میرابایل[۴] می گوید: شایستگی عبارت است از دانش، مهارت و توانایی یا ویژگی های مرتبط با عملکرد بالا در یک شغل (میرابل۱۹۹۶).
شایستگی یعنی دانش، مهارت، توانایی ها و سایر خصیصه هایی که برای شکل دهی رفتارهای مطلوب در آینده مورد انتظار است (دیر ۱۹۹۶).
شایستگی مجموعه ای از ویژگی هایی است که فرد داراست و به سازمان اطمینان می دهد تا کاری را با اطمینان خاطر به فرد واگذار کند و او کار را به خوبی و در حد انتظارات و استانداردهای سازمانی انجام دهد. (ابیلی و همکاران، ۱۳۸۳: ۳۷)
شایستگی به میزانی از دانش و مهارت و خصوصیات شخصی و شخصیتی گفته می شود که به فرد اجازه می دهد کاری را بالاتر از حد متوسط انجام دهد (ابیلی و همکاران، ۱۳۸۳: ۷)
از دیدگاهی (مایر۱۹۹۶) شایستگی در سه مفهوم بیان شده است که عبارتند از:
شایستگی رفتاری: گفته ها و اعمال فرد که در عملکرد قوی یا ضعیف وی تاثیر می گذارد
شایستگی دانش: آنچه یک فرد درباره حقایق، فن آوری، تکنولوژی، شیوه ها و روش های یک شغل تخصصی در سازمان می داند.
شایستگی انگیزشی: احساس فرد درباره یک شغل یا سازمان و یا محیط شغلی.
شایستگی ویژگی های زیربنایی فرد است که به طور کلی با عملکرد برتر در یک شغل یا وضعیت رابطه دارد. (اسپنسر ۱۹۹۳)
شایستگی به طور کلی بر روی صفات و ویژگی های اساسی یک شخص تاکید دارد. این صفات
می توانند انگیزش، رفتار، مهارت و تصور فرد از نقش اجتماعی و یا مجموعه ای از دانش باشد که فرد در انجام کارها و فعالیت ها از آنها استفاده می کند. (بوزیانس، ۱۹۸۲، ۱۹۹۵)
شایستگی مجموعه ای از دانش، مهارت ها، صفات و ویژگی های رفتاری و خصوصیات شخصی است. (هورنبای و توماس، ۱۹۸۹)
اسپنسر[۵] (۱۹۹۳) شایستگی را به دو دسته طبقه بندی می کند:
شایستگی های مورد نیاز که مهارت های ضروری را برای حداقل عملکرد در یک کار و یا انجام یک وظیفه مشخص می سازد.
شایستگی های برتر که بر اساس آنها نتایج به دست آمده بالاتر از میانگین و عملکرد بالاتری است.
بر اساس لغت نامه آکسفورد واژه شایسته سالاری[۶] از دو واژه مریت[۷] و کراسی[۸] ترکیب شده است. کلمه مریت به مفهوم شایستگی، سزیدن، سزاوار بودن، ارزش، ارزشمند بودن، استحقاق داشتن است. از نظر سیاسی و یا سازمانی واژه مریت به مفهوم کیفیت، وضعیت و اقدامی است که مستحق تحسین و پاداش است. واژه کراسی نیز به مفهوم حکومت یا روش اداره امور است. بنابراین شایسته سالاری که واژه ای سیاسی است به مفهوم نظامی از حکومت توسط افراد با موفقیت های بالاست. (آریانپور، ۱۳۷۰ و Oxford: 1999)
فرهنگ نامه ویکیپدیا نیز شایسته سالاری را نظام یا سیستمی از دولت یا سازمان معرفی کرده که در آن توانایی، شایستگی و استعداد به جای ثروت، فامیل بازی، امتیازات طبقاتی، رفیق بازی، شهرت با دیگر عوامل تاریخی، موقعیت اجتماعی و یا قدرت سیاسی قرار می گیرد. (Wicipedia:2007)
شایسته سالاری به کار گیری فرد مناسب در جای مناسب بر اساس دانش، تجربه و سایر موازیر تعریف شده است. شایسته سالاری اعتقاد بر برتری خوبی بر بدی است (قدردان ۱۳۸۲)
اصطلاح شایسته سالاری برای اولین بار توسط مایکل یانگ جامعه شناس انگلیسی در سال ۱۹۵۸ در کتاب طلوع شایسته سالاری مطرح شد.
شایسته سالاری در مفهوم مرسوم، نظامی است که در آن پاداش ها و منابع کمیاب به افراد دارای صلاحیت تخصیص می یابد. بدین مفهوم که مردم باید با وعده موقعیت ها، حرکتی رو به بالا و بر مبنای استعداد و تلاش فردی خود داشته باشند و این همان رد و انکار نظام های طبقه ای و اشرافی است که در آن افراد بر اساس موروثیت و جانشینی به موقعیت اجتماعی دست می یابند. آنچه استعداد فرد نامیده می شود، در حقیقت تابعی از پست های اجتماعی یا فرصت هایی است که به وسیله فضیلت خانوادگی و تیر و تبار به او رسیده است. بنابراین گرچه به این نظام نیز نظام
شایسته سالار می گوییم، اما این نظام تنها از نظام های اشرافی دموکراتیک تر و طرفدار حقوق تساوی بیشتر است تا اینکه شایسته سالار باشد. (Parish&Sense:2006)
شایسته سالاری از نظر علم مدیریت، روندی است که در آن منابع انسانی با توجه به تلاش و توانایی ذاتی شان در جایگاه خود قرار گرفته و توسعه می یابند. از نظر علوم سیاسی از روش هایی است در راستای انتخاب افراد بر مبنای شایستگی که از آن به عنوان یکی از راهکارهای جلوگیری از فرار مغزها نیز تعبیر شده است. شایسته سالاری از روش های تعدیل و حذف بی عدالتی و ایجاد
فرصت های برابر برای همگان است و منشا آن تاثیر منفی احساس بی عدالتی بر انگیزه کارکنان است (گلکار و ناصحی فر، ۱۳۸۱)
شایسته سالاری فرایندی است که در آن انتخاب بهترین افراد در بهترین ترکیب با مناسب ترین شرایط و بالاترین بهره کاری معنا پیدا می کند (امیر ارجمند ۱۳۸۳)
شایسته سالاری عبارت است از به کار گرفتن شایسته ها برای اداره کردن افراد با توجه به سطح فرهنگ و ارزش ها (باقری زاده، ۱۳۷۹).
شایسته سالاری یعنی افراد شایسته را در مشاغل و مناصب مرتبط به خودشان که توانمندی انجام آن را دارند قرار دهند تا بتوانند بر حسب شایستگی های خود در پیشرفت فردی و سازمانی موثر واقع شوند. (ابیلی، ۱۳۸۲).
شایسته سالاری فرآیندی است که از شایسته گزینی آغاز شده و به شایسته پروری و شایسته پردازی ختم می شود و این روند پیوسته در حال تحول است. (احمدی، ۱۳۸۰).
شایسته سالاری به کارگیری فرد مناسب در جای مناسب بر اساس دانش، تجربه و سایر موازین تعریف شده است. شایسته سالاری اعتقاد به برتری خوبی بر بدی است (قدردان، ۱۳۸۲: ۶۷)
در کتاب الفبای جامعه شناسی، تألیف لاوسون وگارود[۹]، شایـسـته سالاری چنیـن تعـریـف شـده اسـت: “نظـام شایسته سالاری عبارت است از نظامی که در آن مزایا و موقعیت های شغلی تنها براساس شایستگی و نه بر مبنای جنسیت، طبقه اجتماعی، گروه قومی یا ثروت به افراد تفویض
می شود.” از سـوی دیگر، بیلتون[۱۰] هم در کتاب مبانی جامعه شناسی خود، اصطلاح شایسته سالاری را ایـنـگـونـه تـعـریـف کـرده اسـت: “شـایسته سالاری دیدگاهی است که براساس آن شهروندان از طریق نظام های آموزشی مدرسه ای و دانشگاهی و با تـلاش و کوشش فراوان، استعداد های خود را شکوفا کرده و در نهایت، در جامعه فارغ از طبقه اجتماعی، ثروت، نژاد، قومیت و جنسیت برای تصدّی مناصب مختلف، تنها براساس شایستگی ذاتی برگزیده می شوند.” بـراسـاس یـک تـعـریف رایج و پذیرفته شده، شایسته سالاری عبارت است از یک نظام حکومتی مبتنی بر شایستگی ذاتی حاکمان و نه براساس ثروت یـا مـوقـعـیـت اجـتـمـاعـی آنـان. به عبارت ساده تر، شایستگی ترکیبی از هوش خدادادی همراه با کار و تلاش فراوان است. بر همین اساس، می توان گفت که موقعیت هر شهروندی در جامعه حاکی از لیاقت ذاتی او می باشد. دولت ها نیز همین وضعیت را دارند، یعنی اکثریت آنها براساس شایستگی که دارند، حاکمیت جامعه را بر عهده می گیرند و تبار و نسب آنها در این میان نقش اصلی را بازی نمی کند. برخی معتقدند که سیستم ارتش های جهان شاید بهترین مثال برای سازمان های شایسته سالار باشد، زیرا در نظم و نظام ارتشی هر فرد تنها براساس شایستگی که از خود نشان می دهد، به درجه بالاتر ارتقاء پیدا می کند.
شـایـد در مـیـان کـشـورهـای مـعـاصـر جـهـان، جمهوری سنگاپور تنها کشوری باشد که با تأکید بر شناسایی و رشد جوانان نخبه برای تصدّی مشاغل مـدیـریتـی کشـور، نـزدیـک تـریـن نظـام را به نظام شایسته سالاری نسبت به سایر کشورهای جهان در اختیار داشته باشد. در این کشور برای مدارک و مدارج علمی و دانشگاهی اهمیت ویژه ای قایل هستند، زیرا از نگاه رهبران این کشور، داشتن مدارک علمـی بیانگر تلاش و کوشش فراوان همراه با استعداد و هوش شهروندان است. نکته جالب توجه اینکه، دولت سنگاپور حتی برای شهروندان مالزیایی در همه مقاطع اعم ازدانشگاه، قراردادهای دولتی، مناصب سیاسی و غیره، برابری قائل بوده و در این موارد تنها به شایستگی ذاتی افراد توجه می کند.
