آثاری که در موضوعات ارتباط با بیگانگان و یا همزیستی و حقوق اقلیتها از نگاه دینی نوشته شدهاند نیز پیشینه این تحقیق بهشمار میروند. در میان اینگونه آثار مجموعه مقالات «دین و همزیستی مسالمتآمیز»،[۳۶۷] «مبانی همزیستی اجتماعی در اسلام»،[۳۶۸] «اسلام و همزیستی مسالمتآمیز»[۳۶۹] اشاره کرد. اثر اخیر از این جهت حائز اهمیت است که راهبردهای همزیستی در ابعاد معرفتی، اخلاقی و سیاسی را در فصول جداگانه به تفصیل بررسی کرده است.
شاید مهمترین اثر در زمینه جهانگردی، کتابی باشد که از سوی بوستان کتاب تحت عنوان «جهانگردی در فقه و تمدن اسلامی» منتشر شده است. این کتاب که از سوی جمعی از نویسندگان به رشته تالیف درآمده است، نگاهی نسبتا جامع به جهانگردی از منظر اسلامی دارد. هفت فصل از این کتاب با عنوانهای «گردشگری در قرآن»، «اصل نخستین در برخورد با غیرمسلمانان»، «بازدید جهانگردان غیر مسلمان از مکان های مقدس»، «زنان و محدودیتهای جهانگردی»، «آمد و شد با جهانگرد غیرمسلمان»، «حقوق گردشگران غیرمسلمان در کشورهای اسلامی»، «نگاهی به جهانگردی در تمدن اسلامی»، «گردشگری در سیره معصومان و ابرار» و «فقیهان جهانگرد» پیوندی نزدیک با رویکرد پژوهش حاضر به ارتباطات میان فرهنگی دارد.
این کتاب مجموعه مقالات است و همین امر سبب شده انسجام کافی در میان فصول وجود نداشته باشد. رویکرد پژوهش، جز در بررسیهای مفهومشناختی، کاملا فقهی است و به دلالتهای فرهنگی بحث توجه نکرده است.
جهانگردی مشترک موسی و خضر ع بهعنوان دو گردشگر ناهمگون تلقی شده به از سختیهای درک متقابل اشاره میشود.[۳۷۰] در صفحاتی از نفی سبیل بهعنوان قاعده حاکم بر روابط مسلمان با غیر مسلمان و از جهانگردی به عنوان بستر ابلاغ دینی[۳۷۱] بحث شده و در صفحاتی به اصول حاکم بر روابط (اصل اعتقاد به کرامت ذاتی انسان، اصل نفی سلطه، اصل پایبندی به پیمانها، پرهیز از خیانت) اشاره کرده است. احسان و نیکی، دستی با غیرمسلمانان، خودداری از برخوردهای توهینآمیز، حفظ روابط عاطفی و انسانی با فامیلهای غیرمسلمان مصادیقی از روابط انساندوستانه با غیرمسلمانان معرفی شده است.[۳۷۲] با این همه در حدود ۴۰ صفحهای که با عنوان گردشگری در سیره معصومان علیهم السلام و ابرار بحث کرده، جز تاکید بر اصل جواز گردشگری و پسندیده بودن آن هیچ نکته رفتاری برای امروز مسلمانان برداشت نکرده است.
کتاب «مدیریت گردشگری و وجهه ملی درجمهوری اسلامی ایران»،[۳۷۳] فصل سومش را به ارتباطات و گردشگری اختصاص داده و ارتباطات میانفرهنگی را بستر شناخت و تحلیل گردشگری تلقی کرده و در فصل پنجم به گردشگری بهعنوان ارتباطی میانفرهنگی پرداخته است.. نویسنده از زبان جیلز و واتسون[۳۷۴] بر این نکته تاکید میکند که، کاربرد اصلی و امروزین ارتباطات میانفرهنگی، «ایجاد مهارت کمک به افرادی است که از فرهنگهای مختلف تلاش در برقراری ارتباطات موثر با دیگران دارند.» زیرا اصولا شهروندان قرن ۲۱ باید بیاموزند که دنیا را از میان چشمان، قلبها و ذهنهای دیگر مردمان هم ببینند.[۳۷۵] بههمین دلیل یکی از صاحبنظران اصلی این حوزه معتقد است بیشتر پیشینه متداول ارتباطات میانفرهنگی حاوی رویکردهای آموزش مهارت و مبتنی بر سه ویژگی است: «دانش و شناخت افراد از فرهنگهایی که با آن سر و کار دارند؛ انگیزهی کافی برای برقراری ارتباطات موثر؛ و مهارتهای ارتباطی متناسب و کارامد.».[۳۷۶] مهمترین مزیت این اثر در فصل سوم ارائه جمعبندی مناسب از نظریههای میانفرهنگی است. در فصل پنجم از تاریخچه و نحوه ورود نگاههای فرهنگی به گردشگری بحث میشود.
