«ژنت در مبحث «نظم»، ترتیب زمانی قصه را با عواملی همچون پیش بینی، بازگشت به گذشته و یا زمان پریشی که نوعی نا هماهنگی میان پیرنگ و داستان است، بیان می کند. ژنت هر گونه به هم خوردگی نظم خطی را زمان پریشی [۳۶]میداند. از نگاه ژنت گذشته نگری [۳۷]و آینده نگری[۳۸]، نوعی زمان پریشیاند. که در هر دو صورت، داستان نظم واقعی وقایع را آشفته کرده است. در نوع گذشته نگر، نوعی عقب گرد [۳۹]نسبت به زمان تقویمی است و در واقع، نوعی نگاه به گذشته نسبت به زمان حال است؛ بنابراین حادثه و کنشی که در زمان گذشته روی دادهاست. در متن بیان می شود؛ بر عکس آیندهنگر (روایت مقدم) نوعی نگاه به آیندهاست که در قالب رویا، آرزو بیان می شود؛ در این حالت زمان طرح جلوتر و فراتر از زمان روایت داستان است.
گذشته نگرها و آینده نگرها میتوانند مربوط به رویدادها، حوادث، کنشها، شخصیتها و گفتگوهای در حال نقل باشند؛ در این صورت این عوامل جزء خط سیر داستان است و به آن گذشته نگر درون داستانی[۴۰] و آینده نگر درون داستانی[۴۱] میگویند و اگر کنشها و وقایع مربوط به خط سیر داستان نقل شده نباشد، گذشته نگر برون داستانی [۴۲]و آیندهنگر برون داستانی [۴۳]است.
تودوروف نیز در کتاب بوطیقای ساختارگرا دو گونه اصلی زمان پریشی را «بازگشت زمانی» و «پیشواز زمان» نامیده است و در توضیح آن جملهای را از پروست[۴۴] که ژرار ژنت نقال آن است مثال می آورد: «سالها بعد فهمیدم که اگر در آن تابستان ما هر روز مارچوبه خورده بودیم، نتیجهاش این بود که خدمتکاری که مسئول پوست کندن آنها بود، به این دلیل که بوی آنها موجب میشده او دچار حملههای آسم شود، مجبور شود برای رهایی از آن، آنجا را ترک کند.» ( تودوروف، ۱۳۷۹ : ۵۹).
۳-۱۳- استمرار زمان (تداوم)[۴۵]
«استمرار به رابطه مدت زمان وقوع یک رخداد در جهان داستان و مدت زمانی که طول میکشد تا این رخداد روایت شود، می پردازد. روایت برای دوری گزیدن از پیامدهای فاجعه آمیز- نظیر فیلمهایی به بلندی طول یک روز – میباید به سرعت وقایع بیفزاید. برابری درازای رخداد و روایت، برحسب اتفاق می تواند تأثیری ناخواسته و چشمگیر بیافریند – ( جان از پله ها رفت بالا و رفت بالا و رفت بالا و رفت بالا و رفت بالا و رفت بالا » - اما این روش قطعاً راه حل خوبی برای توصیف یک مسابقهی دو ماراتن نخواهد بود. پرسشی که در این جا مطرح می شود این است که ما چگونه میتوانیم امکانپذیریهای متنوع فشردهسازی را به کار گیریم.»( برتنس، ۱۳۹۱: ۸۸).
ژنت در معنای استمرار زمان ( تداوم)، نسبت زمان متن و حجم متن را در نظر گرفتهاست و به عبارتی، نسبت مدت زمان وقوع حادثه در داستان و مدت زمان ارائه آن را در روایت بررسی می کند. ژنت بر این عقیده است، بین طول مدت زمان وقوع رخدادی در داستان و مدت ارائه آن در متن و به عبارتی حجم ارائه شده متن، نسبتی یکسان وجود داشته باشد؛ در آن صورت با «روند ثابت و معیار» [۴۶]پیش میرود؛ آنگاه در قیاس با روند معیار ( ثابت)، روند مثبت [۴۷]و روند منفی را [۴۸]به دست می آورد. در واقع روند مثبت و منفی نوعی عدم توازن بین زمان متن و حجم متن است.
