«کنایه ای است که موصوف آن در سخن آورده نشده باشد. تعریض کنایه ای است که نکوهش، ریشخند یا اندرز به کار برده می شود». (کزازی، ۱۳۶۸: ۱۶۶)
«تعریض به معنی گوشه و کنایه زدن است، یعنی اشاره کردن به جانبی و اراده ی جانبی دیگر».(علوی مقدم،اشرف زاده، ۱۳۸۴: ۱۳۷).
حافظ آورده است :
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای اگر از پس امروز بود فردایی
این سخن حافظ در تعریض کسی است که فریفتار و دورنگ ، لاف دینداری می زند، اما به راستی چنین نیست که می نماید.
باز حافظ آورده است :
-
- آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند
لفظ آنان تعریض است و به معنی (آن که، آن کسی که) است.
-
- قصد آن دارم که دامن درچنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
(ازرقی، ۱۳۳۶: ۹۵)
بیتی در رابطه با این صنعت در دیوان ازرقی وجود دارد که شماره ی آن بیت در ذیل آمده است: ۸۶۵
۵-۵- مبالغه و اغراق
«قدیمی ترین جایی که در کتب بلاغت اسلامی بحثی از اغراق شده کتاب البدیع ابن معتز است که از آن به عنوان الافراط فی الصفه نام می برد و ارسطو در خطابه از افراط سخن گفته و نمونه ای که می آورد نشان می دهد که مقصود او همان چیزی است که در بلاغت اسلامی به عنوان اغراق یا غلو و مبالغه معرفی شده». (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۵: ۱۳۰).
آن چه مسلم است این است که عنصر اغراق در کنار دیگر صور خیال، یکی از نیرومند ترین عناصر القاء در اسلوب بیان هنری است و زمینه ی کلی بسیاری از شاهکارهای ادب فارسی، به خصوص شاهنامه ی فردوسی را تشکیل می دهد. به طوری که فردوسی با توجه به نقش عظیم اغراق در بیانِ حماسی توانسته در سطحی از هنر قرار گیرد که دیگر شاعران، اگر چه بسیار کوشیده اند و آثار خود را سرشار از استعاره ها و تشبیهات و کنایات زیبا و دل انگیز کرده اند، هرگز نتوانسته اند خود را به جایگاه او نزدیک کنند.
جلال الدین همایی می گوید: «مبالغه آن است که در وصف کردن و ستایش و نکوهش کسی یا چیزی افراط و زیاده روی کنند، چندانکه از حدّ عادت معمول بگذرد و برای شنونده شگفت انگیز باشد». (همایی، ۱۳۸۴: ۲۶۲).
خاقانی در بیت زیر، از صنعت اغراق استفاده کرده است:
-
- او را فلک برای طبیبی خویش بُرد کز دیر باز داروی او آزموده بود
(خاقانی، ۱۳۸۵ : ۸۷۲)
ازرقی هروی در بیت زیر به شیوه ی اغراق به ممدوح خود می گوید اگر تو پیغام برای چرخ بفرستی، جواب تو را مشتری از چرخ می فرستد:
-
- تو گر به همّت خود چرخ را پیام دهی زبان سعد دهد مر تُرا ز چرخ جواب
(ازرقی، ۱۳۳۶: ۴)
شاعر در بیت زیر به معشوقه ی خود می گوید زلف تو آن قدر سیاه و کبود است که هر جایی باشد آن جا به شب می ماند و رُخ و چهره ی تو هر کجا باشد آن جا روز روشن است:
-
- آنجا که زلف تُست همه یکسر شب است
وآنجا که روی تُست همه یکسر آفتاب
(همان: ۴)
ازرقی در وصف باغ و غیره به این صورت از صنعت اغراق بهره گرفته است:
-
- یکی برکه ی ژرف در صحن بستان چو جان خردمند و طبع سخنور
نهادش نه دریا نه کوثر و لیکن به ژرفی چو دریا به پاکی چو کوثر
به پاکی چو جان و به خوبی چو دانش ز صفوت هوا وز لطافت چو آذر
روان اندر آن ماهی سیم سیما چو ماه نو اندر سپهر منـــــوّر
به یک سوی این باغ خرم سرایی پر از صفه کاخ و ایوان و منظر
نگویم که عین بهشتست لیکن بهشتست اندر سرای مکدر
بر افراز او چنبر چرخ گردان سر پاسبان را بساید به چنبر
سر کنگره گرد دیوار قصرش بساید همی پیکر اندر دو پیکر
(همان: ۱۱)
شاعر در بیت زیر اغراق به کار برده و زوبین ممدوح خود را به حدّی براق و نورانی می داند که ادعا می کند باعث سوختن فلک می شود. در مصراع دوم هم می گوید نعل اسب تو سبب شکافتن زمین می شود:
-
- فلک را بسوزانی از عکس زوبین زمین را بـــــدرّانی از نعل اشقر
(همان: ۱۲)
شاعر در بیت زیر صحن سرای ممدوح خود را آن قدر گسترده می داند که ادعا می کند مهندس با فکر و اندیشه ی خود و عنقا با بال و پر خود فقط هر سال یک بار می توانند بپیمایند:
- نپوید مگر صحن او را به سالی مهندس به اندیشه عنقا به شهپر