با تحولاتی که عراق بعد ازسال ۲۰۰۳ شاهد آن بود، استراتژیایران دراین کشور بعدتازهای یافت.این تحولات به سمت تحولات اساسی در ساختار قدرت و هویت عراق کشیده شد و در جغرافیای سیاسی و مسیرها و خط مشیهای بازیگران سیاسی در منطقه تغییرایجاد کرد. عرصه عراق شاهد حضور شیعیان و کردها در ساختار قدرت و از بین رفتن حزب بعث بود. دگرگونی خط مشی از «عربی-سنی» به «شیعی-کردی» به طور کلی به سودایران بوده و فرصت نفوذ و تقویت نقش منطقهای را برایاین کشور فراهم کرد.
استراتژیایران در عراق تنها محکوم به تحولات داخلی و اختلافات میان نیروهای مختلف سیاسی نیست بلکه به دنبال نفوذ و حضور نیروهای بین المللی و بازیگران منطقهای شکل گرفته است و شاید آن به طور اساسی به عنوان عامل محوری در شکل دادن به سیاست امنیت استراتژیکایران در قبال عراق میباشد. به دنبال سقوط نظام صدام حضور شیعیان در راس هرم قدرت، اولویت جمهوری اسلامیشد واین اولویت بود که بعد از حمله آمریکا استراتژی اصلیایران را در تاثیر بر حوادث عراق قرار داد که مبتنی بر حمایت هم پیمانانش در مرکز سیاسی عراق بود. برای محقق ساختناین امر،ایران روند سیاسی در عراق را تایید کرد و از بلندپروازیهای هم پیمانان سیاسی اش به طور آشکار حمایت کرد. با توجه بهاینکهاین تحولات نمایانگر فرصت برای نقش ایران در آینده و هم زمان تهدید برای امنیت قومیآن میباشد، با وجوداین عراق برای ایران همچنان که بود باقی ماند همانگونه که بعد از عقب نشینی آمریکا و شباهت با پیش از آن بود. به طور تاریخی، عراق نقش مهمیرا در آنچه که به امنیتایران مربوط است بازی کرد و واین اهمیت در روابطی که جنگی وحشیانه و میراثی از رویارویی و دشمنی بر آن حاکم بود همچنان تا امروز ادامه دارد. و البته همچنان مسائلی مانند «عرب و عجم» و «شیعه و سنی» عامل اختلاف و درگیری است( الصمادی ترجمه: مریم ناصری زاده، ۱۳۹۴، ص۳۷).
۴-۳-۲- خطیر بودن اهمیت امنیت
بعد از سال ۲۰۰۳ اهمیت امنیت عراق برایایران بسیار زیاد شد.این موضوع جوانب سیاسی و اقتصادی دارد که هر یک دارای ابعاد متعددی است:
۴-۳-۲-۱- نقش جغرافیای سیاسی عراق
نگرانیهایایران دراین بعد ازاین جهت نمایان میشود که عراق راه به دریای آزاد ندارد و تنها راه آبیاین کشور محدود است به اروند رود که برای عراق مجرایی باریک به خلیج فارس است. وضعیت در شمالاین کشور هم بهتر به نظر نمیرسد، عراق در شمال به گذرگاههای تنگی متصل است که ترکیه بر آنها مسلط است. اما در شرق، این کشور از ویژگیهای مهمیبرخوردار است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت از جمله بزرگترین شهرها و مراکز تجاری و چاههای نفت عراق که شاهرگ اقتصادی و استراتژیکاین کشور است در بخش شرقی عراق وجود دارند.این ویژگیها عراق را در معرض طمع خارجیها و نگرانی امنیتیایران قرار داده است. با وجوداینکه عراق در حال حاضر در حالت ضعف و ثبات سیاسی زندگی میکند، اما جغرافیای سیاسیاین کشور و جایگاه حساسش در پیکره جهان عرب و نقشاین کشور درایجاد توازن منطقهای در رویارویی با نیروهای غیرعربی ودرصدر آنهاایران، عامل بزرگتری درتعیین دیدگاهاینده عراق میباشد (اسدی، ۱۳۸۷، ص۵۶)
۴-۳-۲-۲- تحولات داخلی
هنگام سخن گفتن در باب تحولات و تغییرات داخلی در عراق و تاثیر آن بر معادله امنیتیایران، نمیتوان گفت که عراق همچنان تهدیدی نظامیبه معنای سنتی برایایران است، اما بااین همه، زمینه اساسی بحران و ناامنی برای استراتژیستهای امنیتیایران باقی میماند و به خاطر رقابت موجود میان گروهها و جریانهای قومیو دینی و سیاسی در عراق منشاء چالش امنیتی جدید برایایران خواهد بود.اینجاست که مسائلی مانند نا امنی و اختلافات مذهبی و احتمال تقسیم عراق به عنوان چالشهایی نمایان میشود که از مرزهایاین کشور فراتر رفته و به حوزه امنیتایران وارد میشود. دراین زمینه،ایران با نگرانی به نفوذ و حضور نیروهای منطقهای، افزایش نفوذ اسرائیل در شمال عراق و تاثیر آن بر تنوع قومیدراین کشور، مینگرد و همهاینها به طور اساسی به نبودن نیروی سیاسی در عرصه عراق که قادر بهایجاد ثبات و امنیت داخلی باشد، برمیگردد (الصمادی ترجمه: مریم ناصری زاده، ۱۳۹۴، ص۳۸).
