دستگاه اجرایی تملک کننده، باید پس از اعلام به اداره ثبت اقدام به اخذ نظریه در مورد تشخیص نوع زمین مورد نیاز بنماید. این تکلیف اگرچه در لایحه قانونی نحوه خرید تملک اراضی و املاک پیش بینی نشده است ولی با توجه به ضرورت تشخیص نوع زمین «سازمان مجری طرح تملک مکلف است قبل از انتشار آگهی تملک نقشه و مدارک لازم را جهت تشخیص نوع زمین به وزارت مسکن و شهرسازی ارسال دارد تا پس از اظهار نظر وزارت مزبور در صورت غیر موات بودن زمین آگهی تملک منتشر شود [۳۸].»
علت تکلیف به اخذ نظریه کمیسیون ماده ۱۲ آن است که نوع زمین در تشریفات و قیمت معامله تأثیر دارد. با این توضیح که اگر زمین مورد نظر موات[۳۹] تشخیص داده شود نیازی به انجام معامله نیست زیرا زمین موات متعلق به دولت بوده و ملک خصوصی تلقی نمی شود. ولی در صورتی که زمین غیر موات تشخیص داده شود حسب اینکه زمین مورد نیاز بایر[۴۰] یا دایر[۴۱] باشد احکام خرید آن از حیث بهاء متفاوت می باشد و کارشناس با نظر به نظریه کمیسیون ماده ۱۲ قیمت گذاری می کند.
بنابراین اخذ نظریه کمیسیون ماده ۱۲ نیز، یکی از تشریفات قانونی و خاص تملک اراضی می باشد.
بند سوم: اعلام تملک اراضی به اشخاص ذینفع
مطابق قانون قصد تملک اراضی باید به اشخاص ذینفع اعلام شود. اشخاص ذینفع اعم از مالک یا مالکین زمین و صاحبان سایر حقوق قانونی است. البته در لایحه قانونی نحوه خرید و تملک اراضی لزوم اعلام قصد تملک، به طور ضمنی و صرفاً در مورد مالک یا مالکین پیش بینی شده است [۴۲]. لیکن با نظر به اصول حقوقی و سایر مقررات می توان عنوان کرد که دستگاه اجرایی باید قصد تملک را به تمامی اشخاص ذینفع[۴۳] اعلام کند. اعلام تملک به افراد ممکن است به یکی از طرق ذیل صورت می گیرد[۴۴] :
الف: ابلاغ کتبی
دستگاه اجرایی معمولاً قصد تملک خود را از طریق ابلاغ کتبی به افراد اطلاع می دهد. به نظر می رسد ابلاغ کتبی شامل نامه اداری و اظهارنامه رسمی می گردد. نامه اداری باید حداقل در دو نسخه تنظیم شود. یک نسخه به صاحب حق تسلیم گردیده و در نسخه ثانی نیز رسید مبنی بر تحقق ابلاغ دریافت گردد. لیکن در مواردی که اعلام قصد تملک ممکن نباشد، موضوع از طریق ارسال اظهارنامه رسمی ابلغ می شود.
اصولاً اعلام قصد تملک از طریق ارسال اظهارنامه مطمئن تر و در موارد لازم مستند تر است. البته مفاد اظهارنامه رسمی هیچ تفاوتی با نامه اداری ندارد. اظهارنامه رسمی در سه نسخه به دستگاه اجرایی مربوطه ارسال شده و نسخه سوم نیز در بایگانی ضبط می گردد.
ب: انتشار آگهی
در مواردی که امکان دسترسی به مالک یا مالکین و اشخاص ذینفع وجود ندارد، مراتب از طریق انتشار آگهی در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار به اطلاع صاحبان حق می رسد. البته در آیین نامه اجرایی قانون زمین شهری، این موضوع با دقت بیشتری عنوان گردیده بود. مطابق آیین نامه مذکور «در مواردی که، دستگاه های موضوع ماده ۹ قانون (زمین شهری)، نیاز به خرید اراضی بایر و دایر دارند موظفند … مراتب را از طریق اخذ رسید یا ارسال اظهارنامه رسمی به مالک یا مالکین اعلام نمایند و در صورت استنکاف یا عدم مراجعه و یا عدم دسترسی به مالک یا نا مشخص بودن نشانی مالک، از طریق درج آگهی در روزنامههای کثیرالانتشار در دو نوبت به فاصله ۱۰ روز موضوع به اطلاع عموم می رسد …[۴۵] »
البته در برخی موارد ممکن است قصد تملک از طریق آگهی در محل به اطلاع عموم برسد. در واقع محدوده آگهی در محل کوچک تر از آگهی در روزنامه کثیرالانتشار است. ذکر این نکته ضروری است که دستگاه اجرایی در نحوه اعلام قصد تملک اجبار به پیروی از طرق خاص ندارد. در این مورد مسائل اداری، مالی و منافع دستگاه اجرایی مبنای تصمیم گیری قرار می گیرد. بنابراین ملاحظه گردید که یکی دیگر از مراحل تشریفاتی تملک اراضی، اعلام قصد تملک به اشخاص ذینفع می باشد که از طرق ابلاغ کتبی، انتشار آگهی در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار یا آگهی در محل انجام می شود.
گفتار سوم: مراجع صالح به تملک اراضی
از لحاظ قوانین موضوعه دولت و شهرداریها می توانند اراضی مورد نیاز خود را پس از طی مراحل قانونی تملک نمایند. البته هر یک از نهادهای دولتی و شهرداریها از قوانین خاصی پیروی می کنند که در صفحات بعدی بررسی خواهد شد.
بند اول: تملک اراضی توسط دولت
«هرگاه برای اجرای برنامه های عمومی، عمرانی و نظامی وزارتخانه ها یا مؤسسات و شرکتهای دولتی یا وابسته به دولت، همچنین … بانکها و دانشگاههای دولتی و سازمانهائیکه مشمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذکر نام باشد، … به اراضی، ابنیه، مستحدثات، تأسیسات، و سایر حقوق مربوط به اراضی متعلق به اشخاص حقیقی یا حقوقی نیاز داشته باشند … می تواند مورد نیاز را مستقیماً یا بوسیله هر سازمان خاصی که مقتضی بداند بر طبق مقررات مندرج در این قانون خریداری و تملک نماید» [۴۶].
بند دوم: وزارتخانه ها
«وزارتخانه واحد سازمانی مشخصی است که به موجب قانون به این عنوان شناخته شده یا بشود» [۴۷]. مطابق قانون اساسی ایجاد، انحلال و یا ادغام وزارتخانه ها از طریق قانون مصوب مجلس میسر است. هر یک از وزارتخانه ها برای انجام امور معینی پیش بینی شده اند. به عنوان نمونه، وزارت آموزش و پرورش در جهت آموزش افراد جامعه، بالابردن سطح علمی اجتماع و سایر اهداف ایجاد شده است.
بند سوم: مؤسسات دولتی
«مؤسسه دولتی واحد سازمانی مشخصی است که به موجب قانون ایجاد و زیر نظر یکی از قوای سه گانه اداره می شود و عنوان وزارتخانه ندارد» [۴۸]. البته مطابق قانون استخدام کشوری مؤسسه دولتی «مؤسسه ای است که توسط دولت اداره می شود» [۴۹]. ملاحظه می شود که قانون محاسبات عمومی تعریف عام تر از قانون استخدام کشوری ارائه کرده است. زیرا از نظر قانون محاسبات عمومی هر مؤسسهای که زیر نظر یکی از قوای سه گانه بوده و به موجب قانون ایجاد می شود مؤسسه دولتی است.
مؤسسات دولتی دارای استقلال مالی و شخصیت حقوقی بوده و اداره آنها مطابق اساسنامه مصوب مجلس شورای اسلامی می باشد. به عنوان نمونه، «نهاد ریاست جمهوری که زیر نظر ریاست جمهوری اداره می شود، از نظر این قانون (محاسبات عمومی) مؤسسه دولتی شناخته می شود» [۵۰].
بند چهارم: شرکتهای دولتی یا وابسته به دولت
«شرکت دولتی واحد سازمانی مشخصی است که با اجازه قانون به صورت شرکت ایجاد شود و یا به حکم قانون و یا دادگاه صالح ملی شده و یا مصادره شده و به عنوان شرکت دولتی شناخته شده باشد بیش از ۵۰ درصد سرمایه آن متعلق به دولت باشد. هر شرکت تجاری که از طریق سرمایه گذاری شرکتهای دولتی ایجاد شود، مادام که بیش از پنجاه درصد سهام آن متعلق به شرکتهای دولتی است، شرکت دولتی تلقی می شود» [۵۱].
اما «شرکتهایی که از طریق مضاربه و مزارعه و امثال اینها به منظور به کار انداختن سپرده های اشخاص نزد بانک ها و مؤسسات اعتباری و شرکتهای بیمه ایجاد شده یا می شوند از نظر این قانون شرکت دولتی شناخته نمی شوند» [۵۲]. علاوه براین در برخی موارد دولت اشخاص وام می دهد تا بوسیله آن شرکتی تشکیل دهند. در این جا، حتی اگر تمامی سرمایه شرکت از طریق وام دریافتی از دولت باشد باز هم نمی توان آن را شرکت دولتی تلقی کرد؛ زیرا طبق قانون دولت باید سهام دار شرکت باشد. البته شرکتهای دولتی ممکن است نام دیگری غیر از شرکت داشته باشند، مانند سازمان غله.
بند پنجم: مؤسساتی که شمول قانون نسبت به آنها مستلزم ذکر نام باشد
در برخی موارد قانونگذار به دلایل مصلحتی، سازمان ها یا مؤسساتی را از شمول قوانین عام مالی و اداری که بر وزارتخانه ها یا شرکت ها و یا مؤسسات دولتی حاکم است مستثنی نموده و آنها را تابع قوانین مقررات خاص آن سازمان قرار میدهد. از جمله آنها شرکت ملی نفت ایران است.
بند ششم: تملک اراضی توسط شهرداری
«شهرداری مؤسسه ای است عمومی، غیر دولتی و مستقل که به موجب قانون در شهرها تشکیل می شود و عهده دار امور محلی و ارائه خدمات عمومی به شهروندان و سکنه شهر می باشد» [۵۳]. در واقع، شهرداری به عنوان مؤسسه ای ناشی از سیستم عدم تمرکز اداری است که با هدف سپردن امور محلی به مقامات محلی ایجاد شده است.
مطابق قانون، شهرداری ها و شرکت های تابعه آنان مادام که بیش از ۵۰ درصد سهام و سرمایه آنها متعلق به شهرداری ها باشد، از مؤسسات عمومی غیر دولتی محسوب می شوند [۵۴]. اداره شهرداری توسط شهردار است که بوسیله شورای اسلامی شهر انتخاب می شود. واضح است که شهرداری برای اجرای پروژه های عمرانی، خدماتی، فرهنگی و سایر امور گاهی نیاز به اراضی اشخاص خصوصی یا اشخاص حقوق عمومی دارد. لذا لازم است که شهرداریها نیز صلاحیت تملک اراضی مورد نیاز خود را داشته باشند.
فصل دوم: اصل تسلیط و حمایت قانونی از حق مالکیت خصوصی
حق مالکیت خصوصی در قوانین و مقررات کشورهای مختلف از منزلت و جایگاهی استوار و حتی مقدس برخوردار است و در حقوق مضوعه ما و همچنین شرع مقدس اسلام نیز به حرمت و جایگاه این حق توجهی خاص شده است. از جمله ماده ۳۰ قانون مدنی که برگرفته از قاعده فقهی مشهور تسلیط می باشد؛ نمایان گر تاکید شراع مقدس و قانونگذار بر این مهم است.
گفتار اول: جایگاه حق مالکیت خصوصی
حق مالکیت خصوصی در ادوار مختلف همواری از جایگاه و منزلتی بالا برخوردار بوده است. این حق پس از شکل گیری تدریجی که از حق تصرف و سپس حق مالکیت اشتراکی شروع و به حق مالکیت خصوصی و حتی در دوره هایی از نوع مطلق آن، منجر گردیده بود. در دهه های اخیر محدودیت هایی را شاهد بوده است که غالبا ناشی از حفظ مصالح عام و به اعتبار حقوق عمومی وضع گردیده اند.
در راستای بررسی مفهوم مالکیت و اصل تسلیط و بعد مثبت و گستره حق مالکیت، به تشریح مفهوم اصاف مالکیت، اصل تسلیط اشاره خواهد شد.
بند اول: بررسی حق مالکیت
مرحوم دکتر سید حسن امامی در تعریف حق مالکیت آورده اند: «مالکیت حقی است که شخص نسبت به عین خارجی دارد و می تواند هرگونه تصرف در آن بنماید و هرگونه انتفاع از آن ببرد، مگر آن که قانون استثنا کرده باشد [۵۵].» و در تعریفی دیگر آمده؛ «مالکیت حقی است که به مقتضای آن چیزی در تحت اراده ی شخصی قرار گیرد به طوریکه حق به او اختصاص داشته، به موجب آن بتواند هرگونه انتفاعی از آن برده و در حد قانون در آن تصرف نماید [۵۶].» از مالکیت تعاریف متعددی شده، از جمله آن؛ «مالکیت از لحاظ حقوقی و از دید قانونی یعنی حق و سلطه بر شی برای به کار بردن و استفاده از آن یا واگذار کردن به دیگری تحت هر عنوان مانند فروش، صلح، اجاره دادن یا تعویض آن به مال دیگر و حتی از بین بردن آن [۵۷].»
تعریف فوق بیشتر بر جنبه مطلق بودن مالکیت به عنوان یکی از اوصاف مالکیت تاکید دارد. گرچه در قانون مدنی تعریفی از حق مالکیت نیامده است، ولی ماده ۳ آن قانون در خصوص اوصاف مالکیت بیان می دارد: «هر مالکی نسبت به مایملک خود حق هرگونه تصرف و انتفاع دارد، مگر در مواردی که قانون استثنا کرده باشد.»
طبق صراحت این ماده قانونی، مالک حق هر گونه تصرف را در ملک خود دارد و استثناهای این قاعده باید در قوانین مصرح باشد، «در حقوق کنونی این استثناها چنان فراوان است که به دشواری می توان از اطلاق حق مالکیت سخن گفت [۵۸].»
در تعریف جامع تر از حق مالکیت، ذکر چند نکته ضروری می باشد. نخست اینکه ماکیت کامل ترین حق عینی است که انسان میتواند در مال داشته باشد و سایر حقوق عینی از شاخه های این امر است، چنانکه حقی ارتفاق و حق انتفاع که از حقوق عینی اصل هستند از شاخه ها و توابه مالکیت به شمار می روند. دوم اینکه، مال و ملک دارای تعاریف متفاوتی هستند. «مال چیزی است که له علت شرایط خاص خود از نظر عقلا دارای ارزش و اعتبار شده است، اعم از آنکه به کسی اضافه داشته یا نداشته باش، اما ملک احاطه و تسلطی است که کسی بر چیزی دارد، اعم از آنکه بالفعل دارای ارزش باشد ا نباشد.»
مالکیت دارای اوصافی متعدد است از جمله مطلق بودن، انحصاری بودن و دایمی بودن. مطلق بودن مالکیت که در مطالب قبا بدان اشاره شد. در خصوص تعریف انحصاری بودن حق مالکیت می توان گفت: «مالک می تواند هر تصرفی را که مایل باشد در ملک خود بکند و مانع از تصرف و انتفاع دیگران شود، هر چند که این امر زیانی هم به مالک وارد نکند.»
مطابق ماده ۳۱ ق.م؛ «هیچ مالی را از تصرف مالک آن نمی توان بیرون کرد مگر به حکم قانون.» و مواد ۳۸ ق.م در باب ضمانت اجرای حق مالیت، غاصب به رد عین ملک و منافع آن مکلف می نماید و در قوانین جزایی نیز ضمانت اجراهای موثری در دفاع و حمایت از حق مالکیت لحاظ گردیده است.
دایمی بودن مالکیت نیز به عنوان یکی از اوصاف مالکیت بدین معنا است که طبیعت آن با موقتی بودن منافات دارد و فقط ممکن است به یکی از اسباب انتقال به دیگری واگذار شود. وقتی فردی مالک چیزی باشد تا زمانی که مالک است بدون مقید بودن به زمانی خاص، حق استفاده و بهره برداری از آن چیز را دارد.
در حقوق ما، ارتباط عین مال با حق مالکیت نیز گاه قطع می گردد. یکی در ماردی است که موضوع حق مالکیت از بین می رود و دیگری زمانی است که مالک عین مال را وقف می نماید و مال موقوفه از مالکیت او خارج می شود و حتی به منتفعان نیز انتقال نمی یابد. همچنین مواردی که مالک از حق خود اعتراض نماید، حق مالکیت گرچه انتقال نمی بابد ولی مال در شمار مباحات در می آید و در اثر حیازت، حق مالکیت برای دیگری ایجاد می شود.
