- دورکیم بر آن بود که با تقسیم اشیا و امور به مقدس و نامقدس، زمینه تبیین پیدایش و تعریف دین را فراهم آورد به گونه ای که نخست مردمان، امور و اشیا را به مقدس و نامقدس تقسیم نمودند و پس از آن ابتدایی ترین صورتها و شکلهای دین پدید آمده است. در حالی که؛
اولاً معمولاً پس از ظهور ادیان و در درون خود ادیان است که اشیا و امور عالم به مقدس و نامقدس تقسیم میشوند.
ثانیاً او مفهوم مقدس و نامقدس را به صورتی مبهم به کار برده است، به این معنا که بر اساس تبیین او، فرقی بین امور مقدس و نامقدس دینی، خیالی و وهمی وجود ندارد. چه بسا تقسیم اشیا به مقدس و نامقدس در بسیاری از موارد، منشأ خیالی و وهمی داشته و از منظر دین به هیچ وجه قابل پذیرش و توجیه نباشد.
ثالثاً چنین نیست که در تمامی ادیان، تقسیم یاد شده امری ضروری و پذیرفته شده باشد، چه بسا در پاره ای از ادیان توجه چندانی به این مسأله دیده نشود.
لذا تعریف دورکیم از دین مبتلا به اشکال است.
- به نظر دورکیم دین تجلی جامعه در افراد آن جامعه است. مردم گمان میکنند خدا را میپرستند، در حالی که به صورت ناخودآگاه مشغول پرستش جامعه هستند. اما این سخنی است ناموجه و نامعقول، زیرا آدمیان کاملاً بین مفهوم خدا و پرستش او و بین مفهوم جامعه تفکیک قایلاند و حدود و ثغور هر یک را می شناسند. این گونه نیست که خدای مورد پرستش آنها امری مبهم و غیر متشخص باشد تا دورکیم آن را بر اصل توتمی یا بر جامعه منطبق نماید.
۴.به گمان دورکیم میان حقیقت دین و نمود و تجلی آن بر مؤمنان تفاوت وجود دارد. چنان چه پریچارد بر چنین مشکلی در رهیافت دورکیم اشاره کرده و میگوید :
اگر تحلیل دورکیم در کتاب صور ابتدایی حیات دینی درست باشد، دین از یک سو به همان صورتی که واقعاً هست به مؤمنان نمایانده میشود و از سوی دیگر [ دین ] چیزی متفاوت از آن چه که آنها فکر میکنند باید باشد، است. در نتیجه دین مبنای اعتبارش را از دست میدهد.
۵.یک اشکال مبنایی هم به دورکیم وارد است. او معتقد بود مردمان در حقیقت جامعه را میپرستند و آن را تقدیس مینمایند، حال آنکه اولاً سؤال این است وی تقدیس جامعه را از چه راهی به دست آورده است ؟ زیرا او ملاکی برای تقدس جامعه ارائه نمی دهد. ثانیاً جامعه امری اعتباری و غیر حقیقی است و چیزی جدای از افراد تشکیل دهنده آن نمی باشد، پس چگونه میتوان برای چنین امر اعتباری تقدس قائل شد ؟ آیا تقدس جامعه همچون خود جامعه امری اعتباری نیست ؟
۶.دورکیم با این نظریه اش که دین تجلی روح جمعی است، از دین قداست زدایی نموده و با فروکاهش دین تا حدّ پدیده های توتمی آن را به مرتبه خرافات، سحر و جادو تنزل داده است. وی آشکارا حق و باطل بودن ادیان را با این ادعا که هیچ دینی کذب نیست، زیر پا نهاد و از این رهگذر زیانهای جدّی و جبران ناپذیری را متوجه تفکر دینی نمود. گر چه بر اساس مبنای پذیرفته شده از سوی دورکیم، این سخن که دیگر دین مقدس نبوده و در حدّ پدیده های توتمی کاسته میشود، امری پذیرفتنی است، اما بر اساس رویکرد الاهی چون مبنای دورکیم مبتلا به اشکال است، لذا چنین لازمه ای نیز قابل پذیرش نمی باشد.
۷.در دیدگاه وی نقش افراد جامعه به ویژه حکیمان نادیده گرفته میشود گویا همه ی کارها را جامعه انجام میدهد.به عبارت دیگر، پدیده نبوت و رسالت انبیا به هیچ وجه مورد توجه دورکیم قرار نگرفته است. همچنین عنصر تبلیغ در ادیان و ابعاد عرفانی ادیان در نزد وی مغفول مانده است. در نهایت اینکه در دیدگاه او ما هر چه به طرف فردیت برویم، از حضور دین کاسته خواهد شد؛ زیرا به عقیده وی، دین مربوط به امور جمعی است. اما حقیقت بر خلاف این مطلب است، چرا که اغلب ادیان نه تنها در ابعاد جمعی، بلکه در جنبه های فردی و حیطه شخصی نیز حضوری فعال و چشمگیر دارند.[۲۳۷]
فصل چهارم:
دین و کارکردهای اجتماعی آن از دیدگاه علامه طباطبایی
بخش اول: کلیاتی درباره علامه طباطبایی
بخش دوم: دین و کارکردهای فردی و اجتماعی آن از دیدگاه علامه طباطبایی
بخش اول:کلیاتی درباره علامه طباطبایی
یکی از متفکران گرانقدر عالم اسلام مرحوم علامه طباطبایی –ره- است، قبل ازاینکه به دین شناسی علامه طباطبایی وکارکردهای اجتماعی دین از دیدگاه ایشان بپردازیم، لازم است نگاهی کلی به زندگی و اندیشه های اصلی و آثار او بیاندازیم اما چون دین شناسی علامه مبتنی بر انسان شناسی اوست و انسان شناسی او مبتنی بر هستی شناسی اش میباشد، توضیحی هر چند کوتاه درباره انسان شناسی و هستی شناسی او خواهیم داد.
۱- زندگی و آثار علامه طباطبایی
علامه سید محمد حسین طباطبائی از یکی از خاندانهای بزرگ علم برخاسته، ولادت ایشان در پایان سال ۱۳۲۱ هجری قمری مصادف با ۱۲۸۲ شمسی در تبریز به وقوع پیوست [۲۳۸]. در سن پنج سالگی مادر گرامی خود و در سن نه سالگی پدر خود را از دست دادند . پس از آن وصی شرعی پدرشان که از بستگانشان نیز بود سرپرستی او و برادرش را به عهده گرفت.به دلیل این فراز و نشیب، سیدمحمدحسین، تا نه سالگی دست به کتاب و قلم نبرد و پس از آن راهی مکتب خانه شد . او در مدت شش سال(۱۲۹۶-۱۲۹۰)پس از آموزش قرآن که در آن روزگار و پیش از دیگر مواد آموزشی تدریس میشم، کتاب هایی از قبیل گلستان و بوستان سعدی، نصاب الصبیان ، اخلاق مصور، انوارسهیلی، تاریخ معجم، منشات امیر نظام و ارشاد الحساب را فرا گرفت و سپس وارد حوزه علمیه شد. از سال۱۲۹۷-۱۳۰۳ه.ش در ظرف هشت سال، او مجموع کتابهای مربوط به دوره سطح حوزه را آموخت.عشق به معارف اسلامی، علامه (ره)را از زادگاه به نجف اشرف کشاند[۲۳۹]و ده سال در آن مرکز بزرگ تشیع به تکمیل معلومات خود در شعب مختلف علوم اسلامی پرداخت. فقه و اصول را نزد استادان معروف “نائینی و کمپانی” و فلسفه را نزد “سید حسین بادکویی” که خود از شاگردان جلوه و آقا علی مدرس بود و ریاضیات را نزد آقا سید ابوالقلسم خوانساری و اخلاق را در م محضر “حاج میرزا علی قاضی” که در حکمت عملی و عرفان، مقامی بس ارجمند داشتند تلمذ کرد. سپس در سال ۱۳۱۴ به زادگاه خود مراجعت فرمود. تحصیلات مدرس بود و ریاضیات را نزد “آقا سید ابوالقاسم خوانساری” و اخلاق را در علامه طباطبائی فقط محدود به سطوح عادی فقه نبود بلکه علاوه بر عمیق ترین تحصیلات در صرف و نحو و ادبیات عرب و فقه و اصول، ایشان یک دوره کامل از ریاضیات قدیم از «اصول» اقلیدس تا «مجسطی» بطلمیوس و نیز فلسفه و کلام و عرفان و تفسیر را فرا گرفت و در این علوم به مرحله اجتهاد نائل آمد.