آثاری که در قلمرو دیپلماسی عمومی و بهویژه دیپلماسی فرهنگی به رشته تحریر درآمدهاند نیز بهصورت غیرمستقیم میتوانند پیشینهای برای پژوهش حاضر قلمداد شوند. از این آثار میتوان به «حج: تجلی معنویت و کانون دیپلماسی فرهنگی جهان اسلام» نوشته ابراهیم حاجیانی[۳۷۷] اشاره کرد که کارکردهای حج در تبادل فرهنگی از رهگذر تعاملات حاجیها را بررسی کرده است. ارتباطات حاجیها در موسم حج در یک تعریف، نوعی از ارتباط میانفرهنگی است.[۳۷۸] عمده مباحثی که در کتاب دیپلماسی فرهنگی سیدرضا صالحی امیری و سعید محمدی[۳۷۹] آمده است به نوعی با مباحث ارتباط میانفرهنگی پیوند دارند. در واقع بخش قابلتوجهی از ارتباط میانفرهنگی امروزه در قالب دیپلماسی فرهنگی صورت شکل میگیرد. علاوه بر این که موفقیت در عرصه دیپلماسی فرهنگی، برقراری ارتباطات میانفرهنگی را تسهیل میکند. اما از آنجا که رویکرد عمده آثاری از این سنخ در ارتباط با تلاشهای دولتها بوده،[۳۸۰] از آوردن آنها در پیشینه صرفنظر شد.
تعدادی مقاله نیز در ارتباط با این موضوع نوشته شده که مهمترین آنها درآمدی بر نظریه ارتباط میانفرهنگی نوشته علی سلیمی است. این مقاله بهویژه از نقطه نظر روشی قابل استفاده است. اشاره به این نکته هم لازم است که آثاری که در حوزه حقوق اقلیتها از منظر اسلام و یا ارتباط با بیگانگان و نیز همزیستی مسالمتآمیز به رشته تحریر درآمدهاند میتوانند در شمار پیشینه این پژوهش قرار گیرند که عمده آنها در لابلای تحقیق ملاحظه شده و مورد استفاده واقع شدهاند.
فصل سوم: روششناسی
آهنگ فضای ملکوت نمایید و در آسمان قدس لاهوت به پرواز در آیید و اگر در پی رسیدن به اسباب رشد هستید، ابزار خیال و وهم را کنار نهاده و به ریسمان قرآن چنگ زنید؛ زیرا آنان که از این دستاویز بریدند دچار نابودی و شکست شدند و در نگاه اهل بصیرت از ارزش افتادند[۳۸۱]
مجموعه مرحله بهمرحله انجام یک فعالیت که سبب ایجاد اثر میشود را روش مینامند. روش، یک خطمشی معقول و منظم برای رسیدن بهیک هدف معین است.[۳۸۲] راهی که یک دانشمند برای معلوم کردن یک مجهول طی میکند با سختیها و زحمتهایی همراه است. عمده این سختیها و زحمتها مربوط به پیچیدگیهای راه است. کوشش «روششناسی» بر این است که به همان اندازه که «رفتنِ» راه سخت است، «ارائه» آن آسان باشد؛ یعنی زبان آسانی برای توضیح کارِ سختی که انجام دادهایم داشته باشیم… این امکان وجود دارد که با یک زبان ساده و قابلفهم، «راه» رفتهشده را به افراد دیگر نشان دهیم تا آنها بتوانند ادامه آن را طی کنند و این همان «روششناسی» است.[۳۸۳]
۳-۱- بررسی رویکردهای روشی موجود
ارتباطات میانفرهنگی تحتتاثیر بسیاری از شاخههای علوم اجتماعی همچون انسانشناسی، روانشناسی، زبانشناسی، ارتباطات، جامعهشناسی و فلسفه قرار گرفته است[۳۸۴] و بههمین دلیل دانشمندان صاحبنظر، ارتباطات میانفرهنگی را دارای ویژگی میانرشتهای میدانند. همانطور که ارتباطات میانفرهنگی ترکیبی از رشتههای علوم اجتماعی است بههمین تناسب پژوهشهای این حوزه از روشهای متعدد متاثر شده است. لکن بهعنوان یک واقعیت، الگوی کامل برای روشهای تحقیق ارتباط میانفرهنگی وجود ندارد.[۳۸۵] انسانشناسان از روش مشاهده و مصاحبه بهعنوان یک روش کیفی برای جمع آوری اطلاعات دست اول استفاده می کنند، روانشناسان بر اعداد کمی و تحلیل دقیق دادهها بهعنوان قابل اعتمادترین روش تاکید میکنند، زبانشناسان بر دادههای زبانی که در فرایند ارتباطات میانفرهنگی ظاهر میشود تکیه میکنند، دانشمندان ارتباطی هم بر نظریههایی درباره ارتباطات میانفرهنگی علاقه دارند.
دانشمندان این حوزه توصیه میکنند که در ارتباطات میانفرهنگی از روشهای متعددی استفاده شود تا اطلاعات کاملتری بدست آید و چون روش خاصی وجود ندارد از ظرفیت همه روشهای کیفی و کمی علوم اجتماعی میتوان استفاده کرد.