مـثــال دیـگــری از کـشــورهــای دارای نـظــام شایسته سالاری، فنلاند قرن نوزدهم است که با وجود حاکم بودن طبقه اشراف، ولی در عمل افراد بـاسـواد و تحصیلکـرده بـر ایـن کشور حکومت می کردند. در واقع، در قرن ۱۹ میلادی در این کشور اگـر چـه تبـار و ثـروت بـر فـرصـت سـوادآمـوزی شـهروندان تأثیر می گذاشت، اما در نهایت این تحصیلات عالیه بود که برای تصدّی مناصب دولتی و غیردولتی، ملاک اصلی قرار می گرفت
شایسته سالاری عبارت است از به کار گرفتن شایسته ها برای اداره کردن افراد با توجه به سطح فرهنگ و ارزش ها (باقری زاده، ۱۳۷۹).
شایسته سالاری یعنی افراد شایسته را در مشاغل و مناصب مرتبط به خودشان که توانمندی انجام آن را دارند قرار دهند تا بتوانند بر حسب شایستگی های خود در پیشرفت فردی و سازمانی موثر واقع شوند (ابیلی، ۱۳۸۲).
شایسته سالاری فرایندی است که از شایسته گزینی آغاز شده و به شایسته پروری و شایسته پردازی ختم می شود و این روند پیوسته در حال تحول است (احمدی، ۱۳۸۰).
به طور کلی اهمیت و ضرورت تعیین اصول شایسته سالاری برای استقرار نظام شایسته سالار را میتوان در مزایایی که دارد جستجو نمود که از جمله آنها: افزایش اثر بخشی فرد و سازمان، ارتقای رضایت شغلی، احساس تعلق کارکنان به سازمان، ایجاد انگیزه تلاش بیشتر، بهبود و ارتقای سطح عملکرد، شناخت و پرورش و بکارگیری درست استعدادها، بهره وری فرد، بهره وری سازمان و درنهایت بهره وری جامعه و بقا و توسعه سازمان است. (لاریمی، ۱۳۹۰)
شایسته سالاری بعنوان یک فرایند، تلفیقی از فرآیندهای شایسته خواهی، شایسته شناسی،
شایسته سنجی، شایسته گزینی، شایسته گیری، شایسته گماری، شایسته داری، شایسته پروری و در نهایت شایسته پردازی می باشد. که کل این مراحل را می توان در سه مرحله شایسته گزینی،
شایسته پروری و شایسته داری خلاصه کرد.
شایسته گزینی این مرحله دارای دو بخش است. بخش اول مربوط است به ارزیابی و تحلیل نتایج مرحله قبل و بخش دوم مربوط است به تخصیص شایستگان به جایگاه در خور خود. دراین مرحله بر اساس تحقیقات علمی وضعیت ایده آل و ضد ایده آل ترسیم شده و بر آن اساس وضعیت افراد شایسته در جایگاه خویش تعیین می شود. (سازمان مدیریت و برنامه ۱۳۸۲: ۶۳)
شایسته پروری اکتفا نکردن به وضعیت فعلی و فراهم نمودن زمینه های پرورش برای مدیران بالفعل و بالقوه از طریق بکارگیری روش های مختلف آموزش و بهسازی مدیریت، آنها را به بینش عمیق تر، آگاهی و دانش وسیع تر و مهارت کاربردی تر سوق داده و زمینه پذیرش مسئولیت های سنگین تر و بهره وری بالاتر آنها را فراهم خواهد نمود. شعار این مرحله می تواند بهبود مستمر، و امروز بهتر از دیروز، و فردا بهتر از امروز شدن باشد. (سازمان مدیریت و برنامه ۱۳۸۲: ۶۳)
شایسته داری حفظ شایستگان دارای اهمیت بسیار بیشتر از جذب ایشان است. همانطور که از دست دادن دوستان نشانه ناتوانی و ضعف انسان می باشد. در این مرحله تمهیدات لازم برای رشد وتوسعه و بهبود مستمر مدیران فراهم می شود، حمایت از شایستگان انتخاب شده، رعایت عدالت و پشتیبانی مادی و معنوی از آنها از انتقال آنها به سازمان های دیگر و یا جوامع دیگر جلوگیری خواهد کرد. (سازمان مدیریت و برنامه ۱۳۸۲: ۶۳)
بعضی از محققین از جمله دکتر رئوف رابطی با توجه به تعریفی که از شایسته سالاری نموده
شایسته سالاری عبارت است از قرار گرفتن افراد مناسب در جایگاه های مناسب، ارزشیابی مستمر کارکنان و جابجایی یا تثبیت آنها بر اساس نتایج ارزشیابی- فرایند شایسته سالاری را ۳ صورت تقسیم بندی نموده است:
انتخاب: هر سازمانی برای پیشبرد هدف های سازمانی خود بهترین و شایسته ترین افراد را به سازمان جذب می کند و تلاش می کند در حفظ و نگهداری آن از روش های علمی استفاده نماید. انتخاب و جذب افراد به سازمان می باید با روش های خاص و با دقت انجام شود تا شایسته ترین افراد به کار گرفته شوند. انتخاب کنندگان که مسئولیت انتخاب را به عهده دارند نه فقط باید از چگونگی ماهیت صفات لازم برای شخصی که می خواهد انتخاب شود آگاه باشند بلکه می باید بدانند که چگونه متقاضیان را ارزیابی کنند.
آنچه که در فرایند انتخاب کارکنان روی می دهد عبارت است از: تعیین شرایط احراز هر شغل تعیین میزان نیاز به نیروی کار تطبیق داوطلبان با شرایط احراز و گزینش مناسب ترین افراد با تطبیق
ویژگی های فرد با شرایط احراز هر شغل. اگر فرایند انتخاب به نحو صحیح به انجام برسد، انتظار
می رود افراد شایسته در جایگاه های مناسب قرار داده می شوند.
نکته دیگر در شیوه ی برخورد رهیافت دورکیم در بحث افول دین سنتی و راه حل آن در جامعه امروزی، تأکید وی بر جنبه پویایی احساس دینی است. نزد دورکیم، دین یک قدرت و نیروست ؛ نیرویی که به انسان اجازه رفتار و عمل میدهد « مؤمنی که با خدای خود رابطه دارد نه تنها حقایق تازه ای را که فرد بی ایمان از آنها بی خبر است میبیند، که توانایی عملی بیشتری دارد. وی قدرت بیشتری را برای تحمل سختیهای زندگی و نیز چیره شدن بر آنها در خود احساس میکند. او همانند کسی است که فراتر از سطح گرفتاریها و بدبختیهای انسانی قرار دارد ؛ چرا که خود را به سطح متعالی تری از شرایط انسانی خویش ارتقا داده است. او تصور میکند از درد و رنج و بدبختی به هر صورتی که تصور شود، نجات پیدا کرده است. بند اول هر کیش و آیینی، اعتقاد به نجات افراد از طریق ایمان است ». بدین ترتیب میتوان دریافت که چرا به اعتقاد دورکیم علم قادر به از بین بردن دین نیست . علم از نقش و عملکردهای شناختی دین میکاهد و ادعای دین، مبنی بر در اختیار داشتن ملزمات کسب شناخت و معرفت را رد میکند، اما یک واقعیت را نمی توان انکار کرد و آن این است که افراد، با قدرت و تعالی ای که ایمان دینی به آنها میبخشد، همواره در میدان عمل و اقدام وارد میشوند.
دورکیم با تعابیر فوق ظهور مناسک و مذاهب جدید را متناسب با شرایط روز جامعه مورد اشاره قرار میدهد. چرا که در اندیشه ی وی ، اصولاً جامعه پیدایش اعتقادها را هم آسانتر میکند؛ زیرا افراد، که در هیجان ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی، نسبت به هم نزدیک تر شده، نوعی هم دلی با هم پیدا میکنند، استعداد بروز حالات ملکوتی را دارند[۲۱۰].
او میگوید که به مفهومی دین به شکل تغییر یافته ممکن است ادامه یابد. حتی جوامع امروزین انسجام خود را مدیون شعائری هستند که ارزشهای آنها را مورد تایید مجدد قرار میدهد؛ بنابر این میتوان انتظار داشت اعمال تشریفاتی جدیدی پدید آیند که جانشین مراسم تشریفاتی قدیمی شوند. درباره اینکه این اعمال تشریفاتی چه ممکن است باشد نظر دورکیم مبهم است ، اما به نظر میرسد که او بزرگداشت ارزشهای انسان دوستانه و سیاسی مانند آزادی، برابری و همکاری اجتماعی را مد نظر دارد.[۲۱۱]
نظریه دورکیم در مطالعه جوامع متمدن ازفایده کمتری برخوردار است ؛زیرا دین در این مورد به همان اندازه که نیروی متحد کننده ای است، نیروی نفاق افکن نیز است. یعنی در عین این که گروه های خاصی را وحدت میبخشد ممکن است در یک جامعه بزرگتر بین این گروه ها ستیزه به وجود آورد، البته نمودهای زیادی از جوامع بزرگ وجود دارد که به واسطه دین وحدت یافتهاند –نظیر کشورهای تحت حکومت مسیحیت در قرون وسطی، برخی از کشورهای اسلامی و هندوستان هندونشین-لیکن به خصوص در جامعههای صنعتی جدید، تنوع دینی قابل ملاحظه و نیز تعارضهای چندی وجود دارند.علاوه بر این، در جوامع متمدن و خصوصا در جوامع جدید، اعتقادات آیینها بیش از مراسم اهمیت دارند ؛ زیرا مردم مایلند بیشتر بر اساس پیشنهادها و راه حلها متحد یا متفرق شوند تابر اساس احساسات. [۲۱۲]
هر جامعه جدیدی که همبستگی اندامی در آن مسلط است خطر از هم پاشیدگی و نابسامانی را هم در بر دارد.[۲۱۳]مذهب نیز قادر نیست با حذف علل عمیق شر به نابسامانی پایان دهد. دورکیم نوعی انضباط گروهی را میجوید که میبایست در حکم اندام یکپارچگی مجدد فرد در گروه باشد. ادیان در جامعه جدید بیش از پیش جنبه انتزاعی و فکری پیدا میکنند. خلاصه آنکه ادیان دیگر به درجه گذشته مکتب انضباط نیستند. آنچه دورکیم برای درمان بیماریهای جامعه جدید در طلب آن است، افکار مجرد و نظریهها نیستند، بلکه اخلاقهای عمل است.
پس تنها گروه اجتماعی قادر به تسهیل جذب افراد در اجتماع گروه حرفه ای، یا به قول خود دورکیم، گروه صنفی است.[۲۱۴] دورکیم در باره گروه صنفی میگوید :
«فعالیت یک حرفه معین را فقط گروهی که به حد کافی به آن حرفه نزدیکند و قادر هستند طرز کار آن را خوب بشناسند و همه نیازهایش را حس کنند و همه تغییراتش را پی بگیرند میتوانند به نحو مؤثری به زیر نظم و قاعده در آورند و چنین گروهی که پاسخگوی این شرایط باشد، فقط گروهی است متشکل از عوامل یک رشته معین صنعتی که به صورت یک پیکر واحد در آمده و سازمان یافته باشد. این گروه همان است که صنف یا گروه حرفه ای نامیده میشود»[۲۱۵].
همبستگی اجتماعی متفاوت در جامعه جدید نه ناشی از شباهت افراد و اعتقاد به یک نظام اخلاقی مشترک بلکه ناشی از تفاوت افراد و اعتقاد به اخلاقیات صنفی و حرفه ای غیر مشترک است. در چنین جامعه ای آنچه زمینه ساز وفاق و همبستگی اجتماعی است، تقسیم اجتماعی کار و نیاز متقابل افراد به یکدیگر است. این نیاز متقابل افراد به تخصصهای گوناگون، سبب میشود که افراد و گروه ها برای قواعد و ارزشهای اخلاقی افراد و گروههای اجتماعی دیگر احترام قائل شوند و همین امر زمینه ساز همبستگی اجتماعی در جامعههای جدید است.
در جامعه جدید افراد دیگر از قماش هم نیستند و هرکس به درد کار خودش میخورد. لیکن از اینجا نتیجه نمی شود که وجود باورهای مشترک دیگر لازم نیست ، برعکس به خاطر حفظ احترام شخص انسان، و برای تأمین همزیستی مسالمت آمیز افراد متفاوت هم که شده، وجود چنین باورهایی لازم است. بنابراین در جامعه ای که فردیت قانون اعلای آن است، وجدان جمعی میبایست دارای محتوایی به اندازه کافی وسیع و اقتداری مکفی باشد.[۲۱۶]
۳- دورکیم و تبیین کارکردی دین
فرضیه کارکردی- یا پیامدهای - دین به وضوح فرضیه ای در باب حفظ و تقویت پیوند اجتماعی است.در مورد توتمیسم، توتم یادآور وحدت دائمی کلان به افرادش است و نیز عضویت فرد را در کلان دائماً به وی یاد آوری میکند، مراسم نیز آنرا تقویت میکند، و در جامعه ای که بسیاری از اعضای آن بیشتر سال را در گروه های کوچک، به دنبال خوراک صرف میکنند، مراسم افراد را، که در غیر این صورت ممکن است در مقابل شرایط زندگی احساس مغلوب شدن کنند، نیرومند میکند، دورکیم احساس نیرومندی فرد را بیشتر نتیجه مناسک میداند و فرد به واقع قوی تر میشود.[۲۱۷]
به نظر دورکیم آیینهای دینی، یعنی رسوم و مناسک دینی عناصر اصلی حیات دینی هستند. در حالی که کارکردهای اجتماعی آیینهای دینی همیشه ثابت باقی مانده است، محتوای فکری و عقلانی عقیده دینی همواره در حال تغییر بودهاند. عقاید بعد نظری دین هستند. عقاید ممکن است مسیحی را از یهودی و هندو متمایز سازند، ولی در واقعیت ایدههای خاصی که آنها ابراز میدارند، تفاوت چندانی ندارند.ایدهها همواره در ادیان مختلف و حتی در یک دین درعصرهای مختلف تغییر مییابند.ولی نیاز به مراسم همواره باقی است. مراسم منبع واقعی انسجام اجتماعی اندو آنها در هر جامعه ای چفت و بستها و پیوندهای واقعی هستند.آنها معنای واقعی دین را بیان میکنند.
بحث آیین مارا به قلب نظریه دورکیم یعنی تبیین کارکردی دین رهنمون میشود.اودر تبیین دین از ظاهر اشیا فراتر میرود. [۲۱۸]دین از نظر ایشان واجد کارکردهایی است که پاسخگوی نیاز جامعه یا اقشاری از جامعه شده و همین امر به ماندگاری آن کمک کرده است.[۲۱۹].ماهیت اصیل دین را از ظاهر آن نمی توان دریافت، بلکه از عمق آن میتوان شناخت . همانگونه که در مورد توتم گرایی استرالیابه وضوح نشان میدهد، ارزش اساسی دین در رسم هایی میداندکه دین از طریق آنها، وفاداری افراد به گروه را الهام بخشیده و تجدید میکند.این آیینها بعداً تقریبا به عنوان اقدام بعدی نیاز به نوعی نمادگرایی را به وجود میآورد که شکل ایدههای مربوط به جانهای اجدادی و خدایان را به خود میگیرد. علاوه بر این، اگر یک جامعه برای بقا و موقعیت خود، واقعاً به چنین آیین هایی نیاز دارد، بدون دین و یا چیز دیگری که جای آنرا پر کند، جامعه ای وجود نخواهد داشت. بنابراین حتی زمانیکه برخی فکر میکنندکه ایدههای دین اشتباه و نامعقولند، رفتار دینی میتواند همچنان در جامعه باقی باشد و از آن حمایت کند. ایدههای دینی میتواند مورد تردید قرارگیرد، ولی آیینهای دینی و یا چیزی شبیه به آن، باید ادامه یابد. جامعه بدون مراسم نمی تواندوجود داشته باشد ، مقاومت و دوام دین از اینجا ناشی میشود. [۲۲۰]
بدین سان دورکیم مناسک را به صورت کارکرد گرایانه تبیین میکند. او درباره مناسک میگوید:
«آنها برای عملکرد هستی اخلاقی ما همانند تغذیه برای حفظ زندگی جسمانی ما ضرورت دارند؛زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ میکند».[۲۲۱]
بنابر این شکلی که یک منسک به خود میگیرد و مقصود اعلام شده آن، چندان اهمیتی ندارد، کارکرد واقعی مناسک همواره یکی است. این اهمیت ندارد که اعضای گروه برای چه کاری گرد هم میآیند، مهم این است که آنها گرد هم میآیند و کاری را به صورت دسته جمعی انجام میدهند. «امر اساسی این است که آنها گرد هم میآیند و احساس مشترکی را تجربه میکنندو به گونه یک کنش جمعی آن را بیان میکنند، ماهیت خاص این احساسات و کنشها چیزی ثانوی و وابسته به موقعیت است».[۲۲۲]
جوامع به هنگام جوشش احساساتشان که در نتیجه تجمع افراد در مکانی واحد است، خداآفرین یا دین آفرین میشوند ؛ به تعبیری باعث پیدایش نمود دینی و تاثیر الهام بخش شی مقدس در نزد افرادمی شوند.این جوشش احساسات جمعی در جوامع سنتی در حین اعیاد و جشن هابه وجود میآیند و در جوامع جدید، بحرانهای سیاسی و اجتماعی فرصت مناسبی برای پیدایش این قبیل احساسات جمعیاند.بنابراین، دین امری «فوق العاده جمعی»و به دیگر سخن، مخلوقی صرفاً اجتماعی است.
او میخواهد ثابت کند که مضمون دین، چیزی جز تجسم دیگری از جامعه نیست.این مضمون، پرستش نیرویی بی نام، پراکنده و ماورای افراد و بسیار نردیک به آنهاست و این، همان جامعه انسانی است.
چرا جامعه تبدیل به موضوع پرستش و اعتقاد میشود ؟ دورکیم بر آن است که جامعه قدرت تحریک و افزایش احساسات الهی را در ذهن افراد دارد. بی گمان، جامعه با نفوذی که بر ذهن افراد دارد، تمام آنچه را که برای بیدار کردن احساس ملکوتی لازم است، در خود دارد؛ زیرا، جامعه نسبت به افراد همان مقامی را دارد که خدا نسبت به مؤمنان دارد. در واقع، خدا قبل از هر چیز، ذاتی است که انسانها او را برتر از خود میدانند و گمان میکنند که مطیع اویند. جامعه احساس وابستگی دائمی را در آدمی بر میانگیزد. از آن جا که جامعه طبیعتی خاص خود و متفاوت از طبیعت افراد انسانی دارد، هدف هایی خاص خود نیز دارد، اما چون نمی تواند بدون میانجی گری افراد به آن اهداف برسد، مستبدانه از افراد یاری میطلبد. جامعه، خواهان آن است که انسان ها، با بی توجهی به علایق خود، خدمت گذار او باشند؛ جامعه آدمی را به انواع دردسر ها، محرومیتها و فداکاری هایی که زندگی اجتماعی بدون آنها غیر ممکن است، وا میدارد. به این دلیل، اعضای جامعه در هر لحظه مجبورند به قواعد رفتار و اندیشه گردن نهند؛ قواعدی که خود، نه آنها را وضع کردهاند و نه خواستهاند و گاه با بنیادی ترین علایق و غرایز افراد در تضاد است.
در واقع، تسلط جامعه بر وجدانهای فردی، بیش از آنچه به برتری مادی جامعه مربوط باشد، به اقتدار اخلاقی که جامعه از آن برخوردار است، مربوط میشود. اگر ما تسلیم دستورهای جامعه میشویم، فقط به این دلیل نیست که جامعه چنان نیروی قوی ای دارد که میتواند بر مقاومتهای ما غلبه کند؛ تسلیم ما در برابر جامعه، قبل از هر چیز، به این دلیل است که جامعه موضوع یک احترام حقیقی است. همین تلقی از جامعه است که دورکیم را در مورد وجود ربط علّی در تعیّن اجتماعی محتوای عقاید دینی متقاعد میکند. بنابراین، جامعه پیدایش اعتقادات را آسان میکند، زیرا افراد در جوشش احساسات ناشی از اعیاد و جشنهای اجتماعی، با هم متحد شده و نوعی هم دلی به هم پیدا میکنند که خود سبب بروز حالات ملکوتی، اعتقادات و دین در جامعه میشود.[۲۲۳]
۴- دین به مثابه نهاد اجتماعی و کارکردهای آن از نظر دورکیم
دین و ماهیت اجتماعی آن و همچنین کارکردهای مختلفی که که میتواند در عرصه اجتماعی برعهده داشته باشد، یکی از دغدغه های اساسی در نظریه پردازی دورکیم بوده است. دورکیم در مورد کارکرد اولیه دین چنین میگوید:
«دین بیش از هر چیز نظامی از ایده هاست که افراد از رهگذر آن جامعه ای را که اعضای آن اند، و روابط پوشیده ولی عمیقی با آن دارند، بر خود نمودار میسازند. این کارکرد اولیه آن است، و این بازنمود اگرچه استعاری و نمادین است، غیر قابل اعتماد نیست».[۲۲۴]
هاری آلپر، پژوهشگر دورکیمی، چهار کارکرد عمده دین را از نظر دورکیم به عنوان نیروهای اجتماعی انضباط بخش، انسجام بخش، حیات بخش و خوشبختی بخش طبقه بندی کرده است. که به ترتیب به آنها میپردازیم :
۱-کارکرد انضباط بخشی دین:آیینهای مذهبی از طریق تحمیل انضباط بر نفس و قدری خویشتنداری، انسانها را برای زندگی اجتماعی آماده میسازند.
دورکیم ریشه های اخلاق و الگوهای رفتار اجتماعی را در دین جستجو میکندو دین را واضع اصول انضباطی میداند که برای زندگی اجتماعی ضروری است. او مثل فروید گمان میکند که جامعه بایدها و نبایدها را به افراد تحمیل میکند.هیچ جامعه ای بدون این حدود، نمی تواند رفتار اعضای خود را به قاعده و نظم در آورد. دین چنین مرزهایی را رسم میکند و الوهیت را ضامن اجرای این قواعد میداند.به نظر دورکیم اگر چه این تضمینها اساسا تضمینهای اجتماعی هستند، اما به نظر مومن چنین نمی آید.[۲۲۵]
۲-کارکرد انسجام بخشی دین: تشریفات مذهبی مردم را گرد هم میآورند و بدینسان، پیوندهای مشترکشان را دوباره تصدیق میکنند و در نتیجه، همبستگی اجتماعی را تحکیم میبخشند.
۳-کارکرد حیات بخشی دین:اجرای مراسم مذهبی، میراث اجتماعی گروه را ابقاء و احیاء میکند و ارزشهای پایدار آن را به نسلهای آینده انتقال میدهد.
۴- کارکرد خوشبختی بخشی دین:دین با برانگیختن احساس خوشبختی در مؤمنان و احساس اطمینان به حقانیت ضروری جهان اخلاقی ای که خودشان جزیی از آنند، با احساس ناکامی فقدان ایمان در آنها مقابله میکند. دین با مقابله با احساس فقدان که در مورد مرگ هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی تجربه میشود به تثبیت توازن اعتماد خصوصی و عمومی یاری میرساند. در وسیعترین سطح، دین به عنوان یک نهاد اجتماعی، به گرفتاریهای وجودی انسان معنای خاصی میبخشد، زیرا فرد را به قلمرو فرا فردی ارزشهای متعالی وابسته میسازد، همان ارزشهایی که در نهایت امر، ریشه در جامعه دارند. [۲۲۶]
به نظر دورکیم کارکرد اصلی دین ایجاد، حفظ و تقویت همبستگی اجتماعی است؛یعنی تا زمانیکه جامعه دوام دارد، دین نیز پایدار است .او معتقد است دین در هر شکلی، با تقویت نظام کنترل اجتماعی، از جامعه حمایت میکند و پشتیبانی از ارزشها و قواعد جامعه را چون تعهدی مقدس جلوه گر میسازد ؛ تعهدی اخلاقی که افراد را به دست شستن از آرزوهای خود خواهانه، به خاطر جامعه، رهنمون میشود.
دورکیم بهعنوان یک جامعهشناس کلاسیک، همبستگی گروهی را محور تحلیل خود قرار داد و چنانکه گفتیم آن را به دو بخش مکانیکی و ارگانیکی تقسیم کرد. دورکیم به این نتیجه میرسد که آن جامعه ای که عناصر تشکیل دهنده اش مشابه باشند از تفکیک کارکردی کمتری برخور دار است، از این رو ثبات، وحدت و همبستگی در چنین جامعه ای اتوماتیک وار، ماشینی و «مکانیکی»است.وی این جوامع را با نام انسجام ساده و یا به هم پیوسته مکانیکی مشخص میکند.در این جوامع خرد گرایی جایگاهی ندارد. [۲۲۷]صورت متضاد با همبستگی مکانیکی، همبستگی موسوم به ارگانیکی یا اندامی است؛ که اجماع اجتماعی، یعنی وحدت انسجام یافتهی اجتماعی در آن، نشاندهندهی تمایز اجتماعی افراد بایکدیگر است. افراد، دیگر همانند نیستند؛ بلکه متفاوتند؛ لزوم استقرار اجماع اجتماعی تا حدی نتیجه وجود همین تمایزها و تفاوتهاست.[۲۲۸] تفاوت در کارکردهای اعضای هر جامعه تفاوتهای فردی را به وجود میآورد و بدین سان، انگیزۀ فردگرایی میشود.[۲۲۹]دورکیم همبستگی مبتنی بر تمایز اجتماعی افراد را به قیاس با اندامهای موجود زنده، همبستگی اندامی مینامد؛ زیرا اندامها، گرچه هرکدام وظیفهی خاصّی دارند و همانند نیستند، اما همگی آنها برای حیات موجود زنده لازماند.[۲۳۰]
او معتقد است که یکی از کارکردها یی که دین را به صورت یک حقیقت در میآورد برای مردمی که بدان معتقدند، این است که دین نه تنها اطمینان و اعتماد خارج از حد در افراد ایجاد میکند بلکه در رابطه افراد با گروه و در تطابق افراد با جامعه نقش مهمی دارد. از اینرو در اینجا کارکرد تازه ای برای دین قائل میشود و آن ایجاد اعتماد و اطمینان و سازگاری فرد با گروه و ارتباط آنها با یکدیگر است. [۲۳۱]
در میان کارکرد هایی که دورکیم به دین نسبت میدهد کارکرد تسکینی دین نیز قابل ذکر است. منظور دورکیم از این کارکرد، آرامشی است که افرادباتوسل به دین در رابطه با اجتماع و خود کسب میکنند.این احساس آرامش صرفا روانی نیست، بلکه ثمرات اخلاقی مهمی در بر دارد . وی مینویسد: بعد از اختتام مراسم و مناسک دینی، ما با شجاعت و آرامش بیشتری وارد زندگی دنیوی میشویم . سبب تنها این نیست که با جهان متعالی در رابطه بوده ایم ، بلکه از آن روست که در هوایی آزاد تر رهاتر و با محدودیتی کمتر دم زده ایم.
به نظر دورکیم عملکرد تسکینی، به ویژه در ایام نومیدی و اغتشاش اجتماعی، دارای اهمیت بسیار زیادی است. مرگ مثال بارزی در این مورد است . هنگامی که عضوی از اعضای جامعه میمیرد، جامعه خود را مضطرب و دچار فقدان مییابد . به منظور جبران این فقدان، افراد گرد هم جمع میشوند و به تسکین یکدیگر میپردازند . بدین ترتیب احساس جمعی تجدید میشود. مراسم و مناسک سوگواری به افراد اجازه میدهد که به طور دسته جمعی احساسات و آلام خود را بروز دهند و بدین ترتیب جامعه از ضعف خود جلوگیری میکند. ارتباطی که حتی در اوج اندوه صورت میگیرد، طراوت زندگی را به اجتماع باز میگرداند و بدین سان دین در حیطه ای دیگر باعث وحدت جمعی میشود. [۲۳۲]
بنابراین، از نظر دورکیم دین خاستگاه و کارکردی اجتماعی دارد . با این وجود دورکیم کارکردهای فردی دین را نیز از یاد نبرده است.توجه دورکیم به کارکردهای فردی از آن جهت میباشد که آنها در نهایت به کارکردهای اجتماعی مدد میرسانند و نقشی را در کل اجتماع بر عهده میگیرند.[۲۳۳]
برای مثال دورکیم شادمانی را برای ادامه زندگی انسان یک امر ضروری میداند و معتقد است که دین میتواند این نیاز بشری را تأمین نماید. استدلال دورکیم در این مورد را بدین شکل میتوان بازسازی نمود :
هیچ موجود زنده ای نمی تواند بدون شادمانی به زندگی خود ادامه دهد. این شادمانی یا آرامش وقتی حاصل میشود که نیازها به حد کافی متناسب با امکانات باشد. اندیشه انسان همواره میتواند شرایط مناسبتری را برای زندگی انسان پیش بینی کند و فعالیت او را در راستای تحقق آن شرایط برانگیزاند. با وجود این ویژگی میتوان پیش بینی کرد که تمایلات نامحدودی از این نوع دیر یا زود با محدودیتی مواجه میشوند که شخص نمی تواند بر آن فایق آید. برای اینکه تمایلات بشری مرتباً با مانع روبرو نشود و شادمانی او را مختل نسازد، باید نیرویی این تمایلات و خواستهای بشری را محدود کند. چرا که انسان وقتی از و کوشش خود احساس رضایت و لذت میکند که احساس نماید فعالیت هایش بیهوده نبوده و به سوی هدفی ارزشمند در حال حرکت است . در این بین آموزههای اخلاقی و دینی، نخست علائق و تمایلات فرد را محدود کرده و تنظیم مینماید و سپس اهداف ویژه ای را برای او مشخص کرده و او را به انجام اعمال خاصی برای رسیدن به اهداف مذکور وا میدارند. بدین ترتیب جامعه از طریق نهاد دین میتواند نقش متعادل کننده ای را برای تمایلات و خواسته های بشری ایفا نماید . البته دیدگاه دورکیم در اینجا اندکی با ابهام روبرو است. از عبارت فوق چنین استفاده میشود که نظام اخلاقی در راستای پاسخ به نیاز فردی ( نیاز به آرامش و شادمانی درونی ) شکل میگیرد. اما توجه اساسی دورکیم به کارکرد اجتماعی نهاد هایی همچون دین است و بنابراین انتظار میرود که وی کارکرد فردی دین را در راستای کارکرد اجتماعی آن بیان دارد. دورکیم در جایی دیگر این کار را انجام داده است. وی به این مطلب اشاره میکند که « هر چند مقررات اخلاقی در راستای منافع جمعی ( نه منافع فردی ) شکل گرفته است، اما این نظام اخلاقی برای تک تک اعضاء خود محیطی معنوی فراهم میسازد، به طوری که افراد از زندگی کردن با هم در آن نظام اخلاقی لذت ببرند ».
پس به طور خلاصه میتوان گفت که دین از طریق تدوین و تنظیم یک نظام نامه اخلاقی و حقوقی، یکی از نیازهای اساسی بشر را که برای تداوم زندگی او لازم است، تأمین مینماید. از طرف دیگر یکی از نیازهای انسان آن است که زندگی اش را « با معنا » سازد و هدف هایی قابل حصول برای کنشهای خود داشته باشد. در این بین دین با ارائه پاسخ به سؤالات اساسی بشر درباره منشأ عالم و خلقت انسان، معنا و هدف زندگی را برای او ترسیم مینماید و خلأهای توجیهی حوادث و رخدادهای ناشناخته را برای او پر میسازد و تعارضات فکری او را کاهش میدهد. تکیه بشر به قدرت بی انتهای خداوند موجب آرامش روحی و روانی فرد گردیده و موجب میگردد که فرد در خود احساس قدرت و تحمل بیشتری بنماید.
