران[۵۱] ، ۲۰۰۲)، خلاف آن را ثابت کرد. محققان مذکور پی بردند که کاهش قیمت نفت در بهبود رشد اقتصادی نقش مهمی ندارد و یک ارتباط نامتقارن بین قیمت نفت و رشد اقتصادی وجود دارد بهطوریکه براون و یوسل (۲۰۰۲)، اثرات نامتقارن قیمت نفت بر فعالیت های اقتصاد کلان را از طریق سیاستهای پولی و تعدیل هزینه ها توضیح میدهند.
۲-۳-۴- دلالتهای اقتصاد خرد
در سطح اقتصاد خرد، بیثباتی قیمتهای انرژی در هر دو طیف مدلهای توصیفی و تحلیلی برای تبیین رفتار انرژی استفاده شده است. خلاء کارایی، عبارتی است که برای اشاره به اختلاف آشکار بین سطوح بهینه و مشاهده شده ذخیره انرژی استفاده میشود، که در صنعت و در بین مصرفکنندگان رایج است (کومی و سانستاد[۵۲]، ۲۰۰۰). به طور کلی این اختلاف به عنوان پیامد شکست بازار توضیح داده میشود. یکی ازتوجیههای ارائه شده در مورد وجود اختلاف مذکور، بیثباتی بالای قیمتهای انرژی است؛ استدلال میشود که نرخهای تنزیل ضمنی مشاهده شده در رفتار ذخیره انرژی از هزینه سرمایه بیشتر است، چرا که آنها از نظر ریسک، در محاسبه بیثباتی هزینه پساندازهایی که مرتبط با ذخیره انرژی هستند، تعدیل شدهاند. از دلایل دیگر در این زمینه، استدلال ارزش انتخاب است؛ نرخهای تنزیل ضمنی برای سرمایهگذاریهای ذخیره انرژی از سایر سرمایهگذاریها بالاتر است، برای این که درمباحث سرمایهگذاریهای بخش انرژی بیثباتی قیمت انرژی نیز در نظر گرفته میشود و بیثباتی قیمت انرژی در ارزش انتخاب وقفه های برگشت سرمایه لحاظ میشود (هاست و متکالف[۵۳]، ۱۹۹۳).
۲-۳-۵- نقش و اهمیت نفت در اقتصاد ایران
۲-۳-۵-۱- سهم نفت از تولید ناخالص داخلی
روند تولید ناخالص داخلی کشور در سه دهه اخیر فراز و نشیبهای متعددی را پشت سر گذاشته است. سطح این متغیر کلان اقتصادی به قیمتهای ثابت سال ۱۳۷۶ از حدود ۱۴۰ هزار میلیارد ریال در سال ۱۳۵۰ تحت تأثیر شوک اول نفتی با رشد سریع در سال ۱۳۵۵ از مرز ۲۴۰ هزار میلیارد ریال عبورنمود ولیکن در نیمه دوم دهه ۵۰ که با بروز انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی مقارن بود با روندی نزولی به حدود ۱۷۰ هزار میلیارد ریال فرو افتاد و در اوایل دهه ۶۰ به علت اتخاذ سیاست عدم فروش نفت علیرغم بروز شوک دوم قیمت نفت تغییر قابل توجهی واقع نشد و تا پایان جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۷ فراز و نشیبهایی را طی نموده و به سطح ۱۸۰ هزار میلیارد رسید. از آن مقطع تا ۱۳۸۳ با روندی صعودی ولیکن با شیبهای متفاوت حرکت نموده و در این سال به قریب ۴۰۰ هزار میلیارد ریال بالغ گردیده است. (نمودار ۲-۱) همچنین نمودار ۲-۲ روند تغییرات اجزای تولید ناخالص داخلی مشتمل بر ارزش افزوده بخشهای اقتصادی به تفکیک کشاورزی، نفت، صنعت و خدمات را نشان میدهد.