بین سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۳ در چین بیش از ۱۱۰۹ مقاله با موضوع ارتباطات میانفرهنگی در ۵۳۶ نشریه چاپ شده است. در بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ در ۱۱ نشریه معتبر بینالمللی ۳۶۸ مقاله در ارتباط با موضوع میانفرهنگی چاپ شده است. بیشتر این مقالات که با اهداف آموزشی و ارتقای مهارتهای ارتباط میانفرهنگی نوشته شدهاند از روش تجربی کمی استفاده کردهاند.
براساس مطالعاتی که یک دانشمند چینی روی ۳۶۸ مقاله در ۱۱ نشریه معتبر بینالمللی انجام داده است،[۳۸۶] تحقیقات حوزه ارتباطات میانفرهنگی در دو بعد تجربی و غیر تجربی انجام میشود. پژوهشهای تجربی به فعالیتهایی اشاره دارد که در آن پژوهشگر پدیدههایی را مشاهده میکند و به شیوهای آنها را تفسیر میکند و سپس این تفسیر را برای دستیابی به یک تصمیم یا تعمیم آن درباره تحقیق بهکار میگیرد. در زمینه ارتباطات میانفرهنگی مستلزم این است که محققان مشاهده کنند که چگونه مردمانی با زمینههای فرهنگی گوناگون در ابعاد کلامی و غیر کلامی با همدیگر تعامل میکنند و نتایج بهدست آمده را بهشیوهای تفسیر کنند که در این حوزه معنادار باشد.[۳۸۷]
بهطو کلی، با مرور آثار موجود، با پنج رویکرد برای مطالعه ارتباطات میانفرهنگی مواجه میشویم که عبارتند از: رویکرد علوم اجتماعی یا رویکرد(کارکردگراها)، رویکرد تفسیری، رویکرد انتقادی و رویکرد دیالکتیکی. این رویکردها بر تصورات گوناگونی از ماهیت انسان، رفتار انسان و ماهیت دانش استوار شدهاند. هر کدام در یک شیوه منحصر بهفرد به فهم ما از رابطه میانِ فرهنگ و ارتباطات کمک میکنند گرچه هر کدام دارای محدودیتهایی هستند.
شواهد حاکی از آن است که یک تغییر پارادایمی یا دستکم توسعهای از سنت پژوهشی پوزیتویستیِ صِرف بهسوی تحقیقات کیفی روی داده است. اگر مسلم فرض کنیم که رشتههایی مانند روانشناسی و جامعهشناسی قویا به سنت کمی وفادارند، زبانشناسان و انسانشناسان بیشتر با رویکردهای تفسیری آشنایی دارند. امروزه توجه به ماهیت تفسیری و برساختی کنش اجتماعی(پدیدارشناسی، کنش متقابل نمادین، برساختگرایی اجتماعی و روششناسی مردمنگارانه) غلبه دارد.
این رویکردها از لحاظ پیشفرضشان درباره رفتار انسانی، اهداف پژوهشی، مفهومسازی از فرهنگ و ارتباطات و نیز روششناسی ترجیحی از همدیگر متفاوتند. یک دانشجوی فرهنگ و ارتباطات ممکن است خود را در مقام یک پژوهشگر درباره مسائل ارتباط میانفرهنگی نبیند اما این نکته اهمیت دارد که از فرضیههای موجود در پس هر کدام از این روششناسیها آگاه باشد. باید دید که این رویکردها چه فرضیهای درباره فرهنگهای دیگر و الگوهای ارتباطی آنان را تقویت یا تضعیف میکنند.
۳-۱-۱- رویکرد علم اجتماعی(پوزیتویستی)
رویکرد علوم اجتماعی که به رویکرد کارکردگرایی هم معروف است، بر مطالعات روانشناسی و جامعهشناختی مبتنی است. این رویکرد به قابلتوصیف بودن واقعیت خارجی و همچنین قابل پیشبینی بودن رفتار انسانی تاکید دارد. هدف محققان توصیف و پیشبینی رفتار است. محققانی که این رویکرد را در پیش میگیرند اغلب با بهره گرفتن از روشهای کمی و ارائه پرسشنامه یا مشاهده موضوع، به گردآوری داده دست میزنند. در نظر پژوهشگران علوم اجتماعی فرهنگ، متغیری است که میتوان آن را اندازه گرفت. در این نگاه فرهنگ، بر ارتباطات تاثیر میگذارد بههمان شیوهای که ویژگیهای شخصیتی بر آن تاثیر میگذارند. بنابراین هدف اینگونه پژوهشها مشخصاً پیشبینی این است که چگونه فرهنگ بر ارتباطات تاثیر میگذارد. مارتین و ناکایاما، ویلیام گودیکانست را در این گروه قرار میدهند چون گودیکانست در بررسی نحوه مواجهه افرادی از فرهنگهای مختلف، به خصوصیات و جهتگیریهای فرهنگی آنان از نظر فردگرا یا جمعگرا بودن توجه میکند و بدین نحو رفتارهای آنان را قابل پیشبینی میداند.[۳۸۸]
