جدول (۴-۳۴) آزمون تعقیبی نشان داد بیشترین تفاوت بین ناحیه ۲ با ناحیه ۳ و ۴ و ناحیه ۴ با ناحیه ۲ و ۵ و ناحیه ۵ با ناحیه ۳ و ۴ میباشد.
۴-۴- قسمت چهارم: تحلیل یافتههای مصاحبه
در این پژوهش علاوه بر پرسشنامه از ابزار مصاحبه نیز استفاده شده، که این پرسشنامه متناسب با ادبیات تحقیق، در قالب چند سؤال نیمه ساختار یافته طراحی شده است. یک نمونه ۳۰ نفری از دانش آموزان بر حسب تصادف انتخاب شده و سؤالات مورد نظر به صورت تک به تک از آنها پرسیده شد.
سوال ۱: به نظر شما یاد دادن مهارتهای زندگی مثل حل مساله، تصمیم گیری و… توسط دبیرستان تا چه حد ضرورت دارد؟
حدود ۸۰% دانش آموزان گزارش کرده اند که آموزش مهارتهای زندگی در دبیرستان از اهمیت بالایی برخوردار بوده، مهارتهای زندگی را آن دسته مهارتهایی میدانستند که برای رفتار موثر در زندگی امروز به کار گرفته میشوند. هر فردی که در جامعه زندگی میکند لازم است با یک سری مهارتها آشنا باشد و در صورت عدم آشنایی با این مهارتها در زندگی فردی و اجتماعی اش دچار مشکل میشود. این مهارتها کمک میکند تا فرد زندگی سالم تری داشته باشد و ارتباط بهتری با دیگران برقرار کند، دارای قدرت تصمیم گیری بالاتری باشد و بتواند مشکلاتش را در زندگی حل کند و در مجموع از سلامت روانی و اجتماعی خوبی برخوردار باشد.
سوال ۲: در دروس مختلف دبیرستان تا چه حد به آموزش مهارتهای زندگی بها و توجه شده است؟
بیش از نیمی از دانش آموزان بیان نمودند، با توجه به اهمیت مهارتهای زندگی، در دروس مختلف دبیرستان به آن بهاء داده نشده است و در دروسی مثل درس دین و زندگی، در فصلهای آخر کتاب در مورد ازدواج، چگونه رفتار کردن با خانواده، نقش زن در زندگی صحبت شده و معلم درس در مورد این مهارتها و این مباحث در کلاس صحبت میکند. در سال اول در درس پرورشی راجع به مهارتها صحبت میکردند مثل مهارتهای انتخاب دوست، نحوه برقراری ارتباط و…اما در دروس دیگر توجه کافی به این مساله نشده و بیشتر معلمان در مورد تستهای کنکور، کتابهای درسی و رشتههای دانشگاهی در کلاس بحث میکنند. در دبیرستان به ما (دانش آموزان ) حداقلها هم آموزش داده نمیشود علت این ضعف در نبود آموزش صحیح است.
سوال ۳: در حال حاضر به نظر شما تا چه حد خودت و سایر دانش اموزان دبیرستان دارای مهارتهای زندگی میباشند؟
حدود ۴۰% دانش آموزان پاسخ دادند که دارا بودن مهارتهای زندگی بستگی به خود افراد دارد، مثلا یک سری از افراد گفتند ما در ارتباط اجتماعی قوی تر هستیم ولی در تصمیم گیریها بسیار عجولانه عمل میکنیم و از روی ظاهر به قضیه نگاه میکنیم و برخی اذعان کردند که در برقراری ارتباط اجتماعی بسیار ضعیف هستیم، به دلیل محدودیتهایی که خانوادهها میگذارند. بیش از ۵۰% دانش آموزان اذعان کردند که هیچگونه اطلاعات جامع و کاملی در مورد آموزش مهارتهای زندگی نداریم.
