nēmšab [nym-LYLYA]
(تقسیمات روز)
* نیمشب: گاه نیمشب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: نیم شب مقابل نیمروز است و گاهِ نیم شب برابر است با ساعت ۱۲ شب هنگامی که خورشید در نیمکره مخالف و بر خط معدل النهار قرار دارد. (رک. Asnyanąm)
ریشه شناسی: این واژه مرکب است از: nēm «نیم» + šab «شب»؛ هند و ایرانی آغازین: *nai-*ma- «نیم» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۷۴)؛ *kšap- (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۶۱)؛ سانسکریت: néma- «نیم» (مایرهوفر، ۱۹۹۶: ۵۶)؛ kṣap- (بارتولومه، ۵۴۸:۱۹۰۴؛ کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱)؛ اوستایی: مرکب از naēma- (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۳۲)؛ xšap-, xšapan-, xšafn- (بارتولومه، ۵۴۸:۱۹۰۴؛ کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱؛ رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۲۹)؛ فارسی باستان: مرکب از *naima- + xšap- (کنت، ۱۹۵۳: ۱۸۱)؛ فارسی میانه: nēmšab (بهار، ۱۳۴۵: ۳۴۲)؛ nēm + šap [šp’, LYLYA] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۸۴؛ مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۴۰؛ بهار، ۱۳۴۵: ۲۶۷)؛ فارسی میانه ترفانی: šab (بویس، ۱۹۷۷: ۸۴؛ دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۳۱۵)؛ پازند: مشتق است از šav (نیبرگ، ۱۸۴:۱۹۷۴)؛ فارسی نو: نیمشب؛ معادل انگلیسی: midnight ؛ معادل عربی: منتصف اللیل.
ترکیبات:
nēmšab gāh [nym-LYLYA gˀs] «گاه نیمشب».
-
- §§
nirfsīdan, nirfs- [nlps-ytn’ | Av. nərəfsa-, narəp-]
(نجوم)
* کاسته شدن (نور ماه)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: واژۀ پهلوی nirfsidan به کاهش نور ماه از پانزدهم تا آخر یک ماه قمری اطلاق میشود. بنابر بندهشن (۲۶: ۲۱-۲۲)، ماه در این پانزده روز «از جهانیان فره میستاند و به گنج ایزدان میسپارد». (برای توضیحات بیشتر رک. māh)
ریشه شناسی: صورت ایرانی باستان این واژه *nir-ap- «خالی شدن، کم شدن» مرکب است از : پیشوند نفی *nir- (صورت دیگر پیشوند *nis- پیش از مصوتها) + ریشۀ *ap- به معنی «رسیدن، پر شدن، افزایش یافتن»؛ که رویهم به معنی «کاهش یافتن، کم شدن، و خالی شدن» است. چئونگ (۲۰۰۷: ۲۸۲)، با توجه به نظرات کلنز، بجز ریشۀ اوستایی آن معادلی در فارسی برای آن نمییابد و در نتیجه معتقد است این ریشه اساساً ایرانی و یا هندوایرانی نیست: ایرانی آغازین: *nir- + *ap-؛ سانسکریت: به احتمال زیاد مرکب است از پیشوند منفی ساز ni- + rapṡ- «پر شدن، پر بودن» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۸۶۷) و اشاره به خالی شدن ماه پس از پر شدن آن داشته باشد؛ اوستایی: از ریشۀ narp- «کاهیدن ماه» (کلنز، ۱۹۹۵: ۴۰)؛narəp- «رو به زوال رفتن ماه»، بن مضارع nərəfsa- (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۱۰۵۳-۱۰۵۴)؛ فارسی میانه: narfsīdan (بهار، ۱۳۴۵: ۳۲۸)؛ بن مضارع آن nirfs- ، و اسم آن nirfsišn (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۱۳)؛ معادل انگلیسی: to wane ؛ معادل عربی: نقصان، ضعف القمر.
-
- §§
nišēb [nšyp | N ~]
(تنجیم)
* نشیب، هبوط، بیت الهبوط
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: مطابق بندهشن (۵الف: ۱۰) و همچنین احکام نجوم سنتی، هر سیارهای دارای بالست (شرف)، نشیب (هبوط)، کده (بیت)، و پتیارهای (وبال) است. در تنجیم، هنگامی که سیاره ای در برجی وارد میشود، بر اثر تمزیج سرشت و بسته به ویژگیهای این دو، تاثیرات منسوب به سیاره گاهی قوت گرفته و گاهی ضعیف میشود. در نتیجه، تاثیرات هر سیاره ای در درجۀ مشخصی از برجی معین به پایین ترین خود میرسد که آن برج را در تنجیم، «خانۀ هبوط» و آن درجه را «درجۀ هبوط» مینامند. از آنجا که بالست (=شرف) و نشیب (=هبوط) متضاد هم هستند، خانۀ نشیب یک سیاره در دایرهالبروج نیز، دقیقاً روبروی آن و در نیمکرۀ مقابل آن است. در التفهیم (بیرونی، ۱۳۵۲: ۳۹۹) در مورد هبوط سیارات آمده است: «و هبوط ستاره، اندر آن برج بود که برابرِ برجِ شرفِ اوست، بهم چندان درجاتِ شرف. و بهبوط اندر، ستاره تباه بُوَد، فرومایه شده». به همین ترتیب، در بندهشن نیز، برجی که یک سیاره خاص در آن تباه و پست است، یعنی خانۀ هبوط آن سیاره، «نشیب» نامیده میشود. از آنجا که خانۀ نشیب مقابلِ خانۀ بالست است و در بندهشن (۵الف: ۲)، خانۀ بالستِ همۀ سیارات برشمرده شده است، خانۀ نشیب آنها را نیز میتوان به شرح زیر مشخص کرد: خورشید (۱۹ درجۀ میزان)، ماه (۳ درجۀ کژدم)، گوزهرسر (۳ درجۀ نیمسب)، گوزهردم (۳ درجۀ دوپیکر)، تیر (۱۵ درجۀ خوشه)، ناهید (۲۷ درجۀ خوشه)، بهرام (۲۸ درجۀ خرچنگ)، هرمزد (۱۵ درجۀ بز)، کیوان (۲۱ درجۀ بره). (برای توضیحات بیشتر رک. bālist )
تصحیح: برخی پژوهشگران از جمله بهار (۱۳۴۵: ۳۲۵، ۲۲۴) این واژه را با «حضیض» هم معنی گرفته اند که صحیح نیست چراکه اصطلاح نجومی «حضیض»، مطابق دهخدا، به معنی «نقطهء مقابل اوج است و آن نقطهء مشترک بین محل التقاء دو سطح مقعر از دو فلک است: یکی سطح خارج مرکز و دیگر سطح فلکی که در تحت آن است». میرفخرایی (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۱۳) نیز، تعریف مکنزی از این واژه [ یعنی dejection به معنی «هبوط»] را به اشتباه «حضیض» ترجمه کرده است. انکلساریا (۱۹۵۶: ۶۳) nišeb را به واژۀ انگلیسی fall «سقوط» ترجمه میکند که یک اصطلاح تنجیمی نیست و در حوزۀ دین، به «هبوط آدم و حوا از بهشت» اشاره دارد.
ریشه شناسی: ایرانی آغازین: مرکب از پیشوند *ni- «پایین، فرود»+ *xšip- «فرستادن، پرتاب کردن»؛ سانسکریت: nikṣepa-«سقوط، هبوط» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۵۶۱)؛ فارسی میانه: nišēb «هبوط» (مکنزی، ۱۹۷۱: ۶۰)؛ «نشیب، حضیض سیاره» (بهار، ۱۳۴۵: ۳۲۵)؛ مشتق از šēb- (مایرهوفر، ۱۹۹۲: ۴۳۷)؛[۳۸] فارسی نو: نشیب (هوبشمان، ۱۸۹۵: ۱۰۱)؛ مشتق از «شیب»؛ معادل انگلیسی: dejection (مکنزی، ۱۹۶۴: ۵۱۶)؛ depression (بارتون، ۲۰۰۳: ۹۶)؛ معادل عربی: هبوط.
ترکیبات:
nišēbān nišēb «نشیبان نشیب».