دانشمندان اجتماعی به پیشبینی رفتار انسانی علاقه دارند و هرکدام از نظریهها تلاش میکنند تا از طریق تاکید بر جوانب گوناگون فرایند و نیز نکات مختلف این فرایند تعامل ارتباطات میانفرهنگی را پیشبینی کنند. در تمرکز بر روی اولین برخورد با دیگران، گودیگانست در سالهای ۱۹۹۸ و ۲۰۰۵ نظریه خود را بسط داد تا نقش اضطراب و نااطمینانی در ارتباط افراد با اعضای فرهنگ میزبان را در هنگام ورود به فرهنگ جدید تبیین کند. براساس نظریه گودیکانست سطح مطلوبی از نااطمینانی و اضطراب، افراد را برای درگیرشدن در یک تعامل موفقیتآمیز برمیانگیزد. همینطور نظریه تینگ تومی درباره حفظ وجه و آبرو در این گروه جای میگیرد. تینگ تومی هم در بررسی نحوه حفظ وجه و آبرو به فردگرایی یا جمعگرایی فرهنگها توجه میکند. بهعنوان مثال او میگوید آمریکاییها تلاش میکنند آبروی خود را حفظ کنند در حالی که برای ژاپنیها و کرهایها حفظ آبروی دیگران هم مهم است. [۳۸۹]
بسیاری از مطالعات علوم اجتماعی بدنبال این هستند که چگونه سبکهای ارتباطی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است. دین بارنولد،[۳۹۰] پژوهشگری شناخته شده در ارتباطات میانفرهنگی، سبکهای ارتباطی ژاپنیها و آمریکاییها را مطالعه کرده و به چند تفاوت دست پیدا کرده است؛ از جمله اینکه چگونه اعضای این دو جامعه از طرف مقابل تعریف یا عذرخواهی میکنند. هرچند مردم هر دو کشور بهشکل خیلی ساده عذرخواهی میکنند ولی آمریکایی بیشتر از ژاپنیها از طرف مقابل تعریف و یا عذرخواهی میکنند و علاوه بر آن ژاپنیها ترجیح میدهند کاری انجام دهند درحالی که آمریکاییها مایلاند توضیح دهند.[۳۹۱]
این گونه مطالعات برغم این که در شناسایی تفاوتهای فرهنگی به دانشمندان کمک میکند اما دارای محدودیتهاییاند. بهعنوان مثال، بسیاری از دانشمندان امروزه پی بردهاند که ارتباطات انسانی اغلب خلاقانهتر از آناند که قابل پیشبینی باشند؛ علاوه بر آن واقعیت تنها در واقعیتهای خارجی خلاصه نمیشود لذا ما نمیتوانیم همه متغیرهایی که به ارتباطات ما تاثیر میگذارند را شناسایی کنیم. ما نمیتوانیم پیشبینی کنیم که دقیقا چرا یک تعامل میانفرهنگی ظاهرا موفقیتآمیز میشود و دیگری نه. دانشمندان همچنین پی بردهاند که برخی از روشهای این رویکرد از لحاظ فرهنگی حساس نیستند و ممکن است پژوهشگران از پدیده و یا افرادی که مورد مطالعه قرار میدهند فاصله زیادی داشته باشند. بهعبارت دیگر، پژوهشگران ممکن است شناخت واقعی از گروههای فرهنگی مورد مطالعه خود نداشته باشند. مثلا تصور کنید ما با بهره گرفتن از رویکرد علوم اجتماعی، مطالعهای را درباره خودافشایی آمریکاییها و الجزایریها انجام میدهیم. بدین منظور پرسشنامهای را میان دانشجویان هر دو کشور پخش میکنیم اما متوجه نیستیم که عدم ترجمه دقیق مفهومِ خودافشایی سبب تصورات متفاوت این دو گروه میشود. برای غلبه به مشکلاتی از این سنخ دانشمندان علوم اجتماعی تدابیری اندیشیدهاند که توسل به ترجمههای متعدد یکی از آنهاست که البته در مواقعی این کار از طریق رایانهها انجام میشود که کارایی لازم را ندارد.[۳۹۲]
در هر حال، بهنظر برخی فرهنگشناسان، «بخش اعظمی از مطالعات اتیک در مورد ارتباطات درونفرهنگی، بازتاب فلسفه: “جهانشمولگرایی فرهنگی” است و هدف اصلی آن تعیین متغیرهای دورنفرهنگی پدیدههای ارتباطی در ابعاد جهانی است».[۳۹۳]
