در این فصل به کلیات تحقیق پرداخته میشود. ضمن بیان مسئلهی تحقیق و شرح و توضیح آن، اهداف تحقیق مشخص میگردد. همچنین نگاهی نیز به پیشینه و ادبیات پژوهش میاندازیم تا مشخص گردد آیا این موضوع مسبوق به سابقه است یا خیر؟ سپس به شرح و توضیح کلی چارچوب نظری پرداخته میشود که تمام تحقیق پیش رو باید حول محور آن انجام شود، بیان سؤالات و فرضیههای تحقیق و همچنین روش و سازماندهی تحقیق نیز بخش پایانی این فصل است.
۱-۱)بیان مسئله:
یکی از موضوعاتی که در ایران پس از اسلام همواره با شدت و ضعف موردبحث و گفتگو قرارگرفته، موضوع حکومت دینی بوده است. با توجه به اینکه در این دوره ی تاریخی، دین حاکم در ایران، اسلام بوده، جدای از مذاهب و گرایشهای فرقهای قاعدتاً این نوع مباحث معطوف به حکومت دینی- اسلامی بوده است. در تمام این دوره تا زمان معاصر گفتمان حکومت اسلامی ادامه داشته امّا گاهی کمرنگ و گاهی جدیتر و پررنگتر میشده و این شدّت و ضعف بستگی به فضای سیاسی حاکم داشته، بهعنوان نمونه در زمان خلفای دوم و سوم به دلیل ورود تازهی اسلام به ایران و به بهانهی مبارزه با کفر و بدعت اساساً پرسش دربارهی حکومت اسلامی یا ممنوع بوده و یا علما و اهل فکر دچار خودسانسوری میشدهاند، امّا در عصر عباسیان به دلیل بسط علم و گسترش نهضت ترجمه این فضا زمینههایی را برای اندیشمندان و اهل فکر فراهم نمود تا دربارهی موضوع حکومت اسلامی و ماهیت آن تا حدودی کنکاش علمی کنند. در تمام طول تاریخ ایران پس از اسلام بحث حول محور حکومت اسلامی، چون همیشه با منافع شخص حاکم، خلیفه و دستگاه حکومتی در ارتباط بوده بهصورت کاملاً علمی، باز و شفاف صورت نگرفته است. در دوره ی صفویان، تشیّع بهعنوان مذهب رسمی کشور اعلام میگردد و ناگزیر بحث دربارهی حکومت دینی اسلامی بهصورت دقیقتر تبدیل به موضوع دیگری تحت عنوان حکومت دینی، اسلامی، شیعی میگردد. در این دوران مجاهدتهای فکری فراوانی شکل میگیرد امّا بهصورت جدیتر این مباحث را در سالهای نزدیک به انقلاب مشروطه و اوج و اعتلای آن را در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی ایران میبینیم. نیروهای ایدئولوگ انقلاب مانند محمدتقی مصباح یزدی و عبدالکریم سروش جزء کسانی هستند که بهصورت جدی در این خصوص ارائه مطلب میکنند. عبدالکریم سروش بهعنوان یک چهرهی دانشگاهی و محمدتقی مصباح یزدی بهعنوان یک چهرهی حوزوی در کنار هم در روزها و سالهای آغازین انقلاب مقابل سایر تفکرات و جریانهای غیردینی و التقاطی به بحث و دیالوگ علمی میپردازند. امّا بررسی سیر اندیشههای عبدالکریم سروش و محمدتقی مصباح یزدی نشان میدهد که در ابتدای سالهای انقلاب احتمالاً قرائت و تفسیری که هردوی آنها از حکومت اسلامی و ماهیت این نوع حکومت ارائه میکنند تا حدودی شبیه به هم باشد، امّا به نظر میرسد رفتهرفته این قرائتهای واحد از حکومت اسلامی و خصوصاً پس از چاپ و انتشار کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت، نوشتهی عبدالکریم سروش از هم فاصله گرفتهاند و احتمالاً قرائتهایشان از این موضوع در تضاد باهم قرارگرفته است. حال با توجه به مطالب ذکرشده، اساس پژوهش پیش رو این است که نظریات گوناگون عبدالکریم سروش و محمدتقی مصباح یزدی را در خصوص حکومت اسلامی و قرائتهایی که هرکدام دراینباره ارائه میدهند، تاریخچه حکومت اسلامی، سیر اندیشهای و بسط و گسترش تفکرات این دو، در موضوع حکومت اسلامی و تأثیر این تفکرات در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران بهصورت تطبیقی موردبررسی قرارگرفته و پس از کنکاش و ارزیابی اطلاعات بهدستآمده از آن، بهصورت مبسوط و دقیق، نتایج حاصله بهصورت جامع و کامل ارائه خواهد شد.
۲-۱)اهداف تحقیق:
هدف کلی انجام این تحقیق بررسی تفکرات این دو اندیشمند دربارهی حکومت اسلامی و مبانی نظری این نوع حکومت است که بهصورت خلاصه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
مشخص شدن تفاوت دیدگاه مصباح یزدی و سروش در مورد ضرورت وجودی، مبانی توجیهی شکلگیری و ماهیت حکومت اسلامی.
کشف تفاوتهای موجود در اندیشهی این دو متفکر در باب حدود اختیارات حکومت اسلامی.
واکاوی تکالیف و کار ویژههای حکومت اسلامی و… از دید این دو متفکر.
۳-۱)پیشینه و ادبیات پژوهش:
تاکنون مقالات، تألیفات و پایاننامههایی از سوی دانشجویان، پژوهشگران و محققین رشته علوم سیاسی و سایر رشتهها در خصوص اندیشههای سروش و مصباح یزدی تألیف گردیده است که ازجملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
سامانی، محمدرضا، تجزیهوتحلیل مقایسهای تساهل سیاسی میان نظرات سیاسی جان لاک، محمدتقی مصباح یزدی و عبدالکریم سروش، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۰، در این پایاننامه دنیاداری و حکومتگری را از لوازم اصلی زندگی اجتماعی بشر دانسته و نحوه چگونگی این دنیاداری را در هر فرهنگ تحت تأثیر مبانی فکری دینی یا محصول خردورزی حاملان آن فرهنگ میداند؛ و به این نکته میپردازد که تساهل و تسامح نسبت به تفاوتها در عرصهی اندیشه و بهتبع آن در عرصهی عمل حدودوثغور آن احصاء امور تساهل ناپذیر همواره در حوزه سیاست از اهمیت فراوانی برخوردار بوده است. در این پژوهش ضمن بررسی موضوع تساهل سیاسی از هر یک از نظرگاههای متعلّق به فرهنگ غرب و فرهنگ اسلامی ایرانی افرادی بهعنوان شاخص مطرح و نظریات آنها موردبررسی قرارگرفته است و وجوه اشتراک و افتراق میان آنها بیانشده است. از شخصیتهای اصلی این گرایشهای فکری جان لاک از حوزهی فرهنگ سیاسی غرب، محمدتقی مصباح یزدی و عبدالکریم سروش از حوزهی فرهنگ سیاسی اسلامی معاصر، محوریت بحث را از آن خودکردهاند که در متن رساله بهدقت پیرامون آن پرداخته شده است.
نصیری، نجمه، دین و دموکراسی، بررسی تحلیلی اندیشههای مصباح یزدی، عبدالکریم سروش و جواد طباطبایی، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تبریز، ۱۳۸۵، در این پایاننامه بابیان نظریات در باب تعریف دین و دموکراسی و بررسی نظریات و آراء سه اندیشمند بهعنوان نمایندگان هر طیف پرداخته شده، سروش نماینده طیف اصلاح طلب ایران، مصباح یزدی منتخب گروه سنّت گرای ایران و طباطبایی به عنوان اندیشمند واقع در طیف متجدّد ایرانی می باشند.
مهدی پور میری، حسین، بررسی مبانی متفکّران معاصر(آقای ملکیان و آقای مصباح یزدی)، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، آنچه در این تحقیق بدان پرداخته شده نشان دادن اصول و مبانی نظری، سیر استدلالیِ آراء و نظرات دینی مصباح یزدی و ملکیان، با مراجعه به آثار مکتوبشان است. نتایج حاصله این بوده که مصباح با رویکردی فلسفی – کلامی به دفاع عقلانی از حقانیت انحصاری دین میپردازد، دینی که کمال و سعادت انسانی درگرو ایمان آوردن و مطابقت تمام جنبههای فردی و اجتماعی انسان با آن است. امّا ملکیان با رویکرد فلسفه دین و پراگماتیسمی به تحقیق عقلانی و روانشناسانه دین میپردازد و با قرائت معنویت گرایانه از دین، کارکرد دین را تنها به جنبهی فردی و نیازهای وجودی و در جهت کاستن برخی از درد و رنجهایی که با ابتنای به علوم و معارف بشری قابلرفع نیست، معطوف میسازد.