از نتایج دایمی بودن مالکیت، دیگر اینکه حق مالکیت در اثر معطل ماندن از بین نمی رود، یعنی مرور زمان در اصل حق تاثیری ندارد. البته در خصوص مالکیت زمین بر این قاعده استثناعات متعدد وارد آمده که غالبا نیز منشا شرعی دارد، از جمله در خصوص املاکی که با حیازت تملک می شود، برخی بر این نظر هستند مه بر اثر بایر شدن اراضی، این نوع مالکیت از بین می رود و در زمره اموال عمومی در می اید که البته نوعی انتقال قهری مالکیت است و نه از بین رفتن مالکیت [۵۹].
رایج ترین تعبیری که از مالکیت می کنند اینکه مقصود از دعوا این است که حق مالکیت دایم و پابرجاست و مقید به مدت نمی باشد، بر خلاف اجاره که دارای مدت معینی است.
بند دوم: اصل تسلیط
مالکیت از مباحث مهمی است که در متون اسلامی در مورد آن بسیار سخن رفته است، چراکه نقش اقتصاد و به تبع آن مالکیت در یک جامعه غیر قابل انکار است و گرایش غریزی و فطری انسان به تملک نیز واقعیتی است مشهود که انسان در هر زمان و مکان آن را در خود می یابد. قبل از ورود به بحث قاعده تسلیط و محدودیت های وارد بر آن، به خصوص قاعده فقهی لاضرر، لازم است عنوان گردد که مالکیت در اسلام در تقسیمی کلی بر دو نوع است؛ مالکیت حقیقی و مالکیت اعتباری.
مالکیت حقیقی که منحصرا از آن خداوند است و آیات متعددی از قرآن کریم بر این مورد تاکید می ورزند [۶۰]. مالکیت حقیقی خداوند بر کل هستی، اصیل و واقعی بوده و قابل انتقال به غیر نیست و این مالکیت بدون حد و مرز و قید و شرط می باشد. مالکیت اعتباری آن است که در ارتباط با انسانها و در قلمرو مسایل اعتباری وارد می شود و بشر با قرار داد آن را ثابت، سلب یا تعویض می کند. در چنین برداشتی از مالکیت، مال امانتی الهی است که موقتا در دست انسان است، لذا امانت داری ایجاب میکند که انسان به صورت صحیح و بدور از اصراف و زیاده روی و اتلاف از آن بهره ببرد.
موضوع قاعده تسلیط همان مالکیت اعتباری است و این قاعده بر گرفته از حدیث شریف الناس مسلطون علی اموالهم می باشد. مقصود از این قاعده این است که هر مالکی نسبت به مایملک تسلیط یعنی حق هر گونه دخل و تصر را دارست [۶۱]، گرچه به شرحی که اشاره خواهد شد این تسلط مطلق و نامحدود نیست ولی اصلی است که تا ادله و اصولی بر محدودیت آن وارد نشود، مجرا است و لذا کسی نمی تواند مالک را از این تصرفات مانع شود یا در ملک وی تصرف نماید.
در یک تقسیم بندی، تصرف مالک در اموال خود طبق قاعده تسلیط دو نوع است؛ تصرف مثبت و تصرف منفی. چنانچه با تصرف مالک در ملک خود نظیر حفر چاه ویا ایجاد آتش سوزی با انجام عملیات همراه با آلودگی صوتی و … که ناشی از حق تسلط وی در ملک خودش می باشد، ضرری به دیگران وارد شود، این ضررناشی از تصرف مثبت است ولی چنانچه به علت اینکه مالک به دلیل تسلطی که بر ملکش دارد فرضا به تعمیر آن نپردازد و در نتیجه در هنگام تخریب به ملک همسایه زیان وارد آید، این ضرر ناشی از تصرف منفی مالک است. قبل از ورود به حکم ضرر هایی که به اشخاص بدین سبب وارد می شود، به بیان شرح قاعده لاضرر می پردازیم.
اخبار و احادیث متعددی در خصوص قاعده لاضرر نقل شده که مشهور ترین آن روایت مربوط به سمره ابن جندب است. بدین مضمون که وی درحیاط و باغچه یک نفر انصاری نخلی داشته که به بهانه سرکشی ان بدون اجازه وارد منزل انصاری می شود، تا اینکه انصاری نزد پیامبر شکایت می برد . پیامبر به وی فرمود که نخل را به انصاری بفروشد یا با درختان بهشتی معاوضه کند. وی قبول نمی کند و عناد و لجاجت می ورزد لذا نهایتا پیامبر فرمودند «لاضررو لا ضرار فی الاسلام» و دستور قطع نخل را صادر فرمودند [۶۲].
در خصوص معانی لغوی ضررو ضرار قول های مختلفی است. برخی ضرر را فعل واحد و ضرار را فعل دو نفره دانسته و برخی گفته اند ضرر ابتدا در فعل است و ضرار کیفر آن و به قولی دیگر، معنی ضرر آن است که به دیگری زیان وارد سازی و از زیان آن منتفع شوی، در صورتی که ضرار انتفاعی برای وارد کننده ضرر ندارد. صرف نظر از بحث لغوی ضرر و مفهوم کلی آن، اسیب و زیان رساندن در اسلام صراحتا ممنوع شده ولو اینکه این زیان رساندن ناشی از تسلط و تصرف ملک شخص رساننده باشد، لذا در مواردی باید تسلط مالک بر ملک محدود شود تا موجب ورود ضرر به دیگری نگرددو در چنین مواردی است که شاهد تعارض دو قاعده فقهی تسلیط و لاضرر هستیم . در بررسی تعارض این دو قاعده و تعریف ضرر می توان گفت ضرر عبارت از نقص و لطمه ای است که ازجانب کسی به جان یا مال از اعیان و منافع یا عرض و حقوق مختلفه یک نفر وارد شده و وارد اورنده ضرر مجبور به جبران آن می باشد.
گفتار دوم: جایگاه حق مالکیت خصوصی در حقوق موضوعه
در قانون اساسی مشروطیت، در اصوال ۱۵ الی ۱۷ قانون متمم که در راستای اصل تسلیط و احترام به حق مالکیت تاسیس شده بود، چنین مقرر می داشت:
الف- ۱- تعاریف ملی موادمخدر و روانگردان
الف- ۱-۱- تعریف موادمخدر
حسب تبصرهی مادهی ۱ قانون مبارزه با مواد مخدر اصلاحیهی ۱۳۷۶: «منظور از مواد مخدر در این قانون کلیهی موادی است که در تصویبنامه، راجع به فهرست مواد مخدر مصوب ۱۳۳۸ و اصلاحات بعدی آن احصاء یا توسط وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به عنوان مخدر شناخته و اعلام میگردد».
الف- ۱-۲- تعریف مواد روانگردان
طبق مادهی ۱ قانون مربوط به مواد روانگردان (پسیکوتروپ) مصوب ۱۳۵۴: «مواد روانگردان به موادی گفته میشود که در فهرستهای ۴گانهی ضمیمهی این قانون مندرج است، وزارت بهداری در صورت توصیهی کمیسیون موادمخدر سازمان ملل متحد میتواند در فهرستهای ۴گانهی مذکور با تصویب هیأت وزیران تجدیدنظر نموده و مراتب را به وسیلهی روزنامهی رسمی کشور و جراید کثیرالانتشار اعلام نماید. این تغییرات پس از انقضای پانزده روز از تاریخ انتشار لازم الرعایه خواهد بود».
الف- ۲- تعاریف بینالمللی موادمخدر و روانگردان
الف- ۲-۱- تعریف موادمخدر
بند (س) مادهی ۱ کنوانسیون مبارزه با قاچاق مواد مخدر و داروهای روانگردان مصوب ۱۹۸۸ این گونه بیان میکند: «مواد مخدر به معنای هریک از مواد طبیعی و یا ترکیبی مشروحه در جدولهای ۱ و ۲ کنوانسیون واحد مربوط به مواد مخدر ۱۹۶۱ و پروتکل اصلاحیهی آن مصوب ۱۹۷۲ میباشد».
الف- ۲-۲- تعریف مواد روانگردان
بند (ث) مادهی ۱ کنوانسیون مواد روانگردان ۱۹۷۱ بیان میکند: «اصطلاح مواد روانگردان یعنی هر ماده اعم از طبیعی یا صنعتی یا هریک از مواد طبیعی مندرج در فهرستهای شمارهی (۱)، (۲)، (۳) و (۴) و مادهی ۲ این کنوانسیون ناظر نحوهی اصلاح فهرستهای مزبور است.»
ب- تعریف علمی
ب- ۱- تعریف مواد مخدر
“واژهی «مخدّر» در لغت اسم فاعل از مصدر تخدیر میباشد که دارای معانی متعددی است ریشهی این کلمه «خدر» میباشد که معانی متنوعی دارد: ۱- سستی، گیجی و خماری که در ابتدای امر به شارب خمر عارض میگردد؛ ۲- ضعف بنیانی و سنگینی چشم.”[۳۰]
“از نظر دارویی، هر مادهای که با تأثیر روی سیستم مرکزی اعصاب قادر به ایجاد تغییرات جسمانی، روانی و رفتاری در انسان باشد مادهی مخدر است.”[۳۱]
و بالأخره اصطلاحاً مواد مخدر، به کلیهی مواد طبیعی و شیمیایی گفته میشود که اعتیادآور باشد، برخی از این مواد تخدیرکننده نبوده بلکه ممکن است ایجاد تحرک و توهم نماید و به طور کلی مواد مخدر به موادی اطلاق میشود که مصرف آن در انسان حالت غیرعادی ایجاد کند.
ب- ۲- تعریف مواد روانگردان
از «واژهی «روان» و «گردان» ترکیب یافته است و در مفهوم لغوی، دارویی است که سبب تغییر حالتهای روانی شخص میشود. معادل آن در زبان انگلیسی اصطلاحات Psychotropic و Psychodelic است و منظور از مواد روانگردان، هر ماده اعم از طبیعی یا صنعتی (دارویی، شیمیایی) است که سیستم اعصاب مرکزی انسان را تحتتأثیر قرار داده و استعمال آن ایجاد وابستگی کند».[۳۲]
«مطابق تعریف هیأت بینالمللی کنترل مواد مخدر سازمان ملل (INCB)، روانگردانها، همهی انواع موادی را در بر میگیرند که اصطلاح داروهای ممنوع به آن صدق میکند».[۳۳]
طبق تعاریف گفته شده بسیاری از اندیشمندان و متخصصان، معمولاً وقتی از اصطلاح موادمخدر یا روانگردان به تنهایی استفاده میکنند منظور تمام موادی است که مورد مصرف واقع میشود اعم از طبیعی، نیمهمصنوع و یا مصنوع و همچنین مواد مخدر به معنای خاص، محرک، توهمزا، آرامبخش و خوابآور هستند. که همگی روی سیستم عصبی مرکزی تأثیر گذاشته و منجر به اختلالاتی در کارکرد حرکتی یا افکار یا رفتار یا درک یا خلق و خوی میگردد ولی «وجوه افتراق آنها از هم، نحوهی استعمال و برخی زیانهایی است که به مصرفکننده وارد میسازد».[۳۴]
- گفتار دوم: تقسیمات مواد روانگردان
الف- انواع روانگردانها
اصولاً تقسیمبندی راجع به انواع مواد روانگردان کاری بسیار دشوار است و معیارهای مختلفی در این زمینه وجود دارد. از جملهی این معیارها، مبنای تهیه (طبیعی، نیمهمصنوع و مصنوع)، تأثیر بر ارگانیسم بدن، کاربرد پزشکی، تأثیرات روانی و غیره میباشد.
که مواد بر مبنای طرز تهیه به دو گروه عمده و کلی تقسیم میشوند:
۱- مواد مخدر طبیعی که منشأ گیاهی دارند مثل: تریاک، حشیش، کوکائین و … .
۲- مواد مخدر صنعتی (مصنوعی، داروهای ترکیبی، شیمیایی) این مواد بر خلاف مواد مخدر طبیعی که محدود به مناطق جغرافیایی مشخص با آب و هوای خاص است میتوانند در هر منطقه و کشوری تولید شوند.
“بر اساس فهرستهای چهارگانهی مواد روانگردان به نظر میرسد انواع روانگردانها را بتوان در سه گروه:
الف-۱- توهمزا.
الف-۲- محرکها (توانافزاها).
الف-۳- آرامبخشها (سستیزاها).”[۳۵]
تقسیمبندی نمود. البته این مواد هم منشأ طبیعی دارند و هم منشأ مصنوعی که ما به ذکر نمونههایی که منشأ صنعتی دارند میپردازیم.
الف-۱- داروهای توهمزا
داروهایی هستند که تغییراتی در نظام حسی و ادراکی و حالات عاطفی و خلقی فرد ایجاد میکنند. این داروها علاوه بر ایجاد توهمات موجب قطع ارتباط فرد با واقعیت میشوند. از مهمترین مواد توهمزای صنعتی میتوان L.S.D (اسید لیزرژیک)، D.M.T (دی ام تی) و P.M.A (پی اِم اِی) نام برد.
الف-۲- داروهای محرک (توانافزا)
این گروه از مواد معمولاً موجب تحریک فعالیت سلسلهی مرکزی اعصاب و افزایش هوشیاری شده و باعث ایجاد تحمل زیاد، بالا بردن عملکرد، احساس نشاط و سرخوشی میشوند. از مشهورترین مواد این گروه آمفتامینها، ترکیبات آمفتامینها و اکستاسی هستند.
الف-۳- داروهای آرامبخش (سستیزا)
موادی که بر سیستم اعصاب مرکزی بدن تأثیر میگذارد و با کند کردن فعالیت آن اغلب در مصرفکننده ایجاد آرامش میکند و از این نظر شبیه الکل هستند. از این داروها معمولاً برای رفع درد یا ایجاد خواب و آرامش استفاده میشود از مهمترین مصادیق این دستهی مصنوعی میتوان به دیازپام (Diazpam)، متادون (Metadon) و باربیتوراتها (Barbitorat) اشاره کرد.
به نظر میرسد اصطلاح «روانگردان صنعتی غیردارویی» که در قانون تعریفی از آن ارائه نشده است، با توجه به تعاریف و مصادیق ذکر شده، مواد روانگردان هستند با منشأ شیمیایی که خاصیت دارویی نداشته و برای مصارف پزشکی استفاده نمیشود و مورد سوءمصرف برای مثال در مهمانیهای شبانه میشود مثل اکستاسی و L.S.D و اما مواد روانگردان در قانون ایران، با توجه به کنوانسیون ۱۹۶۱، ۱۹۷۱ و ۱۹۸۸ در ۴ گروه، با آخرین فهرست مواد به روز به تصویب هیأت وزیران در سال ۱۳۸۳ در اجرای قانون مربوط به مواد روانگردان (مصوب ۱۳۵۴) رسید که اکنون مورد استناد در دادگاههاست تا زمانی که فهرست جدید به تصویب مجلس شورای اسلامی برسد.
ب- ویژگیهای مهم فهرست مواد روانگردان
اما موادمخدر، روانگردان و پیشسازها در فهرستهای پیوست کنوانسیونهای ۱۹۶۱، ۱۹۷۱ و ۱۹۸۸ با توجه به کاربرد آنها در پزشکی، پژوهشی، علمی، اعتیادزایی و ساخت مواد مورد سوء مصرف در پنج گروه دستهبندی شده که به برخی از ویژگیهای مهم هریک از آنها اشاره خواهد شد،[۳۶] هرچند در حقوق ما، فهرستی که مورد استناد کنونی است ۴ دسته میباشد ولی تقریباً با گروهبندی این مواد در کنوانسیونها مشابه میباشد. که پس از ذکر برخی از این ویژگیها، این ۴ گروه نیز به عنوان ضمیمه خواهد آمد:
ب-۱- ویژگیهای مهم فهرست شمارهی یک[۳۷]
- فهرست شمارهی یک شامل موادی است که دارای قدرت زیادی در اعتیادزایی است و موارد درمانی در معالجات پزشکی ندارد.
- استفادهی مکرر از این مواد همیشه منجر به اعتیاد میشود.
- این مواد در داروخانهها به فروش نمیرسد و پزشکان نمیتوانند آنها را برای بیماران تجویز کنند.
- تولید، واردات، صادرات، توزیع، تأمین و مالکیت این گروه فقط برای اهداف پژوهشی یا مقاصد خاص علمی جایز است.
ب-۲- ویژگیهای مهم فهرست شمارهی دو[۳۸]
- این مواد دارای قدرت اعتیادزایی بالایی هستند اما به شکل کاملاً کنترلشده در پزشکی استفاده میشوند.
- اعتیاد به مواد این گروه اغلب فیزیولوژیکی توأم با روانی شدید است.
- تأمین و مالکیت آنها فقط با نسخهی پزشک مجاز است.
- داروخانهها میتوانند آنها را طبق نسخهی پزشکی به فروش برسانند.
- تهیه، مالکیت، ورود، صدور و تولید آنها در غیر موارد مجاز ممنوع است.
ب-۳- ویژگیهای مهم فهرست شمارهی سه[۳۹]
- در فهرست شمارهی سه احتمال سوءاستفاده نسبت به فهرستهای ۱ و ۲ کاهش مییابد.
- داروهای این گروه مواد استفادهی پزشکی تأیید شده دارند و پزشکان میتوانند ترکیبات این مواد را برای بیماران خود در معالجه تجویز کنند و داروخانهها میتوانند آنها را طبق نسخهی پزشک به فروش رسانند.
- مواد این گروه اغلب منجر به اعتیاد جسمی متوسط تا خفیف و اعتیاد روانی شدید میشوند.
این معادله در تحلیلهای مالی فرمول ریشه مربع نامیده میشود و فرم شناسایی تابع کاب داگلاس را دارد. این تابع مشخص میکند تقاضا برای مقادیر معاملات به نرخ بهره نیز بستگی دارد.
تحلیل فوق، انتخاب بین نگهداری پول و درآمد حاصل از داراییهای درآمدزا (اوراق قرضه) را برای تأمین مالی معاملات در بردارد. در بکار بردن این انتخاب اگر فرد از نگهداری اوراق قرضه سود کند، تنها اوراق قرضه خریداری خواهد کرد و اما اگر نتواند سود بدست آورد، تنها پول نگهداری میکند. سود حاصل از نگهداری پول یا اوراق قرضه برابر است با درآمد بهره حاصل از نگهداری اوراق قرضه منهای هزینه حق العملی برداشت نقدی از اوراق قرضه:
با ماکزیمم کردن معادله فوق نسبت به M خواهیم داشت:
دقت شود که اگر r=0 باشد یا هزینه کل حق العملی فراتر از درآمد حاصل از نگهداری اوراق باشد، П غیر مثبت میشود.
بامول همچنین در رابطه با توزیع درآمد نکاتی را نیز بیان میکند. وی دو موقعیت زیر را درنظر میگیرد:
الف) اقتصادی باn فرد، اما یک نفر کل درآمد ملی Y را دارد و بقیه با درآمد صفر هستند.
ب) اقتصادی با n فرد مشابه، هر فرد به میزان مساوی درآمد Y/n را دارد.
تقاضای اسمی برای جامعه (الف) عبارتست از:
تقاضای اسمی برای جامعه (ب) عبارتست از:
از آنجاییکه n>2 در نتیجه Mtra<Mtrb. به عبارتی توزیع برابر درآمدی به تقاضای بالای مقادیر واقعی پول ختم میشود. به طور کلی مدل بامول به این نکته اشاره دارد که توزیع ناعادلانهتر درآمدها در اقتصاد، تقاضای کمتری برای مقادیر واقعی به دنبال خواهد داشت.
تحلیل فوق میتواند برای بنگاه نیز به کار رود. در مورد یک بنگاه با چندین شعبه آیا به کارگیری مدیریت متمرکز پول بهینه است یا مدیریت نامتمرکز پول؟! مدیریت متمرکز به این معنی است که برای هر بنگاه دپارتمان مالی مرکزی وجود دارد که با همه شعب سروکار دارد و دارای یک حساب واحد در رابطه با هر بار برداشت میباشد. برداشت توسط این واحد صورت گرفته و سپس میزان برداشت شده میان شعب تخصیص مییابد. مدیریت نامتمرکز پول به معنی حسابهای جدا و تصمیمات جدا در رابطه با هر میزان برداشت است. بنگاه با مدیریت متمرکز وجوه دارای معادلهای مشابه معادله تقاضا برای جامعه (الف) میباشد و اگر مدیریت نامتمرکز وجوه را داشته باشند با معادله بعدی برای جامعه (ب) روبرو خواهد بود که هرچه تعداد شعب بیشتر، تعداد معاملات نیز بیشتر خواهد بود.[۱۸]
۲-۱-۳-۲- نقدی بر نظریه بامول
در حال حاضر با بررسی نظریه پولی بامول در رابطه با تقاضای پول به نتایجی دست یافتیم که به صورت خلاصه آنها را بیان میکنیم؛ این نکته را میدانیم که بامول تقاضای پول را مانند کینز با انگیزه مبادلاتی مطرح میکند اما با این تفاوت که بیان میکند این تقاضا نه تنها به درآمد جاری بلکه به نرخ بهره نیز بستگی دارد. به عبارت دیگر بامول برخلاف کینز که نقش نرخ بهره را در تقاضای پول بی اهمیت میدانست، بامول این نقش را مهم دانسته و نرخ بهره را در نظریه خود به عنوان یک متغیر مستقل در تقاضای پول وارد میکند.
بامول در تعریف پول به نوآوریها در بخش مالی و تغییرات داراییها که بر تابع تقاضای M1 و M2 و تعریف وسیع پول اثر میگذارند اشاره میکند. از جمله:
ایجاد نوع جدیدی از داراییهای مالی و افزایش نقدینگی برخی از داراییها؛ مانند سپردههای دیداری حامل بهره، سپردههای پسانداز قابل چک کشیدن، صدور چک توسط بانکهای بازار پول و شرکتهای سرمایهگذاری بدون هزینه حق العملی برای خرید و فروش سرمایه
نوآوری در مکانیزمهای واریز و برداشت؛ مانند دستگاه گویای اتوماتیک و انتقالات از طریق کامپیوتر
داراییهای الکترونیکی و یا کارتهای هوشمند که مقادیر اسمی را ذخیره میکنند. از ویژگیهای این کارتها اجازه انتقال همه یا بخشی از این مقدار را به دیگری بدون وجود طرف سومی مانند بانک میباشد. همچنین انتقال مقدار دقیق را منجر میشوند و دیگر اینکه دارای امنیت بالاتری نسبت به پول رایج میباشند.
کارتهای دیجیتال شبیه چک ها یا کارتهای بدهی عمل میکنند و ترکیبی از فواید چکها و کارتهای بدهی و اعتباری را دارا میباشند.
با در نظر گرفتن موارد فوق بعلاوه پیدایش انتقالات الکترونیکی بین سپردههای بانکی و شرکتهای سرمایهگذاری هزینههای رفت و آمد به بانک را کاهش داده است و از اینرو هزینه حق العملی انتقالات از سپرده دیداری به سپرده پسانداز و شرکتهای سرمایهگذاری به طور قابل توجهی کم شده است که به عقیده بامول چنین واحدهای اقتصادی دیگر سپرده دیداری و پسانداز را به انگیزه مبادلاتی نگهداری نخواهند کرد.
بحث دیگری که بامول مطرح میکند درمورد رابطه میان توزیع درآمد و تقاضای پول میباشد. وی با درنظر گرفتن دو اقتصادی که با شرایط مشابه در یکی از آنها یک نفر درآمد ملیY را دارد و بقیه با درآمد صفر هستند و در اقتصاد دیگر n فرد مشابه با میزان مساوی درآمد Y/n میباشند، به این نتیجه میرسد در اقتصادی که توزیع درآمد در آن عادلانه تر است تقاضای بالاتری برای مقادیر پولی وجود دارد. وی همین رابطه را به بنگاهها بسط میدهد. این مسئله را بدین صورت مطرح میکند که اگر بنگاه استراتژی مدیریت متمرکز وجوه را انتخاب کند به دلیل آنکه تعداد معاملات کمتری را دربردارد سود بیشتری را نیز به همراه دارد و تقاضا برای نقدینگی وی کم خواهد بود. از طرفی عواملی چون امنیت و تسهیلات از مواردی هستند که بر این مرکزیت اثر میگذارند که نوآوریهای دهههای اخیر در انتقالات الکترونیکی مدیریت متمرکز بالاتری را منجر شدهاند. لذا انتظار کاهش تقاضای نقدینگی در دهههای اخیر را داریم. حال با توجه به این نکته بامول میتوان به بررسی این موارد پرداخت که آیا توزیع درآمد در کشورهای مختلف عادلانه میباشد؟! و دیگر اینکه بنگاهها تا چه حد از مدیریت متمرکز وجوه و سرمایه برخوردارند؟! همچنین میتوان اثر این عوامل را روی تقاضای پول مورد بررسی قرار داد. البته این مسئله از حوزه این تحقیق خارج است و برای تحقیقات آتی پیشنهاد میگردد.