احیا و تقویت قوا کارکرد دیگری است که دورکیم برای دین در نظر میگیرد.[۲۳۴] شخص درست کرداری که با خدای خود رابطه دارد نه تنها انسانی است که حقایق تازه ای را که فرد بی ایمان از وجود آنها بی خبر است میبیند، بلکه او فردی است که از توانایی های عملی بیشتری برخوردار است. وی قدرت بیشتری را برای تحمل بار سختیهای زندگی و نیز فائق آمدن بر آنها در خود احساس میکند. وی همانند کسی است که فراتر از سطح گرفتاریها و بدبختیهای انسانی قرار دارد، چرا که خود را به سطح متعالی تری از شرایط انسانی ارتقاء بخشیده است. او بر این عقیده است که از درد و اندوه و بدبختی به هر شکل و صورتی که تصور شود نجات پیدا کرده است. بند اول هر کیش و آیینی اعتقاد به نجات افراد از طریق ایمان است. از همین روی خدا تنها یک مقامی نیست که ما با آن مرتبط باشیم، بلکه قدرتی است که ما به او تکیه میکنیم. انسانی که به خدا اعتقاد دارد و بر این باور است که خدا با اوست، با نیروی بیشتری با جهان برخورد میکند… [۲۳۵]توجه به این نکته ضروری است که عملکرد تقویت قوا توسط دین، منحصر به افراد نیست و جامعه نیز از این عملکرد منتفع میشود.[۲۳۶]
به عبارت دیگر آموزههای دینی و انجام مناسک فردی و اجتماعی دینی میتواند در تسکین رنجها و کاهش ناامیدیها در زندگی و افزایش ظرفیت تحمل دردها و تمکین توأم با آرامش خاطر مؤثر باشد. دین با انجام چنین کارکردهای فردی میتواند در آرامش اجتماعی نقش مؤثری ایفا نماید
۵- نقد نظریه دین دورکیم
۱-۵- انتقادات روش شناسانه
دورکیم در نظریه پردازی خود از استقرای ناقص بهره گرفته و نتیجه حاصله را به همه ادیان تعمیم داده است، در حالی که؛
اولاً نتیجه حاصل از استقرای ناقص نمی تواند حکمی کلی و عام درباره تمام مصادیق همان موضوعی باشد که برخی افراد و مصادیق آن مورد بررسی قرار گرفتهاند. او مطالعه خود را بر تعداد معدودی از داده های مربوط به بومیان استرالیای مرکزی متمرکز نموده و با به دست آوردن نتایجی درباره دین این قبایل، به داوری در باب تمام ادیان مبادرت کرده و حکم یکسانی بر آنها جاری کرده است.
آیا ویژگیهای یک دین خاص را میتوان به همه ی ادیان تعمیم داد ؟ مسأله این است که نمی توان مطمئن بود که جوهر دین به معنای عام آن باشد، برای تعیین ماهیت عمومی دین، بررسی طیف گسترده ای از ادیان بشری ضرورت دارد که دورکیم انجامش نداد. اگر این کار را انجام میداد، بعید بود که رابطه نزدیک میان دین و گروه های اجتماعی را که در میان قبایل بومی استرالیایی یافته بود، در جاهای دیگر نیز پیدا کند.
۲-۵- انتقادات مردم نگارانه و تجربی
اِوانز پریچارد همه انتقادات مردم نگارانه و تجربی که از دورکیم شده است، به صورت زیر جمع بندی میکند :
۱- هیچ مدرکی دال بر این وجود ندارد که توتمیسم به همان سان که دورکیم تصور میکرد پدید آمده باشد و سرچشمه ی نهایی دین های دیگر نیز همین توتمیسم باشد.
۲- تمایز میان امور مقدس و نامقدس در مورد بسیاری از نظامهای اعتقادی مصداق ندارد.
۳- کلان بومیان استرالیا مهمترین گروه جامعه بومیان استرالیا نیست. همچنین، کلان، گروه همبسته ی مهمی به شمار نمی آید. گروه های همبسته ی این بومیان عبارتند از، جماعت یا دسته ی شکارگر و قبیله.
۴- توتمیسم بومیان استرالیایی نمونه ی توتمیسم به شمار نمی آید و توتمیسم قبیله ی ارونتا و قبایل وابسته به آن، حتی در خود منطقه نمونه نیست.
انتقادات مربوط به مواد مردم نگارانه و تجربی ای که دورکیم از آنها بهره گرفته است. از جهات دیگر نیز دچار مشکلاتی است.ازجمله اینکه کتاب صور ابتدایی حیات دینی دورکیم که بحث منشأ دین در آن مطرح شده، امروزه پایه تجربی آن مورد تردید قرار گرفته است؛ زیرا، اولاً خود او به تحقیق میدانی در این زمینه نپرداخته، بلکه از تحقیقات اسپنسر و دیگران استفاده کرده است. ثانیاً قبایل ساکن در استرالیای مرکزی حتی نماینده توتمیسم تمام استرالیا نیستند، چه رسد به اینکه نماینده نظامهای توتمی در مناطق دیگر باشند و نیز بسیاری از مراسم توتمی استرالیای مرکزی یا در مناطق دیگر وجود ندارد و یا اینکه شکل دیگری به خود گرفته است.
علاوه بر اینها، از بدوی بودن یک جامعه چنین بر نمی آید که همه امور دیگر آن از جمله نظامهای مذهبی شان نیز ضرورتاً ساده و ابتدایی باشد، زیرا امروزه شاهد جوامعی هستیم که هر چند به لحاظ فن آوری و پیشرفتهای علمی از جایگاه مناسب و شایسته ای برخوردار نیستند، ولی دارای نظامهای دینی پیچیده و غیر ابتدایی هستند.
۳-۵- انتقادات نظری
- طبق نظریه دورکیم، دین همان توتم پرستی است و بقیه ادیان صورتهای تحول یافته همین دین هستند. امروزه بسیاری از مردم شناسان، توتم پرستی را دین نمی دانند، بلکه آن را نوعی مناسک و نظام خویشاوندی تلقی مینمایند که میتواند در کنار سایر مناسک وجود داشته باشد، تا آنجا که ماکس وبر توتم پرستی را یک نهاد برادری میداند. بنابراین وبر منکر اعتبار جهانی و عام توتم پرستی و تبیین هر دینی با آن میشود. به علاوه همان گونه که پریچارد میگوید، هیچ مدرکی دال بر این مطلب وجود ندارد که توتم پرستی آن گونه که دورکیم تصور میکرد، پدید آمده باشد و سرچشمه ی نهایی دیگر ادیان باشد.
مدیران در خصوص پذیرش و انجام مسئولیت اجتماعی خود دیدگاهها و نظرات مختلفی دارند و ازاینرو در قبول یا رد آن دلایلی را هم عرضه میدارند.
دلایل موافقان مسئولیت اجتماعی عبارتاند از:
۲ـ۷ـ۱ـ تغییر نیازها و توقعات عمومی
یکی از دلایل موافقت با مشارکت اجتماعی سازمانها این است که چون نیازهای عمومی و مالاً انتظارات جامعه از سازمانها تغییر یافته است، سازمانها بایستی مشارکت بیشتری با جامعه داشته باشند. انتظارات جامعه از سازمان بهطور ناباورانهای از دهه ١٩۶٠ به بعد یکباره افزایش یافته و برای اینکه سازمانها فاصله میان انتظارات جامعه و پاسخدهی خود را کم کنند و خود را با جامعه هماهنگ سازند، لازم است که بر میزان مشارکت اجتماعی خود بیفزایند. از طرف دیگر، این جامعه است که به سازمان اجازه و حق موجودیت میدهد. پس هرگاه احساس کند که سازمان به انتظارات و خواستههای او توجهی ندارد و یا در انجام آنها قصور میورزد، اجازه و حق ادامه فعالیت را از آن میگیرد.
۲ـ۷ـ۲ـ التزام اخلاقی
یکی دیگر از دلایل حمایت از مشارکت اجتماعی سازمانها این است که بالاخره سازمانها میباید اخلاقاً مسئولیت اقدامات خود را بپذیرند؛ بهعبارتدیگر در فرهنگ سازمان، اخلاقیات بایستی جایگاهی داشته باشد و سازمان با وجدان کار کند.
۲ـ۷ـ۳ـ حفظ منابع محدود
نکته مهم دیگر این است که با توجه به محدودیت منابع موجود در کره زمین، یک سازمان یا موسسه بایستی در حفظ آنها مسئولانه عمل کرده و در استفاده از آنها عاقلانه برخورد نماید. هرچند که برخی از منابع قابل بازیافت هستند اما این، دلیل نمیشود که در استفاده از آنها اسراف شود، چه، خود اتلاف منابع، هزینههای زیادی را به جامعه تحمیل میکند.
۲ـ۷ـ۴ـ محیط اجتماعی بهتر
گرایش به ایجاد محیط اجتماعی بهتر، عامل دیگر توافق نسبت به مسئولیت اجتماعی سازمانهاست. مشارکت سازمان در حل مشکلات اجتماعی میتواند کمک زیادی در خلق کیفیت زندگی بهتر افراد باشد. بهعنوانمثال، وقتیکه سازمانها به نیازهای کارکنانشان توجه داشته باشند، بهطور غیرمستقیم روی ثبات خانوادهها و نحوه زندگی آنها تأثیر میگذارند و این تأثیر باعث ایجاد زندگی بهتر برای افراد میگردد. جذب نیرو برایش ساده است، کارگرانی با کیفیت کاری بالا نصیبش میشود و خروج از خدمت و غیبت کارکنانش کم میگردد و درنهایت، تأثیر اجتماعیاش این خواهد بود که از میزان جرم و جنایت کاسته و محیط و جامعه بهتری را به وجود خواهد آورد.
۲ـ۷ـ۵ـ حفظ منافع بلندمدت
نکته دیگر اینکه توجه بیشتر سازمانها به مسئولیت اجتماعی باعث خواهد شد که منافع بلندمدت آنها تضمین شود. حتی وقتیکه هزینههای کوتاهمدت مسئولیت اجتماعی بالاست، نتایج بلندمدت آن مطلوب خواهد بود. منافع بلندمدت نتیجه طبیعی سازمانی با چهره مطلوب خواهد بود که رفتاری مسئولانه از خود نشان دهد. سازمانی که نسبت به جامعه، خود را مسئول نمیداند در آینده نمیبایست انتظاری به کسب سود بیشتر داشته باشد.