مرتضوی، زینب السّادات، انتظار بشر از دین در نگاه اندیشمندان اسلامی(استاد جوادی آملی، دکتر سروش)، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه اصفهان، ۱۳۸۶، در این پژوهش که با عنوان«انتظار بشر از دین» از منظر اندیشمندان مسلمان خصوصاً استاد جوادی آملی و دکتر سروش است، این مسئله مطرح است که انسانها چه نیازی به دیندارند و دین چه انتظاری از انسان دارد. هرچند در این مسئله، دیدگاهها و رویکردهای گوناگونی وجود دارد، ولی این پژوهش این بحث را از دیدگاه نظریهپردازان معاصر در حوزهی دینشناسی، خصوصاً استاد جوادی آملی و دکتر عبدالکریم سروش بررسی و تحلیل نموده است. در ابتدا به تبیین موضوع پرداخته و اینکه آیا این دو پرسش«انتظار بشر از دین» و«انتظار دین از بشر» قابلجمعاند؛ سپس به تحلیل و بررسی اینکه آیا پرسش فوق، یک رویکرد درون دینی دارد یا برون دینی، پرداخته شده است و پس از تبیین آنها، به بیان فواید و کارکردهای دین از منظر این دو متفکّر و همچنین اینکه رابطهی دین بااخلاق و دین با دنیا و آخرت چگونه است و چه تفاوتهایی در این زمینه در آراء آنها وجود دارد پرداخته شده است.
با توجه به مطالب ذکرشده اثر جامع و کاملی که بهصورت مبسوط و دقیق به بررسی تطبیقی اندیشهها و آراء عبدالکریم سروش و محمدتقی مصباح یزدی دربارهی حکومت اسلامی پرداخته باشد وجود ندارد.
۴-۱)چارچوب نظری تحقیق:
با چیره شدن هرمنوتیک بر عرصهی فلسفه علم، تحول اساسی درزمینهی متدلوژی صورت پذیرفت. در یک مبحث جمعبندی شده میتوان از چهار تحول مهم در تاریخ فلسفه علم در قرن بیستم که هریک دربرگیرندهی گفتمان خاصی در عرصهی فلسفه علم هستند، نام برد. گفتمان اوّل، پوزیتیویسم و استقرا گرایی، گفتمان دوم، ابطالگرایی کارل پوپر و قواعد ریاضی گونهی لاکاتوش، گفتمان سوم، ساختارگرایی و نسبیتگرایی تامس کوهن، گفتمان چهارم هرمنوتیک. ازآنجاکه در این پژوهش هرمنوتیک بهعنوان چارچوب نظری در نظر گرفتهشده است پیرامون این مفهوم در این فصل بهاختصار توضیحی ارائه میگردد و در فصل دوم به این موضوع بهصورت عمیقتری پرداخته خواهد شد.
هرمنوتیک(Hermeneutics) از کلمهی یونانی(Hermmeneuin) به معنی«تفسیر کردن» مشتق شده است(ریخته گران،۱۷،۱۳۷۸). ریشهی آن با کلمهی هرمس(Hermes) خدای یونانی که هم خالق زبان و هم پیامآور خدایان بود پیوند دارد. این پیوند انعکاسی از ساختار سهگانه و سه مرحلهای عمل تفسیر است که عبارتاند از: پیام(متن)، تفسیر مفسّر(هرمس) و مخاطبان. البته با توجه به تعبیر دوگانهای که سقراط در رسالهی کراتیلوس از هرمس عرضه کرده و وی را پیامآور و حیلهگر نامیده است، میتوان این تصور را داشت که کلمات، هم قادرند حقیقت امور را آشکار سازند و هم قدرت پنهان و مخدوش کردن پدیدهها رادارند(علیاصغر کاظمی،۵۶،۱۳۷۸).