سلطه بلندمدت رویکرد عینگرا و اثباتی بر تحقیقات علوم اجتماعی سبب شده است که مفهوم روش بهطور متعارف و تاریخی عمدتا با این رویکرد تداعی شود بهطوری برخی در واکنش به این تلقی، از عنوان ضد روش برای مقابله با روش اثباتی استفاده میکنند. بهعنوان مثال، محمدپور بهمنظور اجتناب از این تداعی، عنوان کتاب خود را ضد روش گذاشته است و منظور وی روش ضد اثباتی است.[۳۹۴] مخالفت ﺑﺎ اﻟﮕـﻮﺑﺮداری ﻣﻄﻠـﻖ از ﻋﻠـﻮم ﻃﺒﻴﻌـﻲ اﮔﺮﭼﻪ از ﻣﺪتﻫﺎ ﻗﺒﻞ آﻏﺎز ﺷﺪه ﺑﻮد، اﻣﺎ دﻳﻠﺘﺎی آن را در روشﺷﻨﺎﺳﻲ ﺧﻮد ﺑﻨﻴﺎدی ﻧﻮ ﺑﺨﺸـﻴﺪ و ﻓﻬـﻢ را در ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﺒﻴﻴﻦ در ﻋﻠﻮم ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑـﺮد و ﺑﺪﻳﻦﮔﻮﻧﻪ ﺑﺮ ﻧﮕﺮش ﭘﻮزﻳﺘﻴﻮﻳﺴﺘﻲ اﻧﺘﻘـﺎدات اﺳﺎﺳـﻲ وارد آورد.[۳۹۵]
بهمرور یک تغییر پارادایمی یا دستکم توسعهای از سنت پژوهشی پوزیتویستی صرف بهسوی تحقیقات کیفی روی داده است. بیتردید، حرکت روششناختی پژوهش از شیوههای کمی به کیفی، معلول فرایند گسترده تغییرات در حوزههای تئوریک علوم انسانی و اجتماعی بوده است.[۳۹۶] امروزه توجه به ماهیت تفسیری و برساختی کنش اجتماعی(پدیدارشناسی، کنش متقابل نمادین، برساختگرایی اجتماعی و روششناسی مردمنگارانه) غلبه دارد.[۳۹۷]
۳-۱-۲- رویکرد تفسیری
رویکرد تفسیری در دهه هشتاد در میان دانشمندان ارتباطات جایگاه خود را پیدا کرد. یک رویکرد تفسیری که ریشه در زبانشناسی اجتماعی دارد، عبارت از قومنگاری ارتباطات است. قومنگارانِ ارتباطات به مطالعات توصیفی الگوهای ارتباطی میان گروههای خاص علاقه دارند. در نگاه پژوهشگران تفسیری، واقعیت نه تنها خارج از انسان قرار دارد، انسانها هستند که واقعیت را شکل میدهند. این پژوهشگران بر این باورند که تجربه بشری از جمله ارتباطات، ذهنی است و رفتار انسانی نه از پیش تعیین شده و نه قابل پیشبینی است. هدف پژوهش تفسیری فهم و توصیف رفتار انسانی است. درحالی که رویکرد علم اجتماعی ارتباطات را متاثر از فرهنگ میداند، تفسیرگراها بر این باور تاکید میکنند که فرهنگ از طریق ارتباطات شکل گرفته و تداوم پیدا میکند.
این سنخ از تحقیقات روشهای کیفی را بهکار میگیرند که ریشه در انسانشناسی و زبانشناسی همچون مطالعات میدانی، مشاهدات و مشاهده مشارکتی دارد. مثال دیگرِ رویکرد تفسیری عبارت از رویکرد بلاغی است که شاید قدیمیترین دانش ارتباطی است که تاریخ آن به یونان قدیم باز میگردد. دانشمندان بلاغی متن یا سخنرانیهای عمومی را در زمینهای که رخ میدهد بررسی و تحلیل میکنند. روانشناسان بینفرهنگی از اصطلاح اتیک و امیک برای تمایز علوم اجتماعی و رویکردهای تفسیری استفاده میکنند.[۳۹۸] این اصطلاحات از زبانشناسی (اتیک از فونتیک[۳۹۹] و امیک از فونمیک[۴۰۰]) به عاریت گرفته شدهاند. عالِم اجتماعی معمولا برای تعمیم در سطح جهانی تحقیق میکند و فرهنگ را بهطور عینی، از نگاه «بیرونیها» مینگرد که از این لحاظ «اتیک» است. در مقابل، رویکرد تفسیری معمولا بر فهم پدیده بهطور ذهنی، از درون یک زمینه یا اجتماع فرهنگی معین تمرکز میکند که در این شیوه «امیک» است. این تحقیقات تلاش میکنند تا الگوها یا نقشهایی که افراد در زمینههای مشخص دنبال میکنند را توصیف کنند. آنها بیشتر علاقه دارند بهجای مقایسههای بینفرهنگی، رفتار فرهنگی را در یک اجتماع توصیف کنند.[۴۰۱] هارولد گارفینگل، مبدع روششناسی قومنگارانه، پیشکسوت این رویکرد است. گارفینگل دانش عرفی اعضای فرهنگ مورد مطالعه را دارای ارزش تحقیق جامعهشناختی میداند.[۴۰۲]