در دوره مذکور نرخ رشد تولید ناخالص داخلی دامنه تغییرات وسیعی را در فضای مثبت و منفی تجربه نموده است. رشدهای مثبت ۱۶، ۱۲و ۱۷ درصدی به ترتیب در سالهای ۵۱، ۵۳ و ۵۵ مقارن با شوک اول نفتی و رشد منفی ۱۵ درصدی درسال ۱۳۵۹ علیرغم همزمانی آن با شوک دوم نفتی از جمله آنهاست.
همچنین بروز مجدد رشد منفی در سالهای ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ مقارن با افت شدید قیمتهای جهانی نفت و واقعیتهای سالهای پایانی جنگ تحمیلی قابل ملاحظه است. هر چند در ۱۵ سال منتهی به ۱۳۸۴ نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به دامنه منفی فرو نیافتاده ولیکن تغییرات آن در دامنه ۱۴ درصد تا ۵/۰ درصد حاکی از وجود و تداوم بیثباتی در این عرصه است.
نمودار (۲-۱) روند اجزای تولید ناخالص داخلی کشور به قیمت ثابت ۱۳۷۶(۱۳۸۵-۱۳۳۸)
نمودار(۲-۲)روند اجزای تولید ناخالص داخلی به قیمت ثابت ۱۳۷۶(۱۳۸۵-۱۳۳۸)
ارزش تولیدات بخش نفت در سال ۱۳۶۷ قریب ۳۰۴۵۰ میلیارد ریال بوده که حدود ۲۸۶۰۰ میلیارد ریال متعلق به نفت خام و ۱۸۵۰ میلیارد ریال آن متعلق به فرآوردههای نفتی و صرفاً ۱۶ میلیارد ریال آن نیز متعلق به گاز بوده است. ارزش تولیدات این بخش تا اوایل دهه ۷۰ رشد داشته و طی ده سال اخیر برغم نوسان در حدود ۴۵ هزار میلیارد ریال مانده است، بیشترین ارقام طی این دوره به ترتیب مربوط به سالهای ۱۳۸۲ و ۱۳۷۲ با مقادیر ۴۷۵۴۰ و ۴۶۶۸۰ میلیارد ریال میباشد. ارزش تولیدات نفت خام نیز هرچند تا سال ۱۳۷۲ افزایش داشته و در این سال از مرز ۴۲ هزار میلیارد ریال فراتر رفته است ولیکن در سالهای بعد همواره پایینتر از ۴۰ هزار میلیارد ریال بوده و در سال ۱۳۸۲ معادل ۳۷۹۰۰ میلیارد ریال بوده است. در این سال حدود ۸۳۰۰ میلیارد ریال از ارزش تولیدات متعلق به فرآوردههای نفتی و ۱۲۵۰ میلیارد ریال از آن متعلق به گاز بوده است. بدین ترتیب سهم ارزش تولیدات نفت خام که در سال ۱۳۶۷ معادل ۹۴ درصد بوده در پایان دوره به ۸۰ درصد فرو افتاده است و سهم فرآوردههای نفتی از ۶ درصد به ۱۷ درصد افزایش یافته است، سهم گاز نیز در پایان این دوره به ۳ درصد رسیده است (نمودار۲-۴).
براساس اطلاعات رسمی منتشر شده بین ارزش تولیدات نفت خام و ارزش افزوده آن تفاوت محسوسی وجود ندارد لذا مصارف واسطهای در فرایند تولید و استحصال نفت خام منظور نشده است بهطوری که از ۳۷۹۰۰ میلیارد ریال ارزش تولیدات کمتر ۵۰۰ میلیارد ریال (۳/۱ درصد) مربوط به ارزش مصارف واسطه و مابقی بالغ بر ۳۹۴۰۰ میلیارد ریال متعلق به ارزش افزوده نفت خام میباشد. ارزش مصارف واسطه فرآوردههای نفتی در سال ۱۳۶۷ حدود ۹۶۷ میلیارد ریال بوده که معادل ۵۳ درصد ارزش تولیدات را تشکیل میدهد. مقدار این متغیر در سال ۱۳۸۲ معادل ۲۲۵۰ میلیارد ریال و سهم آن حدود ۲۷ درصد میباشد. وضعیت گاز نیز کم و بیش همانند نفت خام است و ارزش مصارف واسطه در تولید خیلی ناچیز است.
نمودار (۲-۳)روند نرخ رشد اقتصادی (۱۳۸۴-۱۳۳۹)
نمودار ( ۲-۴) روند ارزش تولید گروه نفت و نفت خام به قیمت ثابت ۱۳۷۶(۱۳۸۴-۱۳۸۸)
۲-۳-۵-۲- نوسانات درآمدهای نفتی و تاثیر آن بر متغیرهای کلان اقتصادی
با توجه به نمودارهای (۲-۵) الی ( ۲-۸) مطالعه روند زمانی که در پیوست پایان نامه آورده شده است، تغییر درآمدهای نفتی به همراه متغیرهای کلان ایران بیانگر این موضوع است که متغیرهای کلان در سالهایی که درآمدهای نفت افزایش یافتهاند تحت تاثیر مثبت قرار گرفتهاند، یعنی روند آنها نیز افزایشی بوده است و در سالهایی که درآمدهای نفت کاهش یافتهاند روند متغیرهای کلان نیز به تبعیت از درآمدهای نفت کاهشی بوده است. برای مطالعه دقیق این موضوع دوره مورد بررسی به سه دوره تقسیم و روند متغیرهای کلان به همراه درآمدهای نفت با بهره گرفتن از ابزارهای نموداری توضیح داده میشوند.
۲-۳-۵-۳- تاثیر نوسانات درآمدهای نفتی بر متغیرهای کلان اقتصادی طی سالهای (۱۳۵۹-۱۳۴۷)
اولین سال دوره مورد بررسی مصادف با سال سوم از برنامه چهارم عمرانی قبل از انقلاب است. در این سال اقتصاد ایران به دنبال تغییر و تحولات بنیادی برنامهی سوم و چهارم و کوششهایی که به منظور اجرای سریع برنامهها و ایجاد تمرکز و هماهنگی فعالیتهای اقتصادی از شروع برنامه چهارم به عمل آمده بود همچنان از رشد قابل توجهی برخوردار بود. در این دوره تحولات مهمی در قیمت نفت و به تبع آن درآمدهای نفتی کشور رخ داد بهطوری که در سال ۱۳۴۹ درآمدهای حاصل از صدور نفت با عبور از مرز یک میلیارد دلار به بیش از ۱۱۰۹ میلیون دلار بالغ گردید، اقتصاد ایران در این سالها به طور متوسط سالیانه از رشدی معادل ۶ درصد برخوردار بوده است و سایر متغیرهای کلان هم روند افزایشی داشتهاند بهطوری که طی سالهای (۱۳۵۹-۱۳۴۷) هزینه های جاری دولت به طور متوسط سالانه ۳۰ درصد، هزینه های عمرانی ۲۸٫۲ درصد، نقدینگی ۳۰٫۴ درصد، سرمایهگذاری بخش خصوصی ۱۰٫۸ درصد و شاخص قیمتی مصرفکننده (CPI)[54] ۱۱٫۷ درصد رشد داشتهاند. لازم به ذکر است که به علت افزایش شدید قیمت نفت در سالهای ۵۲ و ۵۳ که به اولین شوک نفتی مشهور است و افزایش جهشی درآمدهای نفتی را به دنبال داشت؛ باعث شد تا متغیرهای کلان در نیمه اول دهه ۵۰ از رشد قابل ملاحظهای برخوردار شوند بهطوری که هزینه های جاری و عمرانی دولت در همان سال به ترتیب از رشد ۲۱۳ و ۱۴۳ درصدی برخوردار شده ولی سرمایهگذاری بخش خصوصی با یک سال وقفه یعنی در سال ۱۳۵۴ از رشد ۷۹ درصدی و نقدینگی با سه سال وقفه یعنی در سال ۱۳۵۶ رشد چشمگیر ۲۶٫۳ درصدی را تجربه کرده است. البته از متغیرهای مذکور فقط هزینه های عمرانی و سرمایهگذاری بخش خصوصی برای سالهای ۵۷ و ۵۸ رشد منفی داشته و بقیه همچنان از رشد مثبتی خوردار بودهاند.