از واژهی هرمنوتیک در طول زمان معانی متفاوتی ارائهشده است. قدیمیترین مفهوم این اصطلاح، به اصول و مبانی تفسیر کتاب مقدّس اشاره دارد(ریخته گران،۴۶،۱۳۷۸). بعدها علم هرمنوتیک بهمثابه امری صرفاً مربوط به کتاب مقدّس در برابر علم هرمنوتیک بهمنزلهی قواعد کلی تفسیر لغوی رنگ باخت و انجیل در شمار متونی درآمد که ممکن است این قواعد در مورد آنها بهکاربرده شود(ریخته گران،۱۳۷۸،۴۸-۴۶). امّا هرمنوتیک همچون هنر، علم و فن تأویل و تفسیر تعریفی کاملاً آشکار ندارد. چراکه خود تأویل و تفسیر احتیاج به بررسی بیشتری دارد. در عربی لفظ(تأویل) یعنی بازگرداندن چیزی به اصل آن و به اوّل آن. ازنظر لغوی وقتی متنی یا گفتهای را تأویل میکنیم، یعنی آن را به معنای اصیل خودش بازمیگردانیم، درنتیجه، واژهی تأویل را به معنای کوشش در کشف معناهای پنهان متن(نوشتاری و گفتاری) یا کنش یا رویداد و نیز کوشش جهت ساختن معناهای تازه برای آنها به کار میبریم. تفسیر در قیاس با تأویل، کاری به نسبت سادهتر و قاعدهمندتر است. کشف قاعدههای زبانی، دستوری، نحوی وبیانی عبارتها، راهنمایی برای فهم متن است. تفسیر کشف رمزگان یا کدها، یعنی امور قراردادی است درحالیکه تأویل خوانش متن است که بافهم معناها یا ساختن معناها سرانجام مییابد. راهنمایی تأویل، تفسیر است(احمدی،۶۵،۱۳۸۰).
ریچارد پالمر در بحث از هرمنوتیک معتقد است که ما میتوانیم از شش میدان(حوزه) علوم هرمنوتیک به ترتیب زمانی صحبت کنیم: ۱- نظریهی تفسیری کتاب مقدّس؛ ۲- روششناسی عام لغوی؛ ۳- علم هرگونه فهم زبانی؛ ۴- مبنای روششناختی علوم انسانی و روحانی؛ ۵- پدیدارشناسی وجود و پدیدارشناسی فهم وجودی؛ ۶- نظامهای تأویل(پالمر،۴۱،۱۳۷۷). حوزههای چهارگانهی اوّل به هرمنوتیک متدلوژیک مربوط میشود و حوزهی آخر در قلمرو هرمنوتیک فلسفی یا هستی شناسانه است، بهعبارتدیگر، دانش هرمنوتیک را میتوان از دو دیدگاه طبقهبندی کرد:
الف) از دیدگاه کاربرد آن که از این زاویه هرمنوتیک را به هرمنوتیک متن و هرمنوتیک فلسفی تقسیم میکنند. هرمنوتیک متن هرمنوتیکِ شلایر ماخر است که به تفسیر متن میپردازد و کارکرد هرمنوتیک را در حوزهی متن میبیند. هرمنوتیک فلسفی هرمنوتیک هایدگر است که هرمنوتیک را در ساخت وجود شناسی به کار میگیرد و از آن برای تفسیر هستی بهره میبرد. لکن در این طبقهبندی باید از اقسام دیگری از هرمنوتیک نیز نام برد، از قبیل هرمنوتیک روش شناسانهی دیلتای و هرمنوتیک گادامر که آمیزهای از روششناسی و وجود شناسی است و درواقع، تلاش برای به ثمر رساندن هرمنوتیک روش شناسانهی دیلتای و هرمنوتیک فلسفی هایدگر محسوب میشود. از یکسو، رو به حقیقت دارد و هرمنوتیک هایدگر را دنبال میکند و از سوی دیگر، به روش میپردازد و کار دیلتای را تکمیل میکند.
ب) از دیدگاه دوره ی تاریخی، هرمنوتیک به لحاظ تاریخی به سه دوره ی کلاسیک، مدرن و پسا مدرن تقسیم میشود. شلایر ماخر و دیلتای چهرههای شاخص هرمنوتیک کلاسیک و هایدگر و گادامر از برجستگان هرمنوتیک مدرن و افرادی چون هیرش از شخصیتهای مهم هرمنوتیک پسامدرن محسوب میشوند. ویژگی هرمنوتیک کلاسیک مطلقگرایی و شاخصهی هرمنوتیک مدرن نسبیگرایی است. هرمنوتیک پسامدرن از نقد هرمنوتیک مدرن نشأت میگیرد که گاه مانند هیرش بهسوی هرمنوتیک کلاسیک تمایل دارد و هرمنوتیک نئوکلاسیک را سامان میدهد؛ و زمانی مانند دریدا و هابرماس رو بهنوعی نسبیگرایی دارد(احمدی،۱۳۷۵،۶۸۴-۶۸۲).
در دنیای اسلام نیز هرچند مفاهیم«اجتهاد» و«فهم عرفی» در برابر این اصطلاح غربی وجود دارند امّا اصطلاح«قرائتها» به معنای«دیدگاههای مختلف در تفسیر متون دینی» امروز در جوامع اسلامی نیز رایج شده است. در اسلام و مذهب شیعه منابع فهم دینی نص قرآن کریم و سنّت(احادیث، سیره عملی) پیامبر و امامان هستند؛ قاعدتاً بحث پیرامون حکومت اسلامی بهعنوان یک دیالوگ درون دینی برداشتی از این متون است که بر اساس این نظریه این برداشتها میتوانند متفاوت باشند و یا گاه متضاد و در این پژوهش نظرات این دو اندیشمند(سروش، مصباح یزدی) در قالب این تئوری(هرمنوتیک) مورد کنکاش علمی قرارگرفته است که در فصل بعد روش استفاده از این نظریه را در این پژوهش بهصورت مبسوط شرح خواهیم داد.
۵-۱)سؤالات تحقیق:
۱-۵-۱)پرسش اصلی:
تفاوتهای میان قرائت عبدالکریم سروش از حکومت اسلامی با قرائت محمدتقی مصباح یزدی دربارهی حکومت اسلامی چیست؟
۲-۵-۱)پرسش های فرعی:
بر اساس نظریهی هرمنوتیک، هرکدام از این دو، از چه نوع روش تأویل و تفسیرِ هرمنوتیکی برای فهم متون دینی دربارهی حکومت اسلامی استفاده کردهاند؟
اندیشههای عبدالکریم سروش و مصباح یزدی دربارهی حکومت اسلامی در کدام نوع از انواع هرمنوتیک به لحاظ کاربردی و تاریخی قابلتحلیل هستند؟
۶-۱)فرضیه های تحقیق:
۱-۶-۱)فرضیه ی اصلی تحقیق:
به نظر میرسد بین قرائتی که عبدالکریم سروش از حکومت اسلامی ارائه میدهد و قرائتی که محمدتقی مصباح یزدی از حکومت اسلامی دارد در مورد ضرورت وجودی، مبانی توجیهی شکلگیری، ماهیت، حدود اختیارات، تکالیف، کار ویژهها و… تفاوتهایی وجود داشته باشد.
۲-۶-۱)فرضیه های فرعی تحقیق:
به نظر میرسد روش تأویل، تفسیر و فهم هریک از این دو اندیشمند بر اساس نظریه هرمنوتیک از متون دینی دربارهی حکومت اسلامی متفاوت باشد.
به نظر میرسد اندیشههای هرکدام از این دو اندیشمند دربارهی حکومت اسلامی، بر اساس تئوری هرمنوتیک به لحاظ دستهبندی هرمنوتیک کاربردی و تاریخی با یکدیگر متفاوت باشند.
۷-۱)روش تحقیق:
روش مورداستفاده در این تحقیق از نوع اسنادی است.
روش گردآوری اطلاعات در این تحقیق بهصورت کتابخانهای است.
ابزار گردآوری اطلاعات، فیشبرداری از منابع کتب، مقالات، مجلات و سایتهای معتبر اینتـرنتی است.
روش تجزیهوتحلیل این تحقیق بهصورت تحلیل محتوا است که بعد از جمع آوری و طبقهبندی اطلاعات در یک فرایند منطقی، اطلاعات جمع آوریشده را مورد توصیف و تحلیل قرار میدهیم و پس از ارائه نتایج نهایی، راهکارهای احتمالی بررسی خواهد شد.
۸-۱)سازمان دهی تحقیق:
فصل اول:
کلیات تحقیق
فصل دوم:
مبانی، مفاهیم و چارچوب نظری تحقیق
فصل سوم:
تاریخچه حکومت اسلامی
فصل چهارم:
بررسی تطبیقی کلیات اندیشههای سروش و مصباح یزدی
فصل پنجم:
جمعبندی و نتیجهگیری
دانلود مطالب پایان نامه ها در مورد بررسی تطبیقی تفاسیر و قرائتهای نوین از حکومت اسلامی در ...