بررسی یافتههای پژوهش رابطهی بین الگوهای خانواده و شیوههای مقابلهای در بیماران ام.اس. نشان میدهد که مهمترین کارکرد خانواده در پیشبینی میزان استفاده از راهبردهای مقابلهای بیماران مبتلا به اختلال مولتیپل اسکلروزیس، کارکرد حل مسئله میباشد. کارکرد مهم دیگر خانواده در این رابطه کارکرد آمیختگی عاطفی میباشد به طوریکه هر چه میزان آمیزش عاطفی مخدوش باشد شیوهی مقابلهای فرد بیمار به صورت اجتنابی خواهد بود (برزگر کهنمویی و همکاران، ۱۳۸۹). جنکینز، اسمیت و گراهام[۶۸] (۱۹۸۹)؛ گریفیس، دوبوو، ایپولیتو[۶۹] (۲۰۰۰)، گزارش کردند که نوجوانان برای فشارهای روانی خانواده که غیرقابل کنترل، درک میشود از مقابلهی اجتنابی بیشتر استفاده میکنند و هنگامی که موقعیت را قابل کنترل درک میکنند از مقابلهی نزدیک شدن استفاده میکنند.
تحقیقات انجام شده دربارهی طلاق نشان میدهد که میزان تعارضات والدین در طول دورهی طلاق منجر به تجربه ی استرس زیادی در دورهی بعد از طلاق میشود (سان[۷۰]، ۲۰۰۱). نتایج پژوهشهای کامینگز، بالارد و الشیخ[۷۱] ( ۱۹۹۱) و کورتز[۷۲] (۱۹۹۴)، حاکی از آن است که کودکانی که در خانوادههای از هم گسیخته رشد پیدا کردهاند راهبردهای مقابلهای کمتری را در مقایسه با فرزندان خانوادههای معمولی استفاده میکنند. همچنین فرزندان طلاق اختلالات رفتاری بیشتری را نشان دادهاند. به طور کل، راهبردهای مقابلهای کودکان هنگام مواجهه با عوامل استرسزای محیطی با رفتارهای ناسازگارانه رابطهی معکوس دارد که به دلیل عدم استفاده از سبکهای مقابلهای موثر میباشد.
۲-۲-۲- پژوهشهای مربوط به راهبردهای مقابلهای و تابآوری
با توجه به مشکلات و آسیبهای احتمالی که انسان در فرایند رشد و تحول تجربه میکند، توانایی عبور از دشواریها و غلبه بر شرایط سخت با وجود حفظ تعادل روانی اهمیت زیادی دارد. یکی از مهمترین سازههایی که در روانشناسی مثبتنگر در رابطه با این توانایی مطرح شده است، تابآوری است. نتایج پژوهشها موید تاثیرات مثبت، سازنده و محافظت کنندهی تابآوری در مقاومت و مقابلهی موفق و انطباق رشد یافته با شرایط خطیر و استرسزا مانند شرایط فقدان، مصیبت، افسردگی و درد میباشد. بر عکس سطوح پایین و ضعیف تابآوری با آسیبپذیری و اختلالات روانشناسی مرتبط است (بونانو[۷۳]، ۲۰۰۴). تاگید و فردریکسون[۷۴] (۲۰۰۴) و کارل و چسین[۷۵] (۲۰۰۴)، در پژوهشهای جداگانه نشان دادند که سطوح بالای تابآوری به فرد کمک میکند تا از عواطف و هیجانهای مثبت به منظور پشت سر نهادن تجربههای نامطلوب و بازگشت به وضعیت مطلوب استفاده کند.
پژوهشهای انجام شده توسط کمپبل، کوهن و استین (۲۰۰۶)، حاکی از آن است که راهبرد مقابلهای مسئله مدار به طور مثبت با تابآوری رابطه داشته، در حالیکه راهبردهای مقابلهای هیجان مدار با تابآوری پایین مرتبط میباشد.
