حکایت یکم مقالهی سی و ششم۳۶/۱ ص ۳۸۹ [در نکوهش غرور و رعونت]
عده ای از حاجیان در مکه مطابق سنت ؛ سرخود را می تراشیدند، دیونهای از آنها پرسید: برای چه اینجا موی می تراشید؟ یکی از حجاج پاسخ داد : تراشیدن مو در اینجا سنت است و ترک این سنت دلیل بیچارگی آدمی است دیوانه پس از شنیدن این موضوع گفت:
این گدایان بی نیاز! پس اگر ستردن مو سنت است ، ستردن ریس بر شما واجب است، زیرا چنان باد غروری در بن ریش شما نهفته است که ازباد منطقه ی باد خیزی به نام ” در “در زباد” بیشتر است. به خاطر این مسئلهای که به شما گفتم صدمنت می گذارم، زیرا امر واجبی را به شما گوشزد کردم که بهتر از صد سنت است.
در اینجا شیخ عطار از زبان دیوانگان به انتقاد از اهل مذهب مغرور می پردازد پس به طعنه آن ها را به سخره می گیرد؛ زیرا تنها به ظواهر اعمال حج پرداخته و از دریافت کنه و بنه آن عاجزند. موی ستردن ، نماد گذشتن از سرو تمام سودای موجود در آن است . حاجیان این حکایت؛ اگر چه علی الظاهر مویی تراشیدند ولی همچنان دچار غرور هستند. به قول دیوانه شیرین سخن قصه باد غرورشان صد برابر باد موجود در « درزباد» است و این سخن « تعریض» به شمار می آید . به کار بردن ( مشتی گدای بی نیاز) هم « هجو» است و البته تعبیری ( پارادوکسیکال : متناقض نما) است. سخنان دیوانه در وهله ی نخست مطابق شخصیتش دیوانه وار و نامربوط به نظر می رسد ولی پس از آوردن استدلال؛ حکمت او را آشکار میکند.
حکایت هشتم مقاله سی و ششم ۳۶ / ۸ / ص ۴۱۲ [در نکوهش غرور و رعونت]
آنی یکی دیوانه حیران میشتافت | کلهای در راه گورستان بیافت | |
کرد پر خاک و نهفتش در زمین | آن یکی گفتش : « چرا کردی چنین؟» | |
گفت مجنونش که « ای از کار دور! | بوده است این کله پر باد غرور |
دیوانه این حکایت؛ در اقدامی کمیک در قالب «طنز موقعیت» رفتار نابهنجار و مضحکی را انجام میدهد که درست مطابق شخصیت اوست، فرد سایل در مقام« نادان» علت این کار را جویا می شود. دلیلی که دیوانه می آورد جالب و تأمّل برانگیز است؛ زیرا شبیه پند دادن غیر مستقیم است. هدف او نکوهش غرور است که با مرگ به اتمام رسیده و حتی به خواری و خفت منجر میشود تا جایی که کلهی مرده مغروری بازیچهی دست این و آن میگردد. یا به خاک مبدل می شود و در اینجا شاهد تضادی فاحش و غم انگیز هستیم.
حکایت نهم مقاله سی و ششم ۳۶ / ۹ ص ۴۱۲ [ در نکوهش غرور]
کرد مجنونی به گورستان نشست | مردهای را سر در آورده به دست | |
موی از آن سر پاک بر می کند زود | در میان خاک می افکند زود | |
سایلی گفتش « چه می جویی از ین؟» | گفت: « ای غافل ! چرا گویی از این؟ | |
مینگنجیده ست این سر، در جهان | لیک مویی در نگنجد این زمان» |
در این حکایت دقیقاً مانند حکایت پیشین شاهد کار نامتعارف و عجیبی از دیوانهای هستیم که در واقع « طنز موقعیت» محسوب می شود ولی پس از استدلال، او به شخصیت حکیم مبدل می شود که جهت نکوهش غرور و عاقبت آن به چنین عملی دست زده است.