شناخت یک موجود فوق بشری که دارای قدرت مطلقه است و خصوصاً باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایستۀ اطاعت و پرستش اند . ( فرهنگ مختصر آکسفورد ) ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۲ )
احساسات ، اعمال و تجربیات افراد در هنگام تنهایی ، آنگاه که خود را در برابر هر آنچه که الهی می نامند ، می یابند . ( ویلیام جیمز ) ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۳ )
مجموعه ای از باورها ، اعمال ، شعائر و نهادهای دینی که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کرده اند ( ت . پارسونز ) ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۳ )
دین همان اخلاق است که احساس و عاطفه به آن تعالی ، گرما و روشنی بخشیده است .( ماتیو آرنولد ) ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۳ )
دین اعتراف به این حقیقت است که کلیه موجودات تجلیات نیرویی هستند که فراتر از علم و معرفت ماست یا دین پاسخ انسان است به ندای الهی . ( هربرت اسپنسر ) ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۳ )
همچنین دین کلمه ای است فارسی پهلوی که از ریشۀ اوستای ( اثنا ) به معنی نفس و ذات وجدان گرفته شده است و در زبان عربی به معنای مذهب به کار می رود . در زبانهای اروپایی RELigion که معادل فارسی دین است از ریشۀ لاتین Religao یا Religor به معنی عقد و اعتقاد گرفته شده است . ( مرجان ایپکچی ، ۱۳۸۵-۱۳۸۶ ، ص ۹۲ )
اگر ما با مجموعه ای از اعمال ، عواطف و اعتقادات معطوف به حقیقت غائی مواجه شدیم که به حد کافی با تعریف کلی ما سازگار بود ، حق داریم بگوییم که آن مجموعه ، مصداقی از دین است . ( محمد رضایی ، محمد ، شمارۀ ۲۳ ، ص ۱۴۶ )
دینداری همراه است با مجموعه ای از اعتقادات و محوری ترین اعتقادات در این زمینه اعتقاد به وجود خداوند ، نقش خداوند در هستی و وحدانیت خداوند است . براساس گفتگوهایی که فقهای ما مطرح می کنند نیز رکن دینداری ، اعتقاد به خداوند است . و هر دینی با مناسکی ( فردی و جمعی ) همراه است و در مورد اسلام انجام فریضۀ نماز یکی از محورهای مهم در دینداری است .( سراج زاده ، حسین ، شمارۀ ۱۵۸ ، ص ۱۰ )
دینداری عبارتست از میزان علاقه و احترام افراد به دین . ( سراج زاده ، ۱۳۷۷ ، ص ۷۲ ) دین و دینداری دارای پیشینه ای به اندازۀ حیات انسان دارد ف به گونه ای که می توان گفت دین و انسان همزمان پا به عرصۀ وجود نهاده اند . در بین پدیده ها و مظاهر فرهنگی جوامع ، دین همیشه در عرصۀ حیات فکری و معنوی افراد جامعه نقش دائمی و اساسی داشته است ، ولی به تناسب تغییر شرایط جامعه و بروز موانع میزان پای بندی افراد به دین دچار شدت و ضعف شده است . ( ترکی ، ۱۳۸۰)
همان گونه که بدن و جسم انسان دچار بیماری می شود ، ممکن است دینداری انسان به عنوان پدیدل روحی و معنوی دچار آسیب گردد . لذا با توجه به جوان بودن جامعۀ ما و به لحاظ نقش خطیری که جوانان دین دار در آینده جامعه دارند ، آشنایی با عوامل آسیب زا به دین گرایی نوجوانان و جوانان و تلاش برای برطرف کردن آنها از اهمیت ویژه ای برخوردار است .( مرجان ایپکچی ،۱۳۸۶ – ۱۳۸۵ ، ص ۹۱ )
مطالعات انجام شده در نقاط مختلف جهان ، مذهب را به عنوان یک نیروی مؤثر در کاهش فشارهای روانی و گرایش به فساد و و همچنین افزایش رضایتمندی از زندگی دانسته اند . نتایج پژوهش Hongtu chen (2007) بر روی گروهی از افراد میانسال در آمریکا نشان داد ، احتمال اقدام به انتحار و رنج های هیجانی در افرادی که تمایل به فعالیتهای مذهبی در هفته ، ماه یا مناسبت های خاصی دارند ف به شکل معناداری بسیار کمتر از کسانی است که هرگز مشارکت مذهبی نداشته یا کمتر دارند . همچنین Larson و همکارانش ( ۱۹۹۲ ) اظهار داشتند که ایمان مذهبی ارتباط مستقیم با بهداشت روانی دارد و مکانیزهای سازگاری را افزایش می دهد . Harold و همکارانش نیز ( ۱۹۸۸ ) نشان دادند که دین می تواند نقش توانمندسازی را در گروه خاصی از افراد میانسال ایفا نموده و به طور مؤثر بر ترس و فشارهای روانی غلبه کند . بر اساس پژوهش دیگری که توسط ضرغامی و همکاران که بر روی ۳۱۶ نفر از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی مازندران انجام شد به خوبی نشان داد که عقاید و شعائر مذهبی نقش مهمی را در پیشگیری و کاهش مشکلات هیجانی و روانی بازی می کند . از منظر قرآن ، اگر کلمۀ طیبه و اندیشه پاک توحیدی در وجود انسان ، آگاهانه ریشه بدواند به اذن الهی میوه های شیرین نگرش و رفتار پاک ، انسانی و الهی را در پی خواهد داشت . در این مطالعه ، میزان نگرش دانشجویان نسبت به مبانی نظری اسلام ( اصول دین ) از قبیل اعتقاد به عالم غیب ، خداوند ، عدل الهی ، وحی ، نبوت ، امامت ، حیات اخروی ، هدفدار بودن زندگی ، مصونیت قرآن از تحریف ، درآمیختگی دین با سیاست ، تعامل علم و دین ، و… و همچنین مهمترین بخش از فروع دین ( احکام و اخلاق ) از قبیل نماز ، روزه ، حج ، پوشش اسلامی ، دعا و نیایش و غیره مورد سنجش قرار گرفته است .( علی محمدپور ، رضا و حسینی ، سید حمزه و جلالی ، حسین و آزاد بخت ، محمد ؛ شمارۀ ۶۶ ، ص ۸۸ و ۸۹ )
فطری بودن دین :
دین امری فطری است ؛ بدین معنا که دین مجموعه اعتقادات و اعمالی است که فطرت و ساختار وجودی آدمی آن را اقتضا می کند و در پرورش استعدادهای آدمی مؤثر است . بی شک توحید ، نبوت و معاد به عنوان عناصر اصلی دین ، اقتضای وجود آدمی است . ( آیت الله جعفر سبحانی و دکتر محمد محمد رضایی ، ۱۳۸۷ ، ۲۲ )
معرفت و گرایش به خدا در نهاد آدمی سرشته شده و از آن جدایی ناپذیر است . میل به جاودانه زیستن و میل به جاودانه زیستن و میل به راحتی مطلق که در عالم آخرت میسر است ، نیز میلی فطری می باشد . این در حالی است که کلیات تعالیم و دستورهای دینی از جمله عبادات و پرستش خداوند و یا فرمان هایی برای تنظیم روابط اجتماعی ، مطابق با فطرت و ساختار وجود آدمی است و از این روست که هر کس از فطرت خود فاصله نگرفته ، با کمال میل به آن گردن می نهد . بنبراین فطری بودن دین ، یعنی مطابق بودن محتوای دین با ساختار وجودی انسان .( آیت الله جعفر سبحانی و دکتر محمد محمد رضایی ، ۱۳۸۷ ، ۲۲ )
تعریف دین از دیدگاه قرآن :
دین در نزد خدا اسلام است . یعنی تسلیم در برابر بودن ، از این رو هر کس جز دین اسلام دین دیگری را طلب کند و پیرو آن گردد ، هرگز از وی پذیرفته نیست . ( آیت الله جعفر سبحانی و دکتر محمد محمد رضایی ، ۱۳۸۷ ، ص ۲۱ )
دینداری همراه است با مجموعه ای از اعتقادات و محوری ترین اعتقادات در این زمینه اعتقاد به وجود خداوند ، نقش خداوند در هستی و وحدانیت خداوند است ، بر اساس گفتگوهایی که فقهای ما مطرح می کنند نیز رکن دینداری ، اعتقاد به خداوند است . هر دینی با مناسکی همراه است و در مورد اسلام انجام فریضه نماز یکی از محورهای مهم در دینداری است . در مورد عواطف و احساسات دینی می توان به احساس نیاز به خدا ، ترس از خدا ، تؤبه و احساسات معنوی که با حضور در برخی از اماکن دینی مثل امامزاده ها و حرم ها صورت می گیرد ، اشاره کرد . اما وقتی به ابعاد مناسکی نظر می کنیم ، دو تفکیک وجود دارد : یکی مناسک فردی است و دیگر مناسک جمعی . ( حسین سراج زاده ، ص ۱)
اصولاً دین عبارتست از باورها و عباداتی که ناظر به موجودات مقدس متعالی و الگوهای اجتمائی ارتباط با آنها است . ( سراج زاده ، ۱۳۷۷ ، ص ۱۰۵)
دورکیم دین را در قالبی که هم جوهری و هم کارکردی باشد به این صورت تعریف کرده است : نظامی است یگانه از اعتقادات و اعمال مربوط به امور مقدس – جدا از امور غیر مقدس و ممنوع – این اعتقادات و اعمال کسانی را که به آنها باور دارند در یک اجتماع اخلاقی به نام کلیسا( سازمان دینی ) متحد می کنند . ( توسلی ، ۱۳۸۰ ، ص ۲۲۱ )
مشاهدات و تجربیات نشان می دهد که در مورد اکثر جوانان ما اینگونه ضعف ایمانی و بی علاقگی معلول عدم تحقیق و نداشتن مطالعات کافی در زمینۀ مسائل فکری و اعتقادی دینی می باشد و به ندرت مشاهده شده که فرد تحصیل کرده ای مدعی باشد پس از تحقیق و بررسی و مطالعه و پرسشهای کافی ، نتوانسته است مبانی اعتقادی خود را براساس منطق و استدلال استوار سازد . در اینجا باید با کمال تأسف این واقعیت تلخ را یادآور شد که اکثر جوانانی که دچار ضعف ایمان و یا تزلزل اعتقادی هستند نه تنها از قبول مسئوولیت فکر و مطالعه و تحقیق دربارۀ حقایق دینی ، شانه خالی می کنند ، اصولاً به جای اعتراف به نداشتن مطالعه و نرفتن به دنبال بررسی و تحقیق با مشتی ایرادهای سطحی ، ضعف اعتقادی خود را توجیه می کنند . غافل از این که اینگونه ایرادهای واهی بدان جهت به دل آنها راه یافته است که درباۀ مسائل اعتقادی و مبانی دینی بهمان تقلیدی – به ذهن سپرده اند ، اکتفا نموده و نخواسته اند پایه های اعتقادی خود را ، براساس رشد فکری و معلومات جدیدی که اندوخته اند استحکام بخشند و در نتیجه با بالا رفتن سطح تحصیلات و طرز تفکر و توسعه معلومات این ابهام و فاصله روز به روز بیشتر و در نظرآنان به صورت مشکلی غیر قابل هضم و عقده ای ناگشودنی درآمده است . و از طرف دیگر با گسترش انواع سرگرمی های نا مشروع ویا بیهوده که قسمت عمده وقت جوانان را به صورت تأسف آوری تباه کرده است مشکل اعتقادی جوانان را به شکل لا ینحل تر و بغرنج تری درآورده و بی علاقگی و حس بی تفاوتی آنان را نسبت به مسائل مذهبی تشدید نموده است . ودر این میان تحریکات عمدی جمعی مغرض و تبلیغات زهرآگین عده ای فرصت طلب و ایادی ضد اسلامی نیز به نؤبۀ خود در ایجاد تزلزل اعتقادی به ویژه در مورد جوانان که نزدیکترین شکار برای دام های گسترده آنان می باشند از عوامل خطرناک و مؤثری است که در زمینۀ بررسی عوامل انحراف عقیده ای و علل سست شدن نیروی ایمان در جوانان باید کاملاً مورد توجه قرار گیرد .( عباسعلی عمید زنجانی ،۱۳۵۴ ، ص ۴ و ۵ )
موضوع مذهب یک چیز مشخص و منفردی نیست و همین طور است اعمال مذهبی که آنها هم یکی نمی باشند ، بنابراین مذهب عبارت خواهد بود از : تأثرات و احساساتی که برای هر انسانی در عالم تنهایی و دور از همه بستگی ها برای او روی می دهد . به طوریکه از این مجموعه او در می یابد که بین او و آن چیزی که او آن را امر خدایی می نامد ، رابطه برقرار است . ( جیمز ، ترجمۀ قائمی ، ۱۳۵۶ )
مراتب دین :
شریعت ها و مذاهب ، در طول تاریخ ، دارای حقیقت واحدی هستند که همان اسلام ( تسلیم بودن در برابر خدا ) است . اختلاف انها نیز بر حسب درجات کمال است که در استعدادهای امت های گذشته و آینده ریشه دارد . به تعبیری شرایع مختلف مانند سالهای مختلف یک دورۀ تحصیلی و یا مانند مراحل درمان یک بیماری است . همۀ مراحل درمانی که پزشک تجویز می کند ، دارای هدف مشترک و واحدی است . بی گمان شرایط و زمان و طبیعت بیمار ، چنین مراحلی را اقتضا کرده است . از این روست که قرآن می فرماید :
لکل جعلنا منکم شر عه و منهاجا ؛ برای هر یک از شما { امت ها } شریعت و راه روشنی قرار داده ایم . همۀ این شریعت ها و روش ها ، راه هایی برای رسیدن به اصول و اهداف کلی هستند که فراخور استعدادهای امت ها و مقام انبیا شکل گرفته است . این راه ها مکمل هم اند ، نه ناسازگار باهم . نخستین راه و روش صحیح را حضرت آدم (ع) به فرزندان خود آموخت . خداوند نیز به وسیلۀ نوح (ع) اولین شریعت را برای هدایت انسانها نازل فرمود. آخرین و کاملترین شریعت ها نیز شریعت پیامبر گرامی اسلام (ع) است . ( آیت الله جعفر سبحانی و دکتر محمد محمد رضایی ، ۱۳۸۷ ، ۲۲ )
فلسفۀ دین چیست ؟
زمانی فلسفۀ دین کلاً به معنای تفکر فلسفی در باب دین یعنی دفاع فلسفی از اعتقادات دینی دانسته می شد . فلسفۀ دین به عنوان ادامه دهندۀ نقش و کارکرد الهیات ( = عقلی ) که متمایز از الهیات ( وحیانی ) بود ، شناخته می گردید . غایت آن اثبات وجود خدا از طریق براهین عقلی بود و خدا از طریق براهین عقلی را ( الیات طبیعی ) ( = عقلی ) و دفاع فلسفی از عقاید دینی را ( مدافعۀ دینی ) بنامیم . از این رو می توان اصطلاح ( فلسفۀ دین ) را ( در قیاس با اصطلاحاتی نظیر فلسفۀ علم ، فلسفۀ هنر و غیره ) در معنای اخص آن یعنی تفکر فلسفی در باب دین به کار برد .
بنابر این تعریف ، فلسفۀ دین وسیله ای برای آموزش دین نیست . در واقع ، اساساً ضروری نیست از دیدگاه دینی به آن نگاه کنیم . کسانی که به خدا اعتقاد ندارند ، لا ادریون و افراد متدین به یکسان می توانند به تفکر فلسفی در باب دین بپردازند و در واقع همین کار را هم می کنند . از این رو فلسفۀ دین شاخه ای از الهیات نیست ( در اینجا منظور از الهیات تدوین و تنسیق منظم عقاید دینی است ) ، بلکه شعبه ای از فلسفه است . فلسفۀ دین مفاهیم و نظام های اعتقادی دینی و نیز پدیدارهای اصلی تجربۀ دینی و مراسم عبادی و اندیشه ای را که این نظام های عقیدتی بر آن مبتنی هستند ، مورد مطالعه قرار می دهد .
بنابراین فلسفۀ دین دانش ثانوی یا مع الواسطه است و از موضوع تحقیق خود استقلال دارد . خود فلسفۀ دین جزئی از قلمرو موضوعات دینی نیست ، بلکه به عنوان مثال مانند فلسفۀ حقوق است نسبت به حوزۀ مطالعات حقوقی و مفاهیم و دلائل قضائی و مانند فلسفۀ هنر است نسبت به پدیده های هنری و نسبت به مقولات و روش های مباحث زیبائی شناسی .
از این رو فلسفۀ دین مربوط است به ادیان خاص و مکاتب کلامی کلیۀ ادیان به همان صورت که فلسفۀ علم به علوم خاص مربوط است . فلسفۀ دین می کوشد به تحلیل مفاهیمی نظیر خدا ، تکلیف اخلاقی ، برهمن ، رستگاری ، عبادت ، خلقت ، قربانی نیروانا ، حیات ابدی و نظایر آنها بپردازد و ماهیت زبان دینی را در مقایسه با زبان عادی روزمره ، زبان کشفیات علمی ، زبان اخلاق و زبان تعابیر خیال آمیز هنرها مکشوف سازد . ( جان هیک ، ۱۳۷۲ ، ص ۲۱ و ۲۲ )
کثرت گرایی را می توان از مطرح ترین مباحث در حوزه های مختلف در سالهای اخیر دانست . در فلسفۀ دین نیز کثرت گرایی دینی از اهمیت بسیار برخوردار شده و توجه به آن روزافزون است. ( پترسون ، مایکل ، شمارۀ ۵ و ۶ ، ص ۹۸ )
دین از دیدگاه مطهری
تاریخ بشری کمتر جامعهای را سراغ دارد که از دین و باورهای دینی احساس بینیازی نموده باشد و این بدان سبب بوده است که دین بسیاری از نیازهای روحی و اجتماعی انسانها را برآورده میکرده است و به تعبیر جامعه شناسان دین دارای کارکرد مثبت برای انسانها بوده است، شهید مطهری در این زمینه میگوید: «بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی نیازمند دین است. همینقدر که ابدیت به فکر بشر میآید به جهان دیگر پیوند پیدا میکند. این قدرت فکری و تصوری در او احساسات و تمایلات ابدیت خواهی به وجود میآورد. پیدایش اینگونه تصورات وسیع و گسترده و پیدایش اینگونه تمایلات و خواستههای عظیم و پهناور در انسان با ساختمان بدنی و جسمانی محدود و فانی شونده انسان به هیچ وجه جور در نمیآید. تنها چیزی که این احساس و این احتیاج را به صورت کامل و مطمئن تامین میکند احساسات و عقاید مذهبی و پرستش است»[۱] بنابراین میتوان گفت دین یکی از نیازهای درونی و به تعبیر شهید مطهری نیازهای فطری بشر است. شهید مطهری بر آن است که کار دین و رسالت دین محور غرایز نیست، تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست: چون غرایز را نمیتوان و نباید از بین برد، قهراً در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرایز قیام میکنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی میکنند خود این معانی و مفاهیم عالی شکست میخورند و ماتریالیسم و سایر مکتبهای ضد خدایی و ضد دینی رواج میگیرد. لهذا بدون تردید باید گفت که زاهد مآبان جاهل هر محیطی از عوامل مهم گرایش مردم به مادیگری میباشند.[۲] روح و درونمایه اصلی اغلب آثار شهید مطهری فلسفه است و لذا به مقوله دین نیز از نظر فلسفه مینگرد و تعریف او از دین نیز تعریفی فلسفی است آنچه را که او به عنوان مکتب یا ایدئولوژی از آن یاد میکند نیز چیزی جز دین نیست. بنابراین میتوان گفت مجموع اندیشههای هماهنگ که با زندگی عملی یعنی با بایدها و نبایدها بستگی داشته باشد یک مکتب میباشد که بر پایه اندیشههای نظری قرار دارد که آن اندیشههای نظری روح آن مکتب به شمار میرود و برای این میگوئیم بر پایه آنها که میگفتیم هر ایدئولوژی براساس یک جهان بینی است و خود جهان بینی نظر درباره جهان است آنچنانکه هست و ایدئولوژی نظر درباره انسان است آنچنان که باید باشد و باید بشود پایه و مایه مکتب همان روحی است که همه را به صورت یک دستگاه و یک مکتب درآورده است و دیگر چیزها به منزله اعضاء و جوارح رئیسه و غیر رئیسه است و حتی بعضی به منزله موهایی است که بر پیکر میروید یعنی اینقدر جنبه غیر اصیل دارد مانند لازم، غیر لازم و واجب و مستحب و تنها اندیشهای میتواند روح مکتب را تشکیل دهد که از طرفی پایه جهان بینی آن مکتب باشد یعنی نوعی بینش و دید و ارزیابی درباره هستی باشد و از طرف دیگر آرمان ساز باشد و این همان مطلب است که گفتیم ایدئولوژی هم باید پایه فلسفی داشته باشد و
هم پایه ایمانی.[۳] پس دین علی الاصول برای عمل است اگرچه پشتوانهای نظری دارد اما باید دید
که دین تا چه میزان و در چه حدودی در زندگی آدمیان مداخله میکند و به عبارت دیگر انتظارآدمیان از دین در چه مواردی باید باشد. شهید مطهری دین را دارای کارکردهایی میداند که مهمترین آنها عبارتند از:
-
- کارکرد تعیین رابطه انسانها با هم: تنها دین است که میتواند حسن رابطه انسان با خود و حسن رابطه انسان با انسانهای دیگر را تامین کند هیچ چیزی قادر نیست و نخواهد بود که جای دین را بگیرد.[۴]
-
- کارکرد تعیین معیارهای ارزشهای انسانی: ارزش مذهب این است که ملاکها و معیارهای ارزشی را در انسان احیاء میکند. مذهب نه فقط از راه بهشت و جهنم جبر اخلاق را تحمیل میکند بلکه در اعتقادات انسان چیزهایی از انسانیت را احیاء میکند و به عبارت دیگر انسانیت انسان را به شکل خاصی احیاء می کند که در پرتو احیای آن تمامی ارزشهای انسانی که امروز واقعاً و عملاً بیمعنی است معنای منطقی و دقیق پیدا می کند.
-
- دین پشتوانه اخلاق و قانون: رکن اساسی در اجتماعات بشری اخلاق است و قانون. اجتماع قانون و اخلاق میخواهد و پشتوانه قانون و اخلاق هم فقط و فقط دین است … تمام مقدساتی که اجتماع بشر دارد: عدالت، مساوات، آزادی، انسانیت و همدردی، هر چه فکر شما برسد تا پای دین در میان نباشد حقیقت پیدا نمیکند … انسانیت مساوی است با دین و ایمان و اگر دین و ایمان نباشد انسانیتش نیست. [۵]بنابراین از مجموع سخنان مطهری در مورد کارکردهای دین میتوان نتیجه گرفت که جز دین، هیچ عامل دیگری نیست که قسمت اعظم تکامل بشریت یعنی تکامل بشریت در ماهیت انسانی خودش را تامین کند.
اما با همه این کارکردها و قوانینی که دین دارد چرا فرد یا افرادی و گاهی جامعهای نسبت به دین حالت تنفر و انزجار پیدا کرده و از دین اعتراض میکنند. پاسخ استاد آن است که علاوه بر آلوده بودن محیط زندگی آدمی و هواپرستی که انسان را از خدا دور میکند نحوه تبلیغ مبلغان دینی نیز گاهی اثر معکوس باقی میگذارد. یکی دیگر از موجبات اعراض و روگرداندن از دین جنگ و ستیزی است که برخی از داعیان و مبلغان دینی بیخرد میان دین و سایر غرایز فطری بشر ایجاد میکنند و دین را به جای اینکه مصلح و تعدیل کننده غرایز دیگر معرفی کنند آنرا ضد و منافی و دشمن سایر فطریات بشر معرفی میکنند.[۶] شهید مطهری همچنین هرگونه تناقض و مخالفت میان علم ودین را منتفی دانسته و بلکه دین را محرک علم به سوی تحقیق معرفی میکند.[۷] شهید مطهری در این باره میگوید: «برای بشریت هیچ چیز گرانتر و مشئومتر از جدایی دین و دانش نیست این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین میبرد، هم دنیای قدیم، هم دنیای جدید، گاه دچار بیتعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جستجو میکردند این بیماری عمده دنیای قدیم بود همچنانکه بیماری عمده دنیای جدید این است که عدهای در جستجوی علم منهای دین هستند، اکثر انحرافات و بدبختیهایی که بشر امروز را تهدید میکند ناشی از اینست که علم را جدا از ایمان میخواهد، همای سعادت آن روز بر سر بشر سایه خواهد گسترد که وی عمیقاً پی ببرد که به هر دو اصل مقدس نیازمند است، بداند مرغی است که به دو بال نیاز دارد، بالی از دانش و بالی از ایمان».[۸]
از این بیان بدست میآید که دین نه تنها منافی با علم نیست بلکه محرک آن به سوی تحقیق نیز بوده است، اما شهید مطهری اظهار میکنند که در بین مسلمین عدهای دیندار و مقدس مآب به نام دین با حرکات نامعقول، علم را مقابل دین قلمداد میکنند و همین افراد و تندروی، زمینه تقابل علم و دین را فراهم آورده است.[۹] حال آنکه اسلام نه عالم بیدین میخواهد نه جاهل دیندار و به نظر استاد جهالت بدتر به اسلام ضربه زده است تا علم.[۱۰] به نظر شهید مطهری زمانی برخی خیال میکردند که اگر تمدن پیشرفت کند جائی برای دین نخواهد بود، اما امروز معلوم شده که پیشرفت علم و تمدن نیازی را که بشر به دین برای یک زندگی خوب دارد رفع نمیکند، بشر هم از لحاظ شخصی احتیاج به دین دارد و هم از لحاظ اجتماعی، انسان علم را در اختیار میگیرد و در هر جهت که بخواهد آنرا به کار میبرد اما دین انسان را در اختیار میگیرد و جهت انسان و مقصد او را عوض میکند.