از آنجاییکه تابآوری با سلامت روان در ارتباط میباشد، میتوان پیشبینی کرد که سبکهای مقابلهای یکی از متغیرهای موثر بر سلامت روانی است که افراد برای رویارویی با فشارهای روانی محیط خود به کار میگیرند. گودرزی و معینی (۱۳۸۵)، برای بررسی این مطلب که تا چه حد سبکهای مقابلهای مورد استفاده نوجوانان میتواند سلامت روانی آنها را پیشبینی کند. پژوهشی را بر روی ۱۸۰ نفر از دانشآموزان کلاس دوم دبیرستان انجام دادند. نتایج نشان داد که سبکهای مقابلهای مساله مدار و منطقی شاخصهای سلامتی و سبکهای مقابلهای هیجانی و ناکارآمد یا اجتنابی شاخصهای بیماری را پیشبینی میکنند. از سوی دیگر پسران نسبت به دختران از سلامت روانی بیشتری برخوردار بودند ولی در همهی انواع سبکهای مقابلهای، میانگین نمرات دختران بیش از پسران بود. این نتایج نشان میدهد که پیش گرفتن سبکهای ناکارآمد و اجتنابی میتواند سلامت روانی نوجوانان را به خطر بیندازد و در پیش گرفتن سبکهای مقابلهای مساله مدار و منطقی میتواند اثر مثبتی بر سلامت روان آنها داشته باشد. در زمینه تعارضات زناشویی، میزان بالای مقابلهی فعال، یک عامل حفاظتی در برابر افسردگی و مشکلات عزت نفس در دختران و مشکلات سلامتی در پسران و دختران میباشد (ویتسون، نیکولاتی[۷۶]، الشیخ، ۲۰۰۳). اشکینازی[۷۷] (۲۰۰۸)، دریافت که میزان پایین انسجام خانواده، مقادیر بالای مقابلهی غیر کارکردی و ارزیابی منفی، افسردگی بیشتری را پیشبینی میکند. همچنین میزان بالای مقابلهی غیر کارکردی پیشبینی کنندهی اضطراب بیشتر میباشد. محمدزاده و نازکتبار (۱۳۸۹)، دریافتند که هر چه فرد راهبردهای مقابلهای مسئله مدار را بیشتر به کار برد از سلامت روان بالاتری برخوردار است و بالعکس راهبرد هیجان مدار سبب افزایش علایم جسمانی، اضطراب، اختلال در عملکرد اجتماعی و افسردگی میشود. هرمان استال، استملر و پترسن[۷۸] (۱۹۹۵)، نشان دادند که راهبردهای گرایشی با افسردگی کمتر و راهبردهای اجتنابی با افسردگی بیشتر همراه بود. روابط مشابهی بین مقابلهی مسئله مدار و سلامت روانی مثبت، و مقابلهی هیجان مدار و سازگاری روان شناختی ضعیف توسط محققین گزارش شده است (پترسون،کمپس، بروکس-گان، استملر، ای و گرنی[۷۹]، ۲۰۰۶). استینر، اریکسون، هرناندز و پاولسکی[۸۰] (۲۰۰۳)، نشان دادند که راهبردهای مقابلهای گرایشی با مشکلات سلامتی و رفتارهای آسیبرسان به سلامتی رابطهی منفی داشتند، ولی راهبردهای مقابلهای اجتنابی با مشکلات سلامتی و رفتارهای آسیبرسان به سلامتی رابطهی مثبت داشتند. یافتههای پژوهش انجام شده توسط قمری و فکور(۱۳۸۹)، نشان داد که فرزندان طلاق نسبت به فرزندان عادی از بهداشت روانی پایینتری برخوردارند و از شیوههای هیجانی و اجتنابی بیشتری استفاده میکنند. همچنین نتیجه نشان داد که شیوههای مقابله شناختی و انفصالی با بهداشت روان بالا و شیوههای هیجانی و اجتنابی با اختلال در بهداشت روان رابطه دارند.
ایسن[۸۱] (۲۰۰۳)، در تحقیقات خود نتیجه میگیرد که فرد تابآور نحوه ی استدلال و نگرش متفاوتی در مواجهه با شرایط ناگوار اتخاذ میکند. او در این پردازش فکری به جای تمرکز به مشکل و تبعات آن، به خود توجه بیشتری میکند. این تمرکززدایی و روند فکری فرد، اشارهای بر استفادهی وی از سیستم فرا شناخت خود است. در واقع با پرورش راهبردهای فراشناختی فرد سیستم جایگزینی خود را گسترش میدهد، بنابراین میتواند تجارب را به طریق جدیدی ارزیابی و پردازش نماید (کابات زین[۸۲]، ۲۰۰۵).
۲-۲-۳- پژوهشهای مربوط به تعارض زناشویی و تابآوری
هیچ انسانی در گذر زندگی از آسیبپذیری روانی مصونیت ندارد. عوامل استرسزای شدید که معمولا غیر قابل پیشبینی هستند، تهدید کنندهی سلامت روان می باشند و انسانها در شرایط استرسزا، واکنش یکسانی نشان نمیدهند. تحقیقات نشان داده است که یکی از دلایل این واکنشهای متفاوت، مفهوم تابآوری است ( والر، اکاموتو، مایلز و هردل[۸۳]، ۲۰۰۳). سازهی تاب آوری تقریبا از اوایل قرن بیستم مورد توجه محققان قرار گرفت. در آن زمان بیشتر تحقیقات دربارهی بیماران اسکیزوفرنیایی بود که نسبت به دیگر بیماران مهارت بیشتری را در کار، مسئولیتپذیری و ارتباطات نشان میدادند (گارمزی، ۱۹۷۰؛ به نقل از ماستن، ۲۰۰۴).
در سال ۱۹۸۴، گارمزی، ماستن و تلگن[۸۴]، اثرات تراکمی عوامل فشارزای زندگی را بر متغیرهای متعدد توانمندی بر روی ۲۰۰ کودک به همراه خانوادههایشان بررسی کردند. آنها دریافتند برخی کودکان علیرغم شرایط نامساعد، وضعیت مناسبی دارند و هیچ مشکل رفتاری نشان نمیدهند. همچنین مطالعات اولیه راتر (۱۹۷۹؛ به نقل از حسین چاری و جلیلی، ۱۳۸۹)، بر روی کودکان دارای والدین مبتلا به بیماریهای روانی نشان داد که بعضی از این کودکان، بیماری روانی را تجربه نکردهاند و رفتار ناسازگارانهای نشان نمیدهند. این یافتهها موجب طرح این سوال شد که اگر کودکانی هستند که تسلیم ناکامی نمیشوند، باید بدانیم چرا چنین است و تعیین کنیم که چه عواملی در حفظ این کودکان دخالت دارند؟
تحقیقات انجام شده نشان میدهند که تابآوری موجب افزایش سطح سلامت روان و رضایتمندی از زندگی میگردد (آنتونوسکی[۸۵]، ۱۹۸۷؛ سیلیمن[۸۶]، ۱۹۹۴؛ لازاروس، ۲۰۰۴). بدین معنا که کاهش میزان تابآوری در برابر رویدادهای زندگی را با نوعی احساس فشار روانی، اضطراب و یا افسردگی همراه دانستهاند. در پژوهشی دیگر مشخص شده است که تابآوری با تاثیر بر نوع احساسها و هیجانهای فرد، نگرشهای مثبت و در نتیجه رضایت از زندگی را ایجاد می کند. به بیان دیگر میتوان گفت که تغییر در احساسها میتواند تغییر در نگرش فرد دربارهی زندگی و محیط پیرامون را در پی داشته باشد (سامانی، جوکار و صحراگرد، ۱۳۸۶).
از آنجاییکه بین نمرهی تابآوری و بهزیستی روانشناختی همبستگی مثبت معنادار و بین نمرهی تابآوری و درماندگی روانشناختی، افسردگی، اضطراب و مشکلات سلامت عمومی همبستگی منفی معنادار وجود دارد (پور بهلول و همکاران، ۱۳۸۹)، میتوان نتیجه گرفت که تعارضات والدین به عنوان یک منبع استرس از طریق تابآوری بر سلامت روان تاثیرگذار است. در واقع در میان استرسهای اجتماعی، استرس در ارتباطات والد- فرزندی و ارتباطات زناشویی از قویترین پیشبینی کنندههای سلامتی هستند (ویکرما، لورنز، والس، پیریس، کانگر و الدر[۸۷]، ۲۰۰۱). رامسی[۸۸] (۲۰۰۸)، در پژوهش خود دریافت که انسجام بالای خانواده با مشکلات رفتاری کمتر در میان نوجوانان رابطه دارد و همچنین کنترل بیش از حد و انتظار زیاد از نوجوانان تاثیر منفی بر عملکرد تحصیلی دارد، زیرا باعث افزایش سطوح استرس و اضطراب و کاهش تابآوری میشود. همچنین تعارض و پرخاشگری والدین با اختلالات رفتاری فرزندان رابطه دارد. در مقابل، انعطافپذیری بیشتر در مقابله با شرایط تنشزا و استفادهی بیشتر از راهبرد های شناختی مقابلهای، با کاهش اختلالات رفتاری در فرزندان همراه است (رادووانویک[۸۹]، ۱۹۹۳).
تحقیقات انجام شده بر ادراک کودکان از تعارض والدین نشان میدهد که گرایش کودکان به خود سرزنشی، هنگام مشاهدهی تعارض بین والدینشان میتواند به عنوان میانجی بین تعارض زناشویی و مشکلات درونی کودکان عمل کند. در مقابل، گزارش کودکان از میزان درگیری آنها در تعارض والدینشان، تاثیر تعارضات زناشویی بر مشکلات بیرونی و سازگاری کودکان را واسطهگری میکند (آگایبی و ویلسون[۹۰]، (۲۰۰۵)، بوچانان، مک کوبی و دورن بوش[۹۱]،۱۹۹۱؛ جانستون، کلاین و تسچان[۹۲]،۱۹۸۹، کریگ[۹۳]، ۱۹۹۵، ۱۹۹۶). کامینگز و دیویس (۱۹۹۴)، ادراک فرزندان از تعارض والدین را به عنوان واسطهای برای تعارض زناشویی و سازگاری فرزندان در نظر گرفتند. همچنین ادراک فرزندان از محتوا، شدت و فراوانی تعارضات با خود گزارشی فرزندان از استرس و سازگاری آنها در ارتباط است که به معنای کاهش تابآوری در آنهاست (گریچ و فینچام، ۱۹۹۳؛ به نقل از آبلو، میسل، کووان و کووان[۹۴]، ۲۰۰۹). تحقیقات حاکی از آن است که تعارضات زناشویی با ناسازگاری در کودکان که شامل پرخاشگری، اختلالات برخوردی، اضطراب و کاهش تاب آوری می باشد رابطه دارد (گویک- موری، کامینگز،۲۰۰۰؛ ایمری[۹۵]، ۱۹۸۲، ۱۹۸۸). هر چند اثر این تعارض بر فرزندان به ویژگیهای تعارض، عوامل بافتی و محیطی، و سطح رشد شناختی کودکان بستگی دارد. (گریچ و فینچام[۹۶]، ۱۹۹۰).