شهرت علامه طباطبائی در تهران و حوزه های دیگر علمی ایران خارج از تبریز هنگامی آغاز شد که در اثر حوادث سیاسی جنگ دوم جهانی و عواقب بعد از آن، ایشان از مسقط الراس خود به قم مهاجرت کرد و از سال ۱۳۲۵ در آنجا ساکن شد و بدون کوچکترین سر و صدا مجالس درس خود را در تفسیر و حکمت آغاز کرد و در سفرهای پیاپی به تهران با علاقه مندان به حکمت و معارف اسلامی نیز تماس حاصل نمود و حتی از بحث و مناظره با مخالفان دین و حکمت، دریغ نورزید و از راه عقل و منطق، بسیاری از افرادی را که از طریق صواب منحرف شده بودند به درک حقایق دینی و حکمی نایل ساخت و توانست در عرض بیست و چند سال اخیر، اثر عمیقی از خود نه تنها در طبقه روحانیت بلکه بین عدهای از طبقه متجدد و تحصیل کرده در غرب بجا گذارد. سالیان دراز هر پاییز بین ایشان و استاد هنری کربن مجالسی با حضور جمعی از فضلا و دانشمندان تشکیل شده است که در آن مباحثی حیاتی درباره دین و فلسفه و مسائلی که جهان امروز در مقابل شخص معنوی و جوینده حقیقت قرار میدهد، مطرح میشود و این جلسات نتایج بسیار مهمی به بار آورده است.
در حوزه علمیه قم، خدمت بزرگ علامه طباطبائی، احیای علوم عقلی و نیز تفسیر قرآن کریم بوده است. به تدریج ایشان تدریس سطوح اساسی حکمت مانند کتاب «شفا» و «اسفار» را متداول ساخت، شاید حتی مهمتر از خدمت ایشان به حکمت که از طریق تربیت عده کثیری از طلاب و نشر کتاب انجام پذیرفته است، توجه علامه طباطبائی به اهمیت تربیت اخلاقی و تزکیه نفس بین شاگردان خود بوده است. ایشان در واقع به تنهایی مکتب جدیدی در تربیت افرادی که علم و اخلاق را تواما توسعه دادهاند تاسیس کرده و اشخاصی بس لایق به جامعه تقدیم داشته و همواره لزوم توام کردن آموزش و پرورش را تایید کرده است.[۲۴۰]
آثار علامه طباطبائی
از ایشان آثار علمی بسیار بجا مانده است که قسمتی از آنها بدین قرار است:
تفسیر المیزان - به زبان عربی (در ۲۰ جلد)، اصول فلسفه و روش رئالیسم، حاشیه بر اسفار صدرالدین شیرازی،. مصاحبات با استاد هنری کربن، رساله در حکومت اسلامی، حاشیه کفایه، رساله در قوه و فعل، رساله در اثبات ذات، رساله در صفات، رساله در افعال، رساله در وسائط، الانسان قبل الدین، الانسان فی الدین، الانسان بعد الدین، رساله در نبوت، رساله در ولایت،. رساله در مشتقات، رساله در برهان، رساله در مغالطه، رساله در تحلیل، رساله در ترکیب، رساله در اعتبارات.، رساله در نبوت و مقامات، منظومه در رسم خط نستعلیق، علی والفلسفه الالهیه، قرآن در اسلام،شیعه در اسلام و چند رساله و مقالات دیگر.
به علاوه از علامه طباطبائی مقالات متعددی در نشریات گوناگون مانند «مکتب تشیع» و «درسهائی از مکتب اسلام» و «راهنمای کتاب» و. .. به انتشار رسیده است. مهمترین اثر علامه طباطبائی یقیناً همان « تفسیر المیزان » است.[۲۴۱]
۲- اندیشه های اصلی علامه طباطبایی و نوآوریهای او در ابعاد مختلف
مشغله اصلی علامه طباطبایی دین پژوهی است، شخصیت علمی وی دارای ابعاد مختلفی از جمله بعد تفسیری، فلسفی، عرفانی، فقهی و اصولی، حدیثی، ریاضی و فلکی و ادبی است[۲۴۲].
ایشان دارای برخی از نوآوریهای خاص در حوزه های مختلف معرفتی است.برخی از این نوآوریها از این قرارند:در فلسفه، عنایت به نگارش مطالب فلسفی به زبان فارسی و توام با ساده نویسی و پرهیز از مغلق نویسی، طرح مباحث معرفت شناسی و مقدم داشتن آن بر مباحث هستی شناسی، نشان دادن امکان دیالوگ فلسفی با دستگاه های فلسفی غربی و شرقی، احیای سنت فلسفی با تقریر و تحلیل جدید از سنت فلسفی، طرح و تالیف فلسفه در قالب اصلی موضوعی (اکسیوماتیک)، احیای روش مشایی در طرح و تالیف مباحث فلسفی و پیرایش فلسفه از دخالت دادن گزارههای غیر فلسفی (شعری، خطابی، دینی، عرفانی)تلاش برای تفکیک حقایق از اعتبارات در مباحث فلسفی.
در علم کلام نیز میتوان به مواردی از قبیل آشکار ساختن خلط حقایق و اعتباریات در تاریخ کلام و مباحث کلامی، پرداختن به مباحث جدید کلامی از قبیل حقوق زن، برده داری در اسلام، تکامل انسان، نظام اجتماعی و سیاسی اسلام، دین و علم و طرح موضوعات جدیدکلامی اشاره داشت.
در تفسیر، احیای روش تفسیر قرآن با قرآن، اهمیت دادن به تفسیر و احیای سنت تفسیر قرآن در حوزه ها، عنایت به دیالوگ قرآن با مسائل جدید فردی و اجتماعی و یافتن پاسخ قرآن در باب این مسائل، عنایت به سازگاری دین با عقل و علم در فعالیت تفسیری خود، پیرایش پیش فرضها در هنگام تفسیر فقه میتوان برای مثال به طرح نظریه اساسی وجود قوانین ثابت و متغیر در دین، طرح مساله دخالت زمان و مکان در تغییر احکام و نیز توجه به مساله مصلحت و دخالت آن در قوانین و…اشاره داشت.
در اخلاق نیز علامه با طرح ایده «مکتب خاص اخلاقی قرآن »و تمایز آن از مکاتب اخلاقی «عقلی»و «دینی عام»، اخلاق را از قالب سنتی و بی روح آن در آورده است. محرک این نوع اخلاق «حب»و «عشق»است و غایت آن «ذات مقدس الهی »است.[۲۴۳]
۳- رویکرد روش شناسی علامه طباطبایی در دین پژوهی
روش علامه طباطبایی در دین پژوهی درون دینی است، وی، قرآن و سنت را نخستین منابع دین میداند، و معتقد است که بخشی از معارف اسلامی که احکام و قوانین شریعت میباشد قرآن کریم تنها کلیات آنها را متضمن است و روشن شدن تفاصیل آنها مانند احکام نماز و روزه و دادو ستد و سایر عبادات و معاملات بر مراجعه به سنت (حدیث اهل بیت) متوقف است.
و بخش دیگر ازدین معارف اعتقادی و اخلاقی است اگر چه مضامین و تفاصیل آنها قابل فهم عموم میباشد ولی در درک معانی آنها روش اهل بیت را باید اتخاذ کرد و هر آیه قرآنی را با آیات دیگر توضیح داد.بنابر این به نظر علامه «روش تفسیر قرآن به قرآن » روش اهل بیت میباشد [۲۴۴]. ایشان نیز در تفسیر المیزان از این روش بهره گرفته است. وبا استفاده از آن، در صدد پاسخگویی به همه مسائل مربوط به دین است. [۲۴۵]
دفاع عقلانی از دین در مکتب علامه (ره) جایگاه والایی داردو معتقد است که:
« نه تنها قرآن، عقل را از اعتبار ساقط نکرده، بلکه اعتبار قرآن و کلام خدا بودن آن نیز با عقل ثابت میشود…»[۲۴۶]
وی میکوشد تا حد امکان مصلحت احکام دینی را با دلایل عقلی تبیین نماید و پیوندی ماهوی میان دین و فلسفه و وحی و عقل برقرار سازد. او جدایی دین الهی از فلسفه الهی را ستمی بس بزرگ میداند.وی عقل را زیر بنای دین و تعقل را شیوه تحصیل آن میداند و معتقد است که عقل همپای وحی، حجت و خدشه ناپذیر است و حقیقت پیام وحی را بی تعقل نمی توان یافت . آنچه از اندیشه علامه، به ویژه با استناد با المیزان بدست میآید، اثبات و تبیین مدبرانه مصلحت عقلی احکام دینی در امور اجتماعی است ؛ زیرا دین اسلام در تمام قوانین خود جانب عقل را لحاظ نموده است. [۲۴۷]
۴- هستی شناسی علامه طباطبایی
نقطه آغازین و محوری آموزههای شیعه ، اعتقاد به توحید است، توحید یعنی تنها خداوند خالق و مالک هستی است و همانا او مالکیت مطلق بر جهان و عالم خلقت دارد و عالم خلقت با تمام ابعادش مخلوق اوست و تنها اراده ای که بر جهان هستی حاکم است ، اراده الهی میباشد . علامه طباطبایی در این باره مینویسد : مقصد نهایی که اسلام میخواهد جامعه بشری را بر اساس آن بسازد و به وحدت برساند ، دین توحید و یگانه پرستی است ، لذا اسلام قوانین را بر اساس توحید وضع کرده است.[۲۴۸]
علامه معتقد است که عالم هستی و تمام اجزای آن با نظامی که در آن جاری است به سوی غایات و نتایج صالحی پیش میرود، نتایجی که برای همان نتایج خلق شده و باز این عالم هستی که مجموعش به سوی یک هدف در حرکت است، هر یک از اجزایش راهی جداگانه دارد غیر از آن راهی که سایر اجزاءدارند، راهی که آن جزءبا اعمال مخصوص به خودش آن را طی میکند و این هم واضح و ضروری است ، که بیرون شدن یک جزءاز آن خطی که برایش ترسیم شده و تباهی آن نظمی که برای آن و غیر آن لازم بوده ، باعث میشود سایر اجزاء با آن هماهنگی نکنند و در عمض با آن بستیزند ، اگر توانستند آن را به راه راستش بر میگردانند وبه وسط راه و حد اعتدال بکشانند که هیچ و اگر نتوانستند، نابودش نموده و آثارش را محو میکنند، تا صلاح خود را حفظ نموده و عالم هستی را بر قوام خود باقی بگذارندو از انهدام و تباهی نگه دارند. [۲۴۹]
۵- انسان شناسی
انسان شناسی علامه طباطبایی به طور طبیعی تحت تأثیر هستی شناسی ایشان خواهد بود. مبنای علامه ( ره ) در رابطه با انسان این است که : انسان موجودی است مرکب از دو بعد جسمانی و روحانی. این دو بعد در زندگی دنیوی انسان، ملازم و همراه یکدیگرند. بعد از مرگ، بدن مادی از بین میرود، اما بعد روحانی انسان به زندگی خود ادامه میدهد. بر همین اساس، سعادت انسان در سعادت روح و بدن او است. استفاده از نعمتهای مادی و فضایل اخلاقی، سعادت زندگی دنیا و آخرت انسان را تأمین میکند ، اما فرو رفتن در لذایذ مادی و اهمال از سعادت روح، او را به شقاوت میرساند.[۲۵۰]
به اعتقاد علامه (ره) انسان – مانند سایر انواع مخلوقات – دارای فطرت و خلقت مخصوص به خود میباشد و دقیقاً مانند سایر موجودات حرکت او به سوی کمال و سعادت، تنها بر اساس همین فطرت تعریف میشود.[۲۵۱] از جمله این دانسته های فطری این است که انسان میداند هر چیزی را که در طریق کمال او مؤثر است، باید به استخدام خود درآورد. این در بشر وجود دارد که باید به هر طریقی که ممکن است به نفع خود و برای بقای حیاتش از موجودات دیگر استفاده کند. او به استعمار و استثمار حیوانات اکتفا ننموده، دست به استخدام همنوع خود میزند و به هر طریقی که برایش ممکن باشد آنان را به خدمت میگیرد، در هستی و کار آنان تا آنجا که ممکن باشد تصرف میکند.(اصل استخدام)
بشر همچنان به سیر خود ادامه داد تا به این مشکل برخورد که هر فردی از فرد یا افراددیگر همان را میخواهد که دیگران از اومی خواهند، لاجرم ناگزیر شد این معنا را بپذیرد همانطور که او میخواهد از دیگران بهره کشی کند باید اجازه دهد دیگران هم به همان اندازه از او بهره کشی کنند و همین جا بود که پی برد به اینکه باید اجتماعی مدنی و تعاونی تشکیل دهد.[۲۵۲]
علامه طباطبایی در تبیین منشا زندگی اجتماعی انسان علاوه بر« غریزه استخدام »از دو عامل «حب ذات »و «غریزه جنسی »یاد میکند.او معتقد است که روی آوردن به زندگی اجتماعی بر اساس حب ذات، خود نوعی استخدام است چنانکه تن دادن به زندگی اجتماعی در اثر غریزه جنسی مصداق دیگری از همین حب است.وی که حب ذات را جزء ذات هر موجود میداند در تحویل و ارجاع آن به غریزه استخدام در مقام عمل مینویسد :
« بلی هر پدیده ای از پدیده های جهان و از آن جمله حیوان و بویژه فرد انسان حب ذات را داشته و خود را دوست دارد و همنوع خود را همانند خود میبیند و از این راه احساس انس در درون وی پدید آمده و نزدیک شدن و گرایش به همنوعان خود را میخواهد و به اجتماع فعلیت میدهد و چنانکه پیداست همین نزدیک شدن و گرد هم آمدن ( تقارب و اجتماع ) یک نوع استخدام و استفاده است که به سود احساس غریزی انجام میگیرد. » [۲۵۳]
وی نظیر همین مسأله را در مورد ارجاع ارضای غریزه جنسی به اصل استخدام نیز ذکر کرده است.
بخش دوم:
دین و کارکردهای فردی و اجتماعی آن از دیدگاه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی از جمله متفکران اسلامی است که به نیاز بشر به دین در عرصه های مختلف زندگی بالاخص زندگی اجتماعی تأکید دارد و برای دین کارکردهای فردی و اجتماعی قائل است. قبل از پرداختن به کارکردهای فردی و اجتماعی دین از دیدگاه ایشان لازم است ابتداء به موضوع دین بپردازیم و منظور علامه (ره)را از دین، ابعاد و ماهیت آن روشن سازیم، تا بدین وسیله زمینه لازم برای بررسی کارکردهای دین از دیدگاه ایشان را فراهم کرده باشیم.
۱- دین و ابعاد آن
فهم دین شناسی هر اندیشمند و موضع او در مسائل مربوط به دین محتاج فهم دقیق وی از چیستی دین است. به این معنا که تعریف او از دین چیست ؟ تعریف او از دین ناظر به دین خاصی است یا دیگر ادیان را نیز در بر میگیرد؟
تعریف علامه طباطبایی از دین ناظر به دین وحیانی است.او با عنایت به آیه «ان الدین عند الله الاسلام» [۲۵۴]معتقد است که دین در نزد خدای متعال یکی بیش نبوده واختلافی در آن نیست و بندگانش را جز به آن دین مأمور نساخته ودر تمام کتابهایی که بر پیامبرانش فرستاده جز همان را بیان نکرده، آن دین همانا اسلام است. اسلامی که عبارت است از تسلیم شدن در برابر حق –اعم از حق در مقام اعتقاد وحق در مقام عمل-می باشد.[۲۵۵] مراد از تسلیم خضوع و فرمانبرداری است هم از نظر افکار و عقاید و هم از نظر عمل و کردار[۲۵۶]. علامه(ره) درجلد ۸ تفسیر المیزان در توضیح معنای اسلام میفرماید: