مرحلۀ چهارم: تجزیه و تحلیل بازار
تعیین آمیختۀ بازاریابی، و بررسی بازار به منظور شناسایی رقبا و شرکا در این مرحله، انجام میپذیرد.
مرحلۀ پنجم: طراحی محتوا و پیشآزمودن آن
در مرحلۀ پنجم، آمیختۀ بازاریابی، تبدیل به استراتژیهایی می شود که نمایندۀ کالای اجتماعی و کالای مورد مبادله است.
در این مرحله، محتوای برنامه با بهره گرفتن از اطلاعات بدست آمده از جمعیت هدف، بازار و تجزیه و تحلیل کانال، ساخته و پیشآزمون می شود.
مرحلۀ ششم: اجرا
برقراری ارتباط با مخاطبان و درگیر کردن آنها در طرح، اجرای استراتژیها، مستندسازی فرایندهای اجرا، و مقایسۀ آن با زمانبندی پروژه، و در نهایت، بازبینی برنامه، در این مرحله انجام می شود.
مرحلۀ هفتم: ارزیابی
و در مرحلۀ آخر، این موارد انجام میشوند: ارزیابی میزان دریافت اطلاعات برنامه (بازاریابی اجتماعی) توسط مخاطبان، ارزیابی نتایج کوتاهمدت برنامه و بازبینی طرح، تجزیه و تحلیل تغییرات ـ رخ داده در رفتار، به موجب اجرای این برنامه در ـ جمعیت هدف (ثَکِری و دیگران، ۲۰۰۳، ص. ۱۸ـ۱۶).
نحوه اجرا
در این مطالعه، این دو تکنیک، با هم تلفیق شده و به شکل زیر، اجرا خواهند شد:
درمرحلۀ اول تکنیک دلفی، به ترتیب زیر، اقدام به جمعآوری اطلاعات مورد نیاز مراحل اول تا چهارم روش اسمارت، می شود:
در مرحلۀ اول روش اسمارت که مرحلۀ طراحی اولیه است، مسئله، شناسایی شده و اهداف پروژه، مشخص می شود.
در این تحقیق، مسئله، عدم وجود ارتباط یا کمبود ارتباط میان اعضای هیأت علمی دانشگاهها و متخصصین بخش صنعت است و هدف از پروژه، بهبود وضعیت فعلییا همان ایجاد یا افزایش ارتباط اعضای هیأت علمی دانشگاهها و متخصصین بخش صنعت است.
در مرحلۀ دوم روش اسمارت که مرحلۀ تجزیه و تحلیل جمعیت هدف است، اقدام به بخشبندی جامعۀ هدف کرده و خواسته ها، نیازها و ترجیحات مشتریان، شناسایی میشوند. در این پروژه، جامعۀ هدف، دو بخش است: یکی اعضای هیأت علمی رشته های مختلف گروه مدیریت (مدیریت صنعتی، مدیریت کارآفرینی، مدیریت دولتی، مدیریت مالی، مدیریت بازرگانی، مدیریت بیمه)، و دیگری، متخصصین بخش صنعت (مدیران، سرپرستان و…).
برای شناسایی خواسته، نیازها و ترجیحات هر کدام از دو بخش بالا از نقطه نظر خودشان بصورت جداگانه، پرسشهای زیر، مطرح می شود:
سؤال یک مربوط به متخصصین صنعت:
به نظر شما، چرا یک متخصص بخش صنعت، باید با اعضای هیأت علمی دانشگاه، ارتباط برقرار کند؟ به عبارت دیگر، چه نیازی به برقراری این ارتباط وجود دارد؟ (به عنوان مثال: آشنایی با روشهای جدید علمی دربارۀ فعالیت شغلی خود، دریافتن دلیل شکست یک پروژه با فهمیدن دلیل علمی آن و…)
سؤال یک مربوط به اعضای هیأت علمی دانشگاه:
به نظر شما، چرا یک عضو هیأت علمی دانشگاه، باید با متخصصین بخش صنعت، ارتباط برقرار کند؟ به عبارت دیگر، چه نیازی به برقراری این ارتباط وجود دارد؟ (به عنوان مثال: عملیاتی کردن علوم نظری خود در صنعت، تشکیل شبکۀ ارتباطی برای فعالیتهای آتی خود در صنعت و…)
سؤال دو مربوط به متخصصین صنعت:
به نظر شما، ارتباط، باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا متخصص بخش صنعت، راغب به برقراری آن باشد؟ (به عنوان مثال: بدون هیچگونه تکلف و پنهانکاری، از روی صداقت و فقط برای حل مشکل و بهبود وضعیت و…)
سؤال دو مربوط به اعضای هیأت علمی دانشگاه:
به نظر شما، ارتباط، باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا عضو هیأت علمی دانشگاه، راغب به برقراری آن باشد؟ (به عنوان مثال: هنگامی که متخصص صنعت با دیدۀ شک و تردید نسبت به آنچه یک استاد در مورد یک موضوع صنعتی بیان می کند ننگرد، هنگامی که خدمات یک استاد به نحو شایسته پس از انجام موفقیتآمیز یا ناموفق یک پروژه تقدیر شود چراکه وی تمام تلاش خود را نموده است و…)
در مرحلۀ سوم روش اسمارت که تجزیه و تحلیل کانال ارتباطی، صورت میگیرد، سؤال زیر مطرح میگردد:
سؤال سه (مشترک بین متخصصین صنعت و اعضای هیأت علمی دانشگاه):
به نظر شما، به چه طریق و از چه کانالهایی میتوان این ارتباطات را برقرار و تسهیل کرد؟ (به عنوان مثال: از طریق ارسال مجلههایی برای بخش صنعت که رزومۀ اساتید به تفصیل در آن آورده شده، تعریف پروژه هایی برای بهبود فرایند تولید، و ارسال طرح آن به اساتید رشتۀ مرتبط، تشکیل یک اتاق مشترک در هر دو بخش صنعت و دانشگاه برای برقراری ارتباط، تعیین یک رابط میان صنعت و دانشگاه که اطلاعاتی از وضعیت دو بخش در اختیار دیگری قرار دهد و…)
در مرحلۀ چهارم روش اسمارت که تجزیه و تحلیل بازار (آمیختۀ بازاریابی)، صورت میگیرد سؤالات زیر، مطرح می شود:
سؤال چهار مربوط به متخصصین صنعت:
به نظر شما چه موانعیدر متخصص بخش صنعت، وجود دارد که مانع برقراریارتباط با اعضای هیأت علمی دانشگاهها می شود؟ (به عنوان مثال: تصور اینکه علوم این اساتید صرفاً نظری است و نمیتواند کارایی در صنعت داشته باشد، تصور اینکه اساتید توقعات بیش از حد نسبت به توانمندیهای خود دارند و…)
سؤال چهار مربوط به اعضای هیأت علمی دانشگاه:
به نظر شما چه موانعی در اعضای هیأت علمی، وجود دارد که مانع برقراری ارتباط با متخصصین بخش صنعت می شود؟ (به عنوان مثال: تصور اینکه متخصصین بخش صنعت صرفاً تجربی بوده و اطلاعی از یافتههای جدید در حوزۀ فعالیتشان ندارند، تصور اینکه متخصصین صنعت خدمات اساتید را به خوبی جبران نمیکنند و…)
سؤال پنجم (مشترک بین متخصصین صنعت و اعضای هیأت علمی دانشگاه):
چه موانع دیگری(به جز مواردی که به خود شخص بازمیگردد و در سؤال قبل، پرسیده شد) ارتباط اعضای هیأت علمی دانشگاهها و متخصصین بخش صنعت را سد می کند؟ (به عنوان مثال: بُعد مکانی میان دانشگاه و صنعت، نبود سازوکار ارتباطی در این دو بخش برای تسهیل ارتباط و…)
این دو سؤال اخیر، در واقع همان قیمت در بازاریابی اجتماعی هستند (Price) که فرد را از خرید محصول جدید، یعنی برقراری رابطه با طرف دیگر ارتباط، منع می کنند (این موانع، از جمله خود فرد یا رقبای موجود در بازار هستند که مشتری را به سمت خود، جلب می کنند تا سراغ برقراری ارتباط نرود). مکان (Place) و ترفیع (Promotion) نیز از جوابهای داده شده به سؤال مرحلۀ سوم و همچنین مواردی که محقق، اضافه می کند بدست می آید تا مکان توزیع این محصول (برقراری ارتباط) مشخص شود. محصول (Product) نیز همان استراتژیها و مداخلاتی است که باید جایگزین رفتار فعلی شود و با بهره گرفتن از اطلاعات به دست آمده از مراحل قبل و نیز تصمیمات محقق، ساخته و طراحی می شود.
در اینجا مرحلۀ اول تکنیک دلفیبه پایان میرسد. در مرحلۀ دوم تکنیک دلفی، این اطلاعات به دست آمده، جمعبندی شده و دوباره در اختیار افراد، قرار میگیرد تا نظر نهایی خود را راجع به آنها بدهند و به اجماع در پاسخها برسند.
در مرحلۀ سوم تکنیک دلفی، موانع به دست آمده در مرحلۀ چهارم، در اختیار افراد قرار داده می شود تا بر اساس طیف لیکرت، اقدام به تعیین میزان اهمیت (اولویت بندی) هر مانع یا همان قیمت نمایند تا سپس بتوان با بهره گرفتن از آزمون فریدمن، ترتیب این موانع را از نظر میزان اهمیت، مشخص نمود.
در مرحلۀ پنجم روش اسمارت، آمیختۀ بازاریابی بدست آمده در مرحلۀ قبل، تبدیل به استراتژیهایی می شود و این استراتژیها دوباره در اختیار افراد، قرار میگیرد تا احتمال موفقیت آنها را به نظر خودشان، باز هم با بهره گرفتن از طیف لیکرت، تعیین نمایند (اولویت بندی استراتژیها از نظر احتمال موفقیت).
انجام مراحل ششم و هفتم این روش، به دلیل محدودیتهای زمانی و… بسیار مشکل میباشد. به همین منظور، اقدام به نظرسنجی از خود این افراد می شود تا بتوان تخمینی قابل قبول از نحوۀ رفتار آنها، بدست آورد (همان اقدامی که در مرحلۀ پنجم انجام میگیرد).
جامعۀ آماری تحقیق و روش نمونه گیری
جامعۀ آماری این تحقیق، تمامی اساتید مدیریت دانشگاه های تهران (مدیریت صنعتی، دولتی، مالی، بازرگانی، بیمه، بانک، کارآفرینی)، و نیز صنعتگرانی هستند که در شهر تهران، مشغول به فعالیت اقتصادی میباشند که این مجموعه، طی انجام تکنیک دلفی، به دو پانل اعضای هیأت علمی دانشگاه و متخصصین صنعت تقسیم شد. نکته قابل توجه اینکه در مطالعات کیفی، نمونۀ آماری بین ۴ تا ۴۰ نفر، متغیر میباشد (هومن, ۱۳۸۵, ص. ۹۲). با توجه به کیفی بودن بخشی از این مطالعه (مراحل اول و دوم تکنیک دلفی) در این مراحل، از نظرات جمعاً ۱۳ صاحبنظر استفاده شده است (۶ عضو هیأت علمی و ۷ متخصص صنعت) و روش نمونه گیری این مراحل نیز به صورت ارجاعی زنجیرهای[۸۲](گلوله برفی) است که در آن، هر کارشناس یا استاد، بوسیلۀ فرد قبلی، به محقق پیشنهاد می شود (همان، ص. ۸۸). در مراحلی از تحقیق نیز که مربوط به اولویت بندی موانع و همچنین اولویت بندی راهکارها میباشد و به بخش کمّی تحقیق مربوط است از ۳۰ استاد و ۳۰ متخصص صنعت خواسته شد تا اقدام به اولویت بندی موانع و نیز راهکارها نمایند. انتخاب این تعداد، به دلیل ناکافی بودن تعداد نمونۀ اولیه (یعنی همان ۱۳ نفر) برای محاسبات کمّی مربوط به این مرحله و دستیابی به حداقل تعداد نمونه برای جامعۀ آماری نرمال (۳۰ نفر) انجام شده است (آذر و مؤمنی، ۱۳۸۹، ص. ۲۹).
روش تحلیل داده ها
داده های مراحل اول و دوم روش دلفی، توسط تیم تحقیق، طبقه بندی شده و بصورت گزارههای درمیآید تا در مرحلۀ سوم بصورت طیف لیکرت در اختیار صاحبنظران قرار گیرد. در این مرحله، تعیین رتبۀ گزارهها با بهره گرفتن از نرمافزار SPSS و آزمون فریدمن صورت میگیرد. در مرحلۀ چهارم نیز که مربوط به تعیین استراتژی است گزارهها توسط صاحبنظران تعیین شده و تیم تحقیق، این گزارهها را طبقه بندی کرده و پس از غنیسازی آن، دوباره بصورت طیف لیکرت در اختیار ایشان قرار میدهد تا به همان صورت قبل، رتبه بندی صورت پذیرد.