همچنین پژوهشی دیگر با هدف تبیین ساز و کارهایی که از آن طریق کشمکشهای والدین بر سلامت روانی کودک اثر میگذارد انجام شد و نقش تعدیل کننده سه متغیر مهم ارزیابی کودک از کشمکشهای والدین، ایمنی هیجانی در خانواده و راهکارهای مقابله هیجان مدار کودک در پیشبینی نشانههای آسیب شناختی هیجانی و رفتاری وی بررسی گردید. یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که رابطهی بین احساس ناایمنی هیجانی کودک در خانواده و ارزیابی کودک از کشمکشهای والدین، با مشکلات رفتاری و هیجانی کودک معنیدار است. افزون بر این، نقش واسطهای ارزیابی تعارض در رابطه میان ایمنی هیجانی با مشکلات عاطفی کودک، نقش واسطهای مقابله هیجان مدار کودک در رابطه میان ارزیابی تعارض با نشانههای آسیب شناختی کودک و همچنین نقش تعاملی ناایمنی هیجانی و ارزیابی کودک از ویژگیهای کشمکش والدین در مشکلات رفتاری کودک، مورد تایید قرار گرفت (قرهباغی، وفایی، الله یاری، ۱۳۸۸). این کشمکشهای درون خانوادگی میتواند محیط این خانواده را تبدیل به یک محیط پر تنش کند و موجب شود که کودک احساس آرامش خود را از دست داده و همواره اضطراب داشته باشد.
فیروزمحمدی (۱۳۸۰) در تحقیقی بر روی ۲۰۰ دانشآموز نشان داد که شیوع اختلالات رفتاری در دانشآموزانی که تعارضات خانوادگی دارند بیشتر از دانشآموزانی است که تعارضات خانوادگی ندارند. بین تعارضات خانوادگی و افسردگی، اضطراب و کاهش تابآوری در دانشآموزان رابطه مثبت وجود دارد. همچنین بین تعارضات خانوادگی و بیش فعالی دانشآموزان، مشکلات یادگیری آنها و مشکلات روان تنی آنها رابطه مثبت وجود دارد. حال اگر فرزندان شاهد این کشمکش و تنازع میان والدین خود باشند مسلما تاثیر آن بر آنها بیشتر بوده و آسیبهای روانشناختی وارده بر کودکان جدیتر خواهد بود. یافتههای پژوهش انجام گرفته بر روی ۲۰۳ نوجوان که حداقل برای یکبار در دوران کودکی خود شاهد کشمکش فیزیکی والدین خود بودهاند نشان می دهد که میزان استرس بیشتری را نسبت به نوجوانانی که این تجربه را نداشتند، تحمل میکنند. (جانکوسکی، کافی، هنینگ، لینبرگ، بنت[۹۷]، ۱۹۹۷). بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که بهزیستی والدین و فرزندان آنها متاثر از تنیدگی والدینی است (آبیدین، ۱۹۹۰؛ کرینک و گرینبرگ[۹۸]، ۱۹۹۰). مطالعاتی که در زمینهی کودکان پیش دبستانی انجام شدهاند نشان دادهاند، در خانوادههایی که کودکان دچار مشکلات رفتاری هستند تنیدگی والدینی نیز بالاست (بیکر و هلر[۹۹]، ۱۹۹۶).
۲-۲-۴- پژوهشهای مربوط به نقش واسطهای راهبردهای مقابلهای
به نظر لازاروس(۱۹۸۴)، مقابله، یک متغیر میانجی بین وقایع منفی زندگی و سلامت روان است و بین متخصصان توافق نظر کلی وجود دارد که مقابله کافی در این دورهی تحولی، نتایج مثبتی را در آینده به همراه دارد از جمله؛ مشکلات رفتاری کمتر، عزت نفس بالاتر، علائم کمتر افسردگی و سازگاری با محیط جدید (استینر و همکاران، ۲۰۰۳).
پژوهش در مورد پاسخهای افراد به تغییرات محیطی نشان داده است که افراد هنگام مواجهه با محرکی جدید، اطلاعات حسی را به طرق مختلف پردازش میکنند، به این صورت که برخی افراد در مقایسه با دیگران از حساسیت بیشتری نسبت به اطلاعات حسی برخوردارند (آرون و آرون[۱۰۰]، ۱۹۹۷). نتایج پژوهش بنهام[۱۰۱] (۲۰۰۶)، نشان داد که حساسیت پردازش حسی با استرس ادراک شده و علائم سلامتی رابطه دارد. در واقع حساسیت پردازش حسی با اثر گذاشتن بر شیوههای مقابلهای فرد با استرس به روند سازگاری فرد با محیط کمک میکند. همچنین دان[۱۰۲] (۲۰۰۱) و جروم و لیس[۱۰۳] (۲۰۰۵)، گزارش کردهاند که حساسیت پردازش حسی با روشهای مقابلهای هیجان مدار در ارتباط است و شیوههای مقابلهای افراد در واقع واسطه بین حساسیت پردازش حسی و حالات آسیب شناسی روانی قرار میگیرد.
تحقیقات نشان داده است که راهبردهای مقابلهای هیجان مدار به طور معناداری رابطهی بین ارزیابی شناختی و اختلال استرسی پس از حادثه[۱۰۴] را واسطهگری میکند. همچنین متغیرهای تابآوری بسته به اینکه افراد از چه راهبرد مقابلهای استفاده میکنند تغییر پیدا میکنند (هوبرمن، روزنفیلد، راسموسن و کلر[۱۰۵]، ۲۰۱۰). بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که راهبردهای مقابلهای در پژوهش حاضر میتواند به عنوان یک متغیر میانجی بین تعارضات خانوادگی و تابآوری فرزندان نقش داشته باشد.
۲-۲-۵- پژوهشهای انجام شده در زمینهی عوامل جمعیت شناختی
بررسی عوامل جمعیت شناختی به عنوان بخشی از پیش زمینهی اجتماعی، نشان میدهد که تحصیلات و درآمد با رضایت زناشویی ارتباط دارد. هر چه میزان تحصیلات و درآمد بیشتر باشد، رضایت از زندگی بیشتر و تعارضات کمتر میشود (ونکاتش[۱۰۶]، ۲۰۰۸؛ ماکیسموس، رامادان و نعیم[۱۰۷]، ۲۰۱۱؛ نورد و وست[۱۰۸]، ۲۰۰۱؛ آیسمن، کاو و پاپکین[۱۰۹]، ۲۰۰۵ و جانسون و بوث[۱۱۰]، ۱۹۹۰). همچنین تحقیقات نشان داده است که زنان با تحصیلات بیشتر، ازدواج ناپایدارتری دارند (چرلین[۱۱۱]، ۱۹۷۹؛ جانسن، پورتمن، دی گراف و کالمیجین[۱۱۲]، ۱۹۹۸؛ کالمیجین، ۱۹۹۹)، هر چند که هیتون[۱۱۳] (۲۰۰۲)، دریافت که میزان بالای تحصیلات میتواند رضایت زناشویی را به طور مثبت پیشبینی کند.
بنائیان، پروین و کاظمیان (۱۳۸۵)، گزارش کردند که بین متغیرهای تحصیلات زن و مرد و رضایت زناشویی و سلامت روان، رابطه معنادار آماری وجود دارد؛ بدین صورت که افراد با تحصیلات بالا از رضایت بیشتر و سلامت روان بهتری در مقایسه با افراد کم سواد برخوردارند. به علاوه، افشاری (۱۳۸۱)، و صدقآمیز (۱۳۷۶)، نیز بین سطح تحصیلات زن و مرد و رضایت زناشویی رابطهی معنیدار آماری مشاهده کردند. نتایج تحقیقی دیگر حاکی از آن است که میزان تحصیلات پدر و مادر، رابطهی معکوس معناداری با نمرات افسردگی کودکان دارد که این خود نیز میتواند به معنای افزایش راههای مقابلهای و تابآوری باشد. یعنی هر چه تحصیلات والدین بالاتر باشد، کودکان به راهبردهای مقابلهای بهتری مجهز بوده و تابآوری بهتری را از خود نشان میدهند که منجر به کاهش نمرات افسردگی کودکان میشود. البته رابطه این متغیرها و مکانیسم تاثیر این عوامل به روشنی مشخص نیست. ممکن است تحصیلات والدین از طریق عوامل واسطهای مانند کیفیت تعاملات بین والدین و والد- کودک در گروههای با تحصیلات بالاتر در افسردگی کودک نقش داشته باشد (سلطانیفر و بینا، ۱۳۸۶).
تحقیقات نشان داده است که نوع شغل و خشنودی از آن در رضایتمندی از زندگی زناشویی نقش بسزایی دارد. رایس، نیر و هانت[۱۱۴] (۱۹۸۰)، فرضیهی تعاملی را ارائه نمودند که مطابق آن بین رضایت شغلی و رضایت خانوادگی رابطهای وجود دارد و این رابطه نیز مثبت میباشد و عوامل مربوط به محیط کار بر روی رضایت زناشویی تاثیرگذار است. وی در مطالعاتش به این نتیجه دست یافت که رضایت زناشویی در مردان شاغل به میزان چشمگیری قویتر از زنان بود. در واقع ارتباط میان رضایت شغلی و رضایت زناشویی در زنان بسیار ناچیز و کم اهمیت بود. ساکو[۱۱۵] (به نقل از شبانی، ۱۳۷۹)، از تحقیقات خود نتیجه گرفت که بین رضایتمندی زناشویی زنان شاغل و خانهدار تفاوت معناداری وجود دارد. ماهانی و همکاران (به نقل از منصوری و مهرابیزاده هنرمند، ۱۳۸۹)، بعد از بررسی تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که خشنودی شغلی موجب افزایش مشارکت کلامی، کاهش پرخاشگری کلامی و تعارض زناشویی شده و در نهایت موجب افزایش رضایتمندی زناشویی میشود. لوچتی[۱۱۶] (۱۹۹۹)، بیان میکند که مشکلات اقتصادی باعث کاهش رضایت زناشویی شده و با ایجاد پریشانی هیجانی و الگوهای تعاملی منفی بین زوجها، کیفیت و ثبات زناشویی را تحت تاثیر قرار میدهد. همچنین ناکونزی، شول و راجرز[۱۱۷] (۱۹۹۵)، معتقد است که عدم امنیت مالی موجب بیثباتی زندگی ناخشنودی و عدم رضایت از زندگی و ازدواج میشود. عطاری، الهیفرد و هنرمند (۱۳۸۵) گزارش میکنند که بین وضعیت اقتصادی و رضایت زناشویی رابطهی معنادار وجود دارد. بنابراین با افزایش وضعیت اقتصادی، میزان رضایت زناشویی افزایش مییابد.
در پژوهش حاضر، به دلیل نقش تعیین کنندهی احتمالی این متغیرها، تصمیم گرفته شد که اثر آنها مورد بررسی قرار گرفته و در صورت تأثیر گذاشتن بر متغیرها به ویژه متغیر ملاک، اثر آنها کنترل شود.
۳- روش تحقیق
روش تحقیق حاضر، توصیفی و از نوع همبستگی میباشد که در آن ادراک فرزندان از تعارضات زناشویی به عنوان متغیر پیشبین، راهبردهای مقابلهای به عنوان متغیر واسطهای و تابآوری به عنوان متغیر ملاک میباشد.
۳-۱- جامعه آماری
جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانشآموزان دوم راهنمایی مدارس شهر شیراز میباشد.
۳-۲- نمونه و روش نمونهگیری
در این پژوهش، ۵۰۰ دانشآموز با بهره گرفتن از روش نمونهگیری خوشهای چند مرحلهای تصادفی انتخاب گردید، بدین ترتیب که از چهار ناحیهی آموزش و پرورش، دو ناحیه و از هر ناحیه، چهار مدرسه راهنمایی و از هر مدرسه دو کلاس دوم راهنمایی، به صورت تصادفی انتخاب شده و سپس کلیهی دانشآموزان کلاس مورد سوال قرار گرفتند.
۳-۳- ابزار پژوهش
به منظور جمع آوری اطلاعات مربوط به متغیرهای مختلف پژوهش پیشنهادی حاضر، از سه ابزار شامل پرسشنامهی تابآوری (کانر و دیویدسون، ۲۰۰۳)، پرسشنامهی سبکهای مقابلهای (لازاروس و فولکمن، ۱۹۸۵) و پرسشنامهی ادراک فرزندان از تعارض والدین(CPIC) (گریچ و فینچام، ۱۹۹۲)، استفاده شد.
۳-۳-۱- پرسشنامهی تابآوری (CD-RISC)
این پرسشنامه توسط کانر و دیویدسون (۲۰۰۳)، ساخته شده است و دارای بیست و پنج گویهی پنچ گزینهای (هرگز، به ندرت، گاهی اوقات، اغلب و همیشه) میباشدکه از یک تا پنج نمرهگذاری شده است و جهت اندازهگیری قدرت مقابله با فشار و تهدید تهیه شده است. این مقیاس دارای یک نمرهی کل میباشد. روایی (به روش تحلیل عوامل و روایی همگرا و واگرا) و پایایی (به روش باز آزمایی و آلفای کرونباخ) مقیاس توسط سازندگان آزمون در گروه های مختلف (عادی و در خطر) احراز گردیده است. در ایران، خلعتبری و بهاری (۱۳۸۹)، برای احراز پایایی از روش آلفای کرونباخ و برای تعیین روایی از روش تحلیل عاملی استفاده کردند. پایایی مقیاس برابر ۹۳/۰ بود که کاملا منطبق بر پایایی گزارش شده توسط سازندگان بود. برای روایی مقیاس، شاخصKMO، برابر ۹۱/۰ و ضریب بارتلت برابر ۲۱۷۴ و در سطح ۰۰۰۱/۰ معنادار بود که نشان دهندهی کفایت نمونهگیری سوالها و همبستگی آنها بود. پایایی پژوهش حاضر به روش آلفای کرونباخ برابر ۹۰/۰ بدست آمد. همچنین نتایج آزمون تحلیل عامل بر روی این مقیاس نیز بیانگر وجود یک عامل در مقیاس بود. مقدار ضریب KMO برای این تحلیل برابر ۸۲/۰ و مقدار ضریب بارتلت برابر با ۱۹۵۷ و در سطح ۰۰۰۱/۰ معنادار بود.