فایده رویکرد تفسیری این است که بهدلیل تاکید بر بررسی ارتباطات در بافت، فهم ژرفانگرانه از الگوهای ارتباطی در اجتماعات معین فراهم میکند. محدودیت این رویکرد به این نکته بر میگردد که در خصوصی ارتباطات میانفرهنگی، تحقیقات زیادی با بهره گرفتن از این رویکرد انجام نشده است. دانشمندان تفسیری بهطور معمول چیزی را که هنگام تماس دو گروه با همدیگر روی میدهد مطالعه نکردهاند. البته مطالعات مقایسهای ناچیزی وجود دارد؛ بهعنوان مثال چارلز برایت ویت[۴۰۳]، قواعد سکوت در ۱۵ جامعه مختلف را مطالعه کرده است. محدودیت دیگر این است که محققان و حتی افراد مورد مطالعه معمولا در بیرون از جامعه مورد مطالعه قرار دارند.[۴۰۴]
نظریه تاثیرگذاری اروین گافمن چارچوب مناسبی را برای مطالعه ارتباطات میانفرهنگی از منظر تفسیری در اختیار پژوهشگر قرار میدهد. بنظر گافمن، ارتباطات در خلأ صورت نمیگیرد بلکه معمولاً در یک فضا[۴۰۵] صورت میگیرد که اروین گافمن از آن با عنوان «صحنه» نام میبرد. پس «صحنه» محیطی است که ارتباط در درون آن انجام میگیرد. فضا دارای دو بخش است: بخشی از آن طبیعی و خارج از کنترل کنشگر است و بخشی از آن قابل کنترل بوده و برای بهبود فرایند ارتباط بازسازی میشود. «پشت صحنه» جایی است که پیام فرست خود را برای ارتباط موفق آماده میکند. برای ارتباط موفق، کنشگر باید تجهیزاتی همانند لباس فرم مناسب را بههمراه داشته و منش رفتاری ویژهای ـ همانند قیافه، نوع نگاه و پردازش چهره ـ را بهنمایش بگذارد.[۴۰۶] گافمن تحت عنوان «مدیریت تأثیرگذاری» اصولی را به کنشگران ارتباطی منتسب کرده و معتقد است کنشگران برای ارتباط موفق معمولاً اصول زیر را بهنمایش میگذارند:
-
- میکوشند لذتهای پنهانیشان را قبل از اجرای نقش و نیز در زندگی گذشتهشان که با ایفای نقش آنها سازگار نیست از چشم مخاطب پوشیده دارند؛
-
- تلاش میکنند خطاهایی را که ضمن آمادگی برای اجرای نقش مرتکب شدهاند و نیز کارهایی را که برای تصحیح این خطاها انجام دادهاند، از دید مخاطبان پنهان سازند؛
-
- لازم میبینند که تنها محصول نهایی کارشان را نمایش دهند و فراگرد را پنهان نگه دارند؛
-
- ممکن است لازم ببینند «کارهای کثیفی» را که برای تهیه محصول نهایی انجام گرفته است، از دید حضار مخفی کنند؛
-
- کنشگران برخلاف واقعیت به مخاطبان چنین وانمود میکنند که به آنها بسیار نزدیکاند؛
-
- تلاش میکنند با تکنیک «هاله پوشی» یعنی محدود ساختن تماس با مخاطب، در چشم آنها حرمتی برای خود فراهم کنند.[۴۰۷]
۳-۱-۳- رویکرد انتقادی
رویکرد انتقادی به مطالعه ارتباط میانفرهنگی تعدادی از پیش فرضهای رویکرد تفسیری را شامل میشود. بهعنوان مثال، پژوهشگرانی که رویکرد انتقادی را بهکار میگیرند به واقعیت ذهنی و عینی باور دارند. آنها همچنین به اهمیت مطالعه در بافتی که ارتباط در آنجا رخ میدهد(یعنی وضعیت، زمینه و محیط) اهمیت میدهند. اما منظور آنها بافت کلان همچون ساختارهای سیاسی و اجتماعیای است که بر ارتباطات اثر میگذارد. آنها همچنین برخلاف دانشمندان اجتماعی و تفسیرگرایان، به بافت تاریخی ارتباط علاقمندند.[۴۰۸] دانشمندان انتقادی به روابط قدرت در ارتباط علاقه دارند. برای آنها تشخیص تفاوتهای فرهنگی در ارتباطات تنها تا جایی که به قدرت مرتبط میشود، اهمیت دارد. در این دیدگاه، فرهنگ در اساس میدان مبارزهای است که تفاسیر مختلف گرد هم میآیند اما همواره نیروی قدرتمند حاکم میشود. هدف مطالعات انتقادی نه تنها فهم رفتار انسان، بلکه همچنین ایجاد تحول در زندگی ارتباطگران روزمره است. آنها تصور میکنند که با گزارش نقش قدرت در وضعیتهای فرهنگی، به افراد کمک میکنند تا در مقابل ستم مقاومت کند.[۴۰۹]