نکته قابل ملاحظه دیگری که بامول در نظریه خود بیان میکند اینست که در رابطه با انتخاب بین داراییهای پولی باید با درنظر گرفتن داراییها و درآمد بهره حاصل از نگهداری برخی از داراییها که به آنها بهره تعلق میگیرد و نیز هزینه حق العملی که هر کدام دارند، تابع سودی را تشکیل داده و بیان کننده سودی است که از استفاده از داراییها حاصل میشود و با حداکثرنمودن این سود میزان واقعی هر یک از داراییهای پولی را بدست میآوریم.
۲-۱-۳-۳- تحلیل توبین بر تقاضای سفتهبازی
به عنوان نقطه شروع باید گفت توبین به دنبال یافتن انطباق برای تقاضای پول کینز به انگیزه سفتهبازی بوده است. سرمایهگذاری در اوراق قرضه ثابت و رانتهای دائمی در نرخ بهره سالیانه r. از آنجاییکه نرخ بهرهای که در بازار ثبت میشود در لحظه بعدی ناشناخته است، میتواند این نرخ توسط بنگاهها یا عوامل اقتصادی تخمین زده و یا پیشبینی شود. نرخ بهره اوراق در تاریخ صدور با نرخ بهره بازار برابر است. بنابراین اگر نرخ آن به ارزش یک واحد پول رایج باشد، قیمت فعلی آن ۱/r خواهد بود. اگر نرخ بهره بازار همواره برابر r باشد، ارزش تولید سرمایه در انتهای همان سال برابر ۱/r خواهد بود و سرمایهگذار با هیچ زیانی روبرو نخواهد بود. اگر نرخ بهره کاهش یابد، قیمت اوراق بالا میرود در نتیجه سرمایهگذار سود میکند. از آنجاییکه وضعیت نرخ بهره در زمان حال معین نیست لذا انتظارات موجود re را پیشنهاد میدهند. نرخ سود یا زیان سرمایه برابر است با:
و نرخ بازده کل پیشبینی شده برابر است با:
توبین دو دارایی را درنظر میگیرد: دارایی اول پول است که سهم آن در سبد سرمایهگذاری (پرتفولیو) برابر x1 میباشد و نرخ بازده آن صفر است؛ از اینرو بدون ریسک است. دارایی دوم اشاره به دارایی ریسکی دارد که درآمد مثبتی را حاصل میدهد و سهم آن از پرتفولیو برابر x2 میباشد. هر سهم بین صفر و یک است. بنابراین:
x1 + x2 = ۱
توبین با معرفی دارایی بدون ریسک، پول، بیان میکند که پرتفولیوی بهینه سرمایهگذار همیشه شامل بخشی از دارایی بدون ریسک و بخشی از دارایی ریسکی است. این نقطه شروع توبین مبتنی بر اصول کینز است که دارایی دوم با این فرض که توسط دولت صادر شوند میباشند. لذا خطر ورشکستگی وجود ندارد، اما ریسک بازار وجود دارد؛ زیرا قیمت اوراق معکوس نرخ بهره بازار هستند. بنابراین نرخ سود یک متغیر تصادفی است:
E (Rp) = X2.E (R2)
σp= X2σ۲
E (Rp) = (r/σ۲).σp
که در آن Rp متوسط نرخ بازده سبد p (پورتفولیو)، R2 متوسط نرخ بازده دارایی دوم در سبد دارایی، σp، انحراف معیار نرخ بازده پورتفولیو، σ۲ انحراف معیار نرخ بازده دارایی دوم میباشد.
گام بعدی تعیین انتخاب پرتفولیو توسط سرمایهگذار است که در نقطه مماس منحنی بیتفاوتی با تابع مطلوبیت سرمایهگذار که حول بازده پرتفولیو ارائه میشود، U®، بدست میآید.
توبین فرض میکند U® نمایی است که بازده آن با امید ریاضی R اندازهگیری میشود و ریسک با واریانس که جذر آن انحراف معیار است اندازهگیری میشود. اگر U®=R، اشاره به این نکته دارد که مطلوبیت برابر با امید ریاضی R میباشد (یعنی μ) و از نقطه نظر رفتار اقتصادی به این معنی است که ماکزیمم کردن μ همانند ماکزیمم کردن بازده در سطح اطمینان است.
البته بهتر است به این تابع که متدولوژی آن پذیرفته شد، به عنوان قانون بازی نگاه شود که توسط کسانی که در بازارهای مالی فعالیت میکنند به عنوان انتظارات عقلایی پذیرفته شده است. در حقیقت هیچ کس نمیتواند اثبات کند که تابع آنها تابع نمایی است یا انواع دیگر توابع. حال داریم:
که b درجه ریسکگریزی سرمایهگذار است که مطلوبیت نهایی وی همیشه برابر یا بزرگتر از صفر است. با ثابت نگهداشتن E[(U®]، منحنی بیتفاوتی حاصل میآید. نقطه مماس یکی از منحنیهای بیتفاوتی با مرز کارا تعیینکننده نقطهایست که سرمایهگذار انتخاب میکند.
بنابراین به عقیده توبین هر فرد عقلایی که ریسکگریز است و مطلوبیت انتظاریاش از R را بهینه میکند، بخشی از سرمایهاش را در پول و بخشی دیگر را در اوراق سرمایهگذاری میکند، حتی اگر وی مطمئن باشد که نرخ بهره پیشبینیشدهاش کاهش نخواهد یافت. در نقطه مماس داریم:
چنین نتیجه میشود که با ثابت بودن سایر شرایط نسبت سرمایهگذاری در اوراق با نرخ بهره افزایش مییابد که در نتیجه آن سهم پول در پرتفولیو کاهش مییابد. به این معنی که تقاضای پول به انگیزه سفتهبازی کاهش مییابد.
توبین همچنین اثرات کاهش ریسک را با ثابت درنظرگرفتن سایر شرایط چنین تحلیل میکند که اگر مراجع پولی نا اطمینانی ناشی از نرخ بهره را کاهش دهد، سپس σg کاهش مییابد که اثر مشابه افزایش نرخ بهره را دارد؛ بدین معنی که تقاضای پول کاهش مییابد.
تقاضای پول کل از تجمیع توابع تقاضای فردی با فرض توبین از مفهوم ثروت به عنوان جمع داراییهای پولی با دیگر داراییها که اصول تعادلی پرتفولیو میباشد، بدست میآید. این اصول بیان میکند که جامعه ثروتش را به سرمایه واقعی (اوراق) و داراییهای پولی تفکیک میکند به شیوهای که این ترکیب جامعه را راضی کند.
که در روابط فوق W ثروت کل، B اوراق قرضه، دارایی نقد میباشد. با جایگزینی سهم اوراق بهادار در پرتفولیو (سبد سرمایهگذاری) با ارزش نسبی در نقطه مماس مرز کارا با منحنی بیتفاوتی، دارایی پولی اینگونه حاصل میشود:
ثابت میشود این تابع دارای شیب نزولی و مقعر است.