۳-۳-۲- پرسشنامهی تجدید نظر شدهی سبکهای مقابلهای
این پرسشنامه توسط لازاروس و فولکمن (۱۹۸۵) برای ارزیابی انواع سبکهای مقابلهای افراد در موقعیتهای استرسزا ساخته شده است. این آزمون شامل پنجاه سوال و هشت خرده مقیاس مسئولیتپذیری، جستجوی حمایت اجتماعی، حل مسئله مدبرانه، ارزیابی مجدد مثبت، دوری گزینی، مقابلهی رویارویی، خویشتنداری و راهبرد گریز/ اجتناب میباشد. آنها سبکهای مقابلهای را به دو سبک “مسئله محور” و “هیجان محور” تقسیم میکنند. تحلیل عاملی مولفههای این آزمون نشان داده است که همهی مقیاسهای آزمون در دو خوشهی اصلی روشهای مقابلهای مسئله مدار شامل خرده مقیاسهای “مسئولیت پذیری"، “جستجوی حمایت اجتماعی"، “راهبرد حل مسئله مدبرانه” و “ارزیابی مجدد مثبت” و راهبردهای مقابلهای هیجان مدار شامل خرده مقیاسهای “دوری گزینی"، “مقابلهی رویارویی"، “خویشتن داری” و “راهبرد گریز/ اجتناب” قرار میگیرند (خدادادی،۱۳۸۳).
این پرسشنامه، بدون محدودیت زمانی، اجرا و از آزمودنیها خواسته میشود تا ضمن تجسم موقعیت تجربه شده که در آن از راهبردهای مقابلهای استفاده کردهاند، بر پایه مقیاس پنچ درجهای لیکرت از (کاملا مخالفم (۱) تا کاملا موافقم (۵) )، به پرسشها پاسخ دهند. در نهایت نمرات هر خرده مقیاس محاسبه و بدین ترتیب میتوان روشهای مقابلهای را که آزمودنیها در مواجهه با تنش به کار میبرند، با یکدیگر مقایسه کرد.
لازاروس و فولکمن (۱۹۸۸)، پایایی پرسشنامه را با بهره گرفتن از روش همسانی درونی ۷۵/۰ و روایی خرده مقیاسهای آنرا از ۶۱/۰ برای روش دوری گزینی تا ۷۹/۰ برای ارزیابی مثبت گزارش کردهاند. نریمانی و آریان پور (۲۰۰۶)، نیز پایایی ۸۸/۰ را با بهره گرفتن از روش همسانی درونی بر آورد کردهاند که نشان میدهد آزمون از پایایی قابل قبولی برخوردار است. پایایی پژوهش حاضر به کمک آزمون آلفای کرونباخ برای خرده مقیاسهای مقابلهی رویارویی، دوری گزینی، خویشتنداری، جستجوی حمایت اجتماعی، مسئولیتپذیری، راهبرد گریز/ اجتناب، راهبرد حل مسئله مدبرانه و ارزیابی مجدد مثبت، به ترتیب برابر ۴۰/۰، ۴۰/۰، ۴۳/۰، ۵۴/۰، ۴۰/۰، ۶۰/۰، ۴۰/۰، ۶۰/۰ محاسبه گردید. نتایج حاکی از آن است که این پرسشنامه در برخی از خرده مقیاسها از پایایی چندان مطلوبی برخوردار نیست که در گزارش آنها باید جانب احتیاط را رعایت کرد. همچنین برای اندازهگیری روایی از روش همبستگی هرگویه با نمرهی عامل مربوط به خود استفاده شد که برای خرده مقیاس مقابلهی رویارویی از ۵۰/۰ تا ۶۲/۰، دوری گزینی از ۴۵/۰ تا ۵۷/۰، خویشتنداری از ۴۳/۰ تا ۵۲/۰، جستجوی حمایت اجتماعی از ۴۸/۰ تا ۵۹/۰، مسئولیتپذیری از ۵۸/۰ تا ۶۰/۰، راهبرد گریز/ اجتناب از ۴۸/۰ تا ۵۷/۰، راهبرد حل مسئلهی مدبرانه از ۴۶/۰ تا ۵۹/۰ و ارزیابی مجدد مثبت از ۴۸/۰ تا ۶۲/۰ بدست آمد که همگی معنادار و نشان دهندهی روایی مطلوبی میباشد.
۳-۳-۳- پرسشنامه ی ادراک فرزندان از تعارض والدین
این پرسشنامه توسط گریچ و فینچام (۱۹۹۲)، برای ارزیابی ادراک فرزندان از تعارض والدین (CPIC)، ابداع شده است. این آزمون شامل پنجاه و یک سوال و نه خرده مقیاس میباشد. با توجه به حجم زیاد و نوع سوالات پژوهش حاضر، اشتراک بعضی از گویههای بعد محتوا در بعد حل کردن مشکل و همچنین بعد خود سرزنشی در بعد تهدید ادراک شده و همچنین عدم توانایی آزمودنیها در ارزیابی و سنجش درست این ابعاد، دو خرده مقیاس محتوا و خود سرزنشی حذف و تنها از هفت خرده مقیاس استفاده شد که عبارتند از : ۱- فراوانی (تعداد تعارضات)، ۲- شدت (میزان جدی بودن تعارضات)، ۳- حل کردن مشکل (توانایی در رفع کردن مشکلات)، (بررسی ابعاد مربوط به تعارضات زناشویی)، ۴- تهدید ادراک شده (خطر احساس شده توسط فرزندان)، ۵- کارآمدی مقابلهای (توانایی فرزندان در حل کردن مشکلات والدین)، ۶- ثبات ادراک شده از علل تعارضات (عکسالعمل فرزندان به تعارضات و یا تفسیر آنها از تعارضات والدین) و ۷- میزان درگیری (واسطه قرار گرفتن کودکان بین والدین)، (بررسی تعارضات والدین به عنوان یک منبع استرس برای فرزندان). ضمنأ به دلیل اهمیت دو خرده مقیاس فراوانی و شدت تعارضات، تعداد سوالات کاهش یافت که در مورد خرده مقیاس فراوانی، یک سوال و در رابطه با خرده مقیاس شدت تعارضات، دو سوال مطرح گردید.