سوال ۴: آیا در دبیرستان تلاشی از جانب دبیران دروس مختلف و یا مدیریت مدرسه برای آموزش مهارت زندگی انجام میگیرد؟
حدود ۱۰% دانش آموزان پاسخ دادند که آموزش مهارتهای زندگی تنها محدود به مدرسه و آموزش و پرورش نیست بلکه تمامینهادها در این خصوص نقش دارند. روحانی(۱۳۸۳) بیان میکند، تمامینهادها در آموزش مهارتهای زندگی به دانش آموزان نقش دارند، نمیتوان گفت که آموزش مهارتهای زندگی فقط وظیفه نهاد خاصی است. سازمان بهزیستی، آموزش و پرورش و به طور کلی تمامینهادها مسئول آموزش مهارتهای زندگی هستند. حدود ۲۰% دانش آموزان اذعان کردند که برای آموزش مهارتهای زندگی از سوی مسئولان مدرسه هیچ اقدامیصورت نگرفته است فقط درس، پرسش و امتحان بوده است. حدود ۴۰% دانش آموزان پاسخ دادند که مربیان پرورشی یک سری متنهایی را میخوانند و از تجربیات شان صحبت میکنند، کلاسها را به صورت کنفرانسی و به صورت گروههای ۴ تا ۵ نفره تقسیم میکنند و در رابطه با مهارتهای زندگی هرموضوعی که خودمان (دانش آموز) مایل هستیم بحث و گفتگو میکنیم. ولی متاسفانه تخصص کافی در زمنیه آموزش مهارتهای زندگی نداشته، مشاورین در این زمینه خوب عمل میکردند که برنامه آموزش مهارتهای زندگی را از حیطه کاری مشاوران در مدرسه خارج نمودند. ۱۰% دانش آموزان بیان نمودند، مدیر مدرسه هر ماهی از یک مشاوره دعوت به عمل میآورد تا در خصوص مهارتهای زندگی با دانش آموزان صحبت کنند. ۲۰% دانش آموزان پاسخ دادند که حجم کتابها و درسها زیاد و در مدارس دیگر توجهی به آموزش این مهارتها نمیشود، فقط به دنبال ارتقای رتبه علمی مدرسه هستند.
فصل پنجم
نتیجه گیری
مقدمه
در این فصل، به بیان خلاصه ای از فصلهای گذشته، نتایج برگرفته شده از خصوصیات و ویژگیهای نمونه آماری و نتایج حاصل از آزمون سؤالهای تحقیق پرداخته شده است. با توجه به نتایج بدست آمده، پیشنهادهایی برای ارتقاء سطح مهارتهای زندگی دانش آموزان ارائه شده و ضمن بیان محدودیتهای پژوهش، با توجه به تجربیات حاصل از انجام پژوهش، پیشنهادهایی برای محققین آینده که علاقمند به پژوهش در این زمینه می باشند، ارائه گردیده است.
۵- ۱- خلاصه موضوع و روشها
هدف این پژوهش ارزیابی ضرورت و خلاءهای موجود در مهارتهای دانش آموزان مقطع متوسطه شهر اصفهان بوده است.
سؤالات تحقیق با توجه به اهمیت آموزش مهارتهای زندگی و مؤلفههای آن (حل مساله، تصمیم گیری، برقراری ارتباط، شهروند جهانی، مشارکت و همکاری، فناوری اطلاعات) و با توجه به ویژگیهای دموگرافیک افراد جامعه آماری (جنسیت، پایه تحصیلی، رشته تحصیلی، ناحیه آموزشی) تدوین و مورد بررسی قرار گرفت.
در این تحقیق از طرح توصیفی ـ پیمایشی استفاده گردیده است. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه دانش آموزان (دختر و پسر) پایه سوم و چهارم متوسطه شهر اصفهان در سال تحصیلی ۹۲- ۹۱ به تعداد ۲۷۸۷۸ نفر بوده که با بهره گرفتن از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای ـ طبقه ای متناسب با حجم ۲۰۹ نفر به عنوان نمونه انتخاب گردید. ابزار اندازه گیری استفاده شده در این پژوهش شامل پرسشنامه محقق ساخته مهارتهای زندگی و مصاحبه نیمه ساختار یافته بود.