پس ملاحظه میشود با چهار برابر شدن (تقریبی) درآمدهای نفتی در اختیار دولت که در سال ۵۳ از بیشترین رشد (۲۸۷ درصدی) در دوره مورد بررسی برخوردار بوده، باعث افزایش شدید سرمایهگذاریها شده است که البته این افزایش سرمایهگذاری عمدتاً از طرف بخش دولتی (هزینه های جاری و عمرانی) صورت گرفته است. این در حالی بود که بخش خصوصی روند فزاینده درآمدها که از آغاز تا پایان برنامه پنجم ادامه یافت، مخارج مصرفی و سرمایهای اقتصاد را در سطحی به مراتب بالاتر از قدرت تولیدی کالاها و خدمات قرار داد و عدم تعادلهایی را به وجود آورد و نتیجه هدفهای جاهطلبانه برنامه پنجم و عدم کارآیی و ناهماهنگی سیاستهای اقتصادی، بحرانی بود که در اواسط سال ۱۳۵۶ نشانه های آن در اقتصاد کشور ظاهر شد و در نیمه اول سال ۱۳۵۷ گسترش یافت و اقتصاد کشور را با بن بست روبرو ساخت. در سال۱۳۵۷ اعتصابات هماهنگ و گسترده طبقات مختلف مردم از یک سو به قطع صدور نفت و از سوی دیگر به توقف فعالیتهای تولیدی، ادارات دولتی، بانکها و سایر موسسات خصوصی و دولتی منجر گردید و سطح فعالیتهای اقتصادی به طور بیسابقهای کاهش یافت، بهطوری که در اواخر این دوره، علیرغم افزایش قیمتهای نفت به دلیل بروز انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ایران و عراق که به شوک دوم نفت موسوم شد متغیرهای کلان اقتصادی نه تنها تحت تاثیر افزایش قیمت نفتی قرار نگرفتند بلکه روند کاهشی به خود گرفتند. به طوریکه GNP در این سالها (۵۷،۵۸ و۵۹) به طور متوسط سالانه ۵ درصد رشد منفی داشته است و متغیرهای هزینه های عمرانی ۱۶٫۴- درصد، سرمایهگذاری بخش خصوصی ۱۲٫۳- درصد، هزینه های جاری ۵ درصد، و شاخص قیمتی مصرفکننده (CPI) 14.6 درصد و نقدینگی (M2) 26.7 درصد رشد داشتهاند.
علل کاهش رشد متغیرهای مذکور و رکود فعالیتهای اقتصادی طی این سالها عبارتند از:
-
- به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی، بیثباتیهای اولیه سیاسی، اصلاح قانون اساسی و گنجاندن اصل ۴۴ مبنی بر دولتی کردن بانکها، شرکتهای بیمه و سپس قانون حفاظت صنایع که گسترش بخش دولتی را به صورت لجام گسیختهای درآورد و به استملاک شرکتهای متعلق به بخش خصوصی انجامید. دولت به نوبه خود بخش دولتی را شدیداً بزرگ کرده و به دنبال آن هزینه های جاری دولت افزایش و هزینه های عمرانی رو به کاهش گذاشت. مجموعه عملکرد دوره اول انقلاب اسلامی که تا مقطع پایان جنگ تحمیلی ادامه یافت، متاثر از شرایط تحمیل شده بر بخش خصوصی و عدم علاقه مندی آن به سرمایهگذاری شرایط متفاوتی از سرمایهگذاری را بوجود آورد. مثلاً پس از انقلاب سرمایه های کشور برای بدست آوردن سود و امنیت بیشتر به خارج از کشور سرازیر شدند و سرمایه های باقیمانده هم به سمت کارهای تجاری سوق داده شدند.
-
- پس از انقلاب سیاست کلی کشور در جهت کاهش صادرات نفت تغییر کرد.
-
- تحریم اقتصادی ایران توسط کشورهای غربی و کاهش خرید نفت ایران و کاهش صادرات آن و به تبع آن درآمدهای ارزی ایران کاهش یافته و کاهش متغیرهای کلان را موجب شد.
۲-۳-۵-۴- تاثیر نوسانات درآمدهای نفتی بر متغیرهای کلان اقتصادی طی سالهای (۱۳۷۳-۱۳۶۰)
اقتصاد ایران طی سالهای پس از انقلاب، دوران پر فراز و نشیبی را پشت سر نهاد، در ابتدای این دوره اقتصاد کشور علیرغم افزایش قیمتهای نفت به خاطر بروز انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی با رکود مواجه شد و متغیرهای کلان دچار نقصان شدند اما از ابتدای دهه ۶۰ (۶۲-۶۱) با افزایش شدید قیمتهای نفت و بازیابی مجدد بازارهای صادراتی نفت ایران، اقتصاد ایران به تدریج به رونق نسبی دست یافت و متغیرهای کلان روند صعودی به خود گرفتند، که این روند تا سال ۶۳ ادامه یافت بهطوری که تولید ناخالص ملی (GNP) طی سالهای ۶۱، ۶۲ و ۶۳ به طور متوسط سالانه ۶ درصد رشد داشته و متغیرهای سرمایهگذاری بخش خصوصی، نقدینگی (M2 )، شاخص قیمتی مصرفکننده (CPI) هزینه های عمرانی، هزینه های جاری، و به ترتیب ۲۵،۱۶ ،۱۵ ، ۱۲٫۵ و۶٫۹ درصد رشد داشتهاند.
از سال ۱۳۶۳ به بعد به دلیل عدم تعادل بین عرضه و تقاضای نفت در بازار جهانی همراه با اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی و تبلیغاتی کشورهای صنعتی جهت تضعیف اوپک بهای نفت کاهش یافت، کاهش قیمت نفت به همراه کاهش صادرات آن اقتصاد ایران را با یکی از کم سابقهترین مشکلات ارزی مواجه ساخت، ادامه جنگ تحمیلی و الزامهای ناشی از آن از جمله ضرورت تامین هزینه های دفاعی کشور و به تبع آن وجود کسری بودجههای مداوم سالیانه از یک طرف و شوکهای وارده بر اقتصاد کشور از بابت نوسان شدید قیمت نفت از سوی دیگر، عدم تعادلهای شدیدی را در اقتصاد ایران ایجاد کرد بهطوری که تحولات کاهش قیمت نفت طی سالهای ۶۷-۶۴ باعث حاکم شدن رکود شدید بر فعالیتهای اقتصادی گردید. بهطوری که تولید ناخالص ملی (GNP) در این سالها به طور متوسط سالانه ۶٫۵ درصد رشد منفی داشته و متغیرهای سرمایهگذاری بخش خصوصی۱۳٫۶ درصدرشد منفی، هزینه های عمرانی ۱٫۴- درصد رشد منفی، شاخص قیمتی مصرفکننده (CPI) 21.6 درصد، نقدینگی (M2) 18.5درصد و هزینه های جاری ۸٫۷ درصد رشد داشتهاند، لازم به ذکر است که این تحولات همزمان با وقوع شوک سوم نفتی که کاهش شدید قیمتهای نفتی را به دنبال داشت در اقتصاد کشور به وقوع پیوست.