با اینحال تئوری توبین از این منظر که فرض کرده است پول یک دارایی بدون درآمد است و شبه پول را از محاسباتش خارج کرده است، قابل نقد است.[۱۹]
۲-۱-۳-۴- نقدی بر نظریه کینز و توبین
با بررسی تقاضای سفتهبازی کینز و بسط آن بهعنوان تئوری پرتفولیو و همچنین روش توبین از این نوع تقاضای پول به این نتایج رسیدیم:
همانطورکه میدانیم کینز در تقاضای پول به انگیزه سفتهبازی، پول را به عنوان دارایی فرض میکند که به انگیزه نگهداری ثروت تقاضا میشود. تقاضای سفتهبازی به علت عدم اطمینان بازده حاصل از داراییهای جایگزین ایجاد شده که این داراییهای جایگزین به عنوان اوراق در مقابل پول قرار گرفته و نسبت به مقبولیت آنها در مبادله، سررسید و یا قابلیت عرضه در بازار، برگشتپذیری، قابلیت تقسیم و هزینه تبدیل آنها به پول بسیار متفاوتاند. تحلیل کینز تنها براساس پول – تنها داراییهای نقد و بدون ریسک دردسترس- و کنسول (دیون عمومی) بود. نا اطمینانی بر ارزش نهایی این دیون، تقاضای پول در اقتصاد را خواهد ساخت. اما اقتصادهای پیشرفته از زمان کینز انواع وسیعی از داراییهای بدون ریسک را ایجاد کردند که نرخ بهره مثبت میپردازند. در این اقتصادها، واحدهای اقتصادی با دسترسی به این چنین داراییها ترجیح خواهند داد آنها را بهعنوان جایگاه موقت قدرت خرید برای اهداف سفتهبازی نگهداری کنند، تا پول رایج و سپردههای دیداری، که هیچ بهرهای پرداخت نمیکنند یا نرخ بهره کمتری نسبت به حسابهای پسانداز بدون ریسک میپردازند. بنابراین تقاضا برای پول محدود M1 – و همچنین تعریف وسیع پول M2 شامل سپرده پسانداز که در رقابت با شرکتهای سرمایهگذاری هستند- باید از انگیزۀ معاملاتی و احتیاطی نشأت گرفته باشد تا از انگیزه سفتهبازی. همین نتیجه را بگونهای دیگر در تئوری انتخاب پرتفولیو و تحلیل توبین مطرح میشود.
تئوری انتخاب پرتفولیو برگرفته از نظریه کینز رابطه بین عایدی داراییها و پرتفولیوی بهینه سرمایهگذار را توضیح میدهد. این رابطه با بهره گرفتن از توزیع احتمال ذهنی فرد از بازده حاصل از داراییهای در دسترس وی شکل گرفته که برای ساده سازی فرض توزیع احتمال نرمال را درنظر گرفته تا تنها بازده مورد انتظار (امید ریاضی) و انحراف استاندارد بازده حاصل از پرتفولیو را محاسبه کند و دو فرض را پیش روی فرد قرار داده: حداکثر کردن ثروت مورد انتظار و حداکثر کردن مطلوبیت ثروت مورد انتظار. سپس با تعریف افراد به عنوان ریسکگریز، ریسکپذیر و بیتفاوت نسبت به ریسک، از آنجاییکه نگرانی ما درباره سرمایهگذاران است و سرمایهگذاران خود افزایش در ثروت خالص انتظاری از سرمایه و کاهش در ریسک را ترجیح میدهند، این فرض را مطرح میکند که افراد ریسکگریزند. سپس با ارائه منحنی بیتفاوتی برای فرد ریسکگریز و فرضیه مطلوبت انتظاری این نتیجه را میگیرد که فردی که ریسک را با بازده زیاد و احتمال کم خریداری میکند، قسمتی را به صورت مطلوبیت نهایی کاهنده و قسمتی را به صورت فزاینده دربردارد. در نهایت با تعریف مکان هندسی فرصت، انتخاب بهینه فرد را نقطه تماس بالاترین منحنی بیتفاوتی با مکان هندسی فرصت میداند و این ترکیب بهینه میتواند شامل داراییهای ریسکی و بدون ریسک باشد. این نکته را نیز باید خاطرنشان کرد که در دورههای هراس مالی که باعث افزایش احتیاط فرد و افزایش مخاطرهآمیزی داراییها میباشد، تقاضای داراییهای بدون ریسک افزایش مییابد. همچنین کاهش و افزایش در قیمت داراییهای ریسکی، تقاضای دارایی بدون ریسک و دارایی ریسکی نیز تغییر میکند.
توبین نیز تقاضای پول را با بهره گرفتن از تابع مطلوبیت و با در نظر گرفتن دو دارایی ۱٫ پول بهعنوان دارایی بدون ریسک با بازده صفر یا مثبت ۲٫ دارایی ریسکی با بازده مثبت با تحلیلی هندسی بدست آورد. و ثابت میکند تقاضای پول به بازده انتظاری (امید ریاضی) و انحراف استاندارد و به ثروت تخصیص یافته بستگی دارد و هرنوع جابجایی مکان هندسی فرصت به علت تغییرات در بازده و ریسک آتی – مانند آنچه در بازار سهام اتفاق میافتد – تقاضای پول را تغییر خواهد داد. این تحلیل از آنجاییکه با استناد به منحنیهای بیتفاوتی است، تابع مطلوبیت اصلی آن اوردینال میتواند باشد.
میانگین زمان اجرایی کار i بر روی تمام منابع موجود می باشد. تمام گره های متصل به یالهای خروجی از گره i و هزینه یال ورودی به گره j را مشخص می باشد رتبه گره آخر برابر با میانگین زمان اجرایی است (گره آخر یال خروجی ندارد).
بعد از مرحله رتبه بندی، کارها را از پایین به بالا سطح بندی می نمائیم ولی این سطح بندی از پایین به بالا صورت می گیرد در سطح اول کارهائی که دارای فرزند نیستند قرار می گیرد و در سطوح بعدی کارهایی قرار می گیرند که فرزندانشان در سطح های قبل تر قرار گرفته است. بطور مثال با توجه به گراف در شکل (۲-۷) در سطح اول فقط کار ۱۰ قرار می گیرد و در سطح دوم کارهای ۷ و ۸ و ۹ قرار می گیرد و در سطح سوم کارهای ۳، ۴، ۵ و ۶ قرار می گیرد و در سطح آخر فقط کار ۱ قرار می گیرد.
بعد از مرحله سطح بندی، از سطح آخر به سطح اول کارها را زمانبندی می نمائیم در هنگام زمانبندی کارها موجود در هر سطح، کار با بالاترین رتبه در سطح به منبعی تخصیص داده می شود که دارای کمترین زمان اتمام برای خود و فرزندانش همراه با کارهای موجود در آن سطح باشد. این روند ادامه پیدا می کند تا تمام کارها به منابع نگاشت داده شوند.
بعد از نگاشت کارها به منابع، با نظارت وضعیت منابع و کارها با رخداد رویداد تخمین نادقیق زمان اجرایی تمام کارهای که وابسته به این کار می باشند را از این زمان مطلع ساخته و در صورت امکان با انتقال آنها به فضای خالی تولید شده توسط تخمین نادقیق زمان اجرایی سعی در بهبود زمان اتمام کارها را داریم و با رخداد رویداد اضافه شدن منابع، تمام کارهایی که اجرایشان هنوز آغاز نشده است را مورد بررسی قرار داده که آیا با انتقال این کار به منبع جدید در زمان اتمامش بدون تاخیر در زمان شروع فرزندانش بهبود حاصل نمود و در صورت رخداد رویداد حذف منبع کارهای موجود در صف انتظار این منبع همراه با فرزندانشان را جمع آوری کرده و دوباره آنها را زمانبندی می نمائیم در حقیقت با این زمانبندی مجدد با حذف شدن منابع، کارها را به منابعی ارسال می کنیم که موجود هستند و قادر به اجرای کارها می باشند و در اینصورت ما می توانیم کارها را با قطعیت به اجرا برسانیم و همچنین در صورت اضافه شدن منابع با ارسال کارها به منبع جدید از میزان انتظار کارها جهت آزاد شدن منابع کاسته و همچنین باعث بهبود در زمان اجرای آخرین کار می گردیم و این خود باعث افزایش بهره وری از منابع و توازن بار می گردد. شکل (۳-۱) شبه کد الگوریتم DHLEFT را نشان می دهد.
Input: T - Set of the jobs in the DAG R - Set of all available resources P - performance estimation matrix H - Heuristic used in scheduler ===>>> (DHLEFT) S – Schedule Set initial schedule = null While (DAG not finished) If(( == null OR any event occurred) #R is updated via the communication with Resource Manager update Resource Set R; update performance History Repository; #Predicator component will update performance estimation matrix P call P=estimate(T,R); #New schedule is made by applying the heuristics H on execution Status snapshot of and P =schedule( ,P,H); submit end If end While |
شکل ۳-۱ : شبه کد الگوریتم DHLEFT |
فصل چهارم
نتایج حاصل از ارزیابی و مقایسه الگوریتم های پیشنهادی
۴-۱ مقدمه
در این قسمت ابتدا محک ارزیابی مورد استفاده جهت مقایسه الگوریتمهای زمانبندی کارهای مستقل با محیط ایستا و نتایج هر یک از الگوریتمها در مقایسه با الگوریتمهای دیگر بررسی میشوند و در ادامه محک ارزیابی مورد استفاده جهت مقایسه الگوریتم زمانبندی جریان کارها با محیط پویا و نتایج الگوریتم در مقایسه با الگوریتمهای دیگر بررسی میشوند. در مقایسه الگوریتمهای زمانبندی کارهای مستقل دو پارامتر را مورد توجه قرار میدهیم. پارامتر اول مقدار زمان اتمام آخرین کار میباشد. در نگاشتهای تولیدی سعی میکنیم نگاشتی از کارها به منابع را پیدا کنیم که زمان اتمام آخرین کار کمتری را داشته باشد. به دلیل اینکه در زمانبندی، تمامی منابع با هم آزاد میشوند مطلوبتر این خواهد بود که تمامی منابع تا زمان آزادی کلی، کاری برای انجام شدن داشته باشند و دارای بهره وری از منابع بالایی باشند.