این پرسشنامه دارای همسانی قابل قبول و روایی همگرایی مناسب میباشد (گریچ، سید[۱۱۸] و فینچام، ۱۹۹۲). همچنین پایایی مناسب و روایی بیرونی قابل قبول در تحقیقات مربوط به کودکان سنین مدرسه (گریچ، سید و فینچام، ۱۹۹۲)، و نوجوانان (بیکهام و فیز[۱۱۹]،۱۹۹۷)، گزارش شده است. پاسخ به هر سوال بر پایه مقیاس پنچ درجهای لیکرت از (کاملا مخالفم (۱) تا کاملا موافقم (۵) )، میباشد و گویههای ۱، ۲، ۶، ۹، ۱۴، ۱۸، ۲۱، ۲۵، ۲۹، ۳۰، ۳۸، ۴۱، ۵۰ به طور معکوس نمرهگذاری میشوند.
در پژوهش حاضر برای تعیین پایایی از آزمون آلفای کرونباخ استفاده شد که برای خرده مقیاسهای حل کردن مشکل، تهدید ادراک شده، کارآمدی مقابلهای، میزان درگیری، ثبات ادراک شده و شدت، به ترتیب برابر با ۷۰/۰، ۷۴/۰، ۵۲/۰، ۷۰/۰، ۷۰/۰، ۵۰/۰، بدست آمد که مطلوب میباشند. همچنین به منظور تعیین روایی آزمون از روش همبستگی هر گویه با نمرهی عامل مربوط به خود استفاده شد که برای خرده مقیاس حل کردن مشکل از ۵۲/۰ تا ۶۳/۰، تهدید ادراک شده از ۶۳/۰ تا ۶۹/۰، کارآمدی مقابلهای از ۵۰/۰ تا ۶۰/۰، میزان درگیری از ۶۲/۰ تا ۶۴/۰ و ثبات ادراک شده از ۶۴/۰ تا ۷۵/۰ بدست آمد که همگی معنادار و حاکی از روایی مطلوب آزمون میباشد.
۳-۴- روش تجزیه و تحلیل آماری
برای پاسخگویی به سوال اصلی که “آیا ادراک فرزندان از تعارض زناشویی والدین، با میانجیگری راهبردهای مقابلهای، تابآوری را پیش بینی میکند؟ ” از تحلیل رگرسیون به روش بارون و کنی[۱۲۰] (۱۹۸۶)، استفاده خواهد شد. چهار گام برای تعیین نقش یک متغیر به عنوان میانجی معرفی شده است. شرط یا گام اول محاسبهی رگرسیون تابآوری بر تعارضات زناشویی است. شرط یا گام دوم بدست آوردن رگرسیون راهبردهای مقابلهای بر تعارضات زناشویی است. شرط سوم محاسبهی رگرسیون تابآوری بر راهبردهای مقابلهای با کنترل تعارضات زناشویی است و بالاخره شرط چهارم آن است که وقتی متغیر میانجی وارد معادلات پیشبینی میشود، رابطهی متغیر پیشبین با متغیر ملاک در مقایسه با مرحلهی اول، به سمت کاهش و یا غیر معناداری پیش رود. هرگاه این رابطه کاملا غیر معنادار بود، متغیر میانجی، میانجیگر کامل در رابطه متغیر پیشبین با متغیر ملاک است. اما چنان که رابطه متغیر پیشبین با متغیر ملاک در حضور متغیر میانجی کاهش یابد (پیشنهادات در حد ۱/۰ است) اما کماکان معنادار بماند، نقش متغیر میانجی در این موارد پارهای خواهد بود (والمبوا، وو و اوروا[۱۲۱]، ۲۰۰۸، به نقل از گل پرور، حسینزاده، ۱۳۹۰ ).
همچنین برای پاسخگویی به سوالات فرعی:
۱- آیا ادراک فرزندان از تعارض زناشویی والدین، می تواند تاب آوری را پیش بینی کند؟ از روش رگرسیون چندگانه استفاده خواهد شد.
۲- آیا ادراک فرزندان از تعارض زناشویی والدین، میتواند راهبردهای مقابلهای را پیشبینی کند؟ از روش رگرسیون چندگانه استفاده خواهد شد.
دانلود منابع تحقیقاتی برای نگارش مقاله بررسی نقش واسطه گری راهبردهای مقابله ای در رابطه بین ...