شکل ۷٫۲: مدل موقعیتی و تعاملی رفتارهای مربی- ورزشکار
۱۴٫۸٫۲٫ مدل چند بُعدی رهبری (MML)
چلادوری (۱۹۹۳) برای فهم رهبری در محیط ورزش، مدل چندبعدی رهبری را پیشنهاد کرد. در این مدل فرض بر آن است که تشابه رفتارهایی که مربی باید در یک موقعیت نشان دهد، رفتارهایی که ورزشکاران ترجیح میدهند مربی نشان دهد و رفتارهایی که مربی واقعاً نشان میدهد، بر رضایت ورزشکار و عملکرد گروه اثر مثبت دارد. بنابراین، در این مدل، برای رفتار مربی، سه حالت درنظر گرفته میشود: ضروری، [۹۲] ترجیحی[۹۳] و واقعی[۹۴] رفتارهای ضروری مربی در یک موقعیت شامل سازگاری و مطابقت رفتارهای مربی با هنجارهای تعیین شده تیم یا سازمان است (مانند اندازه تیم، ماهیت تکلیف و. . . ) حالت دوم، یعنی رفتارهایی که اعضاء تمایل دارند مربی نشان دهد؛ که عمدتاً برپایه خصوصیات ورزشکار مثل سن، سطح مهارت، ویژگیهای روانی و. . . است. آخرین حالت رهبری مربی، یعنی رفتارهای واقعی، رفتارهایی هستند که مربی نشان میدهد و ویژگیهای شخصی او بر این رفتارها اثر میگذارد. هریک از این حالتهای رهبری مربی، بهطور متفاوتی تحت شرایط مربوط به موقعیت، خصوصیات رهبر و ویژگیهای اعضاء قرار میگیرد. درمجموع، براساس این مدل، زمانی که رفتار رهبران (مربیان) مطابق با رفتارهای ترجیحی ورزشکاران و موقعیت، باشد، بازده گروه ورضایت ورزشکاران به حد مطلوب میرسد. چلادوری و ساله (۱۹۸۰)، با بهره گرفتن از این مدل پیشنهادی، برای ارزیابی رهبری در محیط ورزش، ابزاری بهنام مقیاس رهبری ورزش (LSS[95]) ساختند. LSS رفتار رهبر را در پنج بعد میسنجد. این ابعاد عبارتند از: تمرین و آموزش، [۹۶] حمایت اجتماعی، [۹۷] بازخورد مثبت، [۹۸] شیوه استبدادی[۹۹] و شیوه دموکراتیک[۱۰۰] (آزادمنشانه) تمرین و آموزش، شامل رفتارهایی است که مربی برای بهبود اجرای ورزشکار انجام میدهد. حمایت اجتماعی به رفتارهایی اشاره دارد که مربی به روابط بین فردی مثبت با ورزشکاران، توجه به رفاه آنها و ایجاد جو گروهی مثبت، توجه دارد. بازخورد مثبت به رفتارهایی اشاره میکند که مستلزم شناسایی و ارائه پاداش به اجرای خوب است. دو بعد آخر، شیوه تصمیمگیری مربی را نشان میدهد. سبک دموکراتیک، رفتارهایی هستند که به ورزشکار اجازه شرکت در تصمیمگیری مربوط به گروه را میدهند. از طرف دیگر سبک استبدادی، شامل تصمیمگیریهای مستقل مربی با تکیه بر اختیار و اقتدار شخصی اوست. اکثر مطالعات محققان بر روی این مدل نشان داده است که افزایش رضایت ورزشکاران (چلادوری و ریمر[۱۰۱] ۱۹۹۵) و بهبود نتایج (ویس و فردریکس[۱۰۲] ۱۹۸۶)، با تشابه رفتارهای واقعی مربی و رفتارهای ترجیحی ورزشکاران ارتباط دارد (چلادوری و ساله، ۱۹۸۰) با توجه به مطالعاتی که پژوهشگران در مورد رهبری تحول گرا انجام دادهاند، اخیراً چلادوری مواردی را بهعنوان فاکتورهای رهبری تحول گرا و به مدل چندبعدی خود اضافه کرده است. (چلادوری، ۲۰۰۱)
ویژگیهای موقعیتی
ویژگیهای رهبر
ویژگیهای اعضاء
رفتارهای ضروری
رفتارهای درکشده
رفتارهای ترجیحی
عملکرد
رضایت
شکل ۸٫۲: مدل چند بعدی چلادوری(۱۹۹۳)
۱۵٫۸٫۲٫ مدل پیوند چندگانه رهبری[۱۰۳]
این مدل به وسیله گری یوکل[۱۰۴] (۱۹۹۸) مطرح و در آن نقش و تاثیر رفتار رهبری بر عملکرد گروهی تاکید شده است. در این مدل فرض بر این است که سبکهای رهبری در زنجیره[۱۰۵] و پیوستاری قرار دارند که کاملا منفک و جدا از هم نیستند. از دیدگاه یوکل (۲۰۱۰)، دو مجموعه عوامل بر رفتار رهبر تاثیر میگذارند:
۱ ) مجموعه عواملی که اثرات فوری رفتار رهبر بر تلاش، دانش شغلی، سازماندهی کار، انسجام و هماهنگی پیروان را با سایر افراد و گروه ها نشان میدهد.