۴-۳-۲-۳- چالش مذهبی
عراق پیوسته محلی برای جمع شدن مذاهب و تبارهای مختلف بوده به شکلی که بر بافت قدرت و جامعه در این کشور اثر گذاشته است. تسلط اهل سنت بر راس هرم سیاسی در گذشته در تعیین شکل رابطهایران و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس موثر بود. اگر چه عراق جدید شاهد تغییر در هرم قدرت و تقویت نفوذ شیعیان که منجر به کاهش بحران مذهبی باایران شد، میباشد، اما ساختار شکننده سیاسی در عراق امروز وهم چنین ادامه اختلافات مذهبی و افزایش آنچه کهایران «تبلیغ وهابیت» مینامد در عرصه عراق باعث شد تا چالش مذهبی همچنان از چالشهای اصلی کهاین کشور با آنها رودررو است، باقی بماند.
بطور اساسی به نظر میرسد که ایران علاقمند به بعد شیعی و وحدت شیعیان در عراق است به شکلی که سیاستها و روابطش با احزاب شیعه و کرد حاکم شد و با تمام نیرو برای تامین روند سیاسی و چیره شدن شیعه بر قدرت خصوصا آن دسته از شیعیانی که روابط قوی با ایران دارند، مبارزه کرد. بعضی از مصالحایران پیوسته فراتر میرود. ایران از گروههای اسلامیشیعه نزدیک به خود حمایتهای بزرگ و چندجانبهای کرده است، مانند «مجلس اعلای اسلامی»، هم چنین در وارد شدن به روند سیاسی عراق و اقدام برای ایجاد موسسههای فعال دولتی نقش بزرگی را بازی کرده است.
ایران به منظور تبدیل شیعیان به نیروی سیاسی تاثیرگذار و دارای وزن به دنبال وحدت و یکپارچگی احزاب شیعه است تا تسلط شیعیان بر دولت و سیاست در عراق را تامین کند.این تلاشایران با هر انتخاباتی در عراق بیشتر میشود، مثلا در انتخابات قانون گذاری سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۱۰، انتخابات شهرداریها در سال ۲۰۰۹ و انتخابات مجلس عراق در سال ۲۰۱۴ به طور آشکار نمایان شد، یعنی با حفظ روابط قوی با بازیگران تاثیرگذار کرد در شمال عراق، از نامزدهای شیعه حمایت کرد. هدفایران در عراق همچنانایجاد دولت شیعه هماهنگ باایدئولوژی تهران است تا بتواند بر سر آن شرط ببندد.ایران پیامهایی را درباره پذیرش جانشین مالکی به شرطاینکه دوستایران باشد، فرستاد. هفت نام برای جانشینی مالکی منتشر شد که بیشتر آنها مورد حمایتایران بودند (فرهمند، ۱۳۸۷ص۳۳).
۴-۳-۲-۴- چالش هویت قومی
جغرافیای سیاسی قومیعراق و تاثیر آن بر منافع قومیو امنیت قومیایران اصلی ثابت در روابط دو کشور است. زیرا هویت سه گانه قومیعراق (شیعه، سنی، کرد) همراه با حضور شهروندان هر گروه در تجمعات مستقل عاملی است تاایران به آن به عنوان معضلی که با آن روبه رو است نگاه کند. نگرانیایران بر جنبه منفیاین متعدد بودن هویتها تمرکز دارد که امکان تقسیم عراق را فراهم میکند واین نگرانی پیوسته یکی از محورهای سیاست خارجیایران میباشد.
۴-۳-۲-۵- تاثیر سیاسی استراتژیک
این تاثیررا میتوان درنگاه دوگانهایران به عراق از زاویه سیاسی استراتژیک به شرح زیر بیان نمود:
اول: امکان خارج ساختن عراق از استراتژی و تعریف سنتی جایگاه آن، توانایی برای رسیدن به توازن با قدرتهای منطقهای و تبدیل آن به عنوان پشتیبانایران است، واین یعنی فرصت یافتنایران برای باز تعریف نقش منطقهای برای خود و سایر قدرتها به شکلی که وجودایران را به عنوان بازیگر و نیروی تاثیرگذار منطقهای تضمین کند. همچنیناین به معنای تقویت شخصیتها و بازیگران سیاسی حامیایجاداین فرصت در عرصه عراق میباشد. دراین راستا دولتایران نظریه «قدرت نرم» را به کار میبرد تا نفوذ خود در عراق را از طریق کمک به روابط اقتصادی، حمایت از مرجعیت شیعه در نجف و تاثیر بر افکار عمومیعراق از طریق رسانهها گسترش دهد.
سیاست «قدرت نرم»ایران در عراق در روابط اقتصادی نمایان میشود؛ تهران به گسترش روابط اقتصادی و تجاری خود با عراق پرداخته است تا جایی که حجم مبادلات تجاری بین دو طرف در سال ۲۰۰۹ به ۷ میلیارد دلار رسید و در سال ۲۰۱۳این میزان تا ۱۲ بیلیون دلار در سال بالا رفت که ۵۰ درصد ازاین میزان تولیدات غیر نفتی است. صادراتایران از امثال آن در کشورهای دیگر فراتر میرود کهاین صادرات بر محصولات غذایی ارزان وکالاهای مصرفی متمرکز است، همچنینایران ۱۰ درصد از نیاز عراق به برق را تامین میکند. عراق مقصد اصلی زائران ایرانی اماکن مقدسه این کشور است که تعدادشان به نزدیک ۴۰ هزار نفر میرسد علاوه بر ۴ میلیون نفر دیگر که به مناسبت عاشورا به عراق سفر میکنند.
دوم: عراق پیوسته رقیب منطقهای و استراتژیکایران بوده است.این دیدگاه معتقد است که عراق امروز در شرایط کنونی شاهد ضعف و ناتوانی است و نمیتوان از آن به عنوان استراتژی فراگیر و بلند مدت نام برد؛ اختلافات باایران، موقعیت جغرافیای سیاسی، رهبری جهان عرب، رویارویی عرب و عجم، توانایی نظامی و اقتصادی و عوامل دیگر همگی میتوانند عراق جدید را البته بعد از بازگشت ثبات و آرامش و تبدیل شدن به حکومتی موثر در معادلات منطقهای و استراتژیک، تبدیل به مهم ترین چالش امنیتی برایایران بکنند (الصمادی ترجمه: مریم ناصری زاده، ۱۳۹۴، ص۳۹).
۴-۳-۲-۶- مصالح رقبای منطقهای
امروزه به دلیل نبودن ثبات سیاسی در عراق،این کشور هم تهدید و هم فرصت برای کشورهای رقیب منطقه محسوب میشود. عربستان بهاین شکل با تغییراتی که عراق شاهد آن بود تعامل کرد که مخالفت خود را از ساختار جدید قدرت در عراق که حامل تغییراتی بود که نتیجه آن عقب نشینی نیروهای سنی و بالا آمدن نیروهای شیعه و کرد بود، ابراز کرد واین مخالفت و عدم پذیرش را با حمایت از گروههای مقاومت سنی نشان داد. اما پس از آن عربستان به طور واقعی بااین تغییرات ارتباط برقرار کرده و ساختار سیاسی را پذیرفت و تلاش کرد تا در تعاملات سیاسی عراق موثر باشد. به دنبال تحولات اخیر، عربستان بااین اتهام از سوی مالکی روبه رو شد که حامیگروههای تروریست است، واین اتهام را با ارائه کمکهای مالی به عراق پاسخ داد درحالی که خواستار آن بود تااین طور نمایان نشود که درصف گروههای سنی متهم به تروریسم ایستاده است (اسدی، ۱۳۸۷، ص۵۸).
ترکیه و ایران در موضوع یکپارچگی عراق و پیامدهای تقسیم آن نگاه مشترکی دارند، و میدانند که بی ثباتی در عراق، این کشور را به سمت تقسیم و جداسازی پیش خواهد برد. مسئله کردستان در راس چالشهایی است که ترکیه هم با آن روبه رو میباشد و بر روابطش با عراق اثرگذار است، همان گونه که برتری ترکیه و وابستگی عراق به ترکیه در زمینه آب و راههای ارتباطی، در شکل گیریاین رابطه نقشایفا میکند.
در این راستا مسائل دیگری هم وجود دارد مانند: مسئله کردستان، فعالیت حزب کارگران کردستان، ایجاد دولت فدرال و گسترش نفوذ اسرائیل در کردستان که همواره نگرانی تهران و آنکارا به یک اندازه بوده است. این موارد به همراه اندیشه ایجاد یک دولت کرد مخالفایران و ترکیه باعث شده تا ترکیه دولت مقتدر مرکزی در عراق را به رسمیت بشناسد که از ویژگیهای آن برطرف کردن نگرانی جداسازی و تلاش برای جلوگیری از گسترش نفوذایران که خود عامل بی ثباتی است، میباشد. در طول سالهای گذشته سیاست ترکیه تمرکز بر جلوگیری ازایجاد دولت فدرال درعراق بوده است، زیرا معتقد است که هر نوع تغییر در کردستان عراق تاثیر کامل بر امنیت ترکیه میگذارد واین درحالی است که عراق برای ترکیه منطقه نفوذ و عمق استراتژیک میباشد (اسدی، ۱۳۸۷، ص۵۸).
در طول سالهای گذشته ترکیه در خارج کردن عراق از پرونده امنیتی و وارد کردناین کشور به طرحهای سیاسی و اقتصادی خود موفق بوده است.این چیزی است که از آن به نزدیکی ترکیه به مسئله کردستان تعبیر میشود، واین تغییر را هدایت کرد زیرا دولت اقلیم کردستان شریک تجاری شماره یک ترکیه در منطقه میشود. همچنین ترکیه سعی درایجاد نوعی نظم و یکپارچگی میان نیروهای سنی کرد. واین سیاست را درنهایت بهاین سمت هدایت کرد که اقلیم کردستان جایگاه متفاوتی را در سیاست و اقتصاد ترکیه خواهد گرفت و این امر با چند توافق نامه در حوزه انرژی و نفت محقق میشود. به نظر میرسد که ترکیه بیشتر از هر زمان دیگری علاقمند به برقراری ثبات در عراق است خصوصا که ازاین ثبات، منافع بزرگ اقتصادی به ترکیه برخواهد گشت( اسدی، ۱۳۸۷، ص۵۸).
شاید این تغییر بیان کننده فراز و نشیبهای سیاست ترکیه در قبال مسئله کنفدراسیون در روزهای گذشته میباشد، و لحن ترکیه در مورد مسئلهای که به شدت مخالف آن بود نرم شده است. برخی واکنش ضعیف ترکیه در ورود نیروهای کرد به کرکوک را چراغ سبزی میدانند که ترکیه به استقلال اقلیم کردستان نشان داد. به ویژه اینکه ترکیه در گذشته معتقد بود که بیشتر ساکنان کرکوک ترک هستند و بارها به هر تلاشی برای پیوستن آن به اقلیم کردستان هشدار داده بود. با وجوداین حدس و گمانها بیانیههای رسمیترکیه که بعد از هجوم مبارزان دولت اسلامیداعش و تسلطشان بر مناطق گستردهای در شمال و غرب عراق صادر شد، همچنان در مقابل جدا شدن اقلیم کردستان عراق ازاین کشور موضع مخالف میگیرد.
موضع مخالف دولت ترکیه در قبال استقلال اقلیم کردستان عراق دلایلی دارد، مهم ترین آن: پشتیبانی از یکپارچگی عراق و مخالفت با تقسیم آن در حقیقت حمایت از یکپارچگی سرزمینی ترکیه است و استقلال اقلیم کردستان نمونه نگران کنندهای برای دولت ترکیه میباشد، همان طور که پیامدهای منفی برایایران خواهد داشت، زیرا مسئله کردستان، ترکیه، سوریه، عراق وایران را شامل میشود. موضع سیاسی ترکیه به پذیرش مرزهای عراق طبق موافقت نامه ۱۹۲۶ آنکارا تمایل دارد که به موجب آن دو شهر موصل و کرکوک به حکومت یکپارچه عراق و نه حکومتی تقسیم شده، سپرده شد، با توجه بهاینکهاین دو شهر از صدها سال پیش از آن متعلق به حکومت عثمانی بود. با وجوداین، هر زمان که همه پرسی صورت گرفته و نتیجه آن اعلام شود موضع ترکیه معرف دگرگونی و تعامل با استقلال کردستان به عنوان امری مسلم است ( اسدی، ۱۳۸۷، ص۵۸).
۴-۴-آمریکا و گسترش نفوذایران
نگرانی آمریکا از ادامه و گسترش نفوذایران در عراق بیشتر میشود. منافع استراتژیک آمریکا در عراق محدود به مرزهای جغرافیاییاین کشور نیست بلکه به طور کلی شامل منطقه میشود. ایالات متحده به ایران به عنوان عامل بازدارنده و مانع این منافع مینگرد. اما بااین وجود دو طرف اهداف مشترکی در عراق یافتند، واشنگتن دراین زمینه سیاستی بر پایه همکاری تاکتیکی، محدود و موقت باایران را در عرصه عراق پی گرفت، به موازات آن به دنبال سیاستی دیگر بهایران به چشم معضل امنیتی که مانع نفوذاین کشور در عراق و منطقه است، مینگرد.ایران هم سیاست مشابهی را پیگیری کرد. اما با به ریاست جمهوری رسیدن حسن روحانی درایران در سال ۲۰۱۳، روابطایران با دنیای غرب به طور کلی و به ویژه با آمریکا شاهد تغییر بود.ایران شروع کرد به مطرح کردن همکاری با واشنگتن در موضوعات و عنوانهایی که در مقدمه با نام «مبارزه با تروریسم» آمد (احدی، ۱۳۸۷، ص۷۶). بسیاری از سیاستمداران ایران معتقدند که موفقیت در دستیابی به توافق برسر مسئله هستهای صفحه تلخ روابط پرتنش بینایران و آمریکا را بسته و درهای پیشرفت را برای حل درگیریهای دیگر باز خواهد کرد و شاید مهم ترین آن همکاری بین دوکشور و تلاش برایایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه باشد. ومعتقدند که در کنار هم پیمانانشان در منطقه و با همکاری آمریکا باایران امکان تشکیل سیستم امنیتی منطقهای برای مبارزه با تهدید امنیتی بزرگ ونزدیک شدن به مصالح و امنیت همه طرفها، به وجود میآید. تصمیم گیرندگانایرانی معتقدند « افزایش افراطی گری و گروههای جهادی در سایه شرایط فعلی ضروری میسازد که آمریکا وایران در حالت دشمنی نباشند، زیرا از این حالت تنها گروههای تروریستی سود میبرند و زیاد شده و از کشوری به کشور دیگر کشیده میشوند. »با وجود صحبتهای رهبر انقلاب اسلامیدرایران مبنی بر مخالفت با دخالت آمریکا در عراق، تیم حسن روحانی با لحنی متفاوت صحبت میکند، حمید ابوطالبی نماینده روحانی در تویتر نوشت: «ایران و آمریکا دو کشور بی مانند از لحاظ قدرت منطقهای هستند و قادر به حل و فصل صلح آمیز بحران عراق میباشند.» و امکان همکاری میان دو کشور را بعید ندانست (احدی، ۱۳۸۷، ص۷۶).
۴-۴-۱- تهدیدها و فرصتها
مسئولانایران سعی میکنند تا از خطرات و پیامدهای آنچه که در عراق در حال وقوع است بر امنیت واینده نقشایران دراین کشور بکاهند، خصوصااینکه آنها در سالهای گذشته استراتژیی را دنبال میکنند که فرضیه تسلط و نفوذایران در عراق را هدف قرار میدهد. دراین میان تحلیلگران انگشت شماری هم هستند که معتقدند تحولات عراق چالش مستقیم برای ایران است.
بطور مثال کیهان برزگر پژوهشگر معروفایرانی میگوید کهاین تحولات تهدیدی برای امنیت قومیایران است واین تهدید در درون خود نشان دهنده افراطی گریایدئولوژیک سنتی است و موضع دشمنی با شیعیان وایران و حکومت ملی را دارد، موضعی تک بعدی و نقض کننده مرزهای سیاسی و مخالف دموکراسی.
او معتقد است که داعش در عراق مشکلی است که به کمک چند هزار نفر از مبارزان خود به سرعت بر مکانهای مهمیتسلط یافت. چیزی کهایران را تهدید میکند وجود نیروهای منطقهای و قدرتهایی است که پشت سر گروههایی مانند داعشایستاده اند. آنچه که دراین راستا بر نگرانیایران میافزاید شکافی است که روابط منطقهایایران به آن دچار شده است و اگراین روابط به توازن مورد نظر نرسد زمینه دخالت خارجی را به وجود آورده و شرایط را برای جذب نیرو توسط گروههای مخالف مصالح ملیایران فراهم میآورد، به همین دلیل همکاریایران و عربستان نیاز و مصلحت دو طرف میباشد. برزگر معتقد است که میانه روی شیوهای ملایم برای برگرداندن توازن به روابط منطقهایایران است (برزگر، ۱۳۸۶، ص۴۵).