۴-۲ محک ارزیابی براون
در سال ۲۰۰۱ آقای براون و همکارانش]۲۰[ به بررسی ۱۱ الگوریتم زمانبندی پرداختند و برای مقایسه این الگوریتمها محکی را تولید نمودند که از آن سال به بعد معیار ارزیابی الگوریتمهای زمانبندی در روشهای دستهای قرار گرفت. برای تولید این محک سعی شده که تا حد امکان شرایط موجود در محیط گرید برای کارها و منابع شبیهسازی شود. از جمله این موارد، میتوان به ناهمگن بودن کارها و منابع نام برد. علاوه بر این موضوع سازگار بودن یا نبودن منابع را نیز مورد بررسی قرار می دهند.
محک براون بر اساس سه معیار ناهمگنی کارها، ناهمگنی منابع و سازگاری منابع، ۱۲ نوع مختلف از ماتریس های ETC را ایجاد می کند.
هر نمونه به صورت u_x_yyzz برچسب گذاری می شود که :
u به معنای توزیع یکپارچه میباشد.
x نشان دهنده نوع سازگاری میباشد (c سازگار، i ناسازگار و s نیمه سازگار)
سازگار: اگر ماشین i کار t را سریعتر نسبت به ماشین j انجام دهد و برای کلیه کارها این شرط برقرار باشد.
نیمه سازگار: اگر شرط سازگاری برای بعضی از کارها برقرار باشد.
ناسازگار: اگر ماشین i برای بعضی کارها سریعترین و برای بقیه کارها کندترین باشد.
چرخش: مرور، پیگیری.
۷-۳- نشانه های تصویری با رمزگان فرم
این نشانه ها عبارتند از :
صحنه پردازی: محل فیلم برداری، پس زمینه و نظایر آن.
صحنه آرایی: وسایل و آرایش صحنه، رنگ و تأثیر عاطفی آن.
ارتباطات غیرکلامی: حالات چهره بازیگران، نوع حرکات آنان.
لباس: رنگ لباس، روستایی و شهری بودن آن، رابطه با جایگاه اجتماعی فرد (همان)
در ادامه رساله با به کارگیری تحلیل نشانه شناختی مبتنی بر رمزهای سینمایی و نشانه های تصویری یا رمزگان فرم، به درک معانی درونی متون، در اینجا فیلم های رسول صدرعاملی، پرداخته و پس از آن در مرحله تبیین و تشریح رابطه این معانی را با گروه یا قشر اجتماعی که رسول صدرعاملی نماینده آن است توضیح داده خواهدشد. از آنجا که رسول صدرعاملی فیلمسازی برجسته است که آثارش دارای نوعی پیوستگی منطقی بوده و به او نقش هنرمند مولف داده شده در این تحقیق به آثار این فیلمساز پرداخته خواهدشد.
فصل چهارم : یافته های تحقیق
۱-۴- مقدمه
مسأله واقع گرایی در رابطه با سینما همیشه وجود داشته است چه به عنوان آرمانی زیبایی شناختی مطرح شده باشد و چه به مثابه موضوع اهانت و تحقیر. برخی مکاتب و اشخاص عمدتاً به تبع نوع نگاهی که به واقعیت و نحوه نشان دادن آن داشته اند، برای هنر و تا آنجا که به بحث این تحقیق مربوط است، بیشتر برای سینما، هدف یا رسالتی قائل شده اند. قائل شدن به هدف برای سینما به خودی خود، انسان را در مقابل این انتخاب قرار می دهد که رابطه ای منطقی بین سینما و واقعیت اجتماعی ایجاد کند. بدین منظور در این فصل برخی از آثار رسول صدرعاملی را در راستای اهداف کلی و جزئی که قبلاً اشاره شده و رابطه آن با سینما و واقعیت اجتماعی در ۴ دوره زمانی بررسی خواهدشد.
همانطور که در بیان مسأله اهداف تحقیق اشاره شد تغییرات و تحولات اجتماعی براساس ۴ دوره زمانی در آثار سینمایی رسول صدرعاملی مورد تحلیل و بررسی قرار می گیرد. قبل از شروع بحث لازم است، شاخص های مرتبط و همچنین مهم ترین شاخص های هر دوره اجتماعی به منزله آشنایی بیشتر با فضای اجتماعی آن دوره، به طور خلاصه در جدول شماره «۲» تشریح شود.
جدول شماره (۲)
ردیف | تحولات اجتماعی | شاخص های دوران | مهم ترین شاخص |
۱ | دوره جنگ | دفاع از تمامیت ارضی کشور در برابر دشمن، جهاد در دو بعد فرهنگی و نظامی، ایثار و از خودگذشتی، آرمان گرایی انقلابی، ایدئولوژی صدور انقلاب، حفظ انقلاب و ارزشهای آن، گفتمان منفعت محور، اصلاح طلبی اقتصادی عملگرا. افزایش مهاجرت، سادهزیستی، اهمیت به حریم خانواده. | دفاع از تمامیت ارضی کشور در برابر دشمن، حفظ انقلاب و ارزش های آن |
۲ | دوره سازندگی | پذیرش قطعنامه ۵۹۸، خروج از انزوای سیاسی، همزیستی مسالمت آمیز، بازسازی اقتصادی، محاسبه گری و عقلانیت ابزاری در سیاست خارجی، واقع گرایی، تشویق به سرمایه گذاری خارجی، گسترش مناسبات بین المللی، خصوصی سازی اقتصادی، سعی بر خروج از فضای خاکستری جنگ و توسعه شهرسازی، عقلانیت و مصلحت. اهمیت ثروت و منزلت اجتماعی، شکاف بین طبقه مرفه و متوسط و ایجاد طبقه ضعیف. | خروج از انزوای سیاسی و خروج از فضای خاکستری جنگ |
۳ | دوره اصلاحات | طرح گفتگوی تمدنها، گفتمان فرهنگ گرایی سیاست، گسترش روابط خارجی، واقع گرایی، سیاست تعدیل اقتصادی، توسعه اقتصادی در سطح کلان، تنش زدایی در روابط بین الملل، همزیستی مسالمت آمیز، توسعه مردم سالاری سیاسی، رشد جمعیت جوان و جویای کار، تأکید بر صلح منطقه، عقلانیت ارتباطی فرهنگ، پذیرش پورالیسم جهانی. افزایش اشتغال زنان در ارگانهای دولتی، آزادی بیان، نگرش منطقیتر و آزادانهتر به باورهای مذهبی. | گفتمان فرهنگ گرایی سیاست، طرح گفتگوی تمدنها |
۴ | دوره اصول گرایی | تقویت دستگاه اطلاعاتی کشور، دستاوردهای نظامی و دفاعی، توسعه توانمندی های اتمی، دیپلماسی تقابل با نظام سلطه و زورگوی بین الملل، توسعه عدالتخواهی و توحید گرایی در سیاست خارجی، گفتمان اصول گرایی، حفظ استقلال سیاسی، علم گرایی و علم محوری، دین سالاری مردمی، مهرورزی و خدمت رسانی، پیشرفت تعالی مادی و معنوی، پایبندی و بازگشت به اصول و ارزشهای انقلاب. تداخل آموزههای سنتی با نگارهها نوین، بیدقتی در تحلیل و تدبیر شرایط جدید، آماده نبودن برای جا دادن قواعد جدید در ظرف سنت و سازگار آنها با مبنای بومی و دینی، برداشت سلبی در برابر ظهور رفتارهای جدید، فراموش کردن وظایف سنتی، خود را بیمسئولیت نمایاندن، تابع منفعل شرایط روزمره شدن | پایبندی و بازگشت به اصول و ارزشهای انقلاب |
۲-۴- دوره جنگ
ردیف | تحولات اجتماعی |