پرسشنامهها قبل از اجرای نهایی روی یک نمونه ۳۰ نفری اعتبار سنجی شد و ضریب پایایی۹۰/۰ برای پرسشنامه مهارتهای زندگی بدست آمد. تجزیه و تحلیل دادهها با نرم افزار spss در دو سطح توصیفی و استنباطی صورت گرفت. در سطح توصیفی با بهره گرفتن از شاخصهای آماری مانند فروانی، درصد، میانگین، انحراف معیار، جدول و نمودارها و در سطح آمار استنباطی متناسب با سطح سنجش دادهها و همچنین فرضیههای پژوهش از آزمون t تک نمونه ای، آزمونt مستقل، آزمون تحلیل واریانس و آزمونهای تعقیبی، ضریب همبستگی پیرسون استفاده گردید.
۵- ۲- بحث و نتیجه گیری
آموزش مهارتهای زندگی فرد را برای غلبه بر تنشها و مشکلاتی که گریبانگیر فرد و جامعه است آماده میکند. منظور از مهارتهای زندگی آن نوع تواناییهای عملی است که برای موفقیت و احساس شادمانی در زندگی روزمره مورد نیاز میباشد و اهداف آموزشی این مهارتها از الزامات و نیازهای روزمره استخراج میشود. مهارتهای زندگی بسیار متعدد هستند و ماهیت و انواع آن با توجه به موقیعتها، فرهنگ و جوامع تغییر مییابد.
آموزش مهارتهای زندگی مورد تاکید بسیاری از صاحب نظران تعلیم و تربیت بوده است. برای مثال از نظر دیویی هدف تعلیم و تربیت آماده کردن شهروندان برای اداره خود است و این یادگیری مثل هر یادگیری دیگر باید از راه عمل صورت گیرد. به نظر دیویی بزرگترین نقص آموزشگاههای سنتی که مایه بسی تاسف است، آن است که در آن سعی شود در محیطی که فاقد هرگونه روح اجتماعی است برای اجتماع، اعضای شایسته و مفید تربیت کند (شکوهی،۱۳۶۹،ص۲۰۳).
اهمیت مهارتهای زندگی برای مواجهه با مسائل و مشکلات زندگی روزمره و تاثیر آن بر بهبود فردی و اجتماعی و افزایش توانمندی افراد سبب شده است تا این موضوع در برنامههای درسی مدارس در اکثر نظامهای آموزشی مورد توجه قرار گیرد. در این بین دانش آموزان مقطع متوسطه به لحاظ شرایط خاص دوره نوجوانی و بلوغ، ویژگیهای منحصر به فرد و خاصی دارند. امروزه بخش قابل توجهی از برنامههای رسمینظام آموزشی دنیا به آموزش مهارتهای زندگی اختصاص یافته است (ادیب،۱۳۸۲). اهمیت میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه بدین جهت است که این دوره از یک طرف ورود و استمرار دوره نوجوانی است که دوره بحرانی نامیده میشود و از طرف دیگر مهم این است که چگونه به هویت اجتماعی خود پی ببرند و چگونه به خودشناسی برسند و نیز در زندگی اجتماعی با تغییرات گوناگون به طور موثر مواجه شوند و مشکلات زندگی خود را حل نمایند. از این رو شناسایی مهارتهای زندگی مورد نیاز دانش آموزان این دوره، اطلاعات اساسی را برای تدوین برنامههای آموزش مهارتهای زندگی فراهم میسازد و ما را در ارائه آموزشهایی در جهت بهبود زندگی فردی و توانمندسازی شهروندان آینده یاری میکند.
با توجه به اهمیت و نقش ارزنده آموزش مهارتهای زندگی در ارتقای بهداشت روانی و تاثیر آن در ارتقاء تواناییهای روانی و اجتماعی دانش آموزان، پژوهش حاضر به منظور ارزیابی ضرورت و خلاءهای موجود در مهارتهای زندگی دانش آموزان مقطع متوسطه در شهر اصفهان انجام پذیرفت و به نتایج زیر دست یافت.
۵-۳- یافتههای تحقیق
۵-۳- ۱- تحلیل یافتههای کمی
سوال اول) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای زندگی پایین تر از حد متوسط است؟
میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای زندگی با میانگین ۲۳/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد که میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای زندگی در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که نظام آموزشی کشور در دستیابی به اهداف آموزش مهارتهای زندگی موفق نبوده است این در حالی است که یادگیری مهارتهای زندگی با توجه به مبانی روانشناختی آن از اهداف اساسی و ضرورتهای نظامهای آموزشی است. خصوصیات برجسته رشدی نوجوانان همچون بلوغ جسمی و پیامدهای روانشناختی آن، جستجوی هویت، آشفتگیهای عاطفی، تجدیدنظر در روابط بین خود و دیگران، تفکر انتزاعی و تجسم گزینههای گوناگون برای زندگی و… از جمله عواملی هستند که در صورت عدم توجه به موقع آنها از طریق آموزش مهارتهای زندگی میتواند رفتارهای نابهنجار و حتی مخرب را برای نوجوانان و جوانان به دنبال داشته باشد. این امر لزوم توجه بیشتر به ارتقای سطح آگاهی دانش آموزان از مهارتهای زندگی را میرساند، چرا که پایین بودن سطح مهارتهای زندگی سبب میشود توانایی فرد در برخورد با چالشها و مشکلات زندگی پایین بیاید و موجب ارائه پاسخهای هیجانی و نامطلوب نسبت به محرکها و رویدادهای زندگی شود، علاوه بر این میتواند سبب افت عملکرد تحصیلی و بروز آسیبهای روانشناختی در فرد شود. برنامه آموزش مهارتهای زندگی ضرورتی فراملی و جهانی است که در سطح ملی و جهانی نیز ضرورت توجه ویژه به آن از منطقی نیرومند و مستحکم برخوردار است. بدیهی است برای دستیابی به نسلی سالم، کارآمد و موثر باید دانش آموزان پس از اتمام تحصیلات، علاوه بر مهارتهای علمی، واجد شرایط اجتماعی کافی، سلامت روانی و قدرت تاثیرگذاری باشند به این ترتیب، به جهت اهمیت علم مهارتهای زندگی در کلیه ابعاد حیات انسانی، ضرورت آگاهی از آن برای کلیه افراد در هر موقعیت و شرایط به کارگیری اصول اساسی آن در جهت ایجاد زندگی سالم، مفید و رو به تکامل آشکار میشود. یافتههای این پژوهش با تحقیقات فرزام نیا (۱۳۸۱)، ادیب (۱۳۸۲)، اسمیت و کانتر(۱۹۹۵) مطابقت دارد. طبق تحقیق فرزام نیا (۱۳۸۱) میزان آگاهی دانش آموزان از مهارتهای زندگی در حد پایین تر از متوسط قرار دارد. تحقیق ادیب (۱۳۸۲) مبنی بر این است که میزان دستیابی دانش آموزان به مهارتهای زندگی در سطح پایین تر از شاخص متوسط قرار دارد و نیز تحقیق اسمیت و کانتر(۱۹۹۵) بیانگر آن است که میزان آگاهی دانش آموزان از مهارتهای زندگی در حد متوسط ارزیابی شده است.
