روزگاری تمدن اسلامی در اوج عظمت و کمال علمی و فرهنگی در جهان قرار داشت و نه تنها دنیای اسلام را متحول کرد؛ بلکه به هر سرزمینی که پای نهادند، آن سرزمین را نیز تحت تاثیر علم و فرهنگ خویش به سوی اعتلا پیش بردند؛ چنان که «اعراب توانستند در مدت چند قرن اسپانیا را از نظر علمی و اقتصادی یکسره زیر و رو کنند و آن را در رأس تمام ممالک اروپایی درآورند، و تنها به پیشرفتهای علمی و اقتصادی اکتفا نکردند، بلکه در جنبهه ای اخلاقی مردم نیز مؤثر بودند.»[۷۰]
مسلمین در قرون گذشته چیزی را داشتهاند که مغرب زمین اینک به آن رسیده است. در قرون وسطی، با وجود آنکه زنان مسیحى از تعلیمات مدرسه تقریباً بى بهره بودندو به چشم حقارت به آن ها نگریسه می شد[۷۱] در جهان اسلام، زنانی پیدا میشدند که در مقام تدریس مینشستند.[۷۲]
۱- شکل گیری روحیه علم آموزی در بین مسلمین
اولین نیاز اساسی هر اجتماعی برای اعتلای تمدنی، احساس نیاز آن اجتماع برای دانستن و علم آموزی است. و چنان که در فصول پیش رو مفصلا توضیح داده خواهد شد، اساس کنجکاوی را خود اسلام، در بین مسلمین احیا نمود و اساس بسیاری از علوم که بعدها به وجود آمدند در فرهنگ اسلامی نهفته است.
هنگامی که انسان از راه تاریخ و کتابها سفر می کند، و به آغاز سال های هجری میرود و در میان صفوف مسلمین پا می گذارد، مینگرد که در مسجدها، بازارها، و حتی در میدانهای جنگ همواره بحث و گفتگو مطرح است: سوال از صفات خداست، و از چگونگی فعل خدا ر عالم، از جبر و تفیض و اختیر، از چگونگی روح و بقای آن، از فلسفه سیاسی و اصل رهبری، از رویش مجدد اجسام و زنده شدن مردگان.. از احکام شرع و تفصیل قانون های الهی، از تربیت نفس و اخلاق دینی…. این فضای علمی صد سال بلکه صدو پنجاه سال پیش از پیدایش نقل وترجمه کتاب های یونانی در سرزمین های اسلامی، در میان مسلمانان پدید آمد. و این فضای علمی و جو پژو هشی و شناختی آفریده اسلام و مخلوق قرآن بود[۷۳]
۲- عقلانیت متعامل با نقل
در اسلام نحلههای فکری گوناگونی در رابطه با بهره گرفتن از عقل در امور روزمره و البته برای برقراری ارتباط رفتاری با شریعت به وجود آمد؛ که برخی از نحلهها همانند معتزله برای عقل، حد اعلای شأنیت را قائل شدهاند؛ و برخی مانند اشاعره تسلط عقل را بر رفتارها از عرش افکار معتزلی بر روی زمین جبر انداخته و برای آن ارزشی قایل نشدهاند. اهمیت این موضوع در این است که کسانی که عقل افراطی را برگزیدند برای نقل، در مقابل انکار عقل شأنیتی قائل نمیشوند و به گمراهی خارج شدن از شریعت می افتند؛ و از آن طرف، منکرین عقل هم خود را در میان دانستههای تشریعی محبوس کرده و به طرف ظاهر گرایی و تحجر کشیده شدند .
این طرز فکر، مشخصا فقط در سطح عقاید باقی نمیماند و بروز رویکردهای گوناگون را در زندگی موجب می شود، نه عقل افراطی معتزلی، توانایی ماندن با شریعت را دارد و نه تفریط دراندیشۀ اشعری می تواند حافظ دیانت باشد، پس هر دو سبب وهن مذهب خواهند شد.؛ یعنی گاه به ارجاع در اعمال و گاه به تفویض کشیده خواهند شد. و نمونه های تارخی از درجا زدگی این دسته ها وجود دارد.
در این میان تنها کسانی که توانستند به واسطه شرع دین مسائل روزمره و رو به رشد تمدنی را با شریعت تطبیق دهند کسانی بودند که با شعار« بین الامرین» عقل را هم در امور و کارهای خود با نقل همراه کردند. برای این دسته از مسلمین عقل و نقل به کمک هم، دو بازو را ساختند برای پرواز و ساختن تمدن اسلامی؛ و رویکردی متفاوت با سایر مذاهب را به این گروه عطا کرد؛ این رویکرد عقلانی- تشریعی نقطۀ شروع مناسبی را برای رشد افکار مسلمین پدید آورد؛ از یک طرف نقل ایده پردازی می کرد و از طرف دیگر عقل وظیفه پردازش و تطبیق معارف و علومی را که در متن نقل وجود داشت بر عهده گرفت، و چنان که در فصول بعد اشاره خواهد شد؛ شرع محرک عقل برای پیشرفت این گروه محسوب گشت و راه برای تلاش و پشتکار در سایه شریعت و عقل را فراهم نمود.
۳- توجه به دستاوردهای فکری ملل و نحل دیگر
گذری به تاریخ نگارش در تمدن اسلامی، نشان میدهد که عرب جاهلی از امر نگارش اطلاع داشته ولی زندگی بدوی آنها به گونهای نبود که امر نگارش را بر آنها محتوم نماید. با آمدن قرآن و لزوم حفظ این کتاب آسمانی، به فکر راههایی برای نوشتن سهلتر و ارزانتر افتادند. بعدها با فتح مصر با پاپیروس آشنا شدند؛ ودرسدههای نخستین از سمرقند که در آنجا چینیها کار میکردند کاغذ را به تمدن نوشتاری اسلام ارمغان آوردند. و چندی نگذشت که، در عراق و مصر و ایران کاغذ ساخته شد.[۷۴]
بررسیها چنین می گوید که بری علوم را مسلمانان از تمدن های دیگر گرفتند و پرورش دادند، که چگونگی ورود علوم دیگر به اسلام، مختصری توضیح می دهیم:
۱) ترجمه و تقلید
تعمیق و گسترش علوم در تمدن اسلامی همانند علوم در سایر تمدنها از صفر آغاز نگردید بلکه دانش مسلمین تلفیقی بود از دانش مردمان دیگر که از خود بر غنای آن افزودند و دانش اسلامی را پایه گذاری کرده و با همت خود در خیلی موارد از بقیه پیشی گرفتند.
آن چه از تاریخ بر میآید اینست که منبع اصلی علوم عقلی که به جهان اسلام راه یافت یونان و محافل علمی آن بود. و بخش دیگری از علوم از اسکندریه، و مرکز علمی آنجا به مسلمانان رسید. در اوایل دوره عباسی، ارتباط علمی با هند برقرار گردید و ترجمههایی از متون علمی آنان انجام و بخشی از علوم از راه هند به مسلمین رسید؛ و ارتباط با تمدن ایران، سرزمین بعدی بود که باعث رونق علمی مسلمین گشت.[۷۵]
پس از آن که دورۀ فتوح فروکش کرد و قلمرو حکومت اسلامی ثبات پیدا کرد و مسلمین از تدوین اساسی علوم اسلامی فراغت پیدا کردند در پرتو اهتمام و سیاستهای تشویقی برخی خلفای عباسی، با بهره گرفتن از ثروتهای بیت المال، توجه مسلمانان عمدتا به صنایعی جلب شد که در اختیار تمدنهای غیرمسلمان قرار داشت.
نهضت ترجمه، گرچه از دورۀ بنیامیه آغاز شده بود، ولی تاثیر اصلی خود را درزمان بنیعباس گذاشت و ترجمههای آگاهانه، که تاثیرات تاریخی و اجتماعی و فرهنگی عمیق بر جای گذاشت با ظهور نخستین خلفای عباسی آغاز شد. نهضت ترجمه بیش از دو سده ادامه داشت و به ویژه در زمان منصور، دومین خلیفه عباسی اقدامات مهمی در ترجمه تحت اللفظی و معنایی انجام شد.[۷۶]
به طور کلی نهضت ترجمه در زمان عباسی ها را می توان به دوره هایی تقسیم کرد:
الف) دوره هارون الرشید: در این دوره تاکید بر ترجمه آثاری در علوم مختلف بود. دراین دوره هر سرزمین که فتح می شد کتابخانهاش به بغداد منتقل می شد.
ب)دوره مامون:(۲۱۸-۱۹۸) دراین دوره، به علت بحثهای کلامی بین مسلمین، تأکید بر ترجمه آثار فلسفی بود.
ج) دوره پس از مامون): در زمان متوکل، کار ترجمه همچنان ادامه داشت؛ اما انتقال بیتالحکمه از بغداد به سامرا در زمان معتصم(۲۲۷-۲۱۸) باعث کاستن از اهمیت بیت الحکمه گشت.
د) پایان نهضت ترجمه: همه رشتهها به سطحی بالاتر از سطوح آثار ترجمه شده رسیده بودند لذا بانیان علم بیشتر پشتیبان مطالب اصیل به زبان عربی بودند. و نهضت ترجمه از رونق افتاد.[۷۷]
۲( بومی سازی
در اثر ممارست مسلمانان در تحصیل و شوق دانش اندوزی بی امان آنها، تا اواسط قرن سوم هجری تمدن اسلام، نه تنها ارثیه یونان را از انهدام و فراموشى نجات داد و آن را اسلوب و نظم بخشید و به اروپا داد، بلکه پایهگذار خیلی از علوم گردید؛ تمدن اسلامى کشف ها و اختراع هاى گرانبهاى بى شمارى را در همه بخش هاى علم تجربى. به مغرب زمین هدیه کرده است[۷۸]
مسلمین گرچه از صفر شروع کرده بودند و برخی علوم را از راه تقلید آموختند، اماhttp://marifat.nashriyat.ir/node/1827 به نوشتۀ جرجى زیدان، علوم مزبور با تحقیقات جدید علماى اسلام رنگ تازه به خود گرفت و مطابق مقتضیات محیط و مناسب با تمدن اسلام پیشرفت کرد.[۷۹] جرجى زیدان در این مورد مى گوید: «مسلمانان بهترین معلومات هر ملتى را از آنان گرفته اند… و از خود چیزهایى بر آن افزودند و از مجموع آن ، علوم و صنایع و آداب تمدن اسلامى را پدید آوردند.»[۸۰]
به این ترتیب با انتقال میراث تمدن هاى گذشته به جهان اسلام و دّرآمیختگى آن با روح اسلامى حاکم بر جوامع مسلمان ، فرهنگ و تمدن وسیع اسلامى به وجود آمد؛ تمدنى که روح آن اسلامى و عناصر آن ، میراث تمدن هاى دیگر بود.
۴- شکل گیری علوم و دانشمندان در اسلام
گرچه علوم به تبع فراوانیشان دارای تقسیمات زیادی هم هستند؛ اما در یک طبقهبندی، دانشها را میتوان به علوم اسلامی و غیر اسلامی تقسیم کرد؛ علوم اسلامی، علومی هستند که به طور خالص از تفکر اسلامی و از متن آمزه هایشان برخاستهاند و علوم غیراسلامی علومی هستند که اصل آن از تمدن های دیگر به اسلام رسیده است و مسلمانان آن را بسط دادهاند.
۱) علوم اسلامی
علومی که از متن اسلام جاری گشتند، بسیارند ولی ما به برخی از آنها من باب روشن شدن پیشرفت مسلمین در این زمینه ها مواردی را متذکر می شویم.
۱. قرائت
این علم، از کهنترین علوم اسلامی است و در واقع پایهگذار این علم، پیامبر و امیرالمومنین بودند. و با فزونی قرائتها، به پنجاه قرائت، که مشهورترین آن ها قراء سبعه است، به وجود آمد[۸۱] این علم در سده ۴تا ۶ هجری رو به پیشرفت داشت اما در سه سده بعد، رشد مناسبی نداشته و در سدۀ ده تا دوازدهم و باظهور صفویه و آمیخته شدن دین و سیاست، علم قرائت نیز فضای رو به پیشرفتی احساس کرد.[۸۲]
نخستین کسی که شروع به جمع آوری قرائتها در یک کتاب کرد، ابو عبید قاسم بن سلام( م۲۲۴ق) بود که تمام قرائتها را با همان، هفت قرائت معروف، در بیست و پنج قرائت خلاصه کرد.. بعد از وی احمدبن جبیر کوفی؛ و بعد از او قاضی اسماعیل ابن اسحاق مکی(م ۲۸۲ق) پدید آمدند. در ۳۱۰قمری، نیز محمد جریر طبری کتابی به نام الجامع، نوشت؛ وی بیش از بیست قرائت را در آن گردآوری کرد.
در سدۀ پنج هجری کتابهای بسیاری نگاشته شد. در اندلس ابوعمرو عثمان بین سعید دانی و شاطبی اندلسی کتاب های فراوانی در قرائت پدید آوردند.[۸۳]
در سده دوازدهم نیز برخی آثاری چون، الکشف من القراآت السبعه، به دست قاضی سعید قمی به وجود آمد.
۲. تفسیر
ظهور مرحله تدوین تفسیر در اواخر عهد بنیامیه و اول بیعباس، یعنی در سال ۱۳۳ بوده. به نظر بسیاری از اهل سنت و شیعه، سعید بن جبیر نخستین تدوین کننده تفسیر به شمار می رود که شاگرد ابن عباس بود. ودر واقع اگر دنبال پاسخ اساسی باشیم پیامبر و علی(ع) جوب سوال است؛ چرا که علی علیه السلام، موسس تفسیر عقلی از قرآن بود و اوج تفسیر به وسیله امام محمد باقر و امام صادق انجام شد. تفسیر عقلی که از سده دوم آغاز شده بود در سده شش هجری به اوج رسید[۸۴] البته مناهج تفسیری بسیار زیادی در اسلامبه اوج رسید که این مجال در خور پرداختن به آن نیست[۸۵]
نحلههای متفاوت تفسیری نشان از پویایی مسلمین در این عرصه دارد؛ که مهمترین آنها عبارتند از: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر اجتهادی، تفسیر موضوعی، تفسیر تطبیقی، تفسیر عصری تفسیر تاریخی، تفسیر فلسفی، تفسیر ادبی، تفسیر نقلی، تفسی رمزی، تفسیر عرفانی و.. [۸۶]
در سده سوم هجری،جامع البیان فی تفسیر القرآن توسط محمد بن جریر طبری به وجود آمد. در سده چهارم، تفسیر نعمانی از محمد بن ابراهیمبن جعفرر نعمانی، در سده پنجم، التبیان فی تفسیر القرآن اثر محمد ابن حسن طوسی پدید آمد.
در سدۀ ششم، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، اثر شیخ طبرسی نوشته شد. البته الکافی الشافی و جوامع الجامع نیز نگاشته شد. و در همین سده روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، اثر ابوالفتوح رازی نوشته شد.
در سده هفتم، الجامع الاحکام توسط خزرجی قرزبی که مالکی مذهب بود پدید آمد. در سده هشتم عبدالله ابن عمر، انوار التنزیل را نوشت. در سده دهم، جلال الدین سیوطی، الدرالمنثورفی تفسیر المأثور را نوشت . و در سده یازدهم، ملا محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی را به وجود آورد.
در سده چهاردهم، محمد حسین طباطبایی تفسیر المیزان، که یکی از معروفترین کتب تفسیری شیعه است، به نگارش درآورد.[۸۷]
۳. حدیث
با توجه به این که قوانین اسلامی از دو منبع قرآن و سنت گرفته میشود و گفتار پیامبر و معصومین در تفسیر قران نقش غیر قابل انکاری در میان مسلمین دارد؛ مسلمین از همان ابتدای اسلام کار را با جمع آوری احایث مختلف نبوی سرآغاز این علم بود؛ شروع و به جمع آوری احادیث اهتمام گماشتند؛ مثلا از عهد امیرالمومنین تا عهد امامحسن عسکری، در نیمه، سده سوم هجری چهارصد کتاب حدیث تالیف کردهاند.
با توجه به کثرت کتب روایی موجود، از میان همۀ آنها به چند مور اشاره می کنیم:
از سده ۴ هجری علمای شیعه با تدوین چهار کتاب مهم حدیثی گام بسیار مهمی را در پیشبرد این علم انجام گاشتند؛ که الکافی توسط شیخ کلینی( ۳۲۹ ق) ، من لایحضره الفقیه توسط شیخ صدوق به وجود آمد، و شیخ طوسی کتاب های تهذیب و استبصار را نگارش کرد
در این میان، طی سده دوم تا چهاردهم، دانشمندان اهل سنت نیز آثاری را در علم حدیث داشتهاند که مشهورترین آنها عبارتنداز: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابن ماجه، سنن ابنداود و سنننسائی است[۸۸]
۴. فقه و اصول
این علم در میان شیعیان در زمان امامان شکل گرفت و آنها بودند که وظایف مکلفین را با بیان اصول و قواعد کلی مشخص می نمودند. و در زمان های بعد تدوین، و تلفیق، نقدو… از احادیث مختلف توسط علمای مختلف انجام گردید و فقه تشیع را، بزرگانی چون شیخ کلینی، ابن جنید،….شیخ انصاری، امام خمینی و….بارور نمودند
در میان اهل سنت نیز، فقهبا تاسیس مذاهب اربعه فقه، به کمال رسید. نخستین مکتب فقهی آن ها را ابوحنیفه( ۱۵۰-۸۰ ق) تاسیس کرد؛ بعدی توسط مالک ابن انس( ۱۷۹-۹۳) شکل گرفت و مالکی نامیده شد؛ سومین مکتب توسط شافعی( ۲۰۴-۱۵۰) و چهارمی هم توسط احمد ابن حنبل(۲۴۱-۱۶۴) تشکیل شد و حنبلی نام گرفت.[۸۹]
۵. عرفان نظری
عرفان نظری عبارت است از : شناخت خدای متعال، صفات و افعال او، شناختی که نه از راه فکر و استدلال؛ بلکه از طریق ادراک قلبی و دریافت باطنی حاصل شود. عرفان یعنی شناخت خدا؛ ولی نه غایبانه و از راه عقل و برهان، بلکه با قلب و دل، و رویت او در عمق جان[۹۰]
پس موضوع این علم، توحید و حقایق توحیدااست؛ و از دیدگاه روش شناسی، علمی است که روش کشفی- شهودی را برگزیده است.. و عرفان نظری ترجمان آن حقایق است و نه خود آن حقایق[۹۱]
بزرگان این حیطه خدا شناسی بسیار زیادند و در دوره های مختلف بزرگان فراوانی در این علم به ذکر دانسته های خود به مردم نمودند.