۲) مجموعه عواملی که نقش رهبر را بر عملکرد گروهی تحت تاثیر قرار می دهند. (یوکی و گری، ۲۰۱۰)
رمضانی نژاد و حکیمی (۱۳۹۰) به بیان و بررسی مدلهای فرایند سبک رهبری چالادورای پرداختند که این مدلها عبارتند از:
الف) مدل فرایند سبک دستوری رهبر که در شکل ۲ ـ ۸ عوامل موقعیتی کاهنده و افزاینده اثربخشی سبک آمرانه و پیامدهای رفتاری پیرو را بیان می کند.
شکل ۹٫۲: مدل فرایند سبک دستوری رهبر
ب) مدل فرایند سبک حمایتی رهبر که در شکل ۲ . ۹ عوامل موقعیتی کاهنده و افزاینده اثربخشی سبک حمایتی و پیامدهای رفتاری پیرو را بیان می کند.
ج (مدل فرایند سبک مشارکتی رهبر که در شکل ۲ . ۱۰ عوامل موقعیتی کاهنده و افزاینده اثربخشی سبک مشارکتی و پیامدهای رفتاری پیرو را بیان می کند.
شکل ۱۰٫۲: مدل فرایند سبک حمایتی
شکل ۱۱٫۲: مدل فرایند سبک مشارکتی رهبر
د) مدل فرایند سبک بازخورد مثبت رهبر که در شکل ۲ . ۱۱ عوامل موقعیتی کاهنده و افزاینده اثربخشی سبک بازخورد مثبت و پیامدهای رفتاری پیرو را بیان می کند.
شکل ۱۲٫۲: مدل فرایند سبک بازخورد مثبت رهبر
۱۶٫۸٫۲٫ نقش رهبری در ورزش
به منظور تسهیل در درک بیشتر نقش رهبری در ورزشها، چالادورای ( ۱۹۸۱ ) نسخه اصلاح نشده ای از الگوی انگیزش را ارائه داد. چنین توالی رضایت – عملکرد انگیزش این نکته است که مربی می تواند به آسانی در افزایش حالت انگیزشی افراد مداخله موثری نماید. (چالادورای پاکیناتان، ۱۳۹۰)
شکل ۱۳٫۲: ابعاد مختلف رفتار مربی
همانطور که در شکل (۱۳٫۲) میبینیم، رفتار حمایت اجتماعی مربی (کادر الف) مرحله تلاش را لذت بخش ساخته و آن را از هر نوع اصطکاک میان فردی آزاد میسازد. رفتار آموزش و تمرین (کادر ب) توانایی عضو را توسعه میدهد و انتظارات از نقش را روشن میسازد. بنابراین رفتار آموزش و تمرین، ارتباط بین تلاش و عملکرد را قوی میسازد. رفتار دموکراتیک وضوح نقش را برای اعضا افزایش میدهد و احساسات مشارکت در تصمیمات را بالا میبرد. در نهایت، رفتار بازخورد مثبت (کادر ج) توزیع عادلانه پاداشهای شخصی مربی را تضمین می کند (یعنی پاداش یکسان برای عملکرد یکسان) و منجر به احساس برابری و عدالت بین اعضا میگردد. (چالادورای پاکیناتان، ۱۳۹۰)
۱۷٫۸٫۲٫ کاربرد سبکهای متفاوت مربیگری در ورزش
تعداد شایان توجهی از سبکهای مربیگری بدیهی هستند. هیچ رویکردی به تنهایی و برای همیشه به موفقیت مطلوب منتهی نمی شود. موقعیتها، شیوه کار کردن با اعضای گروه را دیکته می کند. قبل از اینکه مربی سبک رهبری اصلی خود را تعیین کند چند معیار را باید مدنظر قرار دهد (انشل، ۱۳۸۰).
شخصیت مربی: هیچ چیزی کم اثرتر از رهبری تیمی نیست که تلاش می کند کسی باشد که نیست، یا دارای شخصیتی باشد که با ورزشی که مربیگری می کند ناسازگار است. دو پژوهشگر رفتارهای ۱۰ مربی فوتبال و ۵ مربی تنیس را مقایسه کردند، که همه آنها مربیان موفقی بودند. آنها پی بردند که مربیان فوتبال شدیدتر، آمرانهتر و منتقدتر از مربیان تنیس عمل می کنند. بدون تردید شخصیت مربیان و نوع رشته ورزشی آنها در نوع رفتارهای آنها دخالت دارد، بنابراین باید شخصیت مربی و موقعیت سازگار باشد(صادق، ۱۳۸۷).
ویژگیهای ورزشکاران: ورزشکاران جوانتر نیاز به هدایت بیشتری دارند، با این وجود به شیوه های رفتاری آمرانه پاسخ نمیدهند. آنها به این دلیل به بازی رویمیآورند که حالت تفریحی دارد و میزان جدی بودن رقابتی معین برای کودکان باید این نیاز را منعکس کند. بازیکنان بزرگتر و ماهرتر (سن و سطح مهارت همیشه مترادف نیست) بیشتر پذیرای رویکرد تکلیفگرا هستند این ورزشکاران به سبب مهارت بیشتر در معرض ملالت و از کار افتادگی بیشتر هستند. در اینجا نوآوری وخلاقیت رهیافتهای مهمی هستند. چلادوری و کارون پیبردند که ورزشکاران برجسته بیشتر نگران دانش و آگاهی مربی هستند تا برقراری ارتباطات شخصی، ورزشکاران جوانتر اما کمتر ماهر، به حمایت عاطفی بیشتری نیازمند هستند مربیان هنگام تصمیم گیری در مورد سبک رهبری مناسب، باید نیازهای عاطفی ورزشکاران را در نظر بگیرند. (کارن، آی وی برای، اس آر )
ملیت: ورزشکاران ایالت متحده، بریتانیا و کانادا در انتخاب سبک رهبری فرق چندانی با هم ندارند. در صورتی که ورزشکاران دانشگاه ژاپن بیشتر از ورزشکاران کانادایی رفتار آمرانه و حمایت اجتماعی را ترجیح می دهند. بنابراین پیش زمینه فرهنگی نیز می تواند بر سبک رهبری تاثیر بگذارد(خلج، گیلدا، ۱۳۸۹).
نوع ورزش: ورزشکارانی که بیشتر ورزشهای تعاملی مثل بسکتبال، والیبال، و فوتبال انجام می دهند بیشتر از بازیکنان ورزش هایی مثل بولینگ و دو میدانی سبک رهبری آمرانه را ترجیح می دهند (خلج، گیلدا، ۱۳۸۹).
سن: بازیکنان نوجوان بیشتر روش رابطه مداری را ترجیح می دهند که اندکی با رفتارهای وظیفه مدار همراه باشد. به طور کلی پژوهشها حاکی از آن است که هر چه سن ورزشکاران بیشتر باشد، به رهبری که روش استبدادی آمرانه) دارد؛ به تمرین و آموزش تاکید میورزد و در عین حال، از آنها حمایت اجتماعی می کند، بیشتر گرایش دارند، یعنی هر چه سن ورزشکا ر بیشتر می شود، روش رهبری کنترلیتر را ترجیح می دهند (مورهه، گریفین، ۱۳۷۷).
جنسیت: ورزشکارن زن روش مربیگری آزادمنشانه را ترجیح می دهند که) شامل شرکت در تصمیم گیری است) اما مردان روش استبدادی را ترجیح می دهند. بنابراین جنسیت با سن و شخصیت در تعامل است (مورهه، گریفین، ۱۳۷۷).
توانایی: نتایج برخی از پژوهشها حاکی از آن است که ورزشکاران ماهرتر مربی ای را ترجیح می دهند که رابطه مدارتر است، اما بازیکنان ضعیفتر مربی وظیفه مدار را ترجیح می دهند، زیرا وی برآموزش تاکید می کند. برعکس یافتههای چالادورای و کارون (۱۹۸۳) حاکی از آن است که ورزشکاران ماهر روش مستبدانه را ترجیح می دهند. (مورهه، گریفین، ۱۳۷۷) به طور کلی توانایی ورزشکاران، عامل موثری در انتخاب سبک رهبری از سوی مربیان میباشد. (هولمبیک، جیل، آموروس و آنتونی ۲۰۰۴)
شخصیت: دانشمندان دریافتند که ورزشکارانی که منبع کنترل را درونی میدانند، مربیانی را ترجیح می دهند که در رفتار تمرین و آموزش برترند، اما کسانی که منبع کنترل را بیرونی میدانند، سبک رهبری استبدادی را ترجیح می دهند. (نولان، اولیویتا و همکاران ۲۰۰۴)
موقعیت: بسیاری از رویدادها در طول مسابقه نیازمند رهبری مستحکمی هستند که در آن، کنترل اطلاعات و هدایت وجود داشته باشد. روشن است که در بیشتر موقعیتهای ورزشی مربی تصمیم نهایی را میگیرد. مربی، در طول تمرین، شاید زمانی که رهیافتهای متعدد را مرور می کند، یا در طول زمان استراحت بازیکنان، می تواند اطلاعات بیشتری را به دست آورد. علاوه بر آن پاسخ به صدمه دیدگی یک ورزشکار مسلماً نیازمند سبک رهبری متفاوتی است. رهبران خوب خود را با نیازهای موقعیتی سازگار می کنند. (رابینز، استیفن پی، ۱۳۸۶)
۹٫۲٫ انسجام گروهی
مفهوم انسجام که به فرایند پویای تمایل گروه به با هم بودن و حفظ یگانگی در جهت به دست آوردن اهدافشان و یا برآورده کردن نیازهای مؤثر اعضا گفته میشود (کارون و همکاران، ۱۹۹۸، ص۲۱۳)، تلویحاً فرض کلی پیرامون انسجام تیمی و موفقیت تیمی را دربر میگیرد؛ هرچه انسجام تیم بیشتر باشد، موفقیت بیشتری را میتوان برای تیم متصور شد. از نظر تاریخی این فرض بارها به چالش کشیده شده است. برای مثال، در سال ۱۹۶۹، لِنک دادههایی را از دو قهرمان آلمانیِ قایقرانی هشت نفره جمع آوری کرد و این فرض صریح پذیرفتهشده را که تنها گروههای کوچکی که اختلاف کمی در بین اعضایشان وجود دارد یا گروههایی که از یکپارچگی بالایی برخوردار هستند میتوانند بهطور خاص، عملکرد بهتری داشته باشند، رد کرد. مطالعۀ لنک به مانند پژوهشهای دیگری که در طول ۲۰ سال، درون و بیرون از قلمرو روانشناسی ورزش انجام شده بود، سرلوحۀ کار پژوهشگران (مثلاً لندرز و لوچن، ۱۹۷۴؛ کارون و چلادورای، ۱۹۸۱) برای بیان این موضوع گردید که نوع ورزش، یک متغیر تعدیلکننده در رابطۀ بین همبستگی و موفقیت است؛ بنابراین، آنها به این فرضیه دست یافتند که همبستگی در ورزشهای تعاملی (مانند والیبال) سبب افزایش موفقیت تیمی میشود و در ورزشهایی که اعضای تیم در آنها کار خود را با هم به معرض نمایش میگذارند (مانند بولینگ)، همبستگی هیچ اثری بر موفقیت تیمی ندارد یا سبب کاهش آن میشود.
مزایای سودمند فراتحلیل این فرصت را پیشرو قرار میدهد که قلمرو وسیعی از تحقیقات را بهطور آماری خلاصه کرد و به شرط در دسترس بودن دادههای کافی، نقش متغیرهای تعدیلکننده بالقوه را مورد بررسی قرار داد؛ بر این اساس، در سال ۱۹۹۴، هنگامی که مولن و کوپر فراتحلیل ۴۹ پژوهش را از زیررشتههای گوناگونی در روانشناسی (مانند صنعتی، ورزشی، ارتشی، اجتماعی) انجام میدادند، پاسخهای روشنی را برای روانشناسی ورزش به دست آوردند. آنها گزارش دادند که رابطۀ مثبتی بین انسجام و موفقیت تیمی وجود دارد، به رغم اینکه مقدارش کم باشدو همچنین اینکه نیاز به آن باشدکه ورزشهای تعاملی درتقابل باورزشهایی که اعضای تیم درآنها کار خود را با هم به معرض نمایش میگذارند، به عنوان متغیرهای تعدیلکننده تعیین شوند. به علاوه آنها گزارش دادند «گروههای واقعی بهطور معناداری تأثیرات [همبستگی ـ موفقیت] قویتری را نسبت به گروههای مصنوعی نشان میدهندوحتی تیمهای ورزشی تأثیرات قویتری را نسبت بهگروههای واقعی غیرورزشی بهنمایش میگذارند» (مولن و کوپر، ۱۹۹۴، ص۲۲۴) درحقیقت، مولن و کوپر به این نتیجه رسیدند که قویترین رابطه بین انسجام و موفقیت گروهی در تیمهای ورزشی وجود دارد، و بعد از آن در گروههای ارتشی و سپس در گروههای غیر ارتشی.
اگر چه فراتحلیل مولن و کوپر (۱۹۹۴) بینشهای باارزشی را فراهم میآورد، اما اعتقاد ما این است که در مورد رابطۀ همبستگی و موفقیت در تیمهای ورزشی، پاسخهای مشخصی ارائه نمیکند. دلیل اساسی برای این ادعا آن است که بیشتر مطالعات ورزشی شامل پژوهشهای بهکاررفته در فراتحلیل مولن و کوپر (مثلاً کارون و بال، ۱۹۷۸؛ لندرز و همکاران، ۱۹۸۲؛ ویلیامز و هکر، ۱۹۸۲) از پرسشنامه به هم پیوستگی ورزشی (SCQ؛ مارتنز و همکاران، ۱۹۷۲) استفاده کردهاند. این پرسشنامه دیگر در تحقیقات پیرامون پویاییهای گروهی استفاده نمیشود، چراکه فاقد یک پایۀ مفهومی قوی است و گزینههای روانسنجی آن هرگز بهطور کامل ثابت نشده است. (گیل، ۱۹۷۷؛ کارون و همکاران، ۱۹۹۸)
کارون و همکاران (۱۹۸۵) پرسشنامه محیط گروهی (GEQ) را تدوین کردند که مبتنی بر یک مدل مفهومی است که در آن، انسجام به عنوان نتیجهای از چهار مؤلفه در نظر گرفته میشود: جذابیتهای فردی در خصوص وظیفه گروهی، که نشانگر احساسات فرد در رابطه با سرگرم شدن به وظیفه گروهی است؛ جذابیتهای فردی در خصوص اجتماع گروهی، که حاکی از احساسات شخص در رابطه با جاذبههای اجتماعیاش با گروه میباشد؛ یکپارچگی وظیفه با گروه، که نشاندهندۀ آگاهیهای فرد از شباهت و یگانگی گروه به عنوان یک کل در ارتباط با اعمال و اهداف گروه میباشد؛ و یکپارچگی اجتماع با گروه، که بیانگر ادراک شخص از شباهت و یگانگی گروه به عنوان یک واحد اجتماعی است.
اسلَتر و سووِل (۱۹۹۴، ص ۴۲۴) اظهار کردند «GEQ از پتانسیل خوبی برای ایجاد دوبارۀ یک تصویر کاملتر از انسجام تیمی در ورزش برخوردار است». هرچند آنها به این مورد نیز اشاره کردند «تا به حال، GEQ نسبتاً در تعداد کمی از مطالعات چاپ شده پیرامون رابطۀ همبستگی ـ عملکرد مورد استفاده قرار گرفته است» (ص۴۲۴).