سوال دوم: آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت حل مساله پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای حل مساله با میانگین ۴۲/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد که میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای حل مساله در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که مهارت در حل مساله یکی از ضرورتهایی است که هر فردی باید آن را کسب کند. این توانایی فرد را قادر میسازد تا به نحو موثرتری مسائل زندگی خود را حل و فصل نموده و موانع پیشرفت را از پیش پای خود بردارد. مشکلات خاصی که منجر میشود تا نوجوانان نتوانند مهارت کافی در حل مسائل به دست آورند، عدم دسترسی به اطلاعات کافی در زمینههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و اخلاقی است که موجب میشود فرد قادر به حل مسائل خود به طریقه مناسب نباشد، نوجوانان در تشخیص مشکلات آگاهی لازم را ندارند، گاهی نوجوانان شناخت کافی از خود و شخصیت خود ندارند، راههای برخورد با مشکلات و ارائه راه حل را نمیدانند، نوجوان باید بداند در برخورد با مشکلات، چگونه آنها را درجه بندی کند و برای هر کدام راه حل مناسب را پیدا کند. نوجوانان برای افزایش سطح مهارت حل مساله باید سطح دانش و آگاهی خود را در زمینههای مختلف (علمی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و …) افزایش دهد، مطالعات خود را افزایش دهند، تحقیق و بررسی کنند، قدرت تجزیه و تحلیل خود را افزایش دهند تا توانمندی لازم را در حل مسائل و مشکلات به دست آورند. به طور کلی زندگی روزمره پیوسته موقعیتهایی را خلق میکند که محتاج حل مساله است، مهارتی که اگر درست آموزش داده شود، نقش مهمیدر سلامتی و کامیابی فرد دارد. حل مساله فرد را قادر میسازد به طور سازنده با مشکلات زندگی خود مواجه شود. مواجهه سازنده با مشکلات، مهارت فوق العاده ارزشمندی است که آموزش آن برای نوجوانان کاملاً لازم و ضروری است. یافتههای این پژوهش با تحقیفات ادیب(۱۳۸۲)، خوشابی و همکاران (۱۳۸۷) و شچمن[۱۲۱] (۲۰۰۶) مطابقت دارد. ادیب (۱۳۸۲) در یافته خود به این نتیجه دست یافت، که حل مساله یکی از ضرورتهایی است که هر فردی باید کسب کند ولی مهارت حل مساله در دانش آموزان مقطع متوسطه پایین تر از حد متوسط است. خوشابی و همکاران (۱۳۸۷) نیز به این نتیجه دست یافتند که میزان مهارت حل مساله در دانشجویان پایین تر از حد متوسط قرار دارد. شچمن (۲۰۰۶) نیز به این نتیجه دست یافت که میزان مهارت حل مساله در دانش آموزان پایین تر از حد متوسط قرار دارد.
سوال سوم) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت تصمیم گیری پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای تصمیم گیری با میانگین ۰۸/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد که میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای تصمیم گیری در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که پایین بودن سطح توانایی تصمیم گیری منجر میشود تا فرد نتواند در مورد مسائل مهم زندگی خود تصمیم گیری کند. اگر نوجوانان و جوانان نتوانند فعالانه در مورد اعمال خود تصمیم گیری کنند و جوانب مختلف انتخاب خود را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند مسلماً در سطوح بالاتر بهداشت روانی دچار مشکل خواهند شد، نمیتوانند ارزیابی دقیقی از موقعیتها داشته باشند و همچنین نمیتوانند هیچ مسئولیتی را در قبال اعمال خود قبول کنند و آمادگی برای تغییر دادن تصمیمها برای انطباق با موقعیتهای جدید را ندارند. امروزه ایجاد مهارت در تصمیم گیری به عنوان یکی از پایه ای ترین مهارت زندگی به شمار میآید زیرا زندگی در جوامع پیشرفته، گسترش ارتباطات اجتماعی و افزایش انتخابها را فرا راه اقشار مختلف خاصه جوانان قرار داده است. نوجوانان قبل از اتخاذ هر تصمیمیدرباره آینده خود باید درباره تمایلات، ارزشها، باورها و هیجانات خود اطلاعاتی داشته باشند، یاد بگیرند که با دیگران مشورت کنند. پیش نیاز دیگر برای ارتقاء سطح مهارت تصمیم گیری مطلوب نوجوانان روابط بین فردی میباشد که باید