۲ـ۷ـ ۶ـ ممانعت از گسترش قوانین و مقررات دولتی
اگر سازمانها به مسئولیت اجتماعیشان توجه داشته باشند، از گسترش قوانین و مقررات اقتصادی که دولتها تعیین میکنند، کاسته میشود. قوانین و مقررات، هم آزادی جامعه و هم آزادی بنگاههای اقتصادی را کاهش میدهد. قوانین و مقررات باعث افزایش هزینههای اقتصادی شده، انعطاف در تصمیمگیریها را محدود میکند. از نظر کاری، آزادی در تصمیمگیری باعث میشود که سازمان، ابتکار خود را در مواجهه با نیروهای جامعه و بازار حفظ کند.
۲ـ۷ـ۷ـ تعادل بین مسئولیت و قدرت
از دیدی دیگر، مسئولیت اجتماعی سازمانها میتواند عاملی برای توازن قدرت آنها باشد. سازمان از قدرت اجتماعی زیادی برخوردار است و این قدرت میتواند روی محیط، مصرفکنندگان، اوضاع جامعه و بسیاری از بخشهای دیگر اجتماعی تأثیر بگذارد؛ بنابراین لازم است که میزان قدرت سازمانها با مقدار مسئولیتشان برابر باشد. اگر مسئولیت، از قدرت ناشی شده باشد، تعامل با نیروهای اجتماعی باعث میشود که این دو در بلندمدت به تعادل برسند. اگر سازمان از انجام مسئولیت اجتماعیاش شانه خالی کند، بهتدریج قدرت اجتماعیاش کاسته شده، توسط گروههای دیگر تصاحب میشود و یا دولت با بهره گرفتن از ابزارهای قانونی خود نیز فعالیت آن را محدود میکند.
۲ـ۷ـ ۸ ـ وابستگی متقابل نظاماند
امروزه نظام اجتماعی بسیار پیچیده گردیده و وابستگی اجزاء آن به یکدیگر بسیار زیاد شده است، بهنحویکه فعالیتهای داخلی سازمان روی دنیای خارجی آن تأثیر میگذارد. در زمانهای گذشته نظام اجتماعی بهاندازهای ساده بود که در آن مؤسسات میتوانستند راه خود را بدون هیچگونه وابستگی به سایرین دنبال کنند و هیچگونه تهدید جدی هم در برخورد با کیفیت زندگی اعضاء جامعه نداشته باشند.
۲ـ۷ـ۹ـ کمک در حل مشکلات اجتماعی
اگر سازمان بتواند در حل مشکلات جامعه کاری انجام دهد، عرفا مسئول است که در رفع آنها کمک کند. حتی اگر کمک سازمان بهموقع موردتوجه قرار نگیرد و یا تأثیر کمی داشته باشد. این مسئله خصوصاً زمانی تشدید میشود که اثرات سازمان عینی باشد (مثل آلودگیهای صنعتی).
۲ـ۷ـ۱۰ـ بهبود چهره عمومی
پاسخگویی اجتماعی، چهره عمومی سازمان را بهبود میبخشد و از سازمان یک سیمای مطلوب به جامعه عرضه میدارد. سازمانها به دنبال این هستند که چهره عمومی خود را خوب جلوه دهند. بهطوریکه از این طریق بتوانند مشتریهای بیشتر، کارمندان بهتر و مزایای دیگر به دست آورند.
چهره مطلوب داشتن نیز در بازار سرمایه خیلی مهم است. بهعنوانمثال، بانکها به شرکتها و سازمانهایی بیشتر پرداخت وام و کمک مالی میکنند که در جامعه از چهره مطلوبی برخوردار باشند؛ و افراد سرمایهگذار هم روی شرکتهایی سرمایهگذاری میکنند که از نظر جامعه چهره مقبولی داشته باشند.
۲ـ۷ـ۱۱ـ جلب منابع ارزشمند سازمانها
سازمانها از منابع ارزشمندی برخوردارند که میتوانند از آنها در حل مسائل اجتماعی استفاده نمایند و نتیجتاً راه سهیم شدن خود را در این قضیه تسهیل کنند. بر این اساس با کمک مالی خود میتوانند در حل مشکلات کمک کنند. هرچند که از طرق دیگری مثل مدیران متخصص، کارشناسان فنی و غیره هم میتوانند در حل مشکلات اجتماعی سهیم باشند.
۲ـ۷ـ۱۲ـ پیشگیری بهتر از درمان
اگر سازمانها در برخورد با مسائل اجتماعی تعلل کنند، زمانی فرا میرسد که خود را در حلقه آتش جامعه میبینند؛ و در این صورت دیگر فرصتی برای انجام فعالیتها و نائل شدن به هدفهایشان یعنی تولید کالا و خدمات نخواهند داشت.
۲ـ ۸ ـ دلایل مخالفان مسئولیت اجتماعی
۲ـ ۸ ـ۱ـ لزوم کسب حداکثر سود
شاید قویترین دلیل مخالفت با مشارکت اجتماعی سازمانها، دلیلی است که نظریهپردازان اقتصاد کلاسیک در خصوص کسب حداکثر سود بیان میدارند. سازمان زمانی یک کار جامعه پسند انجام داده است که هزینههای خود را کاهش و کارایی را افزایش دهد و بدینوسیله سودآوری را به حداکثر برساند. ازاینرو اگر مدیران سازمانها بهوسیله انگیزه کسب سود هم برانگیخته شوند، رقابت باعث میشود که آنها با کاهش هزینهها و متعاقباً قیمتهایشان در جهت منافع عمومی گام بردارند؛ بنابراین سازمان زمانی از نظر اجتماعی در بالاترین حد مسئولیت عمل میکند که بهطورجدی، منافع اقتصادی خود را دنبال کرده، فعالیتهای دیگری را که به مؤسسات و سازمانهای دیگر مربوط است به خود آنها واگذارد. دلیل آنهم این است که جامعه نیازمند سودهایی است که هرکدام از نهادهای اجتماعی بهتنهایی کسب میکنند.
۲ـ ۸ ـ۲ـ تعدد هدفهای سازمان
مشارکت اجتماعی سازمان در حل مسائل و مشکلات اجتماعی باعث ایجاد تعدد در هدفهای سازمان شده و موجب توجه مدیران به هدفهای مختلف و متنوع میگردد که این خود باعث اغتشاش فکری مدیران شده و آنها را در اداره کارآمد سازمان فلج میکند. تلفیق هدفهای اقتصادی و اجتماعی، بنایی را پیریزی میکند که باعث اضمحلال خود سازمان میشود.
۲ـ ۸ ـ۳ـ هزینه مشارکت اجتماعی
جامعه تصور میکند که سازمان، این هزینهها را میپردازد و آنها فقط منتفع میشوند. درحالیکه حقیقتاً این خود آنها هستند که چنین هزینههایی را پرداخت میکنند. به خاطر آنکه سازمان تمام این هزینهها را روی قیمت محصولات یا خدمات خود میآورد. اگر جامعه بداند که خودش درنهایت امر، این هزینهها را پرداخت میکند و اگر بداند که اختلاف بین هزینههای واقعی چقدر است، ممکن است هیچگاه اصرار به فعالیتهای اجتماعی ـ که از سازمانها میخواهد ـ نکند. در این صورت جامعه ممکن است کارآیی اقتصادی را به خاطر بهبود وفور اقتصادی انتخاب کند.
۲ـ ۸ ـ۴ـ تضعیف تراز پرداختهای بینالمللی
یکی دیگر از دلایل مخالفت با مشارکت سازمانها در مسائل اجتماعی این است که این امر باعث تضعیف تراز پرداختهای بینالمللی میگردد. اگر برنامههای اجتماعی به هزینههای اجتماعی سازمان بیفزاید، عموماً باعث افزایش بهای کالا و خدمات میگردد. از طرف دیگر اگر فعالیتهای اجتماعی، کارآیی اقتصادی را کاهش دهد، کاهش کارآیی باعث افزایش هزینهها و درنتیجه بالا رفتن قیمتها میگردد. اگر این شرکتها بخواهند در بازارهای بینالمللی با سایر شرکتهایی که هزینههای اجتماعی به قیمت محصولاتشان اضافه نشده رقابت کنند، در این رقابت زیان خواهند دید.
۲ـ ۸ ـ۵ـ برخورداری سازمانها از قدرت کافی
نکته دیگر اینکه سازمانها از قدرت اجتماعی کافی برخوردار هستند؛ بنابراین جامعه نباید به آنها قدرت بیشتری محول کند. بر طبق این استدلال، سازمان جزو مؤسسات و نهادهای صاحب قدرت در جامعه بوده، تأثیر آن در تمامی بخشهای جامعه محسوس است. فرایند تلفیق فعالیتهای اجتماعی با فعالیتهای اقتصادی که سازمان بنا نهاده است، آن را به یک نقطه قدرت تبدیل میکند. این تمرکز قدرت، تقسیم قدرتی را که امروز در جامعه بین سازمانها داریم مورد تهدید قرار داده و احتمالاً اثربخشی و کارآیی جامعه را کاهش میدهد.
۲ـ ۸ ـ ۶ـ فقدان مهارتهای اجتماعی
یکی دیگر از دلایل مخالفت با مشارکت اجتماعی سازمانها این است که بسیاری از مدیران سازمانها فاقد درک و مهارت لازم برای کار روی مسائل اجتماعی هستند؛ بهعبارتدیگر دیدگاه مدیران و تواناییهایشان بیشتر جنبه اقتصادی دارد. اگر جامعه به فردی احتیاج دارد که مشکلاتش را حل کند، چرا گروهی را انتخاب میکند که هیچ مهارتی در این خصوص ندارند و از شایستگی لازم برخوردار نیستند.
۲ـ ۸ ـ۷ـ عدم «حساب پسدهی»
سازمانها نسبت به فعالیتهای اجتماعی خود مستقیماً به مردم حساب پس نمیدهند؛ بنابراین عاقلانه نیست که به سازمان اجازه فعالیت در حیطههایی بدهیم که قرار نیست حساب پس بدهد. اگر از هرکسی بخواهیم که این کار را بکند، باعث آن میشویم بعداً کنترل اجتماعی ضعیفی داشته باشیم.
۲ـ ۸ ـ ۸ ـ ناتوانی شرکتها در انتخاب گزینههای اخلاقی
نظریه آخر این است که ساختار سازمانها بهگونهای است که ذاتاً قادر نیستند «گزینههای اخلاقی» داشته باشند. مفاهیم اخلاقی در مورد افراد بکار میرود نه سازمانها. تنها افراد هستند که میتوانند گزینههای اخلاقی را برگزینند. ایده «مسئولیت اجتماعی سازمان» یک عبارت بدلی و مبهم است و توسط افرادی بکار میرود که یا منافع خاصی را دنبال میکنند و یا از این طریق میخواهند دیدگاه خاص خودشان را تحمیل کنند.
۲ـ۹ـ استراتژیهای انجام مسئولیت اجتماعی
هیانگ شیک یان ولینزی بارکر
۲۰۱۳
هیانگ شیک یان ولینزی بارکر مدلی کمی را که شامل چهاربعد یعنی ،۱)درک نگرانی های امنیتی ۲)قابلیت استفاده وب سایت ازجمله سودمندی وسهولت استفاده ۳)نگرانی سبز برای حفاظت از منابع طبیعی به عنوان ابعاد اجتماعی و۴)بازبودن نسبت به فن آوری های پیشرفته به عنوان ابعادشخصیت فردی بودراتوسعه دادند.آنهادراین مطالعه به بررسی اثر تعدیل کننده بین ابعاد در استفاده از بانکداری اینترنتی پرداختند.نتایج پژوهش آنها حاکی از این بود که قابلیت استفاده وب سایت از جمله سودمندی وسهولت استفاده و نگرانی های امنیتی تاثیر قابل توجهی در استفاده از بانکداری اینترنتی دارد.
(جدول ۱-۱) خلاصه نتایج تحقیقات انجام شده درزمینه عوامل موثربراعتمادمشتریان به خدمات بانکداری اینترنتی(بخشان ،۱۳۹۲)
عنوان تحقیق: بررسی پذیرش بانکداری اینترنتی توسط مشتریان بااستفاده ازمدل اصلاح شده پذیرش فناوری
محقق: میرزا حسن حسینی، مصطفی احمدی نژاد ، حسین فارسی زاده
هدف تحقیق :شناسایی عوامل موثر برپذیرش بانکداری اینترنتی برپایه مدل پذیرش فناوری
نتایج تحقیق: یافته های این پژوهش نشان می دهد که ادراک از مفید بودن، خود اثر بخشی استفاده از رایانه و کیفیت اینترنت بیشترین تأثیر را در قصد استفاده مشتریان از خدمات بانکداری اینترنتی دارند.
عنوان تحقیق:رابطه بین ویژگی های کیفی تجارت الکترونیک ومیزان تمایل کاربران دربانک پارسیان رشت
استادراهنما:دکتر محمد مهدی پرهیز گار
محقق:نساصارمی راد
هدف تحقیق:درک وشناسایی ویژگی های کیفی افزایش تمایل کاربران از تجارت الکترونیک
نتایج تحقیق:بین متغیر های پیشنهادی ،سرعت تراکنش ها کاربرپسندی،دقت،امنیت،آسانی،تجربه کاربرهمبستگی مثبت ومعنی داری وجوددارد.
عنوان تحقیق: شناسایی عوامل موثر بر گرایش مشتریان در استفاده از خدمات بانکداری الکترونیک بانکهای استان گیلان
محقق: دکتر شهرام گیلانی نیا، سید جواد موسویان
هدف تحقیق:شناسایی عوامل موثربرپذیرش بانکداری الکترونیک نوسط مشتریان
نتایج تحقیق: نتایج تحقیق نشان داد تاثیر سطوح مختلف عوامل موثر بر گرایش مشتریان در استفاده از خدمات بانکداری الکترونیکی متفاوت است ومتغیر های امنیت وسهولت وسودمندی ادراک شده تاثیر مثبت ومعنی داری بر تمایل مشتریان به استفاده از خدمات بانکداری الکترونیک بانکهای استان گیلان دارند.
عنوان : بررسی تأثیر کیفیت خدمات الکترونیکی بر اعتماد و وفاداری مشتریان به خدمات الکترونیکیدر بانک پاسارگاد
استاد راهنما:دکتر بهروز قلیچ لی ،استاد مشاور :دکتر علی رضائیان
نگارش: هدا یعقوبی بهار ۱۳۹۰
شماره پایان نامه:۱۰۱۹
کیفیت خدمات ارائه شده به عنوان داده، اعتماد و وفاداری مشتری را به عنوان برون داده نتیجه می دهد. اعتماد و وفاداری مشتری برای هر سازمانی از جمله بانک ها، همیشه مسأله با اهمیتی تلقی می شده است. هدف این تحقیق درک بهتر تأثیر کیفیت خدمات الکترونیکی بر اعتماد و وفاداری مشتریان بانک می باشد. برای انجام این تحقیق بانک پاسارگاد موردکاوی شده است. بنا بر پرسشهای اصلی تحقیق که میزان تأثیر کیفیت خدمات الکترونیکی بر وفاداری و اعتماد مشتریان بانک پاسارگاد و همچنین تأثیر اعتماد بر وفاداری الکترونیکی است، یازده فرضیه فرعی در نظر گرفته شده است. . در این پژوهش به این نتیجه رسیدیم که متغیرهای سهولت استفاده، کارآیی، تکمیل خدمات، امنیت/حریم و پاسخگویی بر اعتماد الکترونیکی تأثیر معناداری نداشته و متغیرهای تکمیل خدمات، امنیت/حریم، پاسخگویی و طراحی وب سایت بر وفاداری الکترونیکی تأثیر مثبت و معناداری دارند.
فصل سوم
روش اجرای تحقیق
مواد و روشها
مقدمه
فرضیه های تحقیق غیر یقینی هستند وبااتکا برآگاهی هایی که دررابطه با مساله تحقیق وجود دارد ،طرح شده اند.به گفته «توماس کوهن »«باانباشت آگاهی ها وحقایق علمی ،بدون ساختن فرضیه ،هیچگونه پیشرفت عمیقی در علم به وجود نمی آید.بدون برخورداری از اندیشه ای هدایت کننده (فرضیه) ما نمی توانیم حقایقی را جمع آوری کنیم ونمی توانیم امور مربوطه رااز نامربوط باز شناسیم. »(خاکی ،غلامرضا ۱۳۸۲ ،ص۲۰۴)
فرضیه ها به دلیل غیر قطعی بودن باید وضعیت آنها مشخص شود ودرنهایت در یک آزمون علمی رد یاقبول شوند.برای آزمون فرضیه ها ،پژوهشگرمجبوراست به سرشماری یانمونه گیری بپردازد ،اما قبل از آن در هر پژوهش باید مشخص شود که این داده ها توسط چه ابزارها یا روش هایی از جامعه یا نمونه آماری جمع آوری شوند.هریک از ابزارهای جمع آوری داده ها مزایا ومعایبی دارد که هنگام به کارگیری آنها بایستی مزایا ومعایب وتاثیر آنها در هدف تحقیق توجه وبارعایت نکات لازم زمانه معتبر تحقیق را فراهم آورد.(هومن ،حیدر علی ،۱۳۸۳،ص ۱۲۱) این فصل از پایان نامه به جامعه آماری ،نمونه آماری وروش نمونه گیری ،تعداد نمونه،روش گردآوری اطلاعات وروش تجزیه اطلاعات وروایی وپایایی ابزار وگرد آوری اطلاعات می پردازد.
۳-۱ )فرآینداجرای تحقیق
پردازش اطلاعات در این تحقیق، با بهره گرفتن از روش های آماری توصیفی و استنباطی انجام می گیرد.مراحل تکمیلی این تحقیق به شرح ذیل می باشد:
گام اول: در این گام شناسایی روشی مناسب جهت ارزیابی عوامل موثر براعتماد مشتریان به خدمات بانکداری اینترنتی صورت می گیرد.
گام دوم: در این مرحله پرسشنامه مطابق با مدل تحلیلی تحقیق طراحی و سپس با اعمال اصلاحات مورد نظر اساتید راهنما و مشاور به شکل نهائی تبدیل گردیده است. این پرسشنامه توسط مشتریان شعب بانک ملت دراستان گیلان تکمیل گردید.
گام سوم: در این مرحله اطلاعات استخراج شده، منظم شده و در قالب ساختاری مناسب قرارمی گیرد. اطلاعات جمع آوری شده در نرم افزار اکسل وارد شده و برای تجزیه و تحلیل اطلاعات به نرم افزار آماری SPSS انتقال می یابد.
گام چهارم: بررسی توصیفی داده ها و ارائه شاخص های مدل در این بخش صورت می گیرد. این مرحله با ارائه جداول و نمودارها انجام می پذیرد.
گام پنجم: تجزیه و تحلیل استنباطی داده ها و قضاوت در مورد فرضیه های تحقیق که با بهره گرفتن از روش ها و آزمون های آماری صورت می گیرد. این بخش با انجام دادن آزمونهای رگرسیون چندگانه وازمون رتبه بندی فریدمن ،تاپسیس و آزمو نهای نرمالیتی، صورت می پذیرد.
.شکل زیرگامهای عملیاتی کردن انجام تحقیق رانشان میدهد:
(شکل۳-۱)فرآینداجرای تحقیق
۳-۲ )روش تحقیق
در این فصل به بررسی اصول تحقیق و روش های علمی مورد استفاده تحقیق اشاره می شودبه منظور بررسی رابطه بین متغیر ها در تحقیق از ضریب همبستگی پیرسون استفاده شده است همچنین به منظور تعیین شده رابطه بین متغیر ها ومشخص شدن ضریب تعیین از رگرسیون چندگانه استفاده شده است. ضمن اینکه نرم افزا رهای مورد استفاده در تحقیق و همین طور منابع جمع آوری اطلاعات و نحوه جمع آوری آنها نیز در این فصل مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد.
روش تجزیه وتحلیل از نوع توصیفی –همبستگی است.توصیفی از آن جهت که هدف مطالعات توصیفی ،تعیین وتوصیف ویژگی های متغیر یک موقعیت می باشدوهر مطالعه توصیفی ،به تشریح جنبه هایی از پدیده مورد نظر تحقیق با دید گاه های فردی ،سازمانی ونظایر آنها می پردازد.تحقیق توصیفی ،آنچه را که هست توصیف وتفسیر می کند وبه شرایط یا روابط موجود ،عقاید متداول ،فرآیندهای جاری ،آثار مشهود باروند های در حال گسترش توجه دارد.ونیز تحقیق حاضراز نوع همبستگی است،ونوع پژوهش از نظر هدف ،کاربردی است تا بر استحکام روابط میان عوامل مورد نظر تحقیق که توصیف شده است افزوده می شود ومدیران بانک می توانند بااین رتبه بندی وشناسایی عوامل برروی موارد موثر برنامه ریزی مورد نطر را انجام دهند.
۳-۲-۱)روش های رتبه بندی:
درزمینه رتبه بندی عوامل روش های گوناگونی مطرح می باشد که از آن دست می توان به روشهایی نظیر مدل های برنامه ریزی ریاضی ،روش تحلیل پوششی داده ها ،روش انحراف از اپتیمم ،روش تاکسونومی عددی ،روش آنتروپی بیشینه ،مدل وزن دهی خطی وفرآیند تحلیل سلسله مراتبی اشاره نمود(کاظمی ،۱۳۸۸) دراین پژوهش رتبه بندی از دیدگاه مشتریان صورت گرفته است وجهت تعیین شدت تاثیر عوامل از رابطه رگرسیون چندگانه استفاده شده است.همچنین برای رتبه بندی عوامل موثر بر اساس نظرات مشتریان بین متغیر های مستقل تحقیق ازآزمون فریدمن وروش تاپسیس استفاده شده است.
مدل TOPSIS توسط Hwang و Yoon در سال ۱۹۸۱ پیشنهاد شد. این مدل یکی از بهترین مدلهای تصیمگیری چند شاخصه است. اساس این روش آنست که گزینه انتخابی باید کمترین فاصله را با راهحل ایدهآل مثبت و بیشترین فاصله را از راهحل ایدهآل منفی داشته باشد. همچنین برای تعیین وزن ازروش آنتروپی شانون استفاده می شود.در عین حال این روش یا تکنیک دارای فرضیاتی نیز است:
مطلوبیت هر شاخص باید بهطور یکنواخت افزایشی یا کاهشی باشد. یعنی بهترین ارزش موجود از یک شاخص، نشاندهنده حالت ایدهآل و بدترین ارزش موجود نشاندهنده ایدهآل منفی خواهد بود.
فاصله از یک گزینه ایدهآل مثبت یا ایدهآل منفی ممکن است بهصورت فاصله اقلیدسی (توان دوم) و یا بهصورت مجموع قدر مطلق از فواصل خطی محاسبه گردد، که این امر بستگی به نرخ تبادل و جایگزینی بین شاخصها دارد (۹).
«فقلنا یا آدم إنّ هذا عدوّ لک و لزوجک فلایخرجنّکما من الجنّه فتشقى. إنّ لک ألاّ تجوع فیها و لاتعرى. و أنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحى» (طه/ ۱۱۹ - ۱۱۷)
ماجرای بهشت آدم و حوا، در سه مورد (سوره بقره/۳۵ به بعد، اعراف/ ۱۹ به بعد، طه/۱۱۵ به بعد) از آیات قرآن ذکر شده است. از مجموع آیات مزبور، به ویژه آیه ۳۰ سوره مبارک بقره که میفرماید: انی جاعل فی الارض خلیفه؛ من در زمین جانشینی قرار می دهم؛ فهمیده میشود که آدم و حوا از نخست برای زندگی و مرگ در زمین آفریده شده بودند و ساکن شدن آنها در بهشت به وسیله خداوند تنها برای آزمایش بوده است. راز آمدن آدم به زمین نیز چنین بوده که به منظور محرز شدن مقام خلیفه اللهی وی، برتری او را بر ملائکه اعلام کند. آنگاه دستور سجده کردن به او را بدان ها داده، سپس او و حوا را در بهشت ساکن سازد و بعد به زمین فرستاده شوند؛ لیکن آدم و حوا بر اثر خطای خود بر آن پیشی گرفته و به صورت تنبیهی و با سابقه خطا بر زمین آمدند. افزون بر آن که بر زمین آمدن آدم و حوا و رخداد مراحل مزبور، یک قضاء مسلم و حتمی الهی بود، این امر پیامدهایی را به دنبال داشت که در صورت واقع نشدن، آدم و حوا بدان دست نمی یافتند.
آدم و حوا در مسیر انتقال به زمین، به طور موقت در بهشت سکنى گزیدند! مفسران در پى این بوده و هستند که بدانند، آیا آدم وحوا از جایى به بهشت منتقل شدند؟ آیا آنها ملزم شدند، یا اجازه سکونت در بهشت را یافتند؟ آیا مقصود، بهشتِ جاودان است، یا بوستانى از نوع مادى یا معنوى؟ برخی زمینى بودن بهشت آدم را بدعت معتزله و قدریه مىدانند، برخی دیگر افسانهای ساختهاند و معتقدند که بهشت آدم در عراق، محل هبوطش بابِل است.
بیشتر مفسران براین باورند که بهشتِ آدم، همان بهشت جاودان است. در ادبیات دینى نیز، شاعرى چون حافظ، همین معنى را ترسیم کرده است:
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد در این دیر خراب آبادم (حافظ، ۱۳۷۴: ۲۱۶).
یا این بیت:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت / ناخلف باشم اگر من به جوى نفروشم (همان: ۲۳۴).
قرآن اوصاف بهشت آدم را این گونه توضیح مى دهد:
«فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّهِ فَتَشْقَى* إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى* وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى» (طه/ ۱۱۹ -۱۱۷).
ترجمه: «آنگاه گفتیم: ای آدم محققاً این شیطان با تو و جفتات دشمن است، مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوی. همانا برای تو این هست که نه هرگز آنجا گرسنه شوی و نه برهنه و عریان مانی. و نه هرگز در آنجا به تشنگی و به گرمای آفتاب آزار بینی».
همانند چنین صفاتى براى بهشت خلد و زندگى در آن نیز ذکر شده است:
«متکئین فیها على الأرائک لایرون فیها شمساً و لازمهریراً» (انسان/ ۳). ترجمه: «آنان در بهشت بر تختهاى زیبا تکیه کرده اند، نه آفتاب را مى بینند و نه سرما را».
در قرآن کریم بهشت دارای ویژگیهای خاصّی است:
خرمی و شادابی در بهشت:
«و َبَشِّرِ الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره/۲۵). ترجمه: «و مژده ده کسانی را که ایمان آوردند و نیکوکاری پیشه کردند که جایگاه آنان باغهایی است که نهرها در آن جاری است، و چون از میوههای گوناگون آن بهرهمند شوند گویند: این مانند همان میوههایی است که پیش از این در دنیا ما را نصیب بود، و از نعمتهایی مانند یکدیگر بر آنان آورند، و آنها را در آن جایگاههای خوش، جفتهایی پاک و پاکیزه است و در آن بهشت، جاوید خواهند زیست».
و: « وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْکُمُ الْجَنَّهُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (اعراف/۴۳). ترجمه: «و هر گونه [دشمنى و] کینه اى که در سینه هایشان [نهفته] دارند، بر مى کنیم [و مىزداییم، تا همه باهم پرمهر و با صفا گردند]. از زیر [جایگاههاى زیباى] آنان جویبارها روان است، و [در اوج شادى و اخلاص] مىگویند: ستایش از آن خداست که ما را به این [موقعیت و مقام] راه نمود، و اگر خدا ما را راه ننموده بود، ما چنان نبودیم که راه [درست و شایسته ]را بیابیم. راستى که فرستادگان [و پیام آورانِ] پروردگار مان حقیقت را [براى ما] آوردند [و راه رستگارى و نجات را به ما نشان دادند]. و [آنگاه] به آنان ندا داده مىشود که: هان! این همان بهشتى است که آن را به پاس آنچه انجام مىدادید، به شما میراث دادهاند».
و: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِإِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ» (یونس/۹). ترجمه: «آنان که ایمان آورده و نیکوکار شدند پروردگارشان به سبب همان ایمان آنها را (به راه سعادت و طریق بهشت) رهبری کند، در آن بهشتهای پر نعمت نهرها از زیر پای آنان جاری است».
بهشت، نماد جاودانگی:
«لکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ لِلْأَبْرارِ» (آل عمران/۱۹۸). ترجمه: ولی کسانی (که ایمان دارند، و) از پروردگارشان میپرهیزند، برای آنها باغهایی از بهشت است، که از زیر درختانش نهرها جاری است همیشه در آن خواهند بود. این، نخستین پذیرایی است که از سوی خداوند به آنها میرسد و آنچه در نزد خداست، برای نیکان بهتر است!
و: «لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِینَ» (حجر/۴۸). ترجمه: در حالتی که هیچ رنج و زحمت در آنجا به آنها نرسد و هرگز از آن بهشت ابد بیرونشان نکنند؛ و آیات (نساء/۵۷ و ۱۲۲)، (کهف/۱۰۸)، (فرقان/ ۱۵ و ۷۶)، (لقمان/۹).
مکان امنیّت و آسایش:
«وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیمَاهُمْ قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنکُمْ جَمْعُکُمْ وَمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ» (اعراف/۴۸). و اهل اعراف مردانی را که به سیمایشان میشناسند آواز دهند و گویند: (دیدید که) جمع مال و جاه و آن فخر و تکبّرتان به حال شما اصلا سودمند نبود!
و: « وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَى» (طه/۱۱۹). ترجمه: و نه هرگز در آنجا به تشنگی و به گرمای آفتاب آزار بینی؛ و آیات (سبأ/۳۷)، (فاطر/ ۳۵ و ۳۶)، (حجر/ ۴۶ – ۴۸).
بهشت، جایی برای بیکرانگی و آرزومندی
«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» (آل عمران/۱۳۳). ترجمه: و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن همه آسمانها و زمین را فرا گرفته و مهیّا برای پرهیزکاران است.
و: « جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَآؤُونَ کَذَلِکَ یَجْزِی اللّهُ الْمُتَّقِینَ» (نحل/۳۱). ترجمه: که باغهای بهشت عدن باشد که در زیر درختانش نهرها جاری است، متقیان در آن داخل شوند در حالی که هر چه بخواهند و میل کنند در آنجا بر ایشان حاضر است. باری این است اجر و جزایی که خدا به اهل تقوا عطا خواهد کرد.
با توجه به این تفاسیر از بهشت و وعدههای داده شده در قرآن، شاعران نیز از این اسطوره و نماد ادبی استفاده کرده و «بهشت» را در این مضامین و مشابه آن به کار برده اند. مشیری در اشعارش از این اصطلاح در تعابیر گوناگون استفاده کرده است:
بهشتِ بیخبری:
جهان پر از خبر است
در این کرانه که ماییم روز و شب ده بار
خبر:
حوادث خونین و جنگ و شور و شر است
خبر:
تجاوز و بیداد و انفجار و فرار
گلوله باران، زندان، تهاجم و کشتار
سیاه نامه ناسازگاری بشر است
حکایت ستم آدمی به یکدگر است.
میان موج خبرهای تلخ وحشتناک،
که میزند به روان های پاک، تیغ هلاک!
به خویش میگویم:
خوشا به حال کسی
که در هیاهوی این روزگار، کور و کر است!
به زیر بارش رخدادهای ناهنجار
همیشه در دلم این باور، این یقین، که زمین
- زمین گم شده در پرده های دود و غبار-
هنوز دوست داشتنی ست
هنوز بذر محبت به سینه، کاشتنی ست.
هنوز در دلِ خاموش درّه های غریب