از دیدگاه ژنت هنگامی که روایت، قطعهای را حذف کند و یا خلاصه کند، داستان با روند مثبت پیش میرود. آن هنگام که نویسنده به صورت گذرا و فهرست وار بیان مطلب می کند، داستان خلاصه و چکیده بیان می شود، در این صورت حجم متن ارائه شده نسبت به مدت زمان وقوع حادثه در متن کمتر است و این چکیدهای است که چندین سال تمام را در یک جمله خلاصه می کند، اما آنگاه که روایت، قطعهای را بسط دهد و یا درنگ کوتاهی ایجاد کند داستان با روند منفی پیش میرود. «برای نمونه به بیست و چهار ساعت از زندگی لئوپولد بلوم بیندیشیم که به دشواری میتوان آن را ظرف بیست و چهار ساعت خواند.» (تودوروف، ۱۳۷۹ : ۶۱).
۳-۱۴- تکرار(بسامد)[۴۹]
«سومین رابطه بین ترتیب زمانی و ترتیب روایی، تکرار است. ژنت برای تشریح رابطه بین دفعات تکرار یک رخداد در جهان داستان و دفعاتی که این رخداد عملاً روایت می شود، از تکرار استفاده کرد. معمولاً حوادثی که به دفعات تکرار میشوند تنها یک بار روایت میشوند ( ژنت برای این تکنیک اصطلاح «دوباره گویی» را به کار برد.) چنین روایتی می تواند این گونه آغاز شود: «ما در آن تابستان هر روز به شنا میرفتیم» آنگاه شاید در ادامه توصیف کند که در واقع چه کسانی به ساحل میرفتند، درباره چه چیزهایی گفتگو میکردند، چه کسی عاشق چه کسی شد، توفان چگونه شامگاهان در افق برپا شد و به مانند اینها. خواننده در خواهد یافت که این توصیفها احتمالاً وقایع را کمی بسط دادهاند – آیا در سرتاسر تابستان یک روز بارانی هم نبودهاست[ که آنان نتوانند به شنا بروند]؟ - ولی با این همه اساساً تمامی رخدادی که تنها یک بار حادث شده بارها روایت شود. اما این وضعیت به آن اندازه که مینماید عجیب نیست. ممکن است شخصیتهای مختلف داستان، رخداد واحدی را از زوایای دید. متعدد شرح دهند، یا یک رخداد از زبان یک شخصیت واحد ولی در برهههای مختلف زندگی او نقل شود. در این حالت ما انتظار زوایای دید متفاوت را هم داریم.» ( برتنس، ۱۳۹۱: ۸۸- ۸۹ ).
ژنت سه نوع از بسامد را معرّفی میکند: الف) بسامد مفرد: یعنی رخدادی که یک بار در داستان روی میدهد، یک بار در متن بیان شود: «روایت مکرّر رویدادی که در داستان چندین بار اتفاق میافتد هم از نوع بسامد مفرد است؛ چراکه هر یک بار روایت آن برابر با یک بار رخ دادن آن در داستان است» (ژنت، ۱۹۸۰: ۱۱۴).
ب) بسامد مکرّر: یعنی رخدادی که یک بار در داستان اتّفاق افتاده است و چندین بار در متن روایت میشود: «یک رویداد ممکن است توسّط اشخاص و دیدگاههای مختلف یا توسّط یک شخص و دیدگاه، امّا در زمانهای مختلف روایت شود» (همان: ۱۱۵).
ج) بسامد بازگو: یعنی اتّفاقی که در داستان تکرار میشود، فقط یک بار در متن روایت شود.
تودوروف در کتاب بوطیقای ساختارگرا ارکان تکرار( بسامد) را اینگونه بیان میدارد:
«۱-(روایت تک محور ) که در آن یک سخن واحد، رخداد واحدی را بازنمایی می کند. ۲- (روایت چند محور) که در آن چندین سخن، یک رخداد واحد را بازنمایی می کند. ۳- روایت تکرار شونده: طی آن یک سخن واحد چندین رخداد (مشابه) را بازنمایی می کند.» ( تودوروف ، ۱۳۷۹: ۶۱).
پس در پی این جا به جاییهای زمانی خواننده می تواند «زمان حاضر را درک کند گذشته را به آن مرتبط نماید و آینده را حدس بزند یا رخدادهایی را داشته باشد.» ( احمدی، ۱۳۸۳ : ۲۷۸). پس میتوان گفت که حس انتظار حوادث و کنشهای آینده و یا انتظار وقوع رخدادها نوعی آیندهنگری است که حس دلهره آمیز و کنجکاوی و به بیانی تعلیق سبب می شود.
۳-۱۵حالت یا وجه روایت[۵۰]
فاصله روایت با بیان راوی کدام است؟ آیا روایت مستقیم است یا غیر مستقیم، یا «غیر مستقیم آزاد»؟ ژنت بحث خود را با تقسیم بندی مشهور افلاطون از انواع روایت آغاز می کند. اینجا مسأله «دیدگاه» مطرح می شود. ژنت چهار دسته متمایز از جایگاه راوی در داستان راه یافته است: داستانهایی است که راوی در آنها به عنوان راوی حضور ندارد، اما به عنوان شخصیت در داستان آمده است».( بابک احمدی ، ۱۳۹۱ : ۳۱۷).
۳-۱۶- فاصله [۵۱]
۳-۱۶-۱انواع گفتار
برای بررسی دقیقتر، فاصله روایت با بیان راوی، ژنت به بررسی گفتارهای روایت میپردازد و سه نوع گفتار را معرّفی میکند:
ـ گفتار نامستقیم (شرح نامستقیم مضمون): در این حالت، بدون توجّه به شکل اصلی سخن، مضمون آن در متن میآید. در این نوع از گفتار، ممکن است از حرف ربط «که» استفاده شود یا نشود. به هر حال، فعل به صورت گزارشی میآید. این نوع از گفتار، حالت نقلی دارد.
ـ گفتار نامستقیم آزاد: این نوع، بین گفتار نامستقیم و مستقیم قرار میگیرد و تا حدودی ویژگیهای هر دو را داراست. در این حالت، حرف ربط «که» و فعل گزارشی وجود ندارد.
ـ گفتار مستقیم: در این حالت تکگویی یا گفتگوی اشخاص به صورت کامل در متن میآید. از حرف ربط «که» استفاده نمیشود و نقل قول در گیومه قرار دارد. در این حالت، کمترین فاصله بین روایت و بیان راوی وجود دارد و خاصیّت نمایشی بیشتر و به همین دلیل، ارتباط مخاطب با متن نزدیکتر است.
نمونههایی از هر سه نوع این گفتارها در رمان آفتابپرست نازنین دیده میشود، امّا بیشتر از گفتار مستقیم استفاده شدهاست:
گفتار نامستقیم: «طرفی که نشانی سرهنگ را بِهِش داده بود، گفته بود اگر نجنبد، سرهنگ فرار میکند و میرود جایی که هیچ وقت دیگر دستش به او نمیرسد» (کاتب، ۱۳۸۸: ۱۴).
گفتار نامستقیم آزاد: «فام از راهی میبردشان که کمتر کسی از آن میرفت. همیشه یک چیزی بود که بترساندش. جلوتر همه چیز را حدس میزد. و هر کاری میتوانست انجام میداد که وضع از آنچه هست، بدتر نشود که شده بود» (همان: ۲۱).
گفتار مستقیم: «به نهر گفته بود: دعا کن به خاطر تو هم شده، آن قاتل وِل نکند برود. اگر فرار کند، قبل از آنکه او به مقصد برسد، تو به آن دنیا رسیدهای!» (همان:۲۲).
کانونهای روایت یا تیپهای روایتی، کانونیسازی
مفهوم موقعیّت داستانی را نخستین بار فرانس اشتانسل در سال ۱۹۵۵میلادی و در کتاب شکلهای تیپیک رمان، به صورت مفصّل به بحث گذاشت و سه موقعیّت داستانی را معرّفی کرد: ۱ـ موقعیّت داستانی نقّال. ۲ـ موقعیّت داستانی من ـ راوی. ۳ـ موقعیّت داستانی سوم شخص. ژنت در نظریه اشتانسل کاستیهایی دید و رمانهایی را یافت که تیپهای روایتی آنها در نظریه اشتانسل نمیگنجید. بنابراین، این نظریّه را گسترش داد و به شش موقعیّت داستانی دست یافت که به آنها اشاره میشود:
۱ـ کانون صفرـ بازنمود ناهمگن: این راوی نقش نقّال دارد؛ مثل دانای کُل و جزو شخصیّتهای داستان نیست.
۲ـ کانون صفرـ بازنمود همگن: راوی نقش نقّال دارد، امّا جزو شخصیّتهای داستان است.
۳ـ کانون درونی ـ بازنمود ناهمگن: ماجراها از درون داستان روایت میشود و راوی کنشگر است، امّا راوی جزو شخصیّتهای داستان نیست. این حالت برابر با موقعیّت داستانی سوم شخص است که در طبقهبندی اشتانسل دیدیم.
۴ـ کانون درونی ـ بازنمود همگن: راوی از درون داستان روایت میکند و خودش جزو شخصیّتهای داستانی است.
۵ـ کانون بیرونی ـ بازنمود ناهمگن: در این حالت، راوی یک ناظر بیطرف و خنثی است و جزو شخصیّتهای داستان نیست.
۶ـ کانون بیرونی ـ بازنمود همگن: راوی بیطرف و خنثی است و دیدههایش را بدون تفسیر و توضیح روایت میکند، امّا خودش جزو شخصیّتهای داستان است (فلکی، ۱۳۸۲: ۷۲ـ۶۲).
۳-۱۷ کانون سازی[۵۲]
ژرار ژنت ساختارگرا و نظریّه پرداز بنام فرانسوی که یکی از اثرگزارترین پژوهشگران در عرصه نظریه روایت محسوب، می شود، در کتاب، گفتمان روایی به دسته بندی و شرح تفضیلی عناصر اصلی روایت می پردازد. وی که از سوی برخی از منتقدان «پدر علم روایت» نام گرفتهاست، درباره دیدگاه روایی و زاویه دید سخن بسیار دارد. یکی از دستاوردهای ژنت درباره روایت، فرایند کانونی سازی است. او این اصطلاح را برای تشریح رابطه بین راوی و جهانی که روایت می شود، به کار میگیرد. ژنت این اصطلاح را از اصحاب نقد نو وام گرفتهاست و پیش از او کلینث بروکز و آستین وارن، اصطلاح کانون روایت را به کار برده بودند. تولان مینویسد: «کانونی سازی اصطلاحی است که ژرار ژنت برای انتخاب، اجتناب ناپذیر و منظری )محدود) در روایت برگزید. این منظر زاویه دیدی است که چیزها به طور غیر صریح از رهگذر آن دیده، احساس کرده، فهمیده و ارزیابی میشوند.» (تولان، ۱۳۸۶: ۱۰۸).
یکی از آخرین دستاوردهای ژنت در مورد ادبیات، معرفی فرایند کانون سازی[۵۳] بود. او این اصلاح را برای تشریح پیچیدگی رابطه بین راوی و جهانی که روایت می شود به کارگرفت. اگر راوی برای چشمانداز یکی از شخصیتها راه باز کند، حتی اگر آن چشم انداز به وسیله راوی برای ما توصیف شود. روایت از طریق یک کانون سازی [۵۴]پیش میرود. بدین ترتیب «کانون سازی»، ژنت را قادر میسازد تا تفاوتهای وسیع میان گونه های متعدد روایت را مطرح کند.» (برتنس، ۱۳۸۴ : ۸۹-۹۰).
ژنت عقیده دارد راوی را می تواند فاقد کانون[۵۵] باشد در این صورت ژنت آن را با کانون صفر بیان می کند و یا ممکن است «کانون درونی» [۵۶]باشد؛ در این صورت شخصیتی، کار روایت را به عهده میگیرد و یا ممکن است راوی کمتر از شخصیتهای داستان بداند؛ در این صورت روایت با نوعی کانون داری خارج[۵۷] پیش میرود. » (تری ایگلتون، ۱۳۸۰ : ۱۵۶).
ژنت در جدول پیشنهادی خویش از دو اصطلاح «باز نمود همگن» و «باز نمود ناهمگن» استفاده می کند در همین راستا او ۶ حالت از تیپهای روایتی را اینگونه تحلیل می کند.
۱-کانون صفر – بازنمود ناهمگن: راوی همانند دانای کل عمل کرده، اما با درون داستان یا شخصیتهای داستان ناهمگن و به عبارتی نا همسان است. یعنی راوی جزء شخصیتهای داستان نمی باشد.
۲-کانون صفر- بازنمود همگن: در این حالت نیز راوی همانند دانای کل عمل کرده و با شخصیتهای داستان همگن است، یعنی جزء شخصیتهای داستان است.
۳-کانون درونی – بازنمود ناهمگن در این حالت ماجراها از درون داستان بیان می شود، اما راوی داستان با شخصیتهای داستان ناهمگن است به همین دلیل داستان از زاویه دید سوم شخص بیان می شود
۴-کانون درونی –بازنمود همگن در این حالت نیز ماجراها از درون داستان پرداخته می شود، و راوی در داستان نقش دارد و با شخصیتهای داستان همگن است یعنی جزء شخصیتهای داستان است.
۵-کانون بیرونی – بازنمود ناهمگن در این حالت راوی مثل دانای کل عمل نمیکند و کاملاً بیطرفانه و بدون دخالت داستان را بیان می کند اما جزء شخصیتهای داستانی نیست، پس با شخصیت داستانی ناهمگن است.
۶-کانون بیرونی- بازنمود همگن، در این حالت راوی همانند ناظر بیطرف، داستان را بیان می کند، اما جزء شخصیتهای داستان است و با درون داستان و شخصیتهای آن همگن است.» ( فلکی : ۱۳۸۲ : ۷۳ – ۷۵).
«روایت شناسی ژنت، به مانند الگوی نقشهای کنشی گریماس، بر نحوه نگاه ما به خود متن متمرکز است. این شیوه نگاه به متون ما را قادر میسازد، مشخص سازیم داستانها دقیقاً چگونه در دل داستانهای دیگر جای گرفته و گسترش مییابند، کانون چگونه در روند یک داستان جابهجا می شود و غیره. این شیوه در قیاس با الگوی گریماس ما را در تأویل متون پیچیده بهتر یاری میدهد. در واقع ما میدانیم که روش ژنت از چنین توانی برخوردار است»( برتنس ، ۱۳۹۱: ۹۱)… در الگوی گریماس این خواننده است که میباید طی خوانش دقیق متن مورد نظرش الگوی ژنت را در مورد آن به کار گیرد و اوست که دست آخر در نبود نظارت مؤلف، با متن تنها میماند. ژنت امکان پذیریها و ترکیبهای بی پایانِ موقعیتهای ارتباطی را که فرم روایت ارائه می کند به شکل جامع و دقیق ترسیم کرد، حال هرچه که باقی میماند بر عهده خواننده است.»( برتنس، ۱۳۹۱: ۹۲).
۳-۱۸ آوا یا لحن.
آخرین عنصر روایت در بحث ژنت که به مناسبت راوی با روایت، از دیدگاه موقعیتهای زمانی – مکانی می پردازد. به عبارت دیگر باید دانست که زمان روایت و زمان متن چه نسبتهایی با یکدیگر مییابند، چگونه یک راوی موقعیت متفاوت زمانی – مکانی را در یک داستان روایت می کند.»(احمدی،۱۳۹۱ : ۳۱۷ ).
«لحن به بعدی از روایت گفته می شود که با دو سطح دیگر یعنی زمان و وجه در پیوند است؛ از سویی به نسبت زمان روایت رویدادها با زمان و وقوع آنها می پردازد و از سوی دیگر به موقعیت راوی و جایگاهی که در نقل روایت دارد.» (ایگلتون، ۱۳۸۸: ۱۴۶)
آوا یا لحن به این مربوط می شود که چه کسی و از کجا روایت می کند. آوا یا لحن به چهار حالت تقسیم می شود:
روایت از کجا صورت میگیرد؟
- از داخل متن