مهارت لازم و کافی را در آن کسب کنند. عوامل زیادی در تصمیم گیری نوجوانان موثر میباشد از جمله فشار گروه همسالان، رسانههای جمعی، سن افراد تصمیم گیرنده، موقعیت زمانی و مکانی، ولی در این میان عاملی که تاثیر بیشتری روی تصمیم گیری نوجوانان دارد خانواده میباشد. گاهی اوقات نوجوانان مجبور میشوند به خاطر آرزوها و خواستههای والدین، تصمیماتی بگیرند که برخلاف میل و علاقه شان میباشد. گاهی اوقات نوجوانان در موقعیتهای ویژه ای قرار میگیرند و ممکن است به دلیل فشارها و تنشهایی که در روابط خود با دیگران و خانواده با آن روبرو میشود یا به دلیل شرایط محیطی در تصمیم گیریهای خود لجبازی کرده و ضعیف، غیرمنطقی و عجولانه تصمیم گیری کند. بنابراین برای جلوگیری از این مشکل، فرد باید مهارتهای مدیریت خود و هیجانات خود را ارتقاء دهد و منطقی تر تصمیم گیری کند. تصمیمات صحیح و عقلایی در این موقعیتها نتیجه ای موثر در زندگی فرد به جای خواهند گذاشت و از تعارضات و تنشهای روانی فرد خواهند کاست. تصمیم گیریهای غیرمنطقی و نادرست باعث اضطراب و ایجاد افسردگی خواهد شد، تصمیم گیری عاقلانه آینده ای روشن را به وجود خواهد آورد و اطمینان و آرامش ویژه ای را به زندگی فرد هدیه خواهد نمود. یافتههای این پژوهش با تحقیقات سریکالا و کیشور[۱۲۲] (۲۰۱۰) و غریبی و همکاران(۱۳۸۱)، مطابقت دارد. سریکالا و کیشور(۲۰۱۰) در یافته خود به این نتیجه دست یافتند که میزان مهارت تصمیم گیری در دانش آموزان پایین تر از شاخص متوسط قرار دارد. غریبی و همکاران (۱۳۸۱)، نیز به این نتیجه دست یافتند که مهارت تصمیم گیری در سازگاری دانش آموزان تاثیر مثبت دارد ولی میزان برخورداری دانش آموزان با مهارت تصمیم گیری پایین تر از حد متوسط است.
سوال چهارم) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت برقراری ارتباط پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میانگین آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای برقراری ارتباط به میزان ۰۲/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط قرار دارد و این نشان میدهد میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای برقراری ارتباط در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که عدم برخورداری دانش آموزان از مهارت روابط بین فردی به خاطر شرایط رشدی آنان و همچنین تغییر و تحولات فرهنگی و محدودیتها و چالشهای اجتماعی و فرهنگی در خصوص ارتباط میباشد. ضعف در مهارت روابط بین فردی باعث میشود که فرد نتواند روابط مثبت و موثری با دیگران داشته باشد و توانایی مقابله با مشکلات، ناسازگاریها و همچنین توانایی همدلی و همفکری با دیگران را ندارد. انسان از طریق ارتباط برقرار کردن با دیگران نیاز اساسی خود را به بقاء، امنیت و آرامش و نیازهای انتزاعی تر همچون عزت نفس، خودشکوفایی و شرکت موثر در یک دنیای متنوع اجتماعی را برطرف میکند. میتوان گفت شرایط فرهنگی و اجتماعی یکی از علل فقدان مهارت روابط بین فردی در دانش آموزان است. افراد درگیر ارتباطات میشوند و با دیگران پیوند برقرار میکنند و پیوندهای خود را عمیق تر میکنند تا هویت پیدا کنند و در ضمن، مشکلات خود را رفع و امکانات موجود پیرامون خود را پیدا نمایند تا زندگی باروری داشته باشند. یافتههای این پژوهش با تحقیقات ادیب(۱۳۸۲)، خوشابی و همکاران (۱۳۸۷) و پسندیده (۱۳۸۹) مطابقت دارد. ادیب (۱۳۸۲) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت، مهارت برقراری ارتباط یکی از ضرورتهایی است که هر فردی باید کسب کند، از طریق ارتباط است که فرد به امنیت و آرامش میرسد. اما مهارت ارتباط در دانش آموزان مقطع متوسطه پایین تر از حد متوسط است. خوشابی و همکاران (۱۳۸۷) نیز به این نتیجه دست یافتند که میزان مهارت برقراری ارتباط در دانشجویان پایین تر از حد متوسط قرار دارد. پسندیده (۱۳۸۹) به این نتیجه دست یافت، که نوجوانان در برقراری ارتباط با دیگران احساس ناتوانی میکنند و این نشأت گرفته از شرایط اجتماعی و تغییر و تحولات فرهنگی است. مهارت ایجاد و حفظ روابط بین فردی بین دانش آموزان دبیرستانی پایین تر از سطح متوسط میباشد.
سوال پنجم) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت مشارکت و همکاری پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای مشارکت و همکاری با میانگین ۰۹/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد که میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای مشارکت و همکاری در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد که فعالیتهایی که در آنها همکاری و مشارکت وجود دارد، دانش آموزان میآموزند تا کارها را تقسیم کنند، به احساسات و عواطف دیگران احترام بگذارند و به طور کلی افراد بهتر و موثرتری باشند، شرکت در فعالیتهای گروهی، تا حد زیادی باعث رشد و توسعه شخصیت و اجتماعی شدن دانش آموزان میگردد. یادگیری همکاری و تعاون در افراد، مستقیما به توسعه مهارتهای اجتماعی، توانایی در برقراری ارتباط موثر و مثبت و احترام به دیگران وابسته است. از طریق مشارکت است که دانش آموزان یاد میگیرند که کارها را تقسیم کنند، به احساسات دیگران احترام بگذارند و سعی کنند عضو بهتری در جمع باشند. هنگامیکه دانش آموزان به جای دنبال کردن هدف شخصی خود به سمت اهداف جمعی و مشترک حرکت کنند، رفتارهای ناشایست و مخرب تبدیل به رفتارهای سازنده و مثبت میشوند. با توجه به اهمیت این مهارت، مدارس باید فرصتهایی را برای دانش آموزان فراهم کنند تا به نحو شایسته تری بتوانند مهارت مشارکت و همکاری را در خود تقویت کند. یافتههای این پژوهش با تحقیقات ادیب(۱۳۸۲) و نیازآذری و همکاران(۱۳۸۹) مطابقت دارد. ادیب (۱۳۸۲) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت که میزان برخورداری نوجوانان از مهارت مشارکت و همکاری در دبیرستان پایین تر از حد متوسط قرار دارد. نیازآذری و همکاران (۱۳۸۹) به این نتیجه دست یافتند که فعالیتهایی که در آنها همکاری و مشارکت وجود دارد، دانش آموزان میآموزند تا کارها را تقسیم کنند، به احساسات و عواطف دیگران احترام بگذارند، اما مهارت مشارکت و همکاری در دانش آموزان دبیرستانی پایین تر از حد متوسط است.
سوال ششم) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت شهروند جهانی پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارتهای شهروند جهانی با میانگین ۲۷/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای شهروند جهانی در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافته نشان داد پایین بودن مهارت شهروند جهانی باعث میشود که دانش آموزان نتوانند ویژگیها، ارزشها، توانایی درک، پذیرش و توانایی تحمل تفاوتهای فرهنگی را بشناسند. در صورتی که شناسایی ویژگیها و خصوصیات شهروند خوب و سازماندهی عناصر و مولفههای نظام آموزشی برای پرورش و رشد شهروندی جهانی، یکی از عمده ترین اهداف نظام آموزشی کشورهای مختلف جهان را تشکیل میدهد. بی تردید یکی از مهم ترین و اساسی ترین وظایف مدارس تربیت شهروندانی آگاه، متعهد، فعال، خلاق و جامع نگر است. افرادی که بتوانند خود را با ارزشها، آداب و رسوم جامعه محلی، ملی و جهانی سازگار نمایند. در واقع مدارس جایی هستند که دانش آموزان در آن با حقوق و مسئولیتهای شهروندی و مدنیت آشنا شده و خود را برای زندگی در اجتماع بزرگ آماده میکنند. یافتههای این پژوهش با تحقیقات غریبی(۱۳۸۱)، رمضانخانی و سیاری(۱۳۸۲) و فتحی واجارگاه و اعلائی(۱۳۸۹) مطابقت دارد. غریبی(۱۳۸۱) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت که میزان برخورداری دانش آموزان از مهارت شهروند مسئول بودن پایین تر از حد متوسط قرار دارد. رمضانخانی و سیاری (۱۳۸۲) به این نتیجه دست یافتند که توانایی تفکر انتقادی، تمایل به حل تعارضات خود با دیگران به روشهای مسالمت آمیز که یکی از موارد مهم، شهروند مسئول میباشد، در دانش آموزان دبیرستانی پایین تر از حد متوسط قرار دارد. فتحی واجارگاه و اعلائی(۱۳۸۹) به این نتیجه دست یافتند که مهارت شهروندی در کشورهای مختلف به دلیل مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی، تکنولوژی و بوم شناختی با شهروندان سایر ملل در ارتباط مداوم میباشند و از همین رو باید برنامههای درسی مدارس فرصتهایی را فراهم کنند تا دانش آموزان بتوانند شناخت مختصری از مردمان سایر کشورها به دست آورند.
سوال هفتم) آیا میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با مهارت استفاده از فناوری و اطلاعات پایین تر از حد متوسط است؟
یافتههای پژوهش حاضر نشان داد، میانگین میزان آشنایی دانش آموزان مقطع متوسطه با آموزش مهارت استفاده از فناوری و اطلاعات با میانگین ۴۶/۲ در دبیرستان پایین تر از حد متوسط است و این نشان میدهد که میزان آشنایی دانش آموزان با آموزش مهارتهای استفاده از فناوری و اطلاعات در دبیرستان از نظر آماری معنادار است و فرض ادعای پژوهشگر مورد تایید قرار گرفت. یافتهها نشان داد، پایین بودن مهارت استفاده از فناوری اطلاعات به دلیل عدم قابلیت و ناتوانی دانش آموزان در دسترسی به اطلاعات، عدم استفاده از منابع و فناوری اطلاعاتی، عدم ارزیابی و کاربرد بهینه آن اطلاعات توسط دانش آموزان و… باعث پایین بودن میزان مهارت فناوری اطلاعات در دانش آموزان میشود. استفاده بهینه از فناوری اطلاعات و قابلیت و توانایی در دسترسی به اطلاعات باعث نو شدن افکار ذهنی و تقویت آموختهها در دانش آموزان میگردد. با آموزش فناوری اطلاعات، دانش آموزان چگونگی بهره برداری و استفاده از آن را در سایر رشتههای دیگر یاد میگیرند. هدف از آموزش فناوری اطلاعات، زمینه سازی برای تربیت افرادی است که بعدها خود متخصصان و خبرگان این فن شوند و همچنین مقدمات آموزش افراد فراهم میشود که بعدها به عنوان کاربر از این فناوری بهره مند خواهند شد. یافتههای این پژوهش با تحقیقات، طیرانی راد (۱۳۸۷) و منتظر (۱۳۸۱) مطابقت دارد. طیرانی راد (۱۳۸۱) در تحقیق خود به این نتیجه دست یافت که میزان استفاده از فناوری اطلاعات در دانش آموزان پایین تر از حد متوسط قرار دارد. منتظر (۱۳۸۱) به این نتیجه دست یافت، تسلط دانش آموزان بر استفاده از مهارت فناوری اطلاعات پایین تر از حد متوسط است.
سوال هشتم) آیا بین هریک از مولفههای مهارتهای زندگی رابطه وجود دارد؟