-
- §§
nišēbān nišēb [nšypˀn nšyp]
(تنجیم)
* نشیبان نشیب: هزارۀ نشیب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: در بندهشن (۵ب: ۱۶) آمده است: «چون شاهیِ هزارۀ به ترازو آمد، که نشیبان نشیبِ مهر است؛ پتیاره از زیر در تاخت»[۳۹] (بهار، ۱۳۷۸: ۶۰). واژۀ پهلوی nišēb چنانکه ذیل سرواژۀ مربوطه شرح داده شد، به معنی «هبوط یا بیت الهبوط» یک سیاره است؛ در نتیجه، ترکیب «نشیبان نشیب»، به معنی «هبوطِ هبوطها» است. از این ترکیب میتوان برداشتهای متفاوتی کرد، اما صحیح ترین برداشت همان است که از جمله مربوطه در بندهشن برمیآید: برج ترازو نشیبِ مهر است؛ اما زمانی که پتیاره به آفرینش هجوم میآورد، همۀ سیارات از جمله مهر در بالست خود میباشند؛ در نتیجه، این هزارۀ ترازو است که نشیبان نشیب مهر است و بودن مهر در برج نشیبِ خود الزامی نیست. از اینرو، نشیبان نشیب یک سیاره عبارت است از ورود آن به «هزارۀ نشیبِ» خود. مثلاٌ، نشیب سیارۀ هرمزد در برج بز است، پس هزارۀ بز، هزارۀ نشیب یا نشیبان نشیب هرمزد است. به همین ترتیب، هزارۀ بره، نشیبان نشیب کیوان است و الی آخر. این فرضیه از بسیاری جهات منطقی است؛ از جمله اینکه، این ترکیب فقط برای سیارۀ خورشید بکار رفته است، و دلیل آن نیز این است که بحث نجومی بندهشن تنها مربوط به هزارۀ ترازو است که فقط و فقط نشیبان نشیبِ مهر است. به همین خاطر، در آن هزاره امکان کاربرد این ترکیب برای دیگر سیارات مقدور نیست.
عکس این قضیه نیز احتمالاً صادق است و خدایی هر هزاره با سیارهای است که بالستان بالست (*bālistān bālist) یا «شرف الشروف» آن سیاره باشد. برای نمونه، شرف خورشید در برج بره است؛ پس هزارۀ بره، شرف الشروف خورشید است و در نتیجه، خورشید خدایی هزارۀ بره را بر عهده دارد. پینگری (۲۰۰۵: ۹۸) با توجه به متن زند بهمن یسن و احتمالاً بر همین اساس، خورشید را خدای هزارۀ بره، ماه را خدای هزارۀ گاو، سر گوزهر را خدای هزارۀ دوپیکر، هرمزد را خدای هزارۀ خرچنگ، و کیوان را خدای هزارۀ ترازو محسوب میکند.
ریشه شناسی: این اصطلاح مرکب است از: nišēb «نشیب» + nišēbān «نشیب ها» (صورت جمع nišēb)؛ معادل انگلیسی: the dejection of the dejections (پانینو و پینگری، ۱۹۹۶: ۲۳۶). (برای بررسی ریشه شناختی رک. nišēb).
-
- §§
O
Ohrmazd [ˀwlmzd, ˀwhrmz̠d | Av. Ahuramazdāh- | M ˀwhrm(y)zd, N Hōrmuzd]
* (نجوم: سیارات) هرمزد: مشتری
* (گاهشماری: اسامی روز) هرمزد روز: نام روز یکم از هر ماه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات: طبق بندهشن (۱: ۵۲)، هرمزد دارای دو وجود است: یکی مینوی که او را جزء امشاسپندان قرار میدهد و دوم مادی که منظور از آن سیارۀ هرمزد یا مشتری معروف به سعد اکبر است. درنتیجه، بین هرمزد مینوی که جایگاهش در بالاترین طبقه آسمان یعنی سپهر مینوی هرمزد یا روشنی ازلی است و هرمزد اباختری که از دروجان و تاریکان بوده و جایگاهش در زیر فلکالبروج یا سپهر ستارگان آمیزنده است، تفاوت بسیاری است. در نجوم بندهشن، سیارۀ هرمزد از اباختران یا سیارات است و به «هرمزد اباختری» مشهور است. این سیاره، سپاهبد اباختری شمال و دشمن ستارۀ هفت اورنگ، سپاهبد شمال است. مطابق بندهشن و احکام نجوم سنتی، سیارۀ هرمزد از کرفهگران بوده و سعد است. دلیل این سعد بودن در بندهشن (۵ب: ۱۲)، نیرومندتر بودن رقیب اختری او یعنی هفت اورنگ ذکر شده است. سیارۀ مشتری، مطابق فراولی (۲۰۰۵: ۶۲) و بندهشن (۵ب: ۱۳)، «ستارۀ زندگی» (stārag ī zīndagīh) نامیده شده است و بالست (شرف) این سیاره در برج خرچنگ است (بندهشن، ۶ف: ۳). در بندهشن (۶ف: ۵) آمده است، به دلیل اینکه، در آغاز آفرینش، سیارۀ هرمزد در شرف خود بود، توانست تا سی سال مرگ را از کیومرث دور کند. توضیح اینکه، در آغاز همه سیارات در شرف خود قرار دارند؛ چرخۀ کیوان سی سال است و تا باز به شرف خود بازگردد، سی سال طول میکشد، اما چرخۀ هرمزد ۱۲ سال است؛ در نتیجه، پس از سی سال سیارۀ هرمزد، ستارۀ زندگی، در هبوط خود (یعنی برج بز) و بی زور، اما سیارۀ کیوان، ستارۀ مرگ، در شرف خود (یعنی ترازو) و پرزور خواهد بود.
ریشه شناسی: پژوهشگران هم در مورد صورت دستوری این واژه و هم در مورد معنای آن با هم اختلاف نظر دارند: گروهی شکل سادۀ این واژه را به صورت Ahuramazdā- و برخی دیگر آنرا به صورت Ahuramazāh- محسوب کردهاند؛ معنای آنرا، برخی «خرد» و برخی دیگر «خردمند» گرفتهاند (بویس، ۱۹۸۴: ۶۸۴). به هر حال، این واژه وام گرفته از واژه اوستایی Ahuramazdā(h)- بوده و مرکب است از: صفت ahura- [سانسکریت: ásura- «الهی، مینوی»] + mazdā(h)- [سانسکریت: medhā́- «حکمت، دانش»] که رویهم رفته به معنی «حکمت الهی» یا «ایزدِ مینویِ دانش» است: هند و ایرانی آغازین: *Hasura- «خدا»+ *maz-dhaH- «قدرت ذهنی» (لوبوتسکی، ۲۰۰۹: ۱۷، ۶۷)؛ سانسکریت: ásura- «الهی، خدایی، روحانی، مینوی» + medhā́- «دانایی، حکمت، دانش، قدرت ذهنی» (مونیرویلیامز، ۱۹۶۰: ۱۲۱، ۸۳۳)؛ اوستایی: Ahuramazdāh- (بارتولومه، ۱۹۰۴: ۲۸۵؛ رایشلت، ۱۹۱۱: ۲۵۲)؛ فارسی باستان: Ahuramazdāh- (کنت، ۱۹۵۳: ۲۰۳؛ نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ فارسی میانه: [ˀwlmzd] «هرمزد، اورمزد» (بهار، ۱۳۴۵: ۷۵)؛ Ohrmazd [ˀwhrmz̠d] هرمزد، (در نجوم:) مشتری؛ (گاه نما:) اولین روز ماه (مکنزی، ۱۳۷۳: ۱۱۵)؛ Ohurmazd [ˀwhrmẕḏ] (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ فارسی میانه ترفانی و پهلوی اشکانی ترفانی: O(h)rmezd [ˀwhrmyzd, ˀwrmyzd] (بویس، ۱۹۷۷: ۱۷)؛ ohrmezd, ohrmazd, ormezd «هرمزد (دشمن اهریمن)؛ نام اولین انسان در متون مانوی» (دورکین-مایسترارنست، ۲۰۰۴: ۶۷-۶۸)؛ [ˀwhrmyzd], [ˀwhrmzdbg] «نام اولین انسان» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ فارسی میانه کتیبه ای: [ˀwhrmzdy] «اهورامزدا» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ [ˀwḥrmzdy] «اهورامزدا» (ژینیو، ۱۹۷۲: ۴۵)؛ پهلوی اشکانی کتیبه ای: [ˀhwrmzd] «اهورامزدا» (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ Hōrmazd [ˀḥwrmzd] «اهورامزدا» (ژینیو، ۱۹۷۲: ۴۵)؛ پازند: Hōrmezd, Hurmazda و صورتهای دیگر (نیبرگ، ۱۹۷۴: ۱۴۳-۱۴۴)؛ فارسی نو: هرمزد، هرمز، اورمزد، اهورامزدا، مزدا؛ معادل انگلیسی: Jupiter (سیارۀ مشتری)؛ Zeus, Jove (ایزد آسمان، خدای بزرگ)؛ معادل عربی: مشتری (سیاره).