اما پرسشی که امروزه مطرح میباشداین است که چه میشد اگر هنوز فرصت برای میانه روی در منطقه بود؟ به ویژه بعد ازاین که سیاستهایایران در سوریه و عراق به سمت گشودن درهای دشمنی با اهل سنت و برافروختن جنگ قومیپیش رفت،این تنها یکی از نتایج طبیعی طرحهای قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس است که پروژه ورود شبه نظامیان شیعه به سوریه را مطرح کرد. اگر سیاستایران و شیوهای که سلیمانی برای اداره امور در عراق و سوریه به کار میبرد نبود، زمینه مساعد برای اعلام خلافت داعش و تعیین خلیفه فراهم نمیشد. ایران نمیتوانست دست به عملیات گسترده نظامیدر عراق بزند مگراینکه نیروهایش را در اطراف بغداد فرامیخواند و برای توجه بیشتر آنها به گروههای مسلح شیعه که تلاش زیادی برای نظم دهی و آموزش آنها در سالهای گذشته به کار برده بود برمیگشت، گروههایی مانند سپاه بدر و جیش المهدی و شبه نظامیان دیگر؛ واین به معنای ورود عراق به رویاروییهای خونین است. احتمالا سپاه پاسدارانایران شروع به عملیات نظامیداخل عراق کرده است، چند وقت پیش درایران جنازه خلبانی تشییع شدکه گفته میشد در دفاع ازحرم اهل بیت در سامرا کشته شده است، نشریاتایرانی جزئیاتی از مرگ او ارائه ندادند و تنها به انتشار تصاویرتشییع او در شیراز اکتفا کردند؛ «مدافعان حرم» گروهی زیر مجموعه سپاه قدس هستند که در نبرد سوریه شرکت دارند(برزگر، ۱۳۸۶، ص۴۶).
چیزی نمانده تا استقلال کردستان به دستاید، همه پرسی که مسعود بارزانی از آن صحبت میکند تعیین کننده این مسئله است. در بهترین حالت، راه جلوگیری از استقلال کردستان که باعث انشعاب درایران هم میشود، کاهش نقش شیعیان در روند سیاسی عراق خواهد بود کهاین راه حل به ضررایران میباشد و استقلال و یکپارچگیایران را در معرض خطر بزرگی قرار خواهد داد، خصوصا با شهروندان کرد که حدودا ۱۰ درصد جمعیتایران را شامل میشوند و میدانیم که در طول دورههای گذشته مناطق کردنشینایران شاهد درگیریهای بزرگ میان نیروهای امنیتی و سپاه پاسدارانایران از یک سو و گروههای کرد خواهان خودمختاری از سوی دیگر بوده است.
شعار «مبازه با تروریسم» مورد توافق محافل ایرانی است، همانطور که در افغانستان ایران با ایالات متحده زیر چتر مبارزه با تروریسم همکاری کرد، امکان تکرار آن در عراق هم وجود دارد. با وجود اعتراف بهاین که آنچه در افغانستان رخ داد تبدیل به یک بازی گسترده ژئوسیاسی شده بود، اما سقوط نظام عراق یعنی شکست دو سیاستایران و آمریکا به اندازه مساوی. گفته میشودایران برای ارتش آمریکا اطلاعات نظامی را فراهم کرد که پیش از اشغال کابل در بمباران اهداف حساس در افغانستان به آمریکا کمک کرد. با وجود این تجربهایران، تکرار آن به ویژه به دلیل پیامدهای داخلی و منطقهای، مشکل ساز است؛ به همین دلیل به نظر میرسد که شعار «مبارزه با تروریسم» راهی ضروری برای مشروعیت دادن به همکاری برای افکار عمومیایران است. اگرایران برای مهار گروههای تندرو و افراطی موفق به قانع کردن عربستان به همکاری با عراق شود از انتخاب گزینه همکاری با واشنگتن صرف نظر میکند (الصمادی ترجمه: مریم ناصری زاده، ۱۳۹۴، ص۴۱).
محاسن سردادن شعار «مبارزه با تروریسم» برایایران فراتر ار مسئله رابطه باایالات متحده است و به رابطه با تمام دنیا برمیگردد؛ امروزایران همانطور که یکی از مشاوران روحانی میگوید، با همان لحنی صحبت میکند که دنیا صحبت میکند واین نشان دهنده فرصتی برای تغییر چهرهایران در دنیا است؛ در زمانی که به نظر میرسد جهان عرب درگیر جنگ و غرق در مشکلات است و از سوی بازیگران اصلی خود در موضع ضعف و سستی قرار دارد،ایران، با ثبات و آرام ظاهر شده ودارای استراتژی استوار ومحکمیاست.این کمک میکند بهایجاد تصویری ازایران که سجاد پور ازآن صحبت میکند ومیگوید که برای اولین بار در تاریخایران، ازلحاظ اجتماعی بیشتر شهروندان آن دانش آموخته وشهرنشین هستند، علاوه بر فضای سیاسی موجود دراین کشورکه در هیچ کشور عربی وجود ندارد.