دین از دیدگاه کانت
کانت در مرحله اول دین را به دو قسم تقسیم می نماید: دین وضعی و دین عقلی، او معتقد است دین وضعی براساس وحی و عقیدهای که به ما ابلاغ شده است و همچنین براساس وقایعی که در جریان تحقیق و رشد آن دین اتفاق افتاده، استوار است و از این رو، ایمان به این دین را نوعی ایمان تاریخی به حساب میآورد. از طرف دیگر، دین عقلی به معنای دینی که براساس عقل استوار گشته است مطرح میشود. این دین چون ریشه در عقل انسان دارد نوعی اتحاد و اتفاق را بر محور کانون خود به ارمغان میآورد.[۱۱] از نظر کانت دین، همان دین عقلی است، چرا که ارتباط دین با اخلاق در دیدگاه او منجر به وصول نهایی اخلاق به دین میشود. از این روست که اخلاق وسعت و گستردگی پیدا کرده و قدرت عظیمی را خارج از انسان در پی حمایت خود بسیج میکند. بنابراین دین با اخلاق همپوشی و تطبیق پیدا میکند و بدین لحاظ دین از نظر کانت به دین اخلاقی مشهور شده است. [۱۲] نه تنها دین و دینداری حقیقی راهی است به سوی اخلاق بلکه تنها انسان اخلاقی است که میتواند به ایدهای حقیقی از خدا دست یابد. کانت که همانند روسو ندای وجدان را ندای خدا میداند، خدا را گذارنده قانون اخلاقی و وجدان را شناسایی این قانون میشمارد. او به رغم عالمان الهیات و بسیاری از فیلسوفان به جای پی افکندن اخلاق بر دین، الهیات و اندیشه، آنها را بر اخلاق استوار میکند.[۱۳] از اینروست که او میگوید: «چه اینکه یک شخص مذهبی منظماً به کلیسا پا به زیارت مرقدهای لورتو و فلسطین برود و چه اینکه او را در دعاهایش به درگاه حاکمان آسمانی را با لبهایش بیان کند و چه اینکه مانند تبتیها … این کار را با چرخاندن چرخهای عبادت انجام دهد و چه هر طریق دیگری را برای خدمت اخلاقی به خداوند برگزیند ارزش کارش یکسان است».[۱۴] و یا میگوید: «اگر دین با دانستگی اخلاقی همراه نگردد، در خدمت خرافه خواهد بود. زیرا در این صورت مردم به ستایش خدا و تعظیم قدرت و حکمت او خواهند پرداخت بیآنکه حکمت او را بشناسند و یا در آن باره بیندیشند. اینگونه سرود خواندنها، چیزی نیست جز دارویی آرام بخش برای وجدان چنان مردمی و بالشی برای خوابی آرام».[۱۵] همچنین کانت بر آن است که معجزات نمیتوانند دلیل و گواه یک دین باشند زیرا ما نمیتوانیم به گواهانی که آن را تصدیق میکنند، اعتماد داشته باشیم. هر چند کانت دین الهیاتی (وضعی) را انکار میکند اما هرگز دینی را که براساس عقل عملی و اخلاق استوار شده است ناکارآمد و غیر موثر قلمداد نمیکند. وی معتقد است دین وضعی آنگاه که معتقدانش آن را از رهگذر عقل بدست آورده باشند با دین عقلی که از قبل تحقق یافته است، مفید و ضروری برای نجات نوع انسان جلوه دهد. از طرف دیگر رمز اعتقاد به خدا و دین در نظر کانت تمهید نوعی تضمین برای نیل انسان به سعادت کامل و وصول به خیر برین است بنابراین احتیاج به دین از این جهت نیز مدنظر قرار میگیرد که چون انسان واجد قوه عقل و حس است و صرفاً به قوه ذاتی خود توانایی سیر در سعادت بیکران را ندارد و قادر نیست تا بینهایت بر اراده نیک خود باقی بماند و در برابر تمایلات طبیعی مقاومت کند، ناچار نیازمند به متمسکی قویتر از اراده ذاتی خود است و این امر غیر از دین و لطف الهی نخواهد بود. بنابراین دین نوعی امیدواری را در انسان احیاء میکند. اینجاست که فلسفه دین از نظر کانت ناظر به چگونگی زندگی کردن نیست بلکه او دین را در قالب نوعی احساس مثبت و نوعی امیدواری تبیین میکند.[۱۶]
کانت همواره از آداب دینی گریزان بود و آدابی از قبیل دعا، اظهار عبودیت و پرستش چه فردی و جمعی را بیارزش تلقی میکرد و میگفت: دین حقیقی این نیست که بدانیم خدا برای نجات ما چه کرده است. بلکه این است که بدانیم ما چه باید بکنیم که شایسته نجات باشیم … در مورد لزوم آن همه ممکن است مطمئن باشند بیآنکه احتیاجی به کتاب مقدس باشد. خود انسان از نظر اخلاقی مسئول خوب یا بد بودن خویش است. چه امری سبب اهمیت قائل شدن کانت برای دین و گرایشهای مربوط به آن شده است؟ یگانه ملاک در رویکرد دینی، تطبیق آن با اخلاق و میزان ابتینای آن بر اخلاق است. کانت میگوید: «اگر دین به اخلاق متصل نباشد، فقط به سعی در جهت جلب التفات تبدیل میشود. سرودخوانی، دعا، نماز و کلیسا رفتن فقط باید به مردم برای به پیشرفت نیروی تازه و جرات عطا کند یا این اعمال باید زبان حال قلبی ملهم از وظیفهشناسی باشد». بنابراین مشاهده میشود اگر علقه و علاقهای به برخی از آداب دینی وجود دارد نه به عنوان آداب صرف، بلکه زمینهای برای رشد اخلاق و همدلی در سطح فردی و اجتماعی است. لذا او معتقد است هیچ یک از این اعمال عبادی و آداب و رسوم دینی نباید به عنوان عمل صالح تلقی گردند، بلکه صرفاً تمهیداتی برای اعمال صالح قلمداد میگردند، خشنودی خداوند در گرو انجام مناسک خشک بدون دریافت و انعکاس تاثیر اخلاقی آن نیست بلکه مردم برای خشنودی خداوند راهی جز بهتر شدن ندارند.[۱۷]
کانت بر آن است که آفت دین (دین به عنوان یکی از لوازم اخلاق) بی اعتقادی است که آن تردید در امکان تحقق فضایل اخلاقی است. اگر این حالت در وجود انسان قوت بگیرد دین و اخلاق هر دو را به نابودی میکشاند. اساس فضیلت و تقوا در وجود انسان قرار دارد و بیاعتقادی به انسان القاء میکند که وجود انسان هیچ ملازمتی با اخلاق و دین و فضیلت و تقوا ندارد، لذا بیاعتقادی آفت دین و اخلاق است. بیاعتقادی اساس تشریفات ظاهری در دین است. اعتقاد به خدا موجب بروز افعال خاصی در وجود انسان نسبت به خدا میشود. این اعمال شامل سه نوع است: تقدیس کردن او، دوست داشتن او و ترسیدن از او. ما خدا را به عنوان یک قانونگذار مقدس تقدیس میکنیم، به عنوان یک حاکم خیرخواه دوست داریم و به عنوان یک قاضی عادل از او میترسیم. خطاها و لغزشهای دینی باید از خطاهای کلامی متمایز شود. خطاهای کلامی مربوط به شناخت خداوند است، اما خطاهای دینی مربوط به رفتار اخلاقی است. خطاهای کلامی را باید در خداشناسی اصلاح کرد، اما خطاهای دینی را باید در اخلاق اصلاح کرد. از اینجا نتیجه میگیریم که هیچ ملازمهای بین این دو خطا نیست. چنانکه خطاهای کلامی (لغزش در خداشناسی) موجب خطاهای دینی (اصول رفتار اخلاقی) نمیشوند. عمدهترین و بزرگترین خطاهای کلامی الحاد و انکار خداوند است. سفسطه، خرافه، بیحرمتی و تعصب از موارد دیگر خطاهای کلامی است.[۱۸]
توجه داشته باشید که مغز یک پدیده وسیله و بغرنج است با فعالیتهای گوناگون که یکی از مهمترین فعالیتهای آن فکر کردن است. (مصفا، محمد جعفر، ۱۳۸۶، ص ۲۵) فکر در حالت توصیف یک کیفیت وحشت زده و هول و هراس شدید پیدا میکند (مصفا، محمدجعفر، ۱۳۸۶، ص ۷۹)
تفکر : اندیشه کردن، تامل، اندیشیدن، وقار کردن، و تامل در چیزی، اندیشه و فکر و تعمق اندیشه کردن (لغت نامه دهخدا).
تفکر : اندیشه کردن، اندیشیدن.
تعریف تفکر: تفکر فعالیتی است ذهنی شکلی است از پردازش اطلاعات شناختی، شکلی است از پردازش اطلاعات شناختی، بهرهگیری از ادراکات، مفاهیم، نمادها و تصاویر ذهنی. برخی از اهداف تفکر عبارتند از: حل مشکلات، تصمیمگیری، و ارائه واقعیت بیرونی. نمونه: فرض کنید به تازگی فردی به شما توهین کرده است. پس از این واقعه به نمود درباره آن میپردازیم. با خود میگویید: نمیبایست این حرف را میزد. بی انصافی کرد. اگر دفعهای ببینمش حتماً چیزی بارش می کنم و از این قبیل، یکی از طرق متعدد فکر کردن، اندیشیدن آگاهانه به جملات است، واژه نمود که در بالا به کار بردیم به معنی اندیشیدن یا سبک سنگین کردن است که یکی از جنبه های معمول فرایند تفکر است.
تفکر : ۱) اندیشه کردن، اندیشیدن ۲) اندیشه، تفکرات