روش مطلوب رویکرد انتقادی تحلیل متنی است که بعضی وقتها در بافتهای اقتصادیِ صنایع فرهنگیِ موجِد این متون انجام میشود. بدین معنا که پژوهشگران عموما بهجای مشاهده یا مشارکت در تعاملات چهره به چهره یا انجام مصاحبهها، «محصولات» فرهنگی همچون رسانهها(تلویزیون، فیلمها، روزنامهها و مانند آن) را بهعنوان صدای قدرتمند در شکلدهی فرهنگ معاصر تحلیل میکنند. [۴۱۰]
از محدودیتهای رویکرد انتقادی این است که بیشتر مطالعات انتقادی بر تعاملات میانفرهنگی چهره به چهره متمرکز نشدهاند در عوض بر اشکال ارتباطی رسانهای مانند برنامههای تلویزیونی، ویدئوها، آگهیهای مجلات و مانند آن تمرکز کردهاند. اینگونه مطالعات نتایج عملی کمتری دارند. بدین معنا که راهنمای عملی برای ارتباطات میانفرهنگی در اختیار ارتباطگران قرار نمیدهد.[۴۱۱] در عین حال نظریات هابرماس و بوبر بهویژه از دریچه فلسفی، چارچوب مناسبی را برای این رویکرد فراهم میکنند.[۴۱۲]
۳-۱-۴- رویکرد دیالکتیکی
مارتین و ناکایاما رویکرد دیالکتیکی را برای تحقیقات در عرصه ارتباطات میانفرهنگی پیشنهاد میکنند. رویکرد دیالکتیکی به ماهیت رابطهای و متناقض ارتباطات میانفرهنگی تاکید میکند که شامل مجموعه متنوعی از دانشهای میانفرهنگی است. نخستین نکته این است که فرهنگها همانند افراد تغییر میکنند. باید توجه داشت که انطباق، ارتباط و سایر الگوهای شناخته شده پویا و دائمالتغییر هستند حتی اگر لحظه معینی مورد بررسی قرار گیرد. دوم، رویکرد دیالکتیکی به جنبه رابطهای مطالعه میانفرهنگی تاکید میکند. یعنی رابطه میان جوانب متنوع ارتباطات میانفرهنگی و بهعبارتی نگاه کلینگر را برجسته میکند. پرسش محوری چنین میشود که آیا واقعا میتوان فرهنگ را بدون فهم ارتباطات و برعکس، فهم کرد. و سوم این که این رویکرد از ظرفیت رویکردهای سهگانه پیشین بهره میبرد. بهعنوان مثال معتقدند با پیشبینی رفتارِ مخاطب بهتر میتوانیم ارتباط خود را مدیریت کنیم(رویکرد اجتماعی) و با اصلاح ذهنیتهای نامتعادل درباره افراد سایر فرهنگها به برابری دست پید میکنیم(رویکرد انتقادی) و با رویکرد تفسیری در تعامل با افرادی از فرهنگ دیگر، فرهنگ خود را ارزیابی میکنیم. محدود شدن به هرکدام از این رویکردها سبب ناکامی در فهم پیچیدگیهای ارتباطات میانفرهنگی در عصر کنونی میشود. [۴۱۳]
۳-۱-۵- رویکرد ارتباطی
رویکرد ارتباطی[۴۱۴] نیز از رهگذر نقد رویکردهای پیش از خود هویت خود را تعریف میکند.[۴۱۵] از ریچارد ایوانف میتوان به عنوان مهمترین چهره این روش نام برد. ایوانف[۴۱۶] بر این نظر است که در حوزه ارتباطات میانفرهنگی سه رویکرد روششناختی مهم وجود دارد. الف) رویکردهای تجربی که با بهره گرفتن از روشهای کمی وکیفی تلاش میکنند فرهنگ را همانطور که هست توصیف کنند. ب) رویکردهای نظری که تلاش میکنند با بهره گرفتن از دادههای تجربی مدلسازی کنند و نتیجه را تعمیم دهند و ج) رویکردهای هنجاری[۴۱۷] ناظر به تلاشهایی در جهت حل مسائل مربوط به وضعیتهای میانفرهنگی است.
رویکردهای تجربی و نظری دادههایی را جمع آوری میکنند و نتیجه را در قالب قوانین جهانشمول تعمیم میدهند. اما این دانش مشخص نمیکند که مشکلات پدیدآمده در ازدواجها و تعاملات تجاری میانفرهنگی چگونه قابلحل هستند. در مقابل رویکرد هنجاری بیش از آنکه مسائل موجود را توصیف کند بهدنبال چارهجویی برای مشکلات ناشی از این موقعیتهاست. نگرانی عمده رویکردهای هنجاری به این مسأله بر میگردد که راه حل های اخلاقی چگونه میتواند مسائل را حل کند؛ با توجه به این که ارزشها و هنجارها در فرهنگهای مختلف متفاوت است.