یکی از فرصتهایی که بر بحران عراق میافزاید، یکپارچگی شیعیان است که بعد از آشکار شدن اختلافات و بی فایده بودن تلاشهایایران برای حل آن به وجودآمد؛ تهدید داعش مثلث شیعی متشکل از مرجعیت شیعه، گروههای شیعی ودولت نوری مالکی را به سمت عبور از اختلافاتشان سوق داد.این میتواند مقدمهای برای بازسازی ارتش عراق براساسایدئولوژی باشد به طوری که نقش بزرگتر به جیش المهدی و سپاه بدر داده شود که دو نیرویی هستند که مالکی آنها را ازمراکز فرماندهی ارتش دور کرد( الصمادی ترجمه: مریم ناصری زاده، ۱۳۹۴، ۴۱).
دولتایالات متحده آمریکا در ۲۱ مارس ۲۰۰۳م. (فروردین سال ۱۳۸۲)، در سایه شعارهایی نظیر مبارزه با تروریسم، برقراری صلح جهانی، اعطای دموکراسی و آزادی، به صورت غیرقانونی، به کشور عراق لشکرکشی کرد و آن را به اشغال نظامیخویش درآورد.این تهاجم وحشیانه که به جنگ دوم خلیج فارس شهرت یافت، پیامدهای غیر قابل تصور و ناگواری برای اشغال گران و مردم عراق، به دنبال داشت تا آن جا کهاین حادثه، به عنوان یکی از بزرگ ترین اشتباهات تاریخی دولت مردان آمریکا محسوب میگردد. نوشتار حاضر، در صدد است تا در چهارمین سالگرد اشغال عراق، ضمن بررسی میزان موفقیت آمریکا در دست یابی به اهداف خود ازاین تهاجم نظامی، مروری مختصر بر مهم ترین نتایج و پیامدهای آن برای ملت عراق و آمریکا داشته باشد (برزگر، ۱۳۸۶، ص۴۶).
۴-۵- دلایل و اهداف اشغال نظامیعراق
از دیدگاه کارشناسان مسائل سیاسی و نظامی، اشغال گران عراق در حمله بهاین کشور، علاوه بر شعارهای فریبنده خویش در زمینه مقابله با تروریسم، تأمین صلح و امنیت جهانی و گسترش دموکراسی، اهداف پنهانی متعددی را نیز تعقیب میکردند. ازاین منظر، مهم ترین علل و اهداف ادعایی و واقعی اشغال گران، عبارتند از:
۴-۵-۱- انهدام سلاحهای کشتار جمعی
مهم ترین دستاویز آمریکا دراین تهاجم وحشیانه، ادعای رئیس جمهوراین کشور، مبنی بر وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق بود. مقامات کاخ سفید و انگلیس، برای کسب اجازه جنگ از سازمان ملل و قانونی جلوه دادناین عمل، خطر سلاحهای کشتار جمعی صدام را مطرح کردند و برای جلب افکار عمومیداخلی و بین المللی، سعی در برجسته کردن آن نمودند. آنان با بهره گرفتن از بلندگوهای تبلیغاتی خویش، تأکید کردند که جهان در معرض خطر یک حمله قریب الوقوع، توسط سلاحهای انهدام جمعی است و مسئله خطر «ابر قارچ مانند» اتمیرا توسط عراق، مطرح کردند؛ اما واقعیتاین بود که عراق در آن زمان، فاقد توانایی جنگی با «بمب اتمی» بود؛ چنان که جورج تنت، رئیس سازمان سیا اعتراف کرد که «چنانچه عراق بخواهد برای تولید یک بمب اتمیبه اندازه کافی مواد رادیو اکتیو بسازد، تا نیمه دوم دهه حاضر، طول خواهد کشید». (ریویو، ترجمه محیط، ۱۳۹۴).
کارشناسان و منتقدان سیاستهای بین المللی بوش نیز با ارائه اسناد معتبر، تأکید کردند که کاخ سفید در مورد عدم وجود تسلیحات کشتار جمعی، اطمینان کامل داشت و گزارش سازمان سیا، بارهااین موضوع را تأیید کرده بود. در برخی گزارشهای سازمان سیا، چنین آمده بود: «تمام اطلاعات پیش از جنگ عراق حاکی ازاین بود که برنامههای سلاحهای کشتار جمعی واین قبیل برنامهها، دههها بود که متوقف شده و در واقع مرده بود»سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی موجود در عراق نیز ضمن بازرسیهای سازمان ملل در سالهای ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۸م. عملاً از بین رفته بودند.
از سوی دیگر، دولت مردان آمریکا و انگلیس، در حالی به بزرگ نمایی توان تسلیحاتی کشتار جمعی عراق میپرداختند که خود دارای بزرگ ترین زرادخانههای هستهای در جهان میباشند و در تجهیز دولت عراق به سلاحهای بیولوژیک و شیمیایی، نقش مهمی ایفا کرده بودند و از سوی دیگر، از اسرائیل که بزرگ ترین قدرت هستهای و دارای سلاحهای کشتار جمعی است، با تمام توان، حمایت میکنند. به نظر ریچارد باتلر، «آن چه دولت آمریکا مطلقاً توان درکش راندارد، این است که سلاحهای نابودگر جمعی آنها، به اندازه سلاحهای عراق، مشکل آفرین است واسلحه نابودگر جمعی، خوب و بد ندارد»( ر. ک: جان پیلگر، ترجمه جندقی ۱۳۸۱، ص۱۹۲).
امروز دیگر تردیدی وجود نداردکه نابودی تسلیحات غیر متعارف، انگیزه و هدف اصلی حمله به عراق نبودهاند؛ زیرا شواهد متعددی دلالت بر اطلاع دولت مردان آمریکا از فقدان چنین سلاحهایی داشته اند و علاوه براین، بعد از اشغال نیز کوچک ترین اثر و نشانهای از ساخت و سازاین نوع سلاحها، به دست نیامد.
۴-۵-۲- جنگ علیه تروریسم
پس از توطئه ۱۱ سپتامبر، هیئت حاکم و وسایل ارتباط جمعی آمریکا و انگلیس، به طرز ماهرانهای، فرایند اطلاع رسانی پیرامون آن را به دلخواه خود، سامان بخشیدند و خواهانایجاد یک ائتلاف جهانی علیه تروریسم شده، برخی کشورها از جمله عراق را در فهرست کشورهای حامیتروریسم قرار دادند واین گونه القا کردند که عراق با القاعده، ارتباط دارد و سلاحهای کشتار جمعی، در اختیار آنان گذاشته است؛ اما واقعیتها حاکی ازاین است کهاین، ادعایی بیش نبود؛ زیرا «آمریکاییها در ماه ژانویه، به دولت بلر اعلام کردند که در قالب مبارزه با تروریسم، دلیلی برای حمله به عراق وجود ندارد». درپنجم فوریه ۲۰۰۲م. نیویورک تایمز، طی گزارشی چنین اعلام کرد: «سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (سیا)، هیچ گونه شواهدی در دست ندارد که ثابت کند عراق طی حدود یک دهه گذشته، در فعالیتهای تروریستی علیه آمریکا، دست داشته است. همچنین این سازمان، متقاعد شده است که صدام حسین، رئیس جمهور عراق، سلاحهای شیمیایی یا بیولوژیکی در اختیار القاعده نگذاشته است» (ذاکریان، ۱۳۸۲، ص۱۱۹).
تمامیشواهد و مدارک، مبیناین واقعیت است که مبارزه با تروریسم در عراق و ارتباط القاعده با صدام، تنها ساخته و پرداخته کاخ سفید و به منظور اشغال نظامیاین کشور بود. روزنامه واشنگتن پست، چنین اعتراف میکند: «هیچ ارتباطی بین گروه القاعده و صدام حسین، وجود نداشت واین قضیه، عمدتاً توسط کاخ سفید مطرح شده بود تا حمایت مردم آمریکا را برای جنگ، به دست آورد».
۴-۵-۳- تهدید کشورهای همسایه از طرف عراق
بوش و بلر، با طرحاین شعار که «عراق، تهدیدی برای منطقه است»، به سوابق تاریخی این کشور در حمله به همسایگانش نظیرایران، کویت و…، استناد میکردند و به گونهای وانمود میکردند که گویی آنها ترس رهبران منطقه را بازگو میکنند؛ در حالی که هرگزاین چنین نبود. در ماه مارس، اجلاس اتحادیه سران عرب در بیروت، طی پیام صریحی، چنین اعلام کرد: «تمام ۲۲ دولت، خواهان خاتمه مناقشه با عراق هستند و دیگر عراق را تهدیدی برای خود نمیدانند». از آن پس، مرز مشترک بین عربستان سعودی و عراق، بار دیگر گشوده شد. عراق با بازگرداندن اسناد تاریخی ملی کویت و گفت وگو پیرامون مسئله مفقودان، موافقت نمود و سوریه و لبنان، مناسبات همه جانبه خود را با عراق از سر گرفتند. شرکت هواپیمایی ملی اردن، پنج بار در هفته، بین عمان و بغداد، پرواز داشت و مناسبات بین عراق باایران، در حال گسترش و بهبودی بود (ذاکریان، ۱۳۸۲، ص۱۱۹).