پس از مشاهدات اسلتر و سوول (۱۹۹۴)، نویسندگان مختلفی با بهره گرفتن از پرسشنامه محیط گروهی که یک تعریف عملیاتی برای انسجام ارائه میدهد، رابطۀ انسجام و موفقیت در ورزش را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادهاند؛ هرچند که متأسفانه، بیشتر تحقیقات از کاستیهایی در خصوص پاسخگویی به این پرسش اساسی رنج میبرند: آیا انسجام تیمی بهطور مثبتی با موفقیت تیمی در ارتباط است؟ یک نقص آن است که آگاهیهای بهدستآمده از انسجام ورزشکاران (مبتنی بر تعداد اندکی از تیمهای برنده و بازنده) اغلب به عنوان موضوع اصلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است (برای نمونه ماتِسون و همکاران، ۱۹۹۷؛ کوزوب و باتن، ۲۰۰۰). بهطور خلاصه، تجزیه و تحلیلهای آماری از آزمایش بر روی نمونههای نسبتاً وسیعی از افراد و نه تیمها صورت میگرفت. استفاده از افراد ورزشکار به عنوان واحد تحلیل بهخودی خود نامناسب نیست. کارون و اسپینک (۱۹۹۵، ص۹۱ ـ ۹۲) بر این نکته تأکید کردند.
بحث دیگری که در ادبیات پویاییهای گروهی وجود دارد و میتوان شروع آن را از دهۀ ۱۹۲۰ دانست (آلپورت، ۱۹۲۴) این است که فرد یا گروه باید به عنوان واحد تحلیل قرار گیرد. البته پاسخ آن است که نمیتوان پاسخ مشخصی ارائه کرد و بستگی به ماهیت پرسش دارد. انسجام به شناختی اطلاق میشود که در هریک از اذهان اعضای گروه وجود دارد. اگر پرسش مورد جستجو بر رابطۀ بهانسجام رفتار فردی متمرکز باشد، برای مثال هواخواهی، بنابراین شناخت فرد از انسجام مورد ملاحظه دقیق قرار میگیرد. . . برعکس، اگر تمرکز بر رفتار یک گروه باشد، برای مثال عملکرد گروهی، بنابراین سطح میانگینِ همبستگی در گروه به عنوان واحد مناسب جهت تحلیل مورد مطالعه قرار میگیرد.
بر این اساس، استفاده از افراد به عنوان واحد تحلیل، پاسخ به این پرسش است: آیا آگاهیهای افراد ورزشکار از همبستگی، وابسته به بهرهوری یا موفقیت شخصی یا تیمی است؟ هرچند که بهکارگیری یکچنین روشی جهت مطالعۀ رابطۀ بین همبستگی مرکب تیمی و موفقیت تیمی پیشنهاد نمیشود.
همچنین پژوهشهایی انجام گرفته که در آنها پرسشنامه محیط گروهی به عنوان تعریف عملیاتی برای همبستگی و گروه یا تیم به عنوان واحد تحلیل به کار گرفته شده است (برای مثال از مقیاس مرکب جهت همبستگی تیمی و از درصد برنده شدن تیم برای میزان موفقیت استفاده شده است). با وجود این، تعداد زیادی از همین تحقیقات نیز یک درک محدودی از رابطۀ بین همبستگی تیمی و موفقیت تیمی ارائه میدهند؛ چراکه اولاً، در برخی مطالعات (مانند شانقی و کارون، ۱۹۸۷؛ اسلتر و سوول، ۱۹۹۴)، اندازۀ نمونههای آماری نسبتاً کم است (مثلاً کمتر از هشت تیم) و بنابراین، پرسشها از همسویی با قدرت آماری به وجود میآیند. ثانیاً، در دیگر تحقیقات (برای نمونه ویدمِیِر و همکاران، ۱۹۹۰؛ گریو و همکاران، ۲۰۰۰) با وجود اینکه تیمهای زیادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند، اما آنها صرفاً جهت مطالعه ایجاد شده یا گسترش پیدا کردند و تیمهای ورزشی واقعی محسوب نمیشدند. همانطور که مولن و کوپر (۱۹۹۴) نشان دادند، «حتی ممکن است تأثیر انسجام ـ عملکرد در بین گروههای واقعی خیلی بیشتر از اندازهگیریهای انجامشده باشد»؛ بر این اساس، شاید قدرت رابطۀ بین انسجام و موفقیت در مطالعات آزمایشگاهی ناچیز در نظر گرفته شده باشد.
راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره بررسی ارتباط علّی رفتار رهبری و انسجام گروهی در ...