رویکردهای سنتی درباره اخلاق میانفرهنگی به دو دسته قابل تقسیم است: رویکردهای عامگرا یا جهانشمولگرا که ریشههای اخلاق را در دین، فطرت، تاریخ، عقل و مانند آن جستجو میکنند. این رویکردها عمدتا شکست میخورند چون در خصوص هیچکدام از این منابع اتفاقنظر وجود ندارد. علاوه بر این جهانشمولگراها معمولا تنها فرهنگ خود را جهانی تلقی میکنند. این نگرش بهویژه در فرهنگهای غربی غلبه دارد. این رویکردها دارای ویژگیهایی از قبیل: عینیتگرایی، بنیادگرایی در اخلاق، مدرنیسم، جهانیشدن، و مدل تکخطی توسعه فرهنگی هستند که همه فرهنگها را محکوم به طی فرایند تکخطی توسعه و همگرایی درجهت مجموعهای از ارزشها و هنجارها میداند.[۴۱۸] اما به چه دلیل همه بشریت باید قوانینی را که از سوی یک فرهنگ خاص ارائه میشود بیچون و چرا بپذیرند؟ آیا ادعای جهانشمولی به این معنا نیست که تنها در یک دوره خاص از تاریخ بشر، آنهم در غرب، قوانین عام بدست آمده است؟[۴۱۹] علم، اقتصاد و سیاست غربی جهانشمول نیست بلکه آنها شیوههای خاصی را برای اندیشیدن و عمل ترسیم کردهاند.
در مقابل، رویکردهای هنجاری به اخلاق میانفرهنگی، وجود ارزشها و هنجارهای جهانی را منکرند و ارزشها و هنجارها را به افراد یا گروههای معین منتسب میکنند. فردگرایی اخلاقی، که نمونهای از آن این تصور است که تصمیمات اقتصادی بایستی بر اساس ترجیجات فردی استوار باشد، ادعا میکنند که افراد داوران نهایی ارزشها هستند. چنین چیزی ممکن است در مورد مثلا طعم بستنی قابل قبول باشد ولی در مورد بهداشت و سلامتی، امنیت و اثرات محیط زیستی محصولات صنعتی درست نیست. نسبیگرایی فرهنگی همینطور ادعا میکند که چون گروههای فرهنگی گوناگون دارای ارزشها و هنجارهای متفاوتاند، نمیتوان ارزشها و هنجارهایی را شکل داد که در همه فرهنگها معتبر باشد. این رویکردها دارای ویژگیهای ذهنی، تردید نسبت به اخلاق و نیز پستمدرنیسم، حفظ فرهنگهای محلی و هویتهای قومی و مدل چندخطی برای توسعه فرهنگی و واگرایی نسبت به ارزشها و هنجارها هستند. بهعنوان نمونه، رویکرد پست مدرن به ارتباطات میانفرهنگی ادعا میکند که چون همه ما در «جهانهای متفاوت»[۴۲۰] که بهلحاظ فرهنگی ساخته و پرداخته شدهاند، زندگی میکنیم، هرگونه ادعای بنیادی و جهانشمول در باب دانش، ارزشها یا اخلاق ناممکن است. همه چیز در پیوند با فرهنگی است که در آن ساخته میشود. قرار گرفتن هر کدام از فرهنگها در بافت تاریخی و جغرافیایی معین به این معنی است که هیچ فرهنگی نمیتواند ادعای جهانشمولی داشته باشد. از آنجا که گفتمانها محصول اشکال معینی از زندگی، و لذا در سایر فرهنگها گنگ[۴۲۱] هستند، گفتگوی معنادار بین فرهنگها نیز ناممکن است. در این صورت هیچ نظم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نمیتواند وجود داشته باشد.[۴۲۲]
روشن است که هیچکدام از این رویکردها چارچوب مناسبی برای اخلاق میانفرهنگی ارائه نمیکنند. در حالی که گرایشات جهانشمول هنوز بهطور گسترده در عرصههای سیاست و اقتصاد بینالمللی یافت میشوند، در عرصه ارتباطات میانفرهنگی بیاعتبارند. در عرصه ارتباطات میانفرهنگی تاکید بر بهرسمیت شناختن و حفظ تفاوتهای فرهنگی است. با اینحال نسبیت فرهنگی که در عرصه ارتباطات میانفرهنگی پذیرفته شده است، مسألهساز است. چون نسبیت فرهنگی به این مسأله پاسخ نمیدهد که تضادهای میان فرهنگها با ارزشها و هنجارهای متفاوت چگونه قابل حل است. صرفا گفته میشود ما بایستی فرهنگهای مختلف را درک کرده و بر آنها احترام بگذاریم؛ «هنگامی که در ایتالیا هستی مثل یک ایتالیایی رفتار کن». البته میتوان میان نسبیت فرهنگی(این واقعیت که فرهنگها متفاوتاند) و نسبیتگرایی فرهنگی (داروی ارزشی نسبت به این که فرهنگها بایستی همانطور که هستند پذیرفته شوند) تفاوت قائل شد.
اخلاق توصیفی برابر با اخلاق هنجاری نیست. برابر دانستن آنها اذعان به سفسطه طبیعتگرایانه[۴۲۳] است که باید را از هست منتج میکند. نسبیتگرایی فرهنگی بهنظر پیشرفته میآید اما محافظهکارانه و وابسته به سنت است چون بهجای اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار دهد که به ارزشها و هنجارها نگاهی انتقادی داشته و قابلترین آنها را اخذ کنیم، ما را وادار میکند ارزشها و هنجارهای فرهنگهای دیگر را بپذیریم؛ این نگرش فرهنگها را غیرقابل تغییر میداند اما رویکرد برساختی چون فرهنگ را برساخته انسان میداند آن را در مقابل تغییرات خلاق منعطف میبیند.