بودجههای عمرانی که به طور مستقیم بر رشد اقتصادی اثر گذار هستند، به علت ضرورت تامین هزینه های جنگ تحمیلی در طول دوره مورد بررسی رشد منفی (۱٫۴- درصد) را تجربه کرده و مجموعه عوامل فوق به موازات رشد نسبتا بالای جمیعت میزان سرمایهگذاریها را به خصوص سرمایهگذاری بخش خصوصی را به شدت کاهش (۱۳٫۶درصد) داده است و در نتیجه تولید ناخالص ملی به عنوان حلقه پایانی زنجیره بحث رشد منفی را به ثبت رساند و این در حالی است که کمبود منابع درآمدی دولت و کاهش شدید قیمتهای نفت در بازارهای جهانی به کسری بودجه سنگینی انجامید بهطوری که در سال ۱۳۶۷ میزان کسری بودجه به حدود ۵۰ درصد رسید.
با پایان جنگ تحمیلی دورهی دیگری از فرایند توسعه با به اجرا گذاشتن نخستین برنامه پنج ساله توسعهای درکشور آغاز شد که فرصتی مناسب در جهت تقویت بنیه اقتصادی کشور فراهم شد. بهطوری که سیاستهای اقتصادی دوران جنگ مورد تجدید نظر قرار گرفت و به عنوان اولین گام سیاست جدید ارزی به اجرا گذاشته شد. همراه با این تحولات، بهبود قیمتهای نفت در بازارهای جهانی به همراه منابع و عوامل زیادی که پس از جنگ و خروج از شرایط جنگی آزاد شده بودند، بخشهای تولیدی جامعه را تحت تاثیر قرار داده و روند متغیرهای کلان را تغییر داد. از جمله اقدامات مهم در طول برنامه اول توسعه (۷۳-۶۸ ) میتوان: انجام سرمایهگذاریهای زیربنایی، تجدید نظر در سیاستهای ارزی (معرفی نرخ ارز شناور به عنوان نرخ ارز رسمی) و بازرگانی با هدف دستیابی به تولید بیشتر و تخصیص کارآتر منابع، گسترش واردات و بهبود ترکیب واردات گمرکی در کنار به کارگیری ظرفیتهای تولیدی بلا استفاده سبب گردید اقتصاد کشور به سمت تعادل نسبی در بخشهای اساسی حرکت نماید ودر مجموع ساختار فیزیکی پولی و مالی کشور شکل سالم و منطقی به خود بگیرد که نتیجه تحولات فوق به صورت تسریع نرخ رشد اقتصادی و کاهش کسری بودجه بروز نمود بهطوری که طی سه سال اول دهه ۷۰ با توجه به رشد ۷۸٫۵ درصدی درآمدهای نفتی که عمدتا مربوط به سال۷۲ میباشد، تولید ناخالص ملی (GNP) بطور متوسط سالانه ۶٫۳ درصد رشد و متغیرهای هزینه های عمرانی ۶۸ درصد، هزینه های جاری ۴۸ درصد، نقدینگی (M2) 28 درصد، شاخص قیمتی مصرفکننده (CPI) 22.6 درصد و سرمایهگذاری بخش خصوصی ۵٫۴ درصد رشد داشتهاند، البته متغیر سرمایهگذاری بخش خصوصی در سال ۷۰ رشد مثبت و در سالهای ۷۱ و ۷۲ از رشد منفی برخوردار بوده است.
از جمله دلایلی که میتوان برای توجیه عدم هماهنگی بین روند قیمتهای نفت و متغیرهای کلان طی سالهای ۷۲-۶۹ ارائهکرد، عبارتند از:
۱- اقتصاد ایران در این سالها با بهرهگیری از شرایط مساعد داخلی وخارجی و با بهره گرفتن از ظرفیتهای بالقوه استفاده نشده علیرغم کاهش قیمتهای نفت روند رونق به خود گرفت.
۲- تصویب برنامه اول توسعه و تنظیم سیاستهای آن از یک سو و تاکید بر سرمایهگذاری و ایجاد ظرفیتهای جدید از سوی دیگر زمینه این تفاوت روند بین قیمتهای نفت و متغیرهای کلان فراهم ساخت.