_ با اتومبیل از تهران به اصفهان رفتم. برای دیدن برادرم به خانه اش رفتم. به گرمی و بامهربانی تمام از من پذیرایی کرد.» (۱۳۵۹: ۱۰۶- ۱۰۷)
۲-۳-۳ قید به اعتبار ساختار و لفظ
الف) قید ساده، که خیام پور آن را مفرد هم مینامد ؛ قیدی است که فقط یک جزء داشته باشد و قابل تجزیه به اجزای زبانی نباشد یعنی از جمله و حروف اضافه تشکیل نشده باشد. مانند: دیر، هرگز.
ب) مرکب: قیدی است که بیش از یک جزء داشته باشد که برخی از دستور نویسان ترکیب حرف اضافه و مفعول غیر صریح (متمم) را از این نوع دانستهاند. انوری و احمدی گیوی برای این نوع (حرف اضافه + متمم و وابستههایش) دستهای جدا به نام گروه عبارت قیدی قائل شده است و ترکیب یا تکراری از صفات را قید مرکب مینامند. مانند: افتان و خیزان ¬ افتان صفت حالیه و خیزان معطوف به آن
امشب ¬ صفت اشارهای این + اسم اندک اندک ¬ صفت ساده (۱۳۸۹: ۲۲۹)
شریعت نیز قیود مرکب را به دو دستهی باقاعده و بیقاعده تقسیم میکند. مرکب باقاعده همان حرف اضافه + متمم و وابستههایش میباشد. مانند با خوشحالی، کاملاً، در خانهی بزرگ ما
قید مرکب بیقاعده را هم دارای قاعدهی کلی نمیداند مانند: عاقلانه، دیوانه وار
شریعت همچنین کلمات تنوین دار را نیز قید مختص مرکب میشمارد، زیرا میتوان به جای تنوین حرف اضافه قبل از آنها آورد مانند: سریعاً ¬ به سرعت (۱۳۷۱: ۲۹۹-۳۰۱)
جوادی پور گروههی قیدی را هم نوعی قید مرکب مینامد که آن مجموعهای از کلمههای وابسته به هم است و این جمله را مثال میزند:” در حالت نیم خواب و نیم بیداری” کشتزار سبزی را که جلوش موج میزد تماشا میکرد.
برای ساختمان قید دستهی دیگری را هم نام میبرد و آن جملهای است که برای فعل جملهی دیگر حالت قیدی پیدا میکند مانند: مهناز در حالی که گریه میکرد به سوی مادرش رفت. (۱۳۶۸: ۶۱-۶۲)
عماد افشار بیان میکند، قید را باید از نظر ساختمان به دو نوع ساده یا مرکب تقسیم کرد. چرا که معتقد است، انواع کلمات اعم از اسم، صفت و فعل آنهایی که یک کلمه و بیجزء هستند بسیط یا ساده نامیده میشوند و آنهایی که از دو کلمه یا بیشتر ساخته شده باشند مرکب یا آمیختهاند. قید نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست. (۱۳۷۲: ۱۸۸).
صادقی و ارژنگ، برای قیدهایی که بی نشانه مینامند پنج ساخت را قائل شده اند ؛«۱٫ ساده تند، آهسته؛۲٫ مرکب: دو روزه، همه ساله، یک شبه، دسته دسته؛ ۳٫ پسوندی:متاسفانه، خوشبختانه، مردوار؛ ۴٫ تنوین دار: اولاً، فوراً، احترماً ؛ ۵٫ قید گروهی: دست بر قضا، خواسته نخواسته، مو به مو، نو به نو، بی سروصدا، دست بر عصا.»(۱۰۷:۱۳۵۳).
وحیدیانکامیار قیود مرکب را متشکل از دو واژه میداند مانند: هیچگاه، ذره ذره. علاوه بر ساده و مرکب برای ساختمان گروههای قیدی، مشتق و مشتق – مرکب را هم در نظر میگیرد. حروف اضافه و متممها را قسمت مشتقات و ترکیباتی مانند افتان و خیزان را در دستهی مشتق – مرکب قرار میدهد. (۱۳۸۶: ۱۱۱)
در دستورهایی که براساس علم زبانشناسی نوین نوشته شدهاند، واحد نحوی گروه است به همین سبب قید خود، هستهی گروهی است که ممکن است وابستههایی نیز داشته باشد. در دستور وابستگی براساس نظریههای خود گردان قیدهای ذاتی شامل پنج دستهی کلی میشود: ۱) ذاتی ساده: آرام، هرگز ۲) ذاتی مشتق: دخترانه، لطفاً ۳) ذاتی مرکب: گا هگاه ۴)مشتق- مرکب: خوشبختانه ۵) ذاتی اصطلاحی: دست برقضا (طبیب زاده، ۱۳۹۰: ۳۰۱-۳۰۲)
مشکوه الدینی (۲۱۶:۱۳۷۳) چنین مینویسد:«سازهی قید به صورت گروه قیدی و یا یکی از واژههای قیدی، گروه حرف اضافه ای، گروه اسمی و یا جملهی وابستهی قیدی به کار میرود»
در برخی از دستورهای جدید مانند، آزیتا افراشی، ارسلان گلفام، همچنین در بعضی از دستورهای سنتی مانند پنج استاد، شفایی به لحاظ ساختار اشارهای به قیدها نشده است.
پ) موؤل: جملهای است که با یکی از حروف ربط آغاز شود (جملهی پیرو) و میتواند به مفرد تأویل یابد.
تا دل دوستان به دست آری بوستان پدر فروخته به (برای بدست آوردن دل دوستان)
حرف ربط یا پیوند کلمهای است که دو کلمه یا دو ترکیب یا دو گروه مرکب از چند کلمه یا دو جمله را بهم پیوند دهد. برخی از حروف ربط مانند: پس، سپس، کجا، نیز، هم، همیدون، با قید مشترک است. قیدهایی از قبیل: آخر، آنگاه، باری، چند، دگر، کجا، هنوز، در ربط جملهها مانند حرف ربط عمل میکند؛ در این حال میتوان آنها را شبه حرف ربط خواند. [شبه حرف ربط بیشتر ترکیبی است از حروف اضافه و ربط یا کلماتی دیگر از قبیل ضمیر اشاره، اسم، قید و غیره. شبه حرف نیز مانند حرف ربط ساده دو جمله را بهم میپیوندد] (خطیب رهبر، ۱۳۷۹: ۳۱-۳۳)پیوندها از نظر ساختمان سه نوع ساده، مرکب و گروه پیوندی را شامل میشود. هر گاه دو یا چند کلمه بی آنکه ترکیب شوند و استقلال خود را از دست دهند کار پیوند را بکنند آنها را گروه واژه پیوندی یا گروه پیوندی یا عبارت پیوندی مینامیم که بسیاری از پیوندها و گروههای پیوندی هم کار قید را میکنند و هم کار پیوند را. (قریب و همکاران، ۱۳۷۲: ۳-۴). در واقع جملهی پیرو به کمک این حروف ربط به جملهی پایه وابسته میشود و فعل جملهی پایه را به مفاهیم مختلفی مقید میسازند. فرشیدورد نیز در کتاب دستور مفصل امروز، دربارهی پیوندها و گروههای پیوندی که جمله وارهی قیدی میسازند چنین مینویسد: «اینها جمله وارهای را در حکم قید یا متمم قیدی جمله وارهی دیگر میکنند و عبارتند از: چون، اگر، تا، به منظور اینکه، به علت اینکه و دها نظیر آن… . این پیوندها و گروهها بنا بر نوع قید یا متممی که میسازند، به اقسامی تقسیم میشوند از قبیل پیوندهای زمان، مکان، مقدار، کیفیت و حالت، شرط، مقصود، استثنا، تقابل، علت و غیره و گروه واژههای مربوط به آنها» (۱۳۸۲: ۵۸۲)
خطیب رهبر جملهی موؤل را جملهی تابع و جملهی دیگر را جملهی اصلی مینامد. به عنوان مثال
-
- جملهی تابع موول به قید زمان
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود زمانه طرح محبت در این زمان انداخت
یعنی زمان ایجاد رنگ الفت (حافظ، ۱۳۷۹: غ۱۶)
-
- جملهی تابع مؤول به قید عاقبت
عمر گران مایه در این صرف شد تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا
(سعدی، ۱۳۲۰: ۶۷)
جملهی تابع مؤول به قید علت
تا عاشقان به بوی نسیمش دهندجان بگشود نافهای و در آرزو بببست
(حافظ، ۱۳۷۹: غ۳۰)
-
- جملهی تابع مؤول به قید حالت
در این بود درویش شوریده رنگ که شیری درآمد شغالی به چنگ
(سعدی، ۱۳۲۰: ۲۶۵)
-
- جملهی تابع مؤول به قید نتیجه
بدان کز زبان است مردم به رنج چو رنجش نخواهی زبان را بسنج
(فردوسی، ۱۳۸۶: ۱۶۲۳)
-
- جملهی تابع مؤول به قید کمیت
چندان که گفتم غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان
(حافظ، ۱۳۷۹: غ۳۸۳)
-
- جملهی تابع مؤول به قید شرط
چه کند کشتهی عشقت